در باختر استان زنجان رودخانهای به نام «قزل اوزن» جاری است. رودخانهای که در شمار طولانیترین رودهای ایران بهشمار میرود و از بلندیهای چهلچشمهی کردستان سرچشمه میگیرد و پس از گذر از پیچوخمهای بسیار به رود شاهرود میپیوندد و راه خود را تا دریای کاسپین (خزر) میگشاید.
در پای همین قزل اوزن و در حاشیهی جنوبی آن در شهرستان ماه شهر، در استان زنجان است که دو صخرهی هولآور دیده میشود. صخرهی باختری یک ویژگی دارد: دژی در آنجا ساختهاند که نهتنها نمای آن خیالآور است بلکه رازهایی را در دل خود نهفته است که گشودن آنها تا به امروز شدنی نبوده است. از آنرو که از دژ، تنها سایهای از گذشتهای دور و دراز بهجا مانده است. آن دستکند کهن را «قلعه بهستان» مینامند.
به دست دادن تاریخ ساخت قلعه بهستان چنان پُر از اما و اگر است که به معما میماند. بازگفتهای تاریخی و باستانشناسی در اینباره گوناگون است و به سردرگمی میانجامد و در پایان نیز نتیجهای روشن و بی چندوچون به دست نمیآید. یک گمانه این است که بهستان را در روزگار مادها برآوردهاند. مادها هنگامی که از دهانهی (:مصب) رودخانهی قزل اوزن به فلات ایران راه یافتند، پیرامون شهری که اکنون ماهنشان نامیده میشود، جای گرفتند و به گسترش قلمرو خود پرداختند. چهبسا در همان زمانها بوده است که آنان برای نگاهبانی از گسترهی خود دژ بهستان را برآورده باشند. اما این همهی داستان نیست و گمانههای دیگری در کار است.
یک دیدگاه دیگر آن است که قلعه بهستان ساختهی روزگار هخامنشیان است. حتا میگویند که این گمان، اثباتپذیر است. هر چند دلیل استواری برای اثبات سخن خود برنشمردهاند. در این میان، شماری از باستانشناسان دیرینگی بهستان را تا روزگار ساسانیان میکشانند. در کنار این حدس و گمانها، این را نیز گفتهاند که ساخت دژ ماهشهر به دوران پس از باستان و سدهی چهارم یا پنجم مهی بازمیگردد. به ویژه آنکه راه پلههای دژ که پهنای بسیاری دارند، به تمامی برگرفته از شیوهی معماری سدههای اسلامی تاریخ ایران است. از سوی دیگر، سفالهایی در دژ بهستان پیدا شده است که ساختهی روزگاران پس از باستان است. آن سفالهای بدون لعاب، سادهاند و نقشونگاری ندارند.
یک دیدگاه دیگر آن است که قلعه بهستان ساختهی روزگار هخامنشیان است. حتا میگویند که این گمان، اثباتپذیر است. هر چند دلیل استواری برای اثبات سخن خود برنشمردهاند. در این میان، شماری از باستانشناسان دیرینگی بهستان را تا روزگار ساسانیان میکشانند. در کنار این حدس و گمانها، این را نیز گفتهاند که ساخت دژ ماهشهر به دوران پس از باستان و سدهی چهارم یا پنجم مهی بازمیگردد. به ویژه آنکه راه پلههای دژ که پهنای بسیاری دارند، به تمامی برگرفته از شیوهی معماری سدههای اسلامی تاریخ ایران است. از سوی دیگر، سفالهایی در دژ بهستان پیدا شده است که ساختهی روزگاران پس از باستان است. آن سفالهای بدون لعاب، سادهاند و نقشونگاری ندارند.
از میان این بازگفتها گوناگون، آن چه بیشتر میتوان به آن تکیه کرد آن است که دژ بهستان در دورهی باستانی ایران شکل گرفته اما در سدههای چهارم و پنجم مهی کاربرد افزونتری یافته است. پژوهشهای باستانشناسان میراث فرهنگی استان زنجان نیز به همین نتیجه انجامیده است.
هر چه هست، اگر از سطح زمین تا پای دژ بخواهیم بلندای آن را اندازه بگیریم، 105 متر خواهد بود. در آن فراز سرگیجهآور بوده است که سازندگان قلعه بهستان، به شیوهای چیرهدستانه و دشوار، نخست کوه را کندهاند و با بیرون بردن انبوهی از خاکها، دژی سهمگین و بلند را برآوردهاند.
از دور که به قلعه بهستان نگاه کنیم مانند دودکشها هستند و بیشتر به گمان میرسند که برآمدگیها و فرورفتگیهایی طبیعی باشند تا سازهای دست کند. این دودکشها چیزی نیستند جز گونهای سنگ قارچی که سدهها فرسایش پیدرپی، آنها را شکل داده است. دودکشها بلند هستند و هرچه ارتفاع میگیرند از پهنای آنها کاسته میشود. در نوک آنها نیز سنگهایی درشت جای گرفته است. زمینشناسان این سنگهای قارچی شکل را «هودو» مینامند. نمونهی پُرآوازهی دودکشهای هودویی را بیشتر در آمریکا و کانادا میتوان یافت و نیز در خاور (:شرق) اروپا. در روستای «وردیج»، در وردآورد استان تهران نیز نمونههایی از سنگهای هودو را میتوان دید.
تصویر دژ بهستان، هنگامی که در آب رودخانهی قزل اوزن میافتد، بهراستی شکوهمند و اسرارآمیز است. بهویژه آنکه در بخشهایی پایین قلعه، روزنههایی دیده میشود که بهدرستی نمیتوان دریافت چه استفادهای از آنها میشده است. همین هم بر معماگونگی دژ و رازآمیز بودن آن افزوده است.
هر چه هست، اگر از سطح زمین تا پای دژ بخواهیم بلندای آن را اندازه بگیریم، 105 متر خواهد بود. در آن فراز سرگیجهآور بوده است که سازندگان قلعه بهستان، به شیوهای چیرهدستانه و دشوار، نخست کوه را کندهاند و با بیرون بردن انبوهی از خاکها، دژی سهمگین و بلند را برآوردهاند.
از دور که به قلعه بهستان نگاه کنیم مانند دودکشها هستند و بیشتر به گمان میرسند که برآمدگیها و فرورفتگیهایی طبیعی باشند تا سازهای دست کند. این دودکشها چیزی نیستند جز گونهای سنگ قارچی که سدهها فرسایش پیدرپی، آنها را شکل داده است. دودکشها بلند هستند و هرچه ارتفاع میگیرند از پهنای آنها کاسته میشود. در نوک آنها نیز سنگهایی درشت جای گرفته است. زمینشناسان این سنگهای قارچی شکل را «هودو» مینامند. نمونهی پُرآوازهی دودکشهای هودویی را بیشتر در آمریکا و کانادا میتوان یافت و نیز در خاور (:شرق) اروپا. در روستای «وردیج»، در وردآورد استان تهران نیز نمونههایی از سنگهای هودو را میتوان دید.
تصویر دژ بهستان، هنگامی که در آب رودخانهی قزل اوزن میافتد، بهراستی شکوهمند و اسرارآمیز است. بهویژه آنکه در بخشهایی پایین قلعه، روزنههایی دیده میشود که بهدرستی نمیتوان دریافت چه استفادهای از آنها میشده است. همین هم بر معماگونگی دژ و رازآمیز بودن آن افزوده است.
آنچه اکنون از قلعه بهستان میتوان کاوید، سه بخش است. یکی اتاقهاست که شمار آنها به 64 عدد میرسد؛ دیگری دو راه پله است و سرانجام دالانهایی که اتاقها را بههم پیوند میدهند.
باستانشناسانی که به پژوهش دربارهی قلعه بهستان پرداختهاند، دربارهی کاربری آن چنین میگویند که این دژ را ساختهاند تا از یکسو جایی برای فرمانروایان آن گستره و دفاع از قلمرو آنان باشد. این را در اشکوبهای بالایی و فرازین قلعه، بهتر میتوان دریافت. از سویی دیگر، بخش فرودین و پایینی دژ محلی برای نگهداری آذوقهی مردم در روزهای آرامش بوده و همانند بیغوله یا زاغههایی از آن بهره برده میشده است. پس میتوان چنین گمان بُرد که قلعه بهستان در سالهای آرامش کاربری اقتصادی و شهری داشته و در روزهای جنگ و آشوب، چهرهای نظامی و دفاعی مییافته است.
راهپلههای دژ پهنایی یک متری دارند. آنها را میتوان در بخشهای باختری و خاوری دژ دید که از پایینترین بخش آغاز میشدهاند و رو به بالا راه میگشودهاند. اما اکنون از آن پلهها، جز نمایی ویران و طرحی گنگ، چیزی نمانده است. فرسایش سدهها چنان پلهها را درهم ریخته است که اکنون بالا رفتن از آنها پذیرفتن خطرهای بسیار است. با این همه، در بخش شمال باختری دژ پلههایی دیده میشود که از بخشهای کموبیش دستنخوردهی این سازهی کهن و تاریخی بهشمار میروند. آنجا یکی از ورودیهای قلعه بهستان بوده است. البته باز هم گذر از این بخش قلعه، با همهی کمتر دست خورده بودن آن، بسیار سخت است.
باستانشناسانی که به پژوهش دربارهی قلعه بهستان پرداختهاند، دربارهی کاربری آن چنین میگویند که این دژ را ساختهاند تا از یکسو جایی برای فرمانروایان آن گستره و دفاع از قلمرو آنان باشد. این را در اشکوبهای بالایی و فرازین قلعه، بهتر میتوان دریافت. از سویی دیگر، بخش فرودین و پایینی دژ محلی برای نگهداری آذوقهی مردم در روزهای آرامش بوده و همانند بیغوله یا زاغههایی از آن بهره برده میشده است. پس میتوان چنین گمان بُرد که قلعه بهستان در سالهای آرامش کاربری اقتصادی و شهری داشته و در روزهای جنگ و آشوب، چهرهای نظامی و دفاعی مییافته است.
راهپلههای دژ پهنایی یک متری دارند. آنها را میتوان در بخشهای باختری و خاوری دژ دید که از پایینترین بخش آغاز میشدهاند و رو به بالا راه میگشودهاند. اما اکنون از آن پلهها، جز نمایی ویران و طرحی گنگ، چیزی نمانده است. فرسایش سدهها چنان پلهها را درهم ریخته است که اکنون بالا رفتن از آنها پذیرفتن خطرهای بسیار است. با این همه، در بخش شمال باختری دژ پلههایی دیده میشود که از بخشهای کموبیش دستنخوردهی این سازهی کهن و تاریخی بهشمار میروند. آنجا یکی از ورودیهای قلعه بهستان بوده است. البته باز هم گذر از این بخش قلعه، با همهی کمتر دست خورده بودن آن، بسیار سخت است.
اتاقهای دژ فراون هستند. آنها را به شیوهای ساختهاند که یک اندازه نیستند. بیشتر 5 متر در 2 متر و بلندایی اندکی بیش از 2 متر دارند. در برخی از این اتاقها فضایی یک متر در یک متر دیده میشود که گمان میرود چیزی مانند به انبارک بوده باشند. در روی برخی از دیوار اتاقها فرورفتگیهای تاقچهمانندی هست که جایی برای پیهسوزها بوده است. پیهسوز گونهای چراغ با ظرف سفالی بود که در آن پیه یا روغن میریختند و فتیلهای پنبهای برای روشن کردن در آن جای میگرفت. این را هم بیفزاییم که در بخش بالایی شمال باختری قلعه، اتاقی هست که به محراب مسجدها مانندگی دارد و ساختهی دوران اسلامی دژ بوده است.
اتاقها با راهروها، یا دالانها، با هم پیوند مییافتهاند. این دالانها را باید راههای ارتباطی دژ دانست. درون دژ حوضی 7 در 3 متر ساخته شده که کاربرد آب انبار داشته است. در بخش بالایی دژ نیز نشانههای از گچاندودها دیده میشود.
اتاقها با راهروها، یا دالانها، با هم پیوند مییافتهاند. این دالانها را باید راههای ارتباطی دژ دانست. درون دژ حوضی 7 در 3 متر ساخته شده که کاربرد آب انبار داشته است. در بخش بالایی دژ نیز نشانههای از گچاندودها دیده میشود.
به سبب همان سنگهای قارچی هودویی که مانند دودکش هستند، بومیها به قلعه بهستان «دودکش جن» میگفتهاند. یک نام دیگری که باز بومیها به این دستکند کهن دادهاند، «تخت دیو» است. زیرا چنین باور کرده بودند که تختسنگهای فرازین دژ جایی برای استراحت و زندگی دیوهاست!
قلعه بهستان بر اثر فرسایشها و نادیده گرفتنهای فراوان، ویرانی بسیار دیده است. آن مایه از آسیب و خرابی چنان است که برای بالا رفتن از قلعه نیاز به روشهای کوهنوردی است! خاک سفت و سخت کوه که قلعه را از آن برآوردهاند، با وزش بادهای تند، فرسوده شده است. افزونبر این که گذر رودخانهی قزلاوزن از کنار قلعه بهستان، دامنهی فرسایشها را بیشتر و بیشتر کرده است. از اینرو یکی از بایستهترین کارهایی که برای نگهداری از بازماندهی این دژ تاریخی باید انجام گیرد ساخت دیواری در کنار رودخانه است.
قلعه بهستان در کنار روستایی به همان نام «بهستان» جای دارد. در آن سوی قلعه، روستای «ایلی بلاغ» نیز دیده میشود. این دو روستای نزدیک به قلعه بهستان را رودخانهی قزل اوزن از هم جدا میکند. دوری قلعه از شهر ماهنشان به 20 کیلومتر میرسد و 113 کیلومتر نیز از باختر شهر زنجان فاصله دارد.
قلعه بهستان را در سال 1356 خورشیدی، با شمارهی 1458 در فهرست آثار ملی ایران ثبت کردهاند.
قلعه بهستان بر اثر فرسایشها و نادیده گرفتنهای فراوان، ویرانی بسیار دیده است. آن مایه از آسیب و خرابی چنان است که برای بالا رفتن از قلعه نیاز به روشهای کوهنوردی است! خاک سفت و سخت کوه که قلعه را از آن برآوردهاند، با وزش بادهای تند، فرسوده شده است. افزونبر این که گذر رودخانهی قزلاوزن از کنار قلعه بهستان، دامنهی فرسایشها را بیشتر و بیشتر کرده است. از اینرو یکی از بایستهترین کارهایی که برای نگهداری از بازماندهی این دژ تاریخی باید انجام گیرد ساخت دیواری در کنار رودخانه است.
قلعه بهستان در کنار روستایی به همان نام «بهستان» جای دارد. در آن سوی قلعه، روستای «ایلی بلاغ» نیز دیده میشود. این دو روستای نزدیک به قلعه بهستان را رودخانهی قزل اوزن از هم جدا میکند. دوری قلعه از شهر ماهنشان به 20 کیلومتر میرسد و 113 کیلومتر نیز از باختر شهر زنجان فاصله دارد.
قلعه بهستان را در سال 1356 خورشیدی، با شمارهی 1458 در فهرست آثار ملی ایران ثبت کردهاند.
خبرنگار امرداد: بامداد رستگار
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر