به بهانهء نمایشِ مستندِ «بهتان برای حفظ نظام» در بی بی سی
* یکی از ویژگی های رژیم های توتالیتر، مخالفت آنان با روشنفکرانِ دگراندیش است. با سرکوب این دسته از نویسندگان و روشنفکران، تلاش می شود تا نوعی همسانی یا «توحید عقیدتی» ایجادکنند. لنین روشنفکرانِ مستقل و دگراندیش را «غایط (مدفوع) ملّت» می دانست و به تَبَعِ او، استالین نیز به سرکوب و ترورِ آنان پرداخت.
* جدا از فتواهای دینی و لنینی، در بحران های اجتماعی و در شرایط سقوط معیارهای اخلاقی (مانند جامعهء کنونی ایران) بسیاری از روشنفکرانِ غیردینی نیز برای «بی اعتبار کردنِ حریف»، ازسلاحِ بُهتان وُ افتراء استفاده می کنند.
****
ازدفترِ بیداری ها و بیقراری ها
۲۹ آذر ۱٣۹۷ / ۲۰ دسامبر 2018
-«قلعهبانان
این حُجّت با ما تمام کردهاند
که اگر میخواهیم در این سرزمین اقامت گزینیم
میباید با ابلیس قراری ببندیم.»(1).
که اگر میخواهیم در این سرزمین اقامت گزینیم
میباید با ابلیس قراری ببندیم.»(1).
بُهتان به مخالفان یا اهل«بدعت» ازموضوعات مشترک درنظرات بیشترِ فقهای اسلام سیاسی و ایدئولوگ های نظام های فاشیستی و استالینیستی است.30سال پیش،ضمن یک مقایسهء تطبیقی به این وجوه مشترک پرداخته ام.(2).
درسال 1970،فیلم«اعتراف»ساختهء کارگردان بزرگ فرانسوی،گوستا گاوراس(با بازی درخشان«ایو مونتان»و«سیمون سینیوره»)جایگاه اعتراف های اجباری ودادگاه های فرمایشی در رژیم های استالینی را دربرابرچشم جهانیان به نمایش گذاشت.
فیلم مستندِ«بُهتان برای حفظ نظام»ساختهء حسین باستانی،به موضوع بُهتان و بدنام کردنِ مخالفان جمهوری اسلامی پرداخته و دراین کار،ازمستندات فقهی(مکاتبه بامراجع تقلید) و مصاحبه باافرادی چند بهره برده است،هرچندکه حضورافراد دیگر-ازافق های فکری دیگر-در مصاحبه ها می توانست به غنای فیلم بیفزاید.
حسین باستانی بازمینه قراردادن خبری ساختگی برای بی آبروکردنِ یکی ازمخالفان رژیم درسایت خبری«ایرانیان کانادا»(که توسط جمهوری اسلامی«شبیه سازی» وجعل شده) و انعکاس آن خبرِساختگی درحداقل 10شبکهء رسانه ای،فیلمِ«بُهتان»را آغازمی کند و بااستنادبه سخنرانی ها و فتواهای آیت الله خمینی و دیگرمراجع شیعه،جایگاه و اهمیّتِ«بُهتان»و«بی آبروکردن مخالفان»درنظام اسلامی را بازگو می کند.تلاشِ حسین باستانی قابل ستایش است بااینهمه،درگفتگوبامحسن کدیور ،عبدالکریم سروش و یوسفی اشکوری چنین وانمود می شودکه نظراتِ«روشنفکران دینی»فاقد و ناقدِ سُلطه گرائی و سرکوبِ دگراندیشان است درحالیکه جوهرِنظریِ عملکردهای آیت الله خمینی را در عقایدِ برخی پیشگامانِ«روشنفکران دینی» نیز می توان دید،ازجمله،دکترعلی شریعتی می گفت:
-«مسئوليت امام(رهبر)، ايجاد يک انقلاب شيعی است… مسئوليت گستاخ بـودن در برابر مصلحتها، در برابر عوام (مردم) و پسندِ عوام و بر ذوق و ذائـقه و انتخابِ عوام شلاق زدن…امام، مسئول است که مردم را بر اساس مکتب (اسلام) تغيير و پرورش دهد حتی عليرغم شمارهء آراء … رهبری بايد بطور مستمر، به شيوهء انقلابی –نه دموکراتيک– ادامه يابد … او هرگز سرنوشت انقلاب را بدست لرزان دموکراسی نمیسپارد».
شریعتی دربارهء آزادی و دموکراسی های غربی معتقدبود:
-«آزادی، دموکراسی و لیبرالیسم غربی، چونان حجابِ عصمت بر چهرۀ فاحشه است».
درفیلم«بهتان»سخنان صریحِ مدیرمسئول سایتِ«صلح نیوز»(یکی ازناشران اتهام و بُهتان علیه مخالفان حکومت) بازتاب اعتقادِ وی به نظرات آیت الله خمینی است.مدیرمسئول سایتِ«صلح نیوز»می گوید:
-«سیاست این است که ما باید ضدانقلاب را بی حیثیت کنیم… من دربرابر ضدانقلاب و معاندان هیچ خط قرمزی ندارم. این را در رسانهام تعریف کردم، حال، خبرسازی باشد یا هر چیز دیگری…ما مملکت را که نمیتوانیم به اینگونه اداره کنیم که برای هر چیزی سند رو کنیم. اینطوری سنگ روی سنگ بند نمیشود…ما در صلح نیوز خط قرمزی در برخورد با ضدانقلاب نداریم…».
روزنامه نگارشجاعی تهدیداتِ دوتن از عاملان اینگونه رسانه ها راچنین بازگو می کند:
– آن دو با تهدید به این که:«ما بلَدیم چطور پودرت کنیم و بلَدیم چگونه داغ به دل تو و زن و بچه ات بنشانیم و توی صدتا سایتِ خبری وغیرخبری آبرو برایت نگذاریم»، از خودرویِ من پیاده شدند و رفتند…(3).
این امرنشان می دهدکه درنظرِمسئولانِ رسانه های حکومتی هیچ چیزِاخلاقی وجودندارد و دستگاه اخلاقی شان-ماننددیگرنظام های توتالیتر-دریک جمله خلاصه می شود:
-«آنچه به هدف اصلی نظام خدمت می کند،اخلاقی،و آنچه که درتحقّقِ این هدف مانع ایجادمی کند،غیراخلاقی است».
درنظرِ این ایدئولوگ ها معیارِهمهء ارزش ها(ازجمله آزادی،اخلاق و انسانیّت)مبتنی برتفسیرها یا تصمیم های فردیِ«رهبر»(پیشوا)است که ازطریق یک ایدئولوژیِ تمامیّت خواه،با تفتیش عقاید،تکفیرمذهبی،قهر و خشونت،ارعاب و ترورِمخالفان تبلیغ می شود.
سلطهء ایدئولوژی-به عنوان یک حقیقت برتر- به این معنانیست که محتوای ایدئولوژی،«نصّ»یا مقوله ای مشخّص،ثابت و پایدار است بلکه-برعکس- درمواقع ضروری و به بهانهء«مصالح عالیهء نظام»،ایدئولوژی می تواندبه ضدیا«نقیض»خود تفسیرشود،تأکیدبرخی مراجع مهم شیعی به ضرورت بهتان و لزوم دروغگوئی،هتک حُرمتِ مخالفان،جاسوسی و…نمونه ای از این مدّعا است. کارنامهء 40سالهء حکومت اسلامی ایران،بیانگراین تراژدی هولناک است.
نمونه هائی ازاین«تفسیربه رأی»را درعقایددیگر رهبرانِ نظام های توتالیتر می توان ملاحظه کرد،هیتلردرکتاب«نبردمن»نوشته است:
-«برای بسیاری ازپیروان،جوهرجنبش ما،درنصِّ برنامه ها و اساسنامهء مانیست بلکه درمعناهائی است که که ما می توانیم به آنها بدهیم».
تئوریسین های ادبی استالین نیزدربارهء آثارِ پاسترناک و بولگاکف می گفتند:
-«مهم نیست که پاسترناک و بولگاکف چه می گویند،مهم اینست که این آثارتاچه اندازه به تحقّقِ هدف های«آموزگارکبیر»(استالین)خدمت می کنند».
یکی ازویژگی های رژیم های توتالیتر ایحادِ وحشت و مخالفت با روشنفکرانِ دگراندیش است.این دومسئله با سرکوب زنان نیز پیونددارد.
باسرکوبِ زنان،نویسندگان و روشنفکرانِ دگراندیش،تلاش می شود تا نوعی«جامعه بی طبقهء توحیدی»و همسانی یا«توحیدعقیدتی» ایجادکنند،لنین روشنفکرانِ مستقل و دگراندیش را«غایط(مدفوع)ملّت»می دانست و به تَبَعِ او،استالین نیز به سرکوب و ترورِ آنان پرداخت.قتل عام هزاران زندانی سیاسی درتابستان 67، طرح سقوط اتوبوس نویسندگان و شاعران ایران به درّه درسفرارمنستان( در ۱۶ مرداد ۱۳۷۵ )،قتل های زنجیره ای نویسندگان و روشنفکران ایران درسال1377 و… نشانهء دیگری از وجوه مشترکِ «سرکوب دینی»و«سرکوب لنینی»بود.
کتاب«دست نوشته ها نمی سوزند»،اثرِ میخائیل بولگاکف(نویسندهء بزرگ روسی در دوران استالین)روایت دیگری ازسُلطهء ایدئولوژیک و سرکوب است.دربارهء کتاب میخائیل بولگاکف درجای دیگری-مفصّلاً –سخن گفته ام. دریادداشت هایم (به تاریخ 30خردادماه1395 / 20دسامبر 2016)نیزنوشته ام:این کتاب نشان دهندهء سوخت وُ سازهای روحیِ بولگاکف درهیاهوهای منتقدانِ گُستاخ است.همسرِبولگاکف دربارهء شرایط روحیِ وی درمواجهه با«وَزَغ های ادبی»و «سوسماران رسانه ای» می نویسد:
-«بولگاکف درتمام این سال ها-به بهای نابودکردنِ تدریجیِ خویش،مشغول دفاع ازخود بود».(ص391).
درآن شرایط دشوار بولگاکف نوشت:
-«همهء کارهایم نقدهای نامطلوب و سُخره آمیزی دریافت کرده اند،و نام من نه فقط درمطبوعات ادواری که حتّی درکتاب های دائره المعارف کبیرشوروی و دائره المعارف ادبی شوروی لجن مال شده است…روز به روز نقدهای مطبوعات بی رحمانه ترشده بطوری که الان -خیلی ساده-این نقدهامبدّل شده اندبه فحش وُ ناسزاهای عنان گسیخته …من هیچ توانی برای دفاع ازخودم ندارم…»(ص156).
در وضعیّتی که همهء امکانات مالی و مطبوعاتی از بولگاکف سلب شده بود،دوست و دشمن به اوتوصیه می کردندتا با نوشتن یک«نمایشنامهء کمونیستی»درهای رفاه و دوستیِ استالین را به سوی خود بازکند و از اذیّت وُ آزارِمنتقدانِ گستاخ، خودرا نجات دهد.بولگاکف می دانست که استالین هیچگونه دگراندیشی یا تجدیدنظرطلبی را تحمّل نمی کند بااینحال، او به حقیقتِ تاریخ وُ ادبیّات وفادار ماند.
جدا ازفتواهای دینی و لنینی،دربحران های اجتماعی و درشرایط سقوط معیارهای اخلاقی(مانندجامعهء کنونی ایران)نیزبسیاری ازرهبران سیاسی و روشنفکرانِ غیردینی برای«بی اعتبار کردنِ حریف»،ازسلاح بُهتان وُ افتراء استفاده می کنند آنچنانکه«فضیلت»به«رذیلت»،«مخالفت»به«دشمنی»و«انتقاد»به«انتقام»سقوط می کند و مخالفان و «تجدیدنظرِطلبان»،مورد شدیدترین دشنام ها قرار می گیرند.زندگی و سرنوشت محمدعلی فروغی،سیدحسن تقی زاده،خلیل ملکی،دکترمظفربقائی و دیگران،نمونه هائی ازاین حدیث دردناک است.درمقالهء«دشنام:آسیب شناسی یک عارضهء تاریخی»به زمینه های تاریخی-اجتماعیِ این پدیده پرداخته و ازجمله گفته ام:باشکست جنبش مشروطیّت و استیلای بحران سیاسی،بدبینی و ناامیدی درجامعه ،نوعی ادبیّات درعرصهء سیاست و مطبوعات ایران رواج یافت که می توان آنرا«ادبیّات دشنام»نامید.وحیددستگردی، ادیب و روزنامه نگارِ آن دوران در مقاله ای بانام«ایران،از فحش ویران است!»به رواج این پدیدهء شوم پرداخته است.تازه ترین نمونهء این پدیده برخوردِ برخی منتقدان کتابِ«آسیب شناسی یک شکست»است که طی آن،نگارنده به«سوداگری»،«مشّاطه گری»و…متهم شده بود؛هیاهوهای نفرت انگیزی که یادآورِمقالات کیهانِ شریعتمداری یا تلاشِ سازندگان برنامهء«هویّت»بود.
سقوط استالینیسم و شکست اسلام سیاسی نشان دادکه با وجودِ بُهتان ها و هیاهوهای «سوسمارانِ رسانه ای»،«قدرتِ حقیقت» از «حقیقتِ قدرت»(استالینیسم،فاشیسم و اسلامیسم) قدرتمندتراست!
_____________________
پانویس ها:
1-وامی ازاحمدشاملو.
2-نگاه کنیدبه کتاب ملاحظاتی درتاریخ ایران،علی میرفطروس،چاپ چهارم،صص97-155؛همچنین نگاه کنیدبه:
http://mirfetros.com/fa/?p=24710
3-این تهدیدات یادآورِ تبلیغاتِ حیرت انگیز علیه نگارنده مبنی بر«حمایت ازحملهء نظامیِ آمریکا و اسرائیل به ایران»است!!.اتهامِ بی شرمانه و ناجوانمردانه ای که حتّی در رسانه های برخی«اپوزیسیون»درخارج ازکشورنیز منتشرشده بود!.در یادداشتی به نمونه ای ازاین بُهتان ها اشاره کرده ام.در یادداشت دیگری نیزازقول فرزانه ای گفته بودم :«درجامعه ای که همه،یک جور می اندیشند،دیگر کسینمی اندیشد».
تارنمای دکتر علی میرفطروس
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر