۲۰ آذر ۱۳۹۷

نگاهی به سروده های ژرف فرزانه سخن فردوسی بزرگ

ز ایران و از ترك و از تازیان                   نژادی پدید آید اندر میان
نه دهقان،‌ نه ترك نه تازی بود                   سخن‌ها به كردار بازی بود
همه گنج‌ها زیر دامن نهند                        بكوشند و كوشش به دشمن دهند
به گیتی كسی را نماند وفا                        روان و زبان‌ها شود پرجفا
بریزند خون از پی خواسته                       شود روزگار بد آراسته
زیان كسان از پی سود خویش                    بجویند و دین اندر آرند پیش
دیالكتیك یك سخن

معانی اشعار ژرف فرزانه سخن حكیم فردوسی بزرگ نه صرف معنی یك مجموعه نظم به نثر سلیس است و نه مفهوم باطن چكامه چامه‌سرایان كه در آن باید عشق متافیزیك یامی‌آن‌چنان را از روابط انسانی در یك زمان یا در دوره‌های مختلف در منطقه‌ای ویژه از خاك زمین تمیز داد و هر منطقی را به یك عرف رسانید.
فرزانه سخن در اشعار خود به طور كل و در شعر فوق به صورت ویژه حقایقی از تاریخ و تمامی جهان آن روزگار و سرنوشت مردمان دیار دگر را چكیده كرده و انجام یك ملت را پس از یك شكست كامل كه همانا شكست از درون و از خود بیگانگی و از خود متنفر بودن است را در نظم فنای ناپذیر خود با شرحی مبسوط بیان داشته است.
فرزانه، فردوسی شاعر، در درون شعر خود هنری سترگ كه كاركردی بزرگ دارد پنهان داشته، هنر، هنر نمایاندن واقعیت‌ها در جامعه‌ای كه هنوز عامه بدان حقایق دست نیافته‌اند، هنری كه از مجموعه امكانات به كارگرفته شده در صحبت از نقطه نظر اشتباهات یا ابطال طیفی از جامعه مطرح است. همینطور در شعر فوق دیالكتیكی كه فرزانه سخن برقراری می‌كند عبارت است از حركت ذهن و كاركرد فكر و دینامیسم حقیقت توسط عملكرد مخالف كه نتیجه آن روشن كردن واقعیت است همانند بیان تز در آغاز، سپس نشان دادن آنتی تز در عمل و سرانجام در سطحی بالاتر، پذیرفتن آنچه انجام نشده است به عنوان نتیجه منطق یا دیالكتیك آن كه برقرار است.
در این شعر فرزانه سخن به شدت سعی دارد بفهماند كه هركس علیه طبیعت و موهبت ودیعه گذاشته شده درون خود برخیزد وآن مایه سرفرازی ناخودآگاه را، به‌وسیله نیرویی از خارج سركوب كند یا خود سخرگی پیش گیرد و خون  درون سرخ‌رگش را ریشخند كند عاقبتی ندارد جز به‌سر بردن دایمی در «دترمینیسم»،  كه دیگران به او تحمیل می‌كنند و تحمل این مشقت نه تنها بار دایمی او خواهد شد بلكه تمامی فرزندانش پس از او نیز حمال این خفت خواهند بود و از این عقوبت گریزی نیست.
1) انسان از اختلاط خونی حیواناتِ با ارزشِ خود، جلوگیری می‌كند، به چه سبب؟ منطقی در پشت این اصل نهفته است كه: ویژگی‌های با ارزش یك حیوان به وسیله حیوان دیگر از همان تیره منهای نژاد مرغوب از بین نرود یا حد اقل كم ارزش نشود. اصل آنتروپی یا انحطاط انرژی در اینجا كمك كننده است، انرژی كه درون یك اسب اصیل ایرانی در شمال شرق كشور معروف به تركمن نهفته است باعث سرعت استفامت و چابكی اسب می‌شود این ویژگی‌ها به یك چابك‌سوار اجازه می‌دهد كه در انتهای یك مسابقه پیروز از میدان بیرون آید. همچنان‌كه در زمان قدیم یكی از دلایل مهم پیروزی اسب‌سواران در رزمگاه، اسب نژاده و اصیل بود. حال اگر مادیان این نژاد با یك نریمان از نژاد اسب باركش انگلیس امتزاج كند نتیجه‌اش چیست؟ نیتجه از پیش معلوم است.
2) قوم ایرانی به‌واسطه خون خود سحرگاه تمدن بشریت است. بشریت وام دار فن‌آوری و اخلاقیات ایرانی است. آریانژادان ایرانی كه هزار سال بر تمام  جهان و صد‌ها سال بر گسترده‌ترین بخش از جهان روزگار خود فرمان می‌راندند، دایما مشوق آدمیان در كمالات بودند، این پاسخ روانی‌است به پرسشِ مغرضان مغلق.
زمانی‌ كه ایرانیان بر اثر اجبار یا شهوات نتوانستند این موهبت درونی خود را حفظ كنند به ناچار نسلی از خود ساختند كه مسلماً از پدرانشان، در هر چیز كم‌تر می‌دانست و كم‌تر می‌توانست. نژادی كه دارای خصلت‌‌های عالی نباشد سراسر صفت كمبود است (در این پژوهش اساسا منظور اپیدمی همگانی نیست)، دیگر خطابه‌های خروشان و آتشین و تهییج‌كننده جای خود را به واگویه‌های بی‌اساس می‌دهد. 
3) از این زاده، نامردمانی پدید می‌آیند كه تنها و تنها در تفكر جیب و انباشت ثروت خود هستند. در وجدان این افراد اصولاً مفهوم ملت از بین می‌رود و شخص به یك فرد خانه وطن تبدیل می‌شود، كسی‌كه جز خودش دیگران همه هیچ‌اند و پشیزی ارزش ندارند. تمامی جهد وتلاش و سعی‌شان چیزی نیست جز خدمت به اربابِ اجنبی،‌ دم جنباندن برای اربابی كه از روی ترحم تكه ‌نانی برایش پرت كند. خیانت، سكه رایج و خائن، شخص آشنای دیروز است. دشمنانی‌ كه اصولا از مطرح كردن شعار‌های بشر دوستانه نیتی جز دماگوژی تا این رجز زیباسپر آن كار كثیفشان كه همانا استثمار باشد، ندارند.
4) وفاداری، نجابت، سخاوت و عهد و پیمان آهنین میثاق خدشه ناپذیر وصفت جدایی ناپذیر ایرانیان بوده است و امروز نیز در برخی افراد نژاده است. زمانی‌كه ایرانیان اگر گلوی خود را پاره می‌كردند اما هرگز خلف وعده نمی‌كردند. نجابت در درون مرد وزن ایرانی صفتی آسمانی بوده «یوتوپیای ایران» در آن زمان درخواب و خیال نبوده بلكه موجودِ وجود این خاك و سرزمین بوده است.
 در مورد میثاق ایرانیان به نبرد پُل (جسر) كه درزمان سپه‌دار (سپهسالار خسرو قباد یزد‌گرد سوم) بهمن با اعراب حادث شد اشاره می‌كنیم: زمانی‌كه فرماندهی ایران با رییس اعراب ابوعبیده (كه برای تجاوز به ملك ایران زمین به این خاك لشكر كشیده بود) تصمیم گرفتند برای نبرد در فردا روز اعراب ازرودخانه گذشته به این طرف پل بیایند. در روز موعود همراهان سردار بهمن به آن دلاور پیاپی توصیه كردند كه اعراب را درحین جابجایی  ازروی پل هدف تیرقرار بدهیم ویكسره نابود‌شان كنیم. آن نیكو سرشت این پیشنهاد را نپذیرفت واین كار دور از اصول جوانمردی وعهد ومیثاق دانست. دراین قمست فرزانه‌ی سخن به‌سان یك روانشناس خُبره، اندرون روح وروان را آنالیز می‌كند طوس به‌درستی تشخیص می‌دهد كه دروغ زبان مغایرتی كامل با گفتارنیك دارد وهیچ كس دهان خود را با دروغ وحرف ركیك نمی‌آلاید، مگرقبل ازآن روح وروان خود را با پلشتی آمیخته باشد، كسی‌كه روان خود را به پلیدی اهریمنی فروخته است، جسمی فاسد بیش نیست.
هزاران سال پس ازفرزانه‌ی سخن درقرن هجدهم میلادی یوهان ولنگنگ فن گوته نمایشنامه نویس و فیلسوف شهیر آلمان ازبازیافت شعر فوق صحنه شگرف درپرسش وپاسخ رمان فاوست پدید می‌آورد زمانی‌كه دكتر فاوست از مفیستوفل نوكر اهریمن می‌پرسد: «سرانجام بگو توكیستی؟(پاسخ)- آن قدرتی را خدمت می‌كنم كه تا ابد اراده شر دارد اما تا ابد نیكی می‌كند، به این مطلب، انتزاعی‌است برگرفته ازحقیقت امتزاج انسان فرادست با كهین خود كه سرانجامی جز سقوط به مُغاك ذلت نیست.
علاوه برمطالبی كه گفته شد به خاطربیان نكردن حقیقت عدم جرات خود یكی ازجفاها درزبان ونبود شجاعت درروان است. به قول تولستوی:‌” باید ازگفتنی‌هایی گفت كه احتمالا بسیاری آن را می‌دانند ولی جرات ابراز آن را حتا برای خودشان هم ندارند.” درست است بیان حقیقت بسیار سخت وگاهی خطرناك است اما كتمان حقیقت فاجعه‌ای غیر قابل جبران است. ضایعه‌ای كه بروز آن موجب تباهی چندین وچند نسل خواهد شد. پس بیان حقیقت به هرقیمت وبا توسل به هرروش ضرورت فردی و قطعیت اجتماعی است. حقیقتی كه ولو حقانیت اندكی را نمایان سازد. به‌طوریقین حُقه عده‌ زیادی را برملا می‌كند این خود موجب رشد جرات وشهامت همچنین عدالت درمیان توده‌های مردم می‌گردد. كسی‌كه پنهان كاری می‌كند لاجرم دروغ هم می‌گوید،‌قاعدتاً برای نگهداری این شكل به تظاهر و ریا هم آلوده خواهد شد. از دردناكترین عواقب پنهان‌كاری دربیان حقیقت عدم دسترسی به وقایع و شاخص‌های كه به‌ویژه در دنیای امروز بدون آن آجر روی آجر باقی نمی‌ماند. پنهان‌كاری سرمنشا‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ء فساد است.  
5)پس ازپایان آمدن حكومت ایرانیان برایران درنهاوند ده‌ها حكومت درقالب فرقه، دسته وطایفه در دورترین نقاط ایران به‌وجودآمد. دیگر ازایران بزرگ خبری نبود حكومت‌ها یكی ازپس دیگری می‌آمدند وباجگیری می‌كردند، به ظلم وجور وخون ریزی مردمان این دیار می‌پرداختند، پس ازچندی قدرت را دریك جنگ به طایفه‌ای قویتر ازخود می‌باختند واین چرخه باطل صدها سال ادامه داشت دراین میان زیان‌دیدگان اصلی مردمی‌اند كه حتا واژه ملت را درپس جور مضاعف ازیاد بودند. روزگار سیاهی كه به مردمان رفت خون ازپی خون، پشته‌ها ازجنازه‌ها، مناره‌ها ازكله انسان،‌ آسیاب‌هایی گردان ازخون انسان، كبابی ازگوشت انسان، تل‌‌هایی انباشته ازچشم انسان میراث بیگانگان بود برای كشورما ایران وروز‌گار بد آراست به این مردمان.
هیچ صفتی برای یك ملت آن هم ملتی كهن، بدتر وناپسندتر ازضعف وترس مطلق نیست. كه این صفت اثرات فراوانی درسرنوشت نسل‌های گذشته ازخود به جای گذاشته‌است. عدم موفقیت نتیجه ترس ویا احتیاط درمواضع است. زمانی‌كه برای نابودی خصم تنها یك خیزش بزرگ ویك نعره سهمگین لازم بود میدان تهی ازجوانان بود كه این بزرگترین امتیاز برای دستگاه ترس ساز استعمار واستثمار مادی ومعنوی است. هیچ عاملی باعث نمی‌شد ما چرخِ بد روزگار را برهم زنیم. مگرترس،‌ارثیه شومی كه سال‌ها موروثی شده بود. تنها اقتدار را با دهاء‌ آتشین وخون جوشان می‌شود احیا كرد وگرنه خون منجمد ازناپاكی وترس ازانسان یك پیكر مرده ورنگ پریده بیشتر باقی نمی‌گذارد. كسی گفت ببخش اما فراموش نكن، آیا این حرف درست است؟
به هرحال بیداد روس وانگلیس وترك ومغول وعرب چیزی نیست كه ازحافظه‌ی تاریخ این ملت پاك شود. زمانی ازاختلاط خون فرا می‌رسد كه، به گنداب بشری منتهی می‌شود، فلاكتی را كه پایانی نیست امروز دنیا درآغاز پایان است. فساد خونی تمامی اركان واهرم‌های قدرت وپیشرفت هرتمدنی را نابود خواهد كرد. القصه بیت آخر فرزانه سخن درمجال معنا نمی‌گنجد تنها ترجمانی ازبروز حقیقت را نشانه رفته است واین بیت شعر به یك پیشگویی ازدهان كسی‌كه دهاء پیامبری دارد می‌ماند.
 تارنمای امرداد - بیژن جانفشان

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر