۴ دی ۱۳۹۸

آسیبهای زبان تازی بر زبان پارسی

جاوید اشکانی: آیا زبان پارسی زبانی استوار است و توانایی‌ واژه‌سازی دارد؟ و یا وارون آن، ناتوان از واژه‌سازی است؟ اگر پاسخ پرسش نخست «آری» باشد، پس چرا این همه واژه‌های تازی در نوشتارگان روزانه، آن هم از سوی نویسندگان، ترزبانان (مترجمان)، دیده می‌شود؟ آیا نویسنده و ترزبان نمی‌تواند از زبان پارسی (نه فارسی) و واژه‌های برساخته‌ی آن در نوشتار و گفتار بهره گیرد؟

برخی بر این باورند که زبان کنونی ما آن فراروندی است که ‌از پدران و پدربزرگان به ما رسیده ‌است و باید همان گونه که هست آن را پذیرفت و به کار برد. از این رو، بهتر است هر گونه نوین‌گرایی را کنار نهاد و دست به ساختار آن نزد، چرا که به زبان نوشتاری آسیب می‌رساند ــ نوشتاری که به‌ آن خو گرفته‌ایم.
گروهی دیگر از فرهیختگان، زبانشناسان و دانشبانان بر این باورند که زبان پارسی ‌یکی از زبان‌های توانمند جهان است که توانایی واژه‌سازی میلیون‌ها واژه را دارد و می‌تواند نیازهای ادبی، دانشی، پزشکی، زیست‌شناسی، کیهان‌شناسی، زبان‌شناسی، بازرگانی، رایانگر و دیگر شاخه‌های دانشی را برآورده کند. زنده‌یاد حسابی بیشینه‌ی واژگان پارسی را به شمار باورنکردنی ۲۲۵ میلیون واژه می‌داند که هیچ زبانی چنین توانمندی ساخت واژه‌ای را ندارد. پس چرا زبان پارسی نتوانسته‌ آن گونه که بایسته ‌است واژه‌سازی کند؟ پاسخ ساده ‌این است: زبان تازی[۱] است که زبان پارسی را ناکارامد و سترون ساخته‌است؛ به دو انگیزه:
یک: کاربستِ یک واژه‌ی تازی + یک واژه‌ی پارسی.
مانند صحبت کردن، مشخص کردن، تعیین کردن، محدود کردن، تصور کردن، کامل شدن، مشتق شدن و هزاران واژه همانند این، که بخش نخست آن «تازی» و بخش دویم آن «پارسی» است. می‌دانیم که همه کارواژهای بالا آمیخته (مرکب) هستند ولی بگرت آنها چماریکانه کارواژه «ساده» هستند که به جای آنها می‌توان هموگ‌ارزهایی زیر را پیش نهاد: گفتن/ گفتاریدن (حسابی)، پرسونیدن (حیدری ملایری)، آترمیدن (ح.ملایری)، کرانیدن[۲]/مرزیدن (حسابی)، پنداشتن (ح.ملایری)، اُسپُریدن (ح.ملایری)، واخنیدن (ح.ملایری).
 دو: از کار افتادن دستگاه واژه‌سازی پارسی به بُنارِ (دلیل) ناتوانی در وندافزایی‌ و همنهش.[۳]
زبان تازی تنها زبانی است که آسیبی درازآهنگ و پایه‌ای به زبان پارسی زده ‌است. به همین انگیزه، با گذشت زمان، دستگاه واژه‌سازیِ زبان پارسی ناکارا و سِتَرون گردیده ‌است. زمانی که دستگاه واژه‌سازی زبان پارسی ـ به هر انگیزه‌ای ـ از کار بیفتد، سخنگویان به ناچار به وام‌گیری واژگانی روی می‌آورند تا نیازهای گفتاری و نوشتاری خود را برآورده سازند. زبان چیره آن روزها، زبان  تازی بود. چگونه دستگاه واژه‌سازی زبان پارسی از کار افتاد است؟ به ‌این نمونه نگاه کنید:
زبان تازی از خانواده زبانهای سمتیک (سامی) است. روش ساختواژه‌های آن دگرسانی بسیاری با زبان پارسی دارد. هنگامی که واژه‌های این زبانِ ناخوانده و بیگانه در کنار زبان پارسی جای می‌گیرد ناهمگن می‌شود و  دستگاه واژه‌سازی زبان پارسی نمی‌تواند کار کند؛ هر چند اگر این وام‌گیری واژگانی نیازین و بایسته باشد.
در بالا دیده می‌شود که واژه «صحبت» همانند راه‌بستی است برای واژه‌سازی؛ زیرا هیچ جدامدی از همایی این دو واژه به دست نمی‌آید. پس می‌توان گفت که زبان پارسی با وام‌گیری ‌یک واژه‌ی تازی نمی‌تواند واژه‌سازی کند. ولی وارون آن، اگر کارواژه‌‌ی پارسی باشد دستگاه واژه‌سازی آن کار می‌کند، بدین گونه:
زمان کنوننامواز (اسم)زابه (صفت)اپیواز (قید)
می‌گویمگویش/ گویا(ی)/ گوییک/ گویایی/ گویندهگویشمند/ گویشورزگویشمندانه/ گویشورزانه/ گویانه
می‌رومروش/ رویهروشمندروشمندانه
می‌اندیشماندیش/ اندیشه/ اندیششاندیشمند/ اندیشورز/ اندیشگراندیشمندانه/ اندیشورزانه/ اندیشگرانه
در این نمودار، سه کارواژه‌ی «گفتن، رفتن، اندیشیدن» را می‌بینیم که در دستگاه واژه‌سازی واژه‌های گوناگون ساخته‌‌اند. در اینجا تنها سه فتاد (مورد) پیش کشیده شد. به هر روی، این تنها یک نمونه از روشهای دستگاه واژه‌سازی زبان پارسی است که با پسوند‌های ـِ ش، ـ مند،ـ نده، ـ ک، ـ ه، ـ ورز، ـ گر، ـ انه و … انجام گرفته ‌است. روشن است که با به کارگیری پسوندها می‌توان واژه‌هایی بی‌شمار ساخت.
پس هرگاه واژه‌های آغازین از زبان تازی بر سر واژه‌های زبان پارسی -به ویژه کارواژه‌ها- بیایند، دستگاه واژه‌سازی زبان پارسی از کار می‌افتد. چنان که در «حرف زدن، تصمیم گرفتن، معین کردن، محدود کردن» نمی‌توانیم بگوییم «حرف زنش، تصمیم گیرش، معین کنش، محدود کنشگر» زیرا زبان تازی نمی‌تواند در دستگاه واژه‌سازی زبان پارسی جای گیرد، از همین رو، مانند یک «راه‌بست» و «چوب لای چرخ» رفتار می‌کند. به گاهی که چرخ واژه‌سازی زبان پارسی به گردش درنیاید بیمار می‌شود. باید این را یادآوری کرد، هرگاه نویسنده در نوشتار از واژگان تازی بهره گیرد، می‌توان گفت او زبان تازی را آبیاری کرده و زبان پارسی را خشکانده‌ است.
تا زمانی که این رویکرد (یک واژه‌  تازی + یک واژه پارسی) را نویسنده‌ای در پیش گیرد، زبان رو به بن‌بست «دستگاه واژه‌سازی» پیش می‌رود، و دیگر نشانی از بالندگی در آن دیده نمی‌شود.
زبانشناسان بر این باورند که زبان باید زایا باشد تا بتواند ریشه بدواند و شاخه بزند. یک نمونه ‌از سترون‌سازی زبان پارسی را در این جا می‌آوریم تا دانسته گردد چگونه واژه‌های تازی به درون زبان پارسی رخنه کرده و در گذرِ زمان، مانند چنگار اهریمنی، روندِ زایاییِ «دستگاه واژه‌سازی» را خشکانده ‌است:
جمع، جمعیت، جماعت، جماع، جمیع، جمعه، اجتماع، جمعا، مجمع، مجموع، مجموعا، مجموعه، جامع، جامعه، تجمع، اجماع و …
این نامش وام‌گیری واژگانی است یا یورش واژگانی؟ باورکردنی نیست چگونه شانزده واژه از زبان تازی جای واژه‌های زیبای پارسی «گِرد/ گرد آمدن» را گرفته، در آن لانه گزیده و جا خوش کرده و چون موریانه ریشه‌ی آن را جویده‌اند؛ به گونه‌ای که واژگان پارسی را از زندگی روزانه بیرون رانده‌‌اند.
این وام‌گیری و رخنه‌ی واژگانی تنها از یک واژه (جَمَعَ) برآمده ‌است، بسنجید با دیگر واژه‌های تازی درآمده (وارد شده) در زبان پارسی. انبوه‌ این واژه‌ها، در سده‌های پیشین، آن چنان بسیار بود که گلوگاه زبان پارسی را جویده و آن را تا آستانه‌ی مرگ و نیستی پیش رانده‌ است.
برای واژه‌های تازی بالا می‌توان برابر‌های زیر را پیش نهاد: جمعیت (گروه-مردم)، جمع (گرد آمدن، گردآوری-روی هم)، جماع (هماغوشی-آمیزش، تن‌آمیزی)، جماعت (مردم-توده) ، جمیع (همه)، جمعه (ناهیدشید، آدینه)، جمعا (همگی)، اجتماع (گردهمایی-همبودگاه-انجمن)، مجمع (گردهمایی-همایش)، مجموع (روی هم-همه)، مجموعا (روی هم رفته)، مجموعه (گزیده- گلچین، گردآیه)، جامع (فراگیر-همه‌گیر، همه)، جامعه (گردهم‌آمدگاه، هم‌زیستگاه- همبود گاه-چپیره- هزانه-مردمگان)، تجمع (گردهمایی- انجمن)، اجماع (یکییدن، یکی کردن-همپرسی کردن) .
برخی بر این باورند، اگر وام‌گیری واژگانی بیش از پنج تا هفت درسد باشد زبان دچار آسیب سیجومند می‌شود. گفته می‌شود بیش از پنجاه درسد واژگان امروزِ سخن‌گویان ایرانی وام‌واژه‌های تازی است. اگر به فرهنگنامه نگاه کنیم خواهیم دید که درسد گفته شده بیش از آن است.
می‌دانیم یکی از راههای گسترش واژه‌های ایرانی/ پارسیگ در برابر واژه‌های انیرانی کارهای نویسندگان و مترجمان است. در همین زمینه نمونه‌ای ‌از برگردان‌های امروزیان را می‌آورم تا بسامدِ درآیش واژگان تازی درآن دیدور گردد. واژه‌هایی که زیر آن خت کشیده شده  تازی است:
نظریه‌ او (جان لاک) می‌گوید که همه تصورات ما بفرجام از احساس ظاهر یا از مراقبه دو نفس نشاءت می‌گیرند، و این دو برسازنده تجربه‌اند. «حواس» ما که با محسوسات جزیی سروکار دارند، ادراکات متمایز و گوناگون چیز‌ها را برحسب نحوه اثرپذیرفتن از آنها به ذهن منتقل می‌کند … ( ۱۸ واژه‌ی تازی، همه‌ واژه‌های کلیدی‌اند) برگه‌ی ۹۱.
هنگامی که می‌گوییم حواس به ذهن منتقل می‌کنند، مراد ما این است که حواس از اشیاء یا اعیان بیرونی چیزی را به ذهن انتقال می‌دهد که آن جا ادراکات را فرامی‌آورد، این، احساس است (۱۰ واژه‌ی تازی) برگه‌ی ۹۲. (این دو نمونه برگرفته از: فیلسوفان انگلیسی (پوشینه پنجم). مترجم امیرجلال‌الدین اعلم).
مترجم در پنج خت از ۲۸ واژه تازی وام گرفته است. واژه‌های پارسی در این نوشته بسیار اندک است. آیا زبان پارسی به راستی ناتوان در واژه‌سازی است که نویسنده‌ی بزرگوار از آن بهره نگرفته یا این که وی به زبان تازی دلبستگی داشته‌ است؟!
 گفتنی است، مترجم در برگردان خود هیچ نوآوری واژگانی هم نداشته، هر واژه‌ای را که پیشینان از آن بهره گرفته‌اند دربست آنها را نگاشته است؛ واژه‌هایی مانند ادراکات، محسوسات و … . نیز نگاهی به فرهنگ پارسی عمید، معین، دهخدا و یا آریانپور هم نداشته‌ است تا برابر‌هایی شایسته‌تر در کار خود پیش نهد و یا نوواژگانی بسازد.
یادآوری: نگارنده هیچ سخنی با خوب و بد ترجمه‌ی آن کار ندارد، مترجم در کار خودش مردی توانمند است. سخن نگارنده ‌این است که او می‌توانست از واژگان پارسی، به ویژه در گستره‌های دانشی و فرزانی، بهره گیرد که این کار را نکرد.
***
پی‌نوشت‌ها
[۱] . هر زبانی برای سخنگویانش پذیرفتنی و ارزشمند است. هیچ کسی سر ناسازگاری با زبان تازی ندارد.آماج این نوشتار نشان دادنِ چگونگی به کارگیری واژه‌ها از سوی سخنگویان ایرانی (نویسنده، سراینده و …) از سده‌های نخست به این سو است که چرخ‌های واژه‌سازی زبان پارسی را ناکار کرده است.
[۲] . ادیب‌سلطانی برای «حد/ مرز گذاشتن» کارواژه «ویمندیدن» را به کار برده. «هملت» پارسی از ادیب‌سلطانی.
[۳] . برای آگاهی بیشتر و دریافت بهتر بنگرید به: «زبان پارسیگ». رهام اشه. پارسی از: مریم تاج‌بخش و بزرگمهر لقمان. درباره‌ی «ساختارِ ماده‌ی کارواژه» رویه‌ی ۱۵۳، و برای «واژه‌سازی»: به بخش دویم همین نبیگ گران‌سنگ همراه با سد‌ها نمونه از زبان پارسیگ (پهلوی) با برابرهای پارسیِ ناب.

***

بازبردگاه‌ها
۱. اشه، رهام (۱۳۹۷). زبان پارسیگ (پهلوی) دستور زبان، واژه‌سازی و واج‌شناسی. پارسی از: مریم تاج‌بخش و بزرگمهر لقمان. تهران. کتاب سده.
۲. اعلم، امیرجلاالدین (۱۳۸۶). فیلسوفان انگلیسی از ‌هابز تا هیوم. تهران. انتشارات علمی ‌فرهنگی.
۳. پرتو، ابوالقاسم (۱۳۷۷). واژه‌یابتهران. اساطیر.
۴. حسابی، محمود (۱۳۷۲). فرهنگ حسابی. تهران. وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی.
۵. حیدری ملایری، محمد. فرهنگ ریشه‌شناختی اخترشناسی-اخترفیزیک.
۶. شسکسپیر، ویلیام (۱۳۹۲). هملت. پارسی از: م. ش. ادیب‌سلطانی. تهران. نگاه.
۷. فرهنگستان زبان پارسی (۱۳۹۰). واژه‌نامه پارسی سره. تهران. انتشارات فرهنگستان زبان پارسی.


پارسی انجمن

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر