بر فراز کوهی به نام «مارکوه»، در جایی که میتوان از شمال آن دریا را دید که موج در موج پهنهور است و از خاور تا تنکابن در دیدرس است و از باختر تا رامسر و از جنوب تا البرز نیز در چشمانداز است، دژی کهن برآوردهاند که طبیعت پیرامونش سِحرآور و هوشرُبا است. افزونبر اینکه یادهای دور و نزدیکی از تاریخِ آن گستره را نیز در دل خود نهفته است. آن دژ را «قلعه مارکوه» یا «مارکو» مینامند.
این دژ را که 500 متر بالاتر از سطح دریا است، در سادات شهر کتالم، در شهرستان رامسر، در استان مازندران، میتوان جُست. دیرینگی ساخت آن، همانند تاریخ شمال ایران که آکنده از رویدادهای ناشناخته و کمتر شناخته شده است، همراه با پرسشها و دشواریهایی است.
نشانههایی در دست است که میتوان با تکیه بر آنها گمان بُرد کوه مارکوه سازهای داشته که پرستشگاه پیروان آیین مهرپرستی بوده است. این دژ نیز چهبسا بازماندهی همان معبد باشد؛ یا آنکه درستتر بخواهیم بگوییم، در جایی بنا شده که پیشتر پرستشگاه مهرپرستان بوده است. با این همه، تا مدتها گمان میرفت که مارکوه، قلعهای ساسانی است. اما کارشناسان با بررسی آجرهای بهدست آمده در کاوشهای باستانشناسی، دیرینگی قلعه مارکوه را به سدههای نخست پس از تاریخ باستانی ایران بازگرداندند. بدینگونه، گمان اینکه قلعه مارکوه در زمان ساسانیان ساخته شده باشد، به کناری گذاشته شد.
با آنکه آگاهی تاریخپژوهان دربارهی تاریخ دژ مارکوه تا پیش از سدهی هفتم مهی، یعنی سالهایی که مغولان به ایران یورش آوردند، اندک است اما گمانی در این نیست که این دژ در سال 533 مهی(:قمری) به دست اسماعیلیان نزاری، پیروان حسن صباح، افتاده است و آنها از قلعه مارکوه پناهگاهی استوار و تسخیرناپذیر ساختند و توانستند در کنار دیگر دژهای آن گستره، بر بخشهای فراوانی از شمال ایران چیرگی بیابند و از آنجا به قلمروهای دور و نزدیک دستدرازی کنند.
نشانههایی در دست است که میتوان با تکیه بر آنها گمان بُرد کوه مارکوه سازهای داشته که پرستشگاه پیروان آیین مهرپرستی بوده است. این دژ نیز چهبسا بازماندهی همان معبد باشد؛ یا آنکه درستتر بخواهیم بگوییم، در جایی بنا شده که پیشتر پرستشگاه مهرپرستان بوده است. با این همه، تا مدتها گمان میرفت که مارکوه، قلعهای ساسانی است. اما کارشناسان با بررسی آجرهای بهدست آمده در کاوشهای باستانشناسی، دیرینگی قلعه مارکوه را به سدههای نخست پس از تاریخ باستانی ایران بازگرداندند. بدینگونه، گمان اینکه قلعه مارکوه در زمان ساسانیان ساخته شده باشد، به کناری گذاشته شد.
با آنکه آگاهی تاریخپژوهان دربارهی تاریخ دژ مارکوه تا پیش از سدهی هفتم مهی، یعنی سالهایی که مغولان به ایران یورش آوردند، اندک است اما گمانی در این نیست که این دژ در سال 533 مهی(:قمری) به دست اسماعیلیان نزاری، پیروان حسن صباح، افتاده است و آنها از قلعه مارکوه پناهگاهی استوار و تسخیرناپذیر ساختند و توانستند در کنار دیگر دژهای آن گستره، بر بخشهای فراوانی از شمال ایران چیرگی بیابند و از آنجا به قلمروهای دور و نزدیک دستدرازی کنند.
در کاوشهای باستانشناسی که در سال 1382 خورشیدی، در قلعه مارکوه انجام گرفت، شمار بسیاری ابزار بهدست آمد که همگی کاربرد نظامی داشتند؛ مانند پیکانها، نیزهها، یراق و سازوبرگ اسبها. از همین یافتهها این نکته روشن شد که مارکوه دژی برای سربازان و کارهای نظامی بوده است. جای گرفتن قلعه مارکوه بر فراز کوهی کموبیش دست نیافتنی و چشماندازی که به دورترین گسترههای چهارسوی خود دارد، از این دژ، سازهی نظامی بسیار مهمی ساخته بود که پایگاهی باارزش و حیاتی برای فداییان اسماعیلی شناخته میشد و آنان را برمیانگیخت که در نگهداری آن، کوشش بسیار کنند. بررسی و دیدگاه دکتر منوچهر ستوده، پژوهشگر جغرافیای تاریخی ایران، نیز چنین بود که در قلعه مارکو 100 سرباز میتوانستند بهسادگی جای بگیرند و در آنجا کارهای نظامی خود را انجام دهند.
مساحت قلعه مارکوه نزدیک به 600 متر مربع برآورد شده است. برای بالا رفتن از کوه و رسیدن به قلعه، باید از پلکانی کمارتفاع گذر کرد که شمار پلههای آن بیش از 300 عدد است. این پلهها در بخش جنوبی دژ ساخته شدهاند و پیوندگاه برجهای جنوب خاوری و جنوب باختری قلعه بهشمار میروند. اما آنچه بالا رفتن از آن همه پله را آسان و دلپذیر میسازد پوشش گیاهی و درختان فراوان دو سوی آن است. بوتههای شمشاد، پرچین باغها و درختان انجیر و بلوط و نمونههای دیگر، چنان فضای جانبخش و باطراوتی ساخته است که شمار بسیار پلهها و پیچدرپیچ بودن مسیر آن را از یاد میبَرد.
با رسیدن به واپسین پله، دژی سنگی بر فراز کوه نمایان میشود که باید آنرا دور زد تا از سمت جنوب خاوری دژ به درون آن راه یافت. بلندای دژ اندکی بیش از 6 متر است. درازای دیوار خاوری آن 17 متر و طول بخش باختری نیز به 9 متر میرسد. اما بخش شمالی دژ دو بخش دارد؛ یکی بخش غربی که اندکی بیشتر از 14 متر بلندی دارد و دیگری که 15 متری است.
مساحت قلعه مارکوه نزدیک به 600 متر مربع برآورد شده است. برای بالا رفتن از کوه و رسیدن به قلعه، باید از پلکانی کمارتفاع گذر کرد که شمار پلههای آن بیش از 300 عدد است. این پلهها در بخش جنوبی دژ ساخته شدهاند و پیوندگاه برجهای جنوب خاوری و جنوب باختری قلعه بهشمار میروند. اما آنچه بالا رفتن از آن همه پله را آسان و دلپذیر میسازد پوشش گیاهی و درختان فراوان دو سوی آن است. بوتههای شمشاد، پرچین باغها و درختان انجیر و بلوط و نمونههای دیگر، چنان فضای جانبخش و باطراوتی ساخته است که شمار بسیار پلهها و پیچدرپیچ بودن مسیر آن را از یاد میبَرد.
با رسیدن به واپسین پله، دژی سنگی بر فراز کوه نمایان میشود که باید آنرا دور زد تا از سمت جنوب خاوری دژ به درون آن راه یافت. بلندای دژ اندکی بیش از 6 متر است. درازای دیوار خاوری آن 17 متر و طول بخش باختری نیز به 9 متر میرسد. اما بخش شمالی دژ دو بخش دارد؛ یکی بخش غربی که اندکی بیشتر از 14 متر بلندی دارد و دیگری که 15 متری است.
آنچه اکنون از این قلعهی تاریخی به جای مانده است 4 حصار و برجهای آن است. با آنکه نزدیک به هزار سال از ساخت قلعه مارکوه میگذرد، همین که برجها و باروهای آن دستنخورده مانده است، اهمیت بسیار دارد و گواه آن است که سازندگان دژ این سازه را برای کاربردهای نظامی برآوردهاند و از همینرو در استحکامبخشی به آن از هیچ کاری دریغ نکردهاند. آنها قلعه مارکوه را از سنگهای رودخانهای، ملات ساروج و آهک پیافکنده و ساختهاند.
در میانهی قلعه، چاهی با ژرفای بسیار دیده میشود که تا جایی به نام «قلعه باغ» ادامه مییابد. دربارهی این چاه، افسانهای در میان بومیهای مارکوه بازگفتهایی شنیده شده است. آنها میگویند که چاه قلعه، در حقیقت راهی پنهانی است که تا روستایی در پایین کوه ادامه دارد. سربازان هنگام محاصرهی قلعه از این راه مخفی آمد و شد میکردند. اما این باور بومیها، نمیتواند درست باشد و تاکنون نشانهای برای بودن راهی پنهانی در درون قلعه، به دست نیامده است. چاه قلعه مارکوه را تنها باید یک سرداب دانست.
درون قلعه، هنوز اتاقی از اتاقهای کهنِ دژ بهجا مانده است که در سالهای گذشته آن را بازسازی کردهاند. در کاوشها نیز سفالهایی کوزهای شکل به دست آمده که ساخت آنها به سدههای نخست اسلامی تاریخ ایران بازمیگردد. این را نیز ناگفته نگذاریم که باشندگان قلعه در سدههای گذشته، آب آشامیدنی خود را از چشمههای دور و نزدیک قلعه میآوردند.
با آنکه قلعه مارکوه هنوز هم بخشهای مهمی از پیکرهی تاریخی خود را نگه داشته است و میتوان نمایی کلی از آن را دید، نیاز به بازسازی و مرمت دارد. در خرداد 1397 خورشیدی، میراثفرهنگی استان مازندران کار مرمت قلعه را آغاز کرد. دیوار بخش جنوبی را بازسازی و راه خاکی آن را سنگفرش کردند. با این همه، این سازهی کهن نیاز به مرمتهای افزونتر دارد.
در میانهی قلعه، چاهی با ژرفای بسیار دیده میشود که تا جایی به نام «قلعه باغ» ادامه مییابد. دربارهی این چاه، افسانهای در میان بومیهای مارکوه بازگفتهایی شنیده شده است. آنها میگویند که چاه قلعه، در حقیقت راهی پنهانی است که تا روستایی در پایین کوه ادامه دارد. سربازان هنگام محاصرهی قلعه از این راه مخفی آمد و شد میکردند. اما این باور بومیها، نمیتواند درست باشد و تاکنون نشانهای برای بودن راهی پنهانی در درون قلعه، به دست نیامده است. چاه قلعه مارکوه را تنها باید یک سرداب دانست.
درون قلعه، هنوز اتاقی از اتاقهای کهنِ دژ بهجا مانده است که در سالهای گذشته آن را بازسازی کردهاند. در کاوشها نیز سفالهایی کوزهای شکل به دست آمده که ساخت آنها به سدههای نخست اسلامی تاریخ ایران بازمیگردد. این را نیز ناگفته نگذاریم که باشندگان قلعه در سدههای گذشته، آب آشامیدنی خود را از چشمههای دور و نزدیک قلعه میآوردند.
با آنکه قلعه مارکوه هنوز هم بخشهای مهمی از پیکرهی تاریخی خود را نگه داشته است و میتوان نمایی کلی از آن را دید، نیاز به بازسازی و مرمت دارد. در خرداد 1397 خورشیدی، میراثفرهنگی استان مازندران کار مرمت قلعه را آغاز کرد. دیوار بخش جنوبی را بازسازی و راه خاکی آن را سنگفرش کردند. با این همه، این سازهی کهن نیاز به مرمتهای افزونتر دارد.
جدای از ارزشهای تاریخی و باستانشناسی قلعه مارکوه، آنچه بیش از همه بحثهایی را برانگیخته است، نامگذاری آن است؛ چرا این دژ را «مارکوه» مینامند؟ دیدگاهها در این باره بسیار است، برخی سادهاندیشانه میگویند که چون در آن کوه مار دیده شده است، قلعه را مارکوه نامیدهاند! در حالی که واژهی فارسی مار در گویش بومیهای آن گستره کاربردی ندارد و به کار نمیرود. گروهی دیگر نام قلعه را به آیین مهرپرستی پیوند میدهند و می گویند که واژه «مار» همان «مادر» است و با «مهر» و «میترا» یکی است. آنها سپند (:مقدس) بودن کوهِ مارکوه در نزد مهرپرستان کهن را دلیل درستی دیدگاه خود میدانند.
سخن دیگر دربارهی نامگذاری دژ چنین است که در گویش بومیهای آن گستره «مار» به گونهی «مَهَر» و «ماهار» تلفظ میشود. برخی نیز آن را در اصل «مال کوه» میدانند که سپستر «مارکوه» شده است. مال همان دارایی و اموال است. اما جالبتر از همهی دیدگاه کسانی است که نام قلعه را به قوم بسیار کهن «ماردها» پیوند میدهند. به گفتهای ماردها پیش از آمدن آریاییها به فلات ایران، در گسترهای میان تنکابن و لنگرود زندگی میکردند.
قلعه مارکو نامهای دیگری هم دارد. مانند: سعادتکوه، مبارککوه، کلاجهکوه و سفالینکوه. یک نام تاریخی دیگر آن نیز «اُزبلو» بوده است که نمیدانیم به چه معناست. سبب این همه گوناگونی نامها، به دست به دست شدنهای بسیار دژ در تاریخ آن گستره بازمیگردد و در هر رویدادی نام قلعه نیز دگرگون میشد. اما خود بومیها، دژ را به گویش گیلکی رامسری «مورکو» مینامند. این قلعه را در سالهای گذشته «بام رامسر» نیز نامیدهاند.
قلعه مارکوه در اسفندماه 1379 خورشیدی، با شمارهی 3484 در فهرست آثار ملی ایران ثبت شده است.
سخن دیگر دربارهی نامگذاری دژ چنین است که در گویش بومیهای آن گستره «مار» به گونهی «مَهَر» و «ماهار» تلفظ میشود. برخی نیز آن را در اصل «مال کوه» میدانند که سپستر «مارکوه» شده است. مال همان دارایی و اموال است. اما جالبتر از همهی دیدگاه کسانی است که نام قلعه را به قوم بسیار کهن «ماردها» پیوند میدهند. به گفتهای ماردها پیش از آمدن آریاییها به فلات ایران، در گسترهای میان تنکابن و لنگرود زندگی میکردند.
قلعه مارکو نامهای دیگری هم دارد. مانند: سعادتکوه، مبارککوه، کلاجهکوه و سفالینکوه. یک نام تاریخی دیگر آن نیز «اُزبلو» بوده است که نمیدانیم به چه معناست. سبب این همه گوناگونی نامها، به دست به دست شدنهای بسیار دژ در تاریخ آن گستره بازمیگردد و در هر رویدادی نام قلعه نیز دگرگون میشد. اما خود بومیها، دژ را به گویش گیلکی رامسری «مورکو» مینامند. این قلعه را در سالهای گذشته «بام رامسر» نیز نامیدهاند.
قلعه مارکوه در اسفندماه 1379 خورشیدی، با شمارهی 3484 در فهرست آثار ملی ایران ثبت شده است.
خبرنگار امرداد: بامداد رستگار
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر