پارسی انجمن - کورش جنتی
سرهگرایی در ایران بیشوکم با نام احمد کسروی تبریزی گره خورده است. کسروی در کتاب «زبان پاک» به بیان دیدگاههای خود دربارۀ سرهگرایی پرداخته است.
پیرامون هفتاد سال از انتشار این نسک(کتاب) گذشته است و در درازای این زمان دانش زبانشناسی به بررسیهای به روزتر، دانشیتر و ژرفتر در این زمینه یاری رسانده است؛ بااینهمه هنوز بخش بزرگی از اندیشههای کسروی در این زمینه درنگیدنی و رایمندانه است؛ چنانکه پایۀ اندیشگی بسیاری از سرهگرایان کنونی بر همان بنیادی استوار است که کسروی در این نسک پی افکنده است.
کسروی دیدگاه خود را در چهار بخش پیش میافکند:
گفتار یکم: آکهای(عیبهای) زبان
گفتار دوم: گونههای کارواژه
گفتار سوم: معنیهای نزدیکی که بهم آمیخته
گفتار چهارم: پیشوندها و پسوندها
کسروی در بخش نخست نَسَکِ زبان پاک، درآمیختگی واژههای فارسی با واژههای بیگانه، بهویژه واژههای عربی را میپرژند(نقد میکند) و در رد دیدگاهی که دلیل این آمیختگی را چیرگی اعراب بر ایران و دلبستگی ایرانیان به اسلام میداند مینویسد:
«این درآمیختگی در نتیجۀ چیرگی تازیان بر ایران یا در سایۀ دلبستگی ایرانیان به اسلام یا به زبان تازی نبوده؛ زیرا اگر شما جستوجو کنید در قرنهای نخست که چیرگی عرب بیشتر و دلبستگی ایرانیان به اسلام فزونتر میبود، این درآمیختگی بیرون از اندازه، رخ نداده و همانا از قرنهای پنجم و ششم است که این درآمیختگی نمودار گردیده، شوند(دلیل) آن نیز چنانکه ما میدانیم جز هوسبازی و خودنمایی کسانی نبوده است.»
کسروی پس از پرژنش(نقد) کسانی که در گذشته به دلیل تفاخر به عربیدانی، راه اندرگام(ورود) واژههای عربی را به زبان فارسی هموار کردند، میکوشد تا زیانهای این آمیختگی را توضیح دهد. وی یکی از این زیانها را فاصله گرفتن زبان فارسی از یک زبان خودایستا و ناوابسته با حد و مرزها و واژههای مشخص میداند. کسروی باورمند است که آمیختگی بسیار زبان عربی با فارسی تا به آن اندازه بوده است که ما گاه به سختی میتوانیم از یک زبان سخن بگوییم و سپس برای اثبات مدعای خود، شاهنامه را با کلیله و دمنه مقایسه میکند. کسروی در دنباله مینویسد:
«زبان برای آن است که گوینده به دستیاری آن خواستههای خود را به شنونده بفهماند و این بسته به آن است که گوینده و شنونده هر دوشان کلمهها و جملهها را بشناسند که دیگر نیازی به اندیشه دربارۀ آنها نیفتد».
کسروی واژهپردازی و سجعسازی و قافیهبافی را از جمله هنایندههایی(عواملی) میداند که باعث شده واژه بیشتر از معنا فتاد(مورد) پُرنگری قرار گیرد و این را گناه چامهسرایان و نویسندگانی میداند که به جای رساندن معنا در پی آراستگی گفتار بودهاند.
نکتۀ دیگری که کسروی به آن اشاره میکند، سخت شدن آموزش زبان فارسی در پی این آمیختگی است. کسروی باورمند است که آمیختگی بیش از اندازه زبان فارسی با زبان عربی باعث شده است تا برای یادگیری زبان فارسی نیازمند یادگیری صرف و نحو عربی نیز بشویم. نکتهای که پس از کسروی داریوش آشوری آن را با فراخی بیشتر در نسک «بازاندیشی زبان فارسی» مطرح میکند و توضیح میدهد.
کسروی یکی دیگر از پیامدهای بد آمیختگی زبان عربی با زبان فارسی را از بین رفتن ترانمایی(شفافیّت) زبانی میداند. به نگر او، نبود ترانمایی زبانی موجب میشود که ایرانیان بسیاری از واژهها را نفهمیده و درنیافته فراگیرند و به یاد بسپارند.
وی سپس در جایگاه پاسخ دادن به کسانی بر میآید که بر دیدگاههای سرهگرایانۀ او خرده گرفتهاند. او در پاسخ به کسانی که با سرهگرایی از جایگاه پدافند از زبان به کار گرفته شده از سوی سعدی و حافظ پادورزی(مخالفت) میکردهاند مینویسد:
«سعدی و حافظ نه دلشان برای مردم میسوخت نه در پی بزرگی و نیرومندی توده میبودند. آنان خواستی جز سخنبازی نمیداشتند و چندان بیدرد بودند که به کار و پیشهای نیز نمیپرداختند» (همان؛ ۲۶)
کسروی در دنباله از نیازهای زبانی دیگرسان(متفاوت) از دورۀ حافظ و سعدی سخن میگوید و هواداران زبان حافظ و سعدی را متّهم میکند که آرزویشان این است که ایرانیان، بلکه سراسر شرقیان، به همان حال زمان سعدی و حافظ باقی بمانند و قافلۀ پیشرفت زبانی بازبمانند.
کسروی همچنین به کسانی که وجود واژههای عربی را مایۀ گستردهشدن پرهون(دایرۀ) واژگانی زبان فارسی میدانند پاسخ میدهد و توانایی یک زبان را سوای از فزونی شمار واژههای آن میداند. کسروی مینویسد:
«توانایی یک زبان با آن میباشد که به هنگام نیاز واژههای نوینی پدید توان آورد و هر معنای نوینی را با آن توان فهمانید» (همان؛ ۲۷)
کسروی در بخشی از پاسخ خود به کسانی که مدعی بودند زبانهای اروپایی نیز با واژههای لاتینی در آمیختهاند مینویسد:
«زبانهای اروپایی از لاتین پدید آمدهاند نه آنکه با واژههای لاتین درهم آمیخته باشند.» (همان؛ ۲۸)
وی سپس از وامواژههایی نام میبرد که به باور او نیازی به برابریابی ندارند؛ و آنْ نامِ افزارها یا چیزهایی است که ما نداشتهایم و از دیگران با نامش میگیریم. از دید او واژههای «تلگراف»، «تلفون»، «گرامافون» و «اتومبیل» از این دستاند.
نکتۀ جالب و درخور نگرش اینجاست که امروزه واژۀ «اتومبیل» از سوی فرهنگستانی که همواره خود را برکنار از گرایشهای سرهگرایانه تندروانه میدانسته با «خودرو» جایگزین میشود؛ ولی کسروی که سرهگرایی تندرو شمرده میشود آن را بینیاز از برابریابی میدانستهاست. همچنین امروزه کسانی که بایستگانه(لزوماً) سرهگرا نیز شمرده نمیشوند برای برخی دیگر از واژههای آمده در بالا برابرهایی پیشنهاد کردهاند؛ برای نمونه فریدون جنیدی «دورواژ» را به جای «تلفون» پیشنهاد کرده به کار میبرد.
کسروی سپس با بازبرد(ارجاع) به دلیلهایی که به شماری از آنها در بالا اشاره کردهایم مینویسد که انگیزۀ او از این کار دشمنی با واژههای بیگانه نیست؛ و ازهمینرو اگر واژۀ بیگانهای دربرگرفتۀ یکی از این دلیلها نشود انگیزهای هم برای جایگزینی آن واژه نیست. او برای نمونه از واژههای «جمله»، «کتاب» و «جلد» نام میبرد. واژههایی که از سوی سرهگرایان امروزی برابرهایی برایشان پیشنهاد شده است.
کسروی نوشتهاست:
«این کار به نام دشمنی با واژههای بیگانه نمیبود بلکه چنانکه گفتیم انگیزههایی برای خود داشت. ازاینرو واژههایی که انگیزهای درباره آن نمیبود بایستی به جای خود بماند. مثلا واژههای «جمله»، «کتاب»، «جلد» و مانند اینها که نامهای دوم نیست و از آن سوی به جداشدهای از اینها نیاز نمیداریم، یا واژههای «فهمیدن»، «طلبیدن» و «تلگرافیدن» که رویه فارسی به خود گرفته و جداشدهها نیز از آنها بیرون میآید به حال خود بماند. رویهمرفته در جایی که انگیزه نمیبود نبایستی واژه را بیرون گردانید.»
***
کسروی، احمد (۱۳۷۹)؛ تهران: انتشارات فردوس.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر