۲۰ مهر ۱۳۹۶

نقدی برکتابِ «کودتا»، نوشتهء دکتر آبراهامیان: علی میرفطروس - بخش نخست

تارنمای دکتر علی میرفطروس
*آبراهامیان معتقد است که «آمریکا در اوایل سال 1950 خطر حزب توده را جدّی نمی گرفت». او فراموش می کند که این «عدم جدیّت» ناشی از آن بود که سازمان سیا در سال 1949 تأسیس شده بود و به عنوان یک «سازمان نوپا» در اوایل سال 1950 هنوز امکانی برای ارزیابی قدرت حزب تودهء ایران نداشت. ضعف اطلاعاتی آمریکا در آن زمان چنان  بود که حتّی نتوانست در بارهء سلطهء شوروی بر چکسلواکی و رومانی  پیش بینی یا اقدام کند!
*با وجود اعتقاد آبراهامیان به «نئومارکسیسم» (مکتب تامپسون)، به نظر می رسد که نویسنده- ضمنِ تعلّقِ خاطر به حزب توده- کتابش را با رنگ و بوی تُندِ مارکسیستی آمیخته است؛ تعلّق خاطر و رنگ و بوئی که در «دشمنی باامپریالیسم آمریکا» تجلّی می یابد.
*خلیل ملکی با آزادمنشی و شجاعت اخلاقیِ خاص، هیچگاه نخواست «وجیه الملّه» بمانَد و نخواست که مانند بسیاری از روشنفکران و رهبران سیاسی آن زمان، «حقیقت» را قربانی «واقعیّت» سازد، از این رو، او، نه مطلوب «روشنفکران عوام» بود ونه، محبوبِ «عوامِ روشنفکر».
***
طرح مسئله:
انقلاب مشروطیّت ایران (1906) بخاطرضعف ساختارهای اجتماعی و ترکیب نیروهای درونی آن نتوانست به تحقّق خواست ها وشعارهایش  نائل شود. حکومت 16سالهء رضاشاه هرچندکه بخشی از خواست هاوشعارهای روشنفکرانِ مشروطیّت (ماننددادگستری نوین،آزادی زنان،ایجاددانشگاه ومدارس نوین،توسعهء صنعت وتجدّداحتماعی)راجامهء عمل پوشاند،بااینحال،بخاطرمحدودیّت های تاریخی  وساختاری جامعه ونیزبخاطرجنگ جهانی دوم واشغال ایران توسط ارتش های متّفقین وعواقب آن، ساختارهای حامعهء مدنی درایران  نهادینه  نشد ولذا،شعارهای استقلال ،آزادی ،استقرارقانون،اصل تفکیک قوا  وتوسعهء ملّی تاآغازِملّی شدن صنعت نفت(1329)و روی کارآمدنِ دولت دکترمصدّق-همچنان-در ذهن  وضمیرروشنفکران ایران باقی ماند.
جنبش ملّی شدن صنعت نفت بربستر آن ضعف های اجتماعی ومحدودیّت های تاریخی  آغازشد و لذا،باتوجه به نیروهای تشکیل دهندهء آن،این جنبش نمی توانست ضامن تحقّقِ شعارها وآرمان ها ی انقلاب مشروطیّت باشد.درواقع،این جنبش،«جمعی بوددرباطن پریشان»که هریک به دنبال سود و سوداهای خویش بودولذا،طبیعی بودکه نیروهای تشکیل دهندهء متنافرِآن-دیدیازود- دربرابرِ یکدیگر قدعَلَم کنند.
باتوجه به نکات بالا،درتحقیقات مربوط به دوران کوتاه دکترمصدّق و وقوع رویداد 28مرداد32، عموماً نوعی«اراده گرائی»دیده می شود،گوئی که دکترمحمدمصدّق می توانست آزادی،دموکراسی و«مشروطهء سلطنتی به سبک انگلستان»!! را درجامعه ای روستائی-عشیره ای ایران( با 80% مردم بی سوادکه زنان درآن هیچگونه حق وحقوقی نداشتند)تحقّق بخشد،درحالیکه تحقّقِ چنان آرمان هائی -با آن ساختارِ نازلِ اجتماعی وضعفِ نهادهای مدنی-  بسیاردشوارویا غیرممکن بود.هم ازاین روبودکه درآن دوران،جامعه بود،امّاجامعهء مدنینبود،پارلمان بود،ولی فرهنگ گفتگو(Parler)و سلوک پارلمانی نازل بود ولذا درمسائل مهم وسرنوشت ساز،خیابان وهیجانات خیابانی  حرف اوّل را می زد(1).
 بنابراین،سخن مهندس احمدزیرک زاده-ازرهبران جبههء ملّی ویکی ازیاران نزدیک مصدّق- مبنی برشکست محتوم دکترمصدّق پذیرفتنی است:
  -« به نظرمن جنبش[ملّی شدن صنعت نفت] پس ازجدائی وتفرقهء پایه گذاران آن،محکوم به زوال بودوهیچ چیزاورانجات نمی داد…درآن شرایط،دولت محکوم به شکست بود.آنکه ازاوضاع ایرانِ آن روزباخبراست وبه خودزحمتِ تأمّل وتفکرمی دهداین پیشآمدها رامی تواندحدس بزند…»(2).
محمد علی موحّد نیز یادآور می‌شود:
-«… از اسناد و مداركی كه برای ما باقی مانده، این استنباط حاصل نمی‌شود كه دكتر مصدّق تا پایان زمامداری خود به موفقیـّت خود در حلّ مسئلهء نفت «یقین» داشت. در واقع هم‌، چنین باوری به كلّی غیرواقع‌بینانه بود… ما ـ حتّی ـ فكر نمی‌كنیم كه دكتر مصدّق می‌توانست به سهولت، كودتای 28 مرداد را سركوب كند و یك یا چند ماه دیگر دوام بیاورد. وضع 28 مرداد 1332 با وضع 30 تیر 1331 به كلّی متفاوت بود»(3).

اسناد سازمان سیا:«وحی مُنزل»؟یا مصالحِ تحقیق؟
حقیقت-وخصوصاً حقیقت تاریخی- امری نِسبی و اعتباری است که ارزش و اعتبارآن درطول زمان،چه بسامتغیّرو متحوّل می شود،هم ازاین روست که گفته اند:هرتاریخی،تاریخ معاصراست.یکی ازضعف های اساسی بیشترپژوهشگران، تکیهء مطلق بر اسناد و گزارش های مقامات انگلیسی وآمریکائی است ،درحالیکه می دانیم این گزارش ها«وحی مُنزَل»نیستندو چه بسا آلوده به ملاحظات سیاسی و حتّی اغراض  شخصیِ مأموران ومقامات انگلیسی وآمریکائی می باشند.به عبارت دیگر:برخی ازاین گزارش ها نشان از شیوهء رایجی دارد كه طی آن،مأموران به منظور بزرگنمائیِ عملكرد خود و بالا بردن سطح عملیـّات خویش در راه انجام مسئولیـّت‌ها و مأموریـّت‌های محـّوله ـ بدان مبادرت می‌كنند تا بدین‌ترتیب موفقیـّت حاصله را یكسره،نتیجـهء درایت، ابتكار و خلاقیـّت خویش وانمود كننـــد.گاه،این شیوهء بزرگنمائی،آنچنان پیش می‌رود كه با دستبُردن دراسناد،بامستندات قطعی،تعارض یافته و به افسانه یا به«عملیـّات محیـّرالعقول» پهـلــو می‌زنــد،نمونهء درخشان این اسناد  کتاب«ضدکودتا»نوشتهء کرمیت روزولت ویا این گزارش سازمان سیا مبنی بر«رابطهء دکترحسین فاطمی با انگلیسی ها» است!
اسناداخیرِ وزارت امورخارجهءآمریکا،هرچندکه دارای اطلاعات تازه ای دربارهء وقایع مربوط به روز28مرداد نیست،امّا شامل آگاهی های  مفیدی دربارهء روابط دیپلماتیک ایران وآمریکادردوران حکومت دکترمصدّق است،ازجمله اینکه  بخاطرسرسختیِ دکترمصدّق دربرابرانگلیسی ها وتزلزل وتردید شاه به انجام کودتا و اعتقاد وی به برکناری مصدّق ازطریق قانونی(پارلمان)،سه ماه پیش از 28مرداد، سفیرانگلیس درآمریکا(Sir Roger Makins) پیشنهادکرده بودکه ازطریق سرتیپ محمود امینی(رئیس ژاندارمری دولت مصدّق وبرادرِ وزیردربار)کودتائی همزمان علیه مصدّق و شاه صورت گیردتابرادرِناتنیِ شاه(شاهپورعبدالرضاپهلوی)را به سلطنت برسانند.این نکتهء تازه  نشان می دهدکه سرنگونی دولت مصدّق  دارای زوایای دیگری نیزمی باشد که باانتشاراسنادموجود در آرشیوِ وزارت خارجهء انگلیس،آشکارترخواهدشد.
بااینهمه،احتیاط علمی حُکم می کندکه اسنادسازمان سیا و دولت انگلیس را تا حدِّ«وحی مُنزل»بالا نبریم بلکه بکوشیم که این گزارش ها را بامقایسه بااسناد و روایت های شاهدان عینی ماجرا  موردِارزیابی واستفاده قراردهیم.
***
  انتشارکتاب«کودتا»اثر دکترآبراهامیان را می توان امری فرخنده در تحقیقات مربوط به رویدادِ28 مرداد32 به شمارآورد(4)هرچندکه-گاه-تفسیرهای«ایدئولوژیک»به کتاب وی،آسیب رسانده است.ما-دراین مقال -فقط به چندنکته اشاره می کنیم بااین تأکیدکه انگیزهء نوشتن این نقد،سخن ناروای دکترآبراهامیان دربارهء یکی ازشریف ترین وشجاع ترین روشنفکران ایران-خلیل ملکی- است وبه قول بیهقی:«بزرگامردا که اوبود!»،مردی که«پیروزی اش پس ازمرگش بود»ونامش –هنوز-انگیزهء نقدونظرهای تازه است!
دکترآبراهامیان ازمورّخان و پژوهشگران برجستهء  نئومارکسیست است که شیوهء تحلیل وی متکّی به نظرات اندیشمندنئومارکسیستِ انگلیسی،«ای.پی.تامپسون»است. تامپسون معتقدبود که:«نوشتن تاریخ برای سلامتی جامعه  جنبهء حیاتی دارد».او درخانواده ای چپ گرا متولدشده بودواز آغازِ نوجوانی  به اوآموخته بودندکه «دولت ها،دروغگو وامپریالیست هستند». براین اساس،بخش مهمی اززندگی تامپسون دراعتقادبه مارکسیستم واستالینسیم سپری شدولی باگزارش تکان دهندهء خروشچف دربیستمین کنگرهء حزب کمونیست شوروی (سال 1956)وافشای جنایات دوران استالین،تامپسون  ازحزب کمونیست انگلیس دل بُریدوبانقداستالینسیم به «نئومارکسیست ها»یا «چپ نوین»پیوست(5).
دکترآبراهامیان نیزازمارکسیسم واستالینیسم به «نئومارکسیسم»رسید واینک درپرتوِنظرات تامپسون،تحوّلات سیاسی-اجتماعی ایران را موردِارزیابی وبررسی قرارمی دهد،کتاب ارزشمند«ایران بین دوانقلاب»،بازتاب اعتقادِ وی به نظرات تامپسون است(6).
کتاب آبراهامیان درچشم اندازِ«سیا و ریشه‌های روابط ایران و ایالات متحده در عصر جدید»می کوشدتاعلل وعوامل سقوط دولت مصدّق را درفصل های زیر بررسی کند:
ملّی کردن نفت(29-114)،مذاکرات ایران و انگلیس (115-198)،کودتا( 199-268)و میراث(269-292).
آبراهامیان ازنخستین پژوهشگرانی است که سال هااست برمفهوم کودتا در رابطه بارویداد28مرداد32  تأکیدواصرار دارد.بنابراین،نخستین نکته دربارهء کتاب آبراهامیان این است که باتوجه به اختلاف گسترده درانتساب مفهوم«کودتا»به ماجرای روز28مرداد،شایداین نام برروی جلدکتاب چندان مناسب نباشدچراکه پیشایش خوانندهء کنجکاو رااز«داوری»دربرابر نوعی«پیشداوری» قرارمی دهد.
ازاین گذشته،ارزیابی ونقدمنابع،اصل مهمی است که پایه های تئوریک یک پژوهش علمی را استوارمی سازد،خصوصاًاگرموضوع پژوهش،دوران پُرآشوب دکترمصدّق ورویدادِ پُر راز و رمزِ28 مرداد32باشد.آبراهامیان بابررسی گستردهء اسناد و گزارش های مقامات انگلیسی-گاه-آنها را تاحد«وحی مُنزَل»بالا برده و به بی اطلاعی، اغراض سیاسی یاانگیزه های فردیِ نهفته دراین گزارش ها توجهء چندانی نکرده است،این نکته –چنانکه خواهیم گفت- دربارهء بی اطلاعیِ مقامات انگلیسی و آمریکائی ازقدرت نظامی-تشکیلاتی حزب توده چشمگیراست.
-باوجوداعتقادآبراهامیان به«نئومارکسیسم»(مکتب تامپسون)،به نظرمی رسدکه نویسنده تعلّقِ خاطری به حزب توده دارد و کتابش رابا رنگ و بوی تندِمارکسیستی آمیخته است؛تعلّق خاطر و رنگ و بوئی که در«دشمنی باامپریالیسم آمریکا» تجلّی می یابد.
-تکیه بر سخنان اخیرِنورالدین کیانوری درتوجیه عمکردهای حزب توده در روز28مرداد،
-عُمده کردنِ –وحتّی اولویّت دادن-به نقش حزب توده در«قیام 30تیر»وکمرنگ نمودنِ نقش تعیین کنندهء کاشانی،دکترمظفربقائی،حسین مکّی،ابوالحسن حائری زاده،
-بی توجهی به خاطرات و روایت های شاهدان عینیِ رویداد 28مرداد(مانندبابک امیرخسروی و دکترانورخامه ای،محمدعلی عموئی و دیگران)،
-نوعی«نیّت خوانی»دربارهء مذاکرات برخی مقامات و شخصیّت های خارجی،مثلاً:هریمن،فرستادهء ویژهء آمریکا به تهران،
 -بی توجّهی به آخرین سخنان دکترمصدّق به وکیلِ مورداعتمادش(سرهنگ جلیل بزرگمهر)دربارهء رویداد28مرداد،
-و سرانجام:بی توجهی به« پُرسش های بی پاسخ »،ازدیگرکمبودهای اساسی کتاب است؛پُرسش هائی که پاسخ به آنها-چه بسا-مفهوم کودتارادر  ذهن و ضمیرِ آبراهامیان دگرگون می کرد.
روی جلدکتاب با عکسی از چندتانک نظامی آراسته شده تاشاید مفهوم «کودتای نظامی»رادر چشم و دلِ خواننده،عینیّتِ بیشتری بخشد،درحالیکه ما نشان داده ایم  بخاطر انفعال حیرت انگیز دکترمصدّق درروز28مرداد و سیاست آشتی کنانِ فرماندهء نظامی و انتظامیِ منصوبِ مصدّق( سرتیپ محمددفتری) بافرماندهان تانک ها و درنتیجه،ندانم کاری نظامیان،این تانک هادرخیابان های تهران سرگردان بودند که درنهایت به خدمت مخالفان مصدّق درآمده بودند.
 
   


مردم باتصرّف این تانک ها،ایستگاه رادیو تهران را اِشغال کردند(ساعت12و12دقیقه)،واین درشرایطی بودکه طبق اسنادسازمان سیا:سرلشکرزاهدی تاساعت4 ونیم بعدازظهر درخانه های امن،پنهان و متواری بود!.نگاهی براین عکس ها،ترکیب تظاهرکنندگان درروز28مردادرا  آشکارمی کند.

خوابِ آشفتهء نفت!
آبراهامیان هدفِ کتاب«کودتا» راچنین اعلام کرده است:
-«این کتاب سعی می کندکودتارابه طورکامل وقطعی درچهارچوب تضادبین امپریالیسم وناسیونایسم،بین جهان اول وجهان سوم وبین اقتصادهای توسعه یافتهء صنعتی وکشورهای توسعه نیافته ای قراردهدکه به صادرات موادخامِ خود  وابسته اند.ازآنجاکه نزاع برسرِ نفت بود،این کتاب توضیح می دهدکه ایالات متحده دراین بحران همانقدرسرمایه گذاری کرده بودکه بریتانیاکرده بود…درفاصلهء سال های 1330تا1332،نه انگلیسی ها ونه آمریکائیها،هیچیک،به هیچ طریق  حاضربه قبولِ ملّی شدنِ واقعی نفت نبودند»(صص22-23،کلمات سیاه ازنگارنده است). 
آبراهامیان بااستنادگسترده به گزارش های دولت انگلیس،به اختلافِ کلیدیمربوط به نفت می پردازد واین«کلید»را«کنترُل نفت»می داند،این کنترُل«برای ایران به معنای قدرتِ اکتشاف،تولیدوصدورنفت توسط ایران بود» کلمه ای که «درسراسرِطول این بحران،دائماًدراسنادداخلی دولت انگلیس تکرارمی شود…ازآنجاکه مبارزه، برسرِ کنترلِ نهائی بودنه برسرِدرآمد،حصول سازش تقریباً غیرممکن بود»(صص115-123).
بدین ترتیب:آبراهامیان «به طورکامل وقطعی»، مسئلهء نفت را پایه ومایهء اصلی کودتا می داندو-برخلاف بسیاری ازپژوهشگران-«ترس از استقرار کمونیسم وخطراستیلای حزب توده درسرنگونی دولت مصدّق»را ناچیز می شمارد.
بی تردید مسئلهء نفت درایران -هماره -سرنوشت سازبوده وبهمین جهت  گفته ایم که« تاریخ معاصرایران با نفت نوشته شده است »،این موضوع نه تنها در دوران دولت مصدّق بلکه درزمان رضاشاه -وخصوصاً درسقوط محمدرضاشاه -نقش اساسی داشت.بااینهمه،نفوذ وحضورگستردهء حزب توده درزمان مصدّق وخطراستیلای«شبَحِ سرخ» درطرح آمریکا وانگلیس(ت.پ.آژاکس) فاکتوربسیار اساسی و مهمی بود.
واقعیّت این است که  آمریکادرآغازملّی شدن صنعت نفت(1329/1951)، علاقهء چندانی  به منابع نفتی ایران  نداشت بطوریکه هندرسون(سفیرآمریکادرایران) در 6نوامبر1951/14آبان1330 به وزیر امور خارجهء آمریكا نوشت:
-«اگر تصـّور شود كه به خطر افتادن منافع تجاری ما ـ مانند به خطر افتادن منافع حاصل از نفت ایران یا اجرای شیوهء 50/50 درتقسیم سود حاصله از فروش نفت ـ ممكن است تحقّق یافتن این هدفِ اساسی آمریكا و انگلیس را در درازمدّت به خطر اندازد، اینگونه منافع تجاری احتمالاً در درجهء دوّم اهمیـّت قرار دارند. باید به خاطر آورد كه عامل نوینی در صحنهء خاورمیانه وارد شده است. تبلیغات شوروی و سازمان‌های كمونیستی تلاش می‌كنند تا رهبری نهضت‌های ملّی را به چنگ آورند».
دربارهء ضرورتِ به رسمیّت شناختن ملّی شدن صنعت نفت و رسیدن به یک توافق پایدارومنصفانه،هندرسون درهمین گزارش( 6نوامبر1951) تأکیدکرد:
هرموافقتنامه ای که اجازه دهدیک کارگزارخارجی،مفهوم واقعی اصل ملّی کردن صنعت نفت را-حتّی درظاهر-نادیده بگیرد،بسیار ناپایدار خواهدبود،چنین موافقننامه ای هردولت ایرانی را-که اعتبارآن را به رسمیّت بشناسد-به طورمداوم وخطرناکی در رویاروئی باهیجانات احساسات ملّی  قرارخواهدداد».
دراین زمان،دکترمصدّق- به عنوان تجسّم آرمان های ملّت ایران درمقابله باتحقیرها و اجحافاتِ درازمدّت دولت انگلیس-گوهرعزّت و استقلال ایران را درنگین ارادهء خودداشت ولذا-باتوجه به قراردادِ 50/50بین شرکت آرامکو و عربستان-او می توانست باتکیه بر شعارهای حداقلّی (ونه حداکثری)برای حل موقّت مسئلهء نفت انعطاف بیشتری داشته باشدچراکه درآن زمان طبق اسناد (گزارشات 9و15ژانویهء 1952/ 18و 24دی ماه1330)قراردادِ 50/50 موردقبول دولت های آمریکا و انگلیس بود.آبراهامیان- امّا -این پیشنهادرا رد می کندبااین توجیه که انگلیسی ها و آمریکائی ها قلباً علاقه ای به حلِ مسئلهء نفت نداشتند،درحالیکه کارشناسان برجستهء نفتی(مانندفوأدروحانی که ازافرادمورداعتمادمصدّق بود)پیشنهادبانک جهانی یاآخرین پیشنهادمشترک آمریکا وانگلیس را«منطبق با مقرّرات قانون ملّی شدن نفت»می دانستند.فوآدروحانی معتقدبود:
بدون تردید[این پیشنهاد]بهترین پیشنهادی بودکه به دولت ایران تسلیم گردید…بزرگترین مزیّت پیشنهاداین بودکه تسلّط ایران برادارهء نفت را تأمین می کرد»(7).
محمدعلی موحّد تأکیدمی کند:
-«به نظرمی رسدکه موضعِ منفیِ  مصدّق دربرابرپیشنهادتجدیدنظرشدهء بریتانیاوآمریکا اشتباه بود.دکترمصدّق می توانست پیشنهادمشترک بریتانیا وآمریکا رابه عنوان مبنای توافق  بپذیرد وکشورراازبلیّاتی که پیامدِ ردِّ آن بود،مصون نگاه دارد…آنچه مصدّق می خواست نه تنها به بهای فروپاشی جبههء جهان غرب دربرابرکمونیسم تمام می شد،بلکه ساختارامتیازات را درسراسرِجهان،متزلزل می ساخت»(8).
دکترکاتوزیان نیزمعتقداست:
-«اگرنگوئیم که رد پیشنهادبانک جهانی بزرگترین اشتباه مصدّق درتمام دوران زندگی سیاسی اش،دست کم،بزرگترین اشتباه او در دوران نخست وزیری اش بود»(9).
درچنان شرایطی،مسئلهء نفت به مسئله ای«ناموسی»و «مناقشه بر سر همه یا هیچ» بدَل گردیده بود.خلیل ملکی درانتقادازاین سیاست،نوشته بود:
ـ«رهبری زمانی واقع بین است که تابع احساسات نباشد،نیـروهای فعّال و ذخیرهء خود را بتواند خوب حساب و برآورَد کند و نیروهای رقیب یا دشمن را نیزآنطوری که هست،حساب کند و هیچ اقدام بی موردی که نتیجه اش حتماً شکست است،به عمل نیاورَد…رهبری ِ واقع بین در هدف و ایدئولوژی نباید سازشکار باشد، امّا در سیاستِ روز،«سازشکاری» برای رسیدن به قسمتی از هدف های اعلام شده نه تنها مجاز،بلکه ضروری است … بدور انداختن شعارِ «یا همه چیز یا هیچ چیز»ضروری است(زیـرا) دنیای مـا، دنیای نِسبی است، باید در مراحل چند به هدف نزدیک شویم…به امیدِ ایده آلِ مطلق ِ«همه چیز یا هیچ چیز»،همه چیز را از دست دادن اگر هم ارزش اخلاقی داشته باشد،ارزش سیاسی و اجتماعی ندارد». (10)
باوجود بُن بست مذاکرات نفت و3ماه پیش ازسقوط مصدّق،هندرسون در آخرین تلاش دوستانهء خود (در 7 مه 1953 / 18 اردیبهشت 1332) از دولت آمریكا خواست تا برای حل اختلافات موجود، تلاش توانمند دیگری را آغاز كند چرا كه در غیر این صورت «تاریخ ممكن است از ما به نیكی یاد نكند»(11).
بنابراین،برخلاف نظرآبراهامیان،مسئلهء نفت نمی توانددلیل«کامل وقطعی» برای سرنگونی دولت مصدّق و وقوعِ رویداد28مرداد  به شمارآید.

ناسیونالیسم ایرانی وموضع  دولت آمریکا
آمریکا ازآغازملّی شدن صنعت نفت،رفتاری همدلانه وحمایت آمیز نسبت به دولت ایران داشت وازناسیونالیسم ایرانیان در برابرِ دولت انگلستان پشتیبانی می کرد.در این دوران، در دیده و دیدگاه سیاستمداران ایران (خصوصاً دكتر مصدّق، دكتر فاطمی، دكتر بقائی، مكّی و دیگران) آمریكا، نه تنها «بهترین دوست ایران»بود،بلكه این كشور«مهد آزادی» و «قبله‌گاهِ آزادیخواهان و ملیّون ایران» بشمار می‌رفت که «بایدایران راازاین مرگ وفنا نجات دهد»(12).
با چنان جایگاهی، دراختلافات نفتی بین ایران و انگلیس و تهدیدات دولت انگلیس برای حملهء نظامی به ایران و یا در پاسخ به اوّلین پیشنهاد انگلیسی ها در انجام كودتا علیه دولت مصدّق،آمریكانه تنهاباآن طرح وتوطئه ها مخالفت کرده بودبلکه دوران دولتمردان آمریکا با كمك‌های مالی، نظامی‌ و عمرانی به تقویت و تحكیم دولت مصدّق مصمـّم بودند زیرا كه درآن زمان،حمایت از ناسیونالیسم و دولت‌های ملّی از هدف‌های استراتژیك آمریكا در مقابله با نفوذ كمونیسم بود.دولتمردان آمریكا معتقد بودندکه بی توجـّهی به گرایش‌ها و آرمان‌های ملّی در منطقهء خاورمیانه، باعث رانده شدن مردمان این منطقه به سوی اردوگاه شوروی می‌شود.آنان اعتقاد داشتند كه ناسیونالیسم در كشورهای خاورمیانه، بُرج و باروی مستحكمی‌در مقابله با كمونیسم شوروی است.
در اول سپتامبر1951/ ۹ شهریور ۱۳۳۰،«Webb»(کفیل وزارت امورخارجهء آمریکا)خطاب به وزیرامورخارجهء آمریکا تأکیدکرد:
-«سیاست آمریکادربارهء ایران دردرجهء نخست به گونه ای طراحی شده تامانع آن شودکه وضعیّت کنونی منجربه ازدست رفتنِ ایران شود.
هدف مشترک ما[آمریکاوانگلیس]درایران درصورتی به بهترین وجه تحقّق می یابدکه نفوذآمریکادرآن کشوربراساس روشی دوستانه و روشن بینانه نسبت به مسئلهء نفت  استوارشده باشد،…حمایت همه جانبه ازکلیّهء اقدامات گذشته یا آتی انگلستان،بدون شک آمریکارادرهدف و مواضع معارضه باناسیونالیسم درایران،همسوباشرکت نفت ایران وانگلیس- وآنچه به زیان مصالح هردوکشورمااست-قرارخواهدداد.
من اطمینان دارم که هردوکشور[آمریکاوانگلیس] توافق داریم که وضعیّت سیاسی داخلی ایران به خوبی نشان می دهدکه اینک ناسیونالیسم درایران نیروئی واقعی و پوینده است،بنابراین،آمریکاباورنداردکه راه تحقّق هدف های مشترک مابتوانداین باشدکه هرکدام روشی را درعمل برگزینیم که به نظربرسدکه مخالف تمایلات مشروع مردم ایران می باشد».
همین موضع،درپایان گزارش ستادمشترک ارتش آمریکا(به تاریخ10 اکتبر1951)نیزتکرارشده بود.
براین اساس،هندرسون در گزارش 27 سپتامبر 1951 (6 مهرماه 1330) توصیه کرد:
«1 ـ اطمینان دارم كه وزارت امور خارجه، هیچ‌گاه به فشاری كه ظاهراً به ایالات متحده وارد می‌شود تا بریتانیا برای دستیابی به برخی اهداف خود در ایران، از نیروهای نظامی یا تهدید در بكارگیری آن استفاده كند، تن در نخواهد داد… این حقیقت را نمی‌توان نادیده گرفت كه ورود نیروهای ارتش انگلیس به ایران در این مقطع زمانی… چیزدیگری جز تجاوزمسلّحانه محسوب نمی‌گردد.
2 ـ سیاست خارجی ما، در پنج سالهء گذشته به طور كلّی مبتنی بر مخالفت با تجاوز بوده است.ما كمك‌های مالی عظیمی در اختیار ملّت‌های مختلف گذاشته‌ایم تا آنها را قادر سازیم در مقابل تجاوز، بهتر مقاومت كنند.ما جان بسیاری از آمریكائی‌ها را قربانی کردیم وباصرف منابع فراوان، بسیاری از ملّت‌ها را نیز در كشور كُره به فداكاری‌های مشابه تشویق كرده‌ایم تا از تجاوز جلوگیری كنند، حال اگر ما به تجاوز از سوی یكی از متّفقین و دوستان خویش[انگلستان] تن دردهیم، در نزد جهانیان،اعتباری را كه برای پشتیبانی از آرمان‌گرائی كسب كرده‌ایم،كاملاً از دست خواهیم داد و مسلّماً به بزرگ‌ترین ریاكاری و دوروئی متّهم خواهیم شد. [در صورت تسلیم به خواست انگلیس] پرچم اصولی را كه برافراشته‌ایم و تاكنون توانسته‌ایم اكثر ملل جهان را به دوُرِ آن گرد آوریم، بدور خواهیم افكند».

خلیل ملکی وسازمان سیا!
آبراهامیان(ص222)-و نیزدرگفتگوباسایت «ایران وایر»-خلیل ملکی را به «گرفتنِ پول ازسازمان سیا»متهم کرده است و می گوید:
-«مامی دانیم که حتّی پیش از1953هم سازمان سیا به آن چیزی که«حزب تیتوئیست ها»می نامیدند،یعنی«حزب زحمتکشان» پول می داد،حالااین پول رااحتمالاًازطریق«مظفربقائی»می رساندند،امّابرای خلیل ملکی،خام خیالی می بودکه نداندپول داردازسازمان سیا می آید».
اینگونه«نیّت خوانی»ها-که درموارددیگرنیزتکرارشده-به دورازاحتیاط و انصاف علمی است.ما درمقالهء« دکترمظفربقائی:قربانیِ«حمّام فینِ»حزب توده!»دربارهء شخصیّت دکتربقائی سخن گفته ایم و ازقول زنده یادسعیدی سیرجانی یادآورشده ایم :
– -«باآشنایی چهل ساله و قریب سی سال دوستی مداوم و مصاحبتِ دستِ کم هفته ای یک بار،به من این حق را می دهد که دکتربقائی را از اخلاقی ترین رجال سیاسی روزگارمان بدانم».
حزب توده ازآغازتشکیل حزب زحمتکشان،آنرا«حزب زحمتکشانِ آمریکا»می نامید(13)و باتوجه به امکانات گستردهء آن حزب،اینگونه تبلیغات می توانست برذهن و زبان جامعه  تأثیربگذاردو«افکارعمومی»بسازد.علاوه بر ده ها نشریه و روزنامه،اینگونه تبلیغات-گاه -توسط رادیو مسکو نیزتکرارمی شد،رادیوئی که به قول سفیرآمریکادرایران« ملکهء امواج رادیوئی درمنطقه »بودکه «درهرزمان می توان تبلیغات شان را روی امواج کوتاه وبلند-به زبان های گوناگون- شنید».
   سخن دکترآبراهامیان دربارهء خلیل ملکی یادآورِاتهامات حزب توده علیه وی است که ابراهیم گلستان(همراه و همرزمِ ملکی)ازآن سخن گفته .
درواقع، زندگی و سرنوشت خلیل ملکی،تراژدیِ زندگی روشنفکران مستقل  وشجاع درجهان سوم است که ضمن به جان خریدنِ انواع و اقسام  آزارها و اتهام ها، اگربخواهندمیهن شان را آباد و آزادکنند، خانه شان راخراب می کنند.ازاین گذشته،پژوهشگری مانند دکترهمایون کاتوزیان- که ازنزدیک شاهدزندگی سیاسی ملکی بود-تأکیدکرده که خلیل ملکی درتمام دوران زندگیِ سیاسی خود-باوجودفقرمالی-ازنجابت،پاکدامنی و فضیلتِ استثنائی برخورداربود و هماره زمزمه می کرد:
ما،نان به خونِ جگرخوردیم
زیراکه نرخِ روز  ندانستیم (14)
خلیل ملکی«عاقبت اندیش»بودولی«عافیت اندیش»نبود،و هم این روبودکه باوجودپیش بینیِ سرانجامِ ناگواردولت مصدّق،درمیان جمعی ازیارانش به وی گفت:
آقای دکترمصدّق!این راهی که شمامی روید به جهنّم است ولی ما تا جهنّم هم  بدنبال شماخواهیم آمد»(15).
خلیل ملکی باآزادمنشی وشجاعت اخلاقیِ کم نظیر،هیچگاه نخواست«وجیه الملّه»بمانَدونخواست –برخلاف بسیاری ازروشنفکران ورهبران سیاسی آن زمان-«حقیقت»را قربانی«واقعیّتِ»سازد،ازاین رو،او،نه مطلوب«روشنفکران عوام»بود ونه،محبوبِ«عوام روشنفکر».اونه«عوامفریب»بود و نه«فریفتهء عوام»،لذا،-بارها-به قول خودش:از«بروتوس»ها و نزدیک ترین یارانش«ازپُشت خنجرخورد».
خلیل ملکی درشناخت رژیم هولناک استالینی درشوروی،پیشاهنگ بسیاری ازروشنفکرانِ چپِ فرانسه(مانند:روژه گارودی،سارتر،وسیمون دو بوار)بود.
مسئلهء دریافت کمک مالی ازآمریکا را بایددر « Contexte» یا بافتارِزمانی 64سال پیش بررسی کرد:زمانی که آمریکای جوان وتازه پا درکشورهای خاورمیانه،هنوز به «امپریالیسم جهانخوار»تبدیل نشده بودوچنانکه گفتیم، بسیاری ازسران ورهبرانِ ملّی شدن صنعت نفت(ماننددکترحسین فاطمی،حسین مکّی،،دکترمظفربقائی،خلیل ملکی و…)آمریکارا«مهد آزادی» می دانستندکه«بایدایران راازاین مرگ وفنا نجات دهد».
باچنین اعتقادی بودکه دکترمصدّق نیز ضمن درخواست کمک های مالی،درمذاکرات مربوط به نفت با«مک گی»،معاون وزیرامورخارجهء آمریکا،مقامات این کشوررا«مانندیک برادر و دوست صمیمی » قلمداد کرده بود.(16).
مسعودحجازی،ازرهبران حزب زحمتکشان(نیروی سوم)ضمن اشاره به ملاقات خود،خلیل ملکی و برخی دیگرازمسئولان حزبی(ازجمله،مهندس قندهاریان،مهندس وفائی و امیرقلی) با علی جلالی-نویسنده وسردبیرمجلهء اطلاعات هفتگیازپیشنهادکمک مالیِ  علی جلالی به حزب زحمتکشان(نیروی سوم) به منظور ارتقای مبارزه علیه حزب توده یادمی کندبی آنکه کسی بداند جلالی ازمأموران سازمان سیابوده است.جلالی دراین دیدارتأکیدمی کند:
عده ای ازبازرگانان که علاقه مندبه نحوهء مبارزات حزب زحمتکشان  علیه حزب توده هستند،علاقه دارندکه این مبارزه ادامه یابدومعتقدبه تقویت حزب زحمتکشان هستندوهیچگونه شرط ویادرخواستی دربرابراین کمک مالی  مطرح نمی کنندوکمکِ آنهاصِرفاًبرای هزینه های روزنامه و توسعهء انتشارات است…و شرط یاخواستهء دیگری ندارند»(17).
ازاین گذشته،باتوجه به کمک های مالی و تدارکاتیِ  دولت شوروی به حزب توده  برای انجام تظاهراتِ چندهزارنفری وانتشارحدود100نشریهء مختلفدرسراسرِایران(18)،شایددکترمظفربقائی و خلیل ملکی برای مبارزات ضدتوده ای خود دریافتِ کمک ازدولت آمریکا را امری مشروع ومُجاز می دانستندبی آنکه بدانندکه این کمک ها ازطریق سازمان سیا می باشد.گفتنی است که درسندِتازه منتشرشده(به تاریخ19می 1953/ ۲۹ اردیبهشت ۱۳۳۲)،مقامات آمریکائی  گفته اندکه «بخاطر مواضع اخیر خلیل ملکی علیه شاه، ما دیگر به نیروی سوم کمک نمی‌کنیم».
بطوریکه گفته ایم:باشکست استالینیسم و فروپاشیِ دیوارهای ایدئولوژیک، اینک بهتر و روشن‌تر می‌توانیم شخصیّت و عقایدخلیل ملکی را بشناسیم. اقبال روزافزون نسل نوین روشنفکران ایران به عقاید وی نشانهء این واقعیّت است که «روشنفکران تنها»نبایدمرعوبِ دروغپردازی های سرکوب گرانِ اندیشه شوند. پیروزی نظریِ خلیل ملکی-همچنین- نشان می دهدکه قدرتِ حقیقت،ازحقیقتِ قدرت(تبلیغات حزب توده و دیگران)نیرومندتراست.
متاسفانه آبراهامیان دربارهء برخی دیگر نیزچندان به  معرفت و مدارا سخن نگقته ازجمله،درمخالفت بانظرِ زنده یاددکترسپهرذبیح ،سردبیرسابق روزنامهء باخترامروزحسین فاطمی و استادتاریخ معاصرایران درآمریکا) می گوید:
-«سپهرذبیح- که تاوقتی هنوزبه عنوان پژوهشگرثابت،مقیم دائمیِ آستانهءانستیتو هُووِر نشده بود،هوادارِ دوآتشهءجبههء ملّی بود…»(ص105).
آبراهامیان،دکتررضاشیخ الاسلامی-استادمطالعات ایرانی دردانشگاه آکسفورد-را نیز«طوطی صفت» می نامدکه«همان دیدگاه آماده وکلیشه ای غربی ها راتکراروچون آینه ای نظرات سیاست سازانِ انگلیسی رابازتاب می دهد»(ص147).
روشن است که طنزتلخ واتهام نهفته دراین سخنان ،شایستهء پژوهشگربرجسته ای مانند آبراهامیان نیست چراکه هنوزهمهء اسناد و گزارش ها(خصوصاًاسنادوزارت امورخارجهء انگلیس)منتشرنشده و لذا،هیچ پژوهشگری دربارهء رویداد پُررمز و رِازِ 28مرداد32 نمی تواند«کاشفِ تمام حقیقت»باشد.
ادامه دارد
پانویس ها:
1- برای نمونه نگاه کنیدبه:مشروح مذاکرات مجلس،خردادماه 1332؛باخترامروز،17خرداد1332؛مقایسه کنیدباسخن عبدالله معظّمی(رئیس مجلس): مشروح مذاکرات مجلس،7خرداد1332
2- زیرک زاده،پرسش های بی پاسخ درسال های استثنائی،نشرنیلوفر،تهران،1376،ص312
3- موحّد،خواب آشفتهء نفت ج2، نشرکارنامه، چاپ دوم، تهران،1384،صص859-860
4- متن انگلیسی کتاب درسال2013در302صفحه درنیویورک منتشرشده است.این کتاب به ترجمهء چهارمترجم ازسوی چهارناشردرتهران منتشرشد ولی ترجمهء دکتر ناصرزرافشان(انتشارات نگاه،تهران،1395)پس ازمدتی ازسوی مقامات دولتی جمع آوری گردید.ما درنقداین کتاب ازترجمهء زرافشان بهره برده ایم تابدین وسیله به کوشش های  وی وناشرکتاب،ادای دین کرده باشیم.درمقالهء حاضر به گفتگوی اخیردکترآبراهامیان باسایت« ایران وایر»نیز نظرداشته ایم.ازدوست فرزانه ام-دکترمیناراد-که مثل همیشه برخی اسنادومدارک را دراختیارم گذاشته اند- صمیمانه سپاسگزارم.
درارجاع به اسنادوزرارت امورخارجهء آمریکا،ماازکتاب «اسنادسخن می گویند»، ترجمهء احمدعلی رجائی ومهین سُرُری(رجائی) نیزبهره برده ایم تادراین باره،«فضل تقدّم»و«تقدّم فضل»را رعایت کرده باشیم.
5- نگاه کنیدبه کتاب:هیوز- وارینگتن،پنجاه متفکرکلیدی درزمینهء تاریخ،ترجمهء محمدرضابدیعی،تهران،1386،صص464-473
6- نگاه کنیدبه:ایران بین دوانقلاب،ترجمهء کاظم  فیروزمند،حسن شمس آوری و محسن مدیرشانه چی،نشرمرکز،تهران،1378،صص4و7
7- روحانی،فوآد،تاریخ ملّی شدن صنعت نفت ایران،انتشارات جیبی،تهران،1353،صص335-338
8- موحد،پیشین،ج2،صص679و723-724
9-کاتوزیان،خاطرات مصدّق،انتشارات جبههء ملّی،لندن،1988،ص44-45
10-ماهنامهء علم و زندگی، شمارهء 7، شهریور 1331
11- Henderson to The Department of State,May 7, 1953, telegram 4348-888,2553/5-753
12- برای نمونه نگاه کنیدبه:باخترامروز،مقالهء حسین فاطمی،شمارهء3،دوشنبه10مردادماه 1328
13- نگاه کنیدبه:به سوی آینده،16مرداد1330و22مهرماه1331
14- نگاه کنیدبه مقدمهء مستوفای دکترهمایون کاتوزیان برخاطرات سیاسی خلیل ملکی،چاپ اروپا،1360؛همچنین نگاه کنیدبه مقالهء نگارنده بانام «ملکی،روشنفکری تنها!».
15- ملکی،خاطرات سیاسی،ص104؛سنجابی،کریم،امیدهاوناامیدی ها،نشرجبههء ملّی،لندن،1368،ص138
16- همچنین نگاه کنیدبه:غلامحسین مصدّق،درکنارپدرم،به کوشش غلامرضانجاتی،نشررسا،تهران، 1369،صص179،182-198
17- رویدادهاوداوری ها(1329-1339)،نشرنیلوفر،تهران،1375،صص54-55
18- امیرخسروی،بابک،،نگاه ازدرون به  نقش حزب تودهء ایران،ص350؛حدادی،بهمن،«مطبوعات توده ای«در:حزب تودهء ایران،ج2،صص256-286.وابستهء مطبوعاتی سفارت انگلیس درایران گزارش دادکه «جبههء آزادی[بااکثریّتِ اعضای نفوذی حزب توده]بربسیاری از172روزنامه،نشریه وگاهنامه ای که درسال 1325 منتشرمی شد،نفوذداشت».آبراهامیان،پیشین،ص274

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر