۳ اردیبهشت ۱۳۹۹

هنر و پیشه ایرانی - شَعربافی؛ ریشه‌های خشکیده‌ی پیشه‌ای کهن

در سده‌های دور، زمانی که کاروان بازرگانان از جاده‌ی تاریخی ابریشم، از این‌سو به آن‌سوی جهان راه می‌سپرد، دست‌ساخت‌ها و کالاهایی را از ایران با خود می‌بُرد و به مردمان دور و نزدیک ارمغان می‌کرد. در میان آن کالاها که رنگ‌وروی زیبا و دلنواز ایرانی داشتند، پارچه‌هایی بود که «شَعرباف» بودند و نام و نشان هنرورزان نساجی ایران را بر خود داشتند. آن پارچه‌ها و گونه‌ی مرغوب آن را در شهر یزد بیشتر می‌شد یافت و خرید.

اما در اصفهان و کاشان و دیگر شهرهای ایران نیز هنرمندانی بودند که پیشه‌ی آنان شَعربافی بود؛ با این تفاوت که در یزد و اصفهان شَعر پشمی می‌بافتند و در کاشان شَعر ابریشمی عرضه می‌شد.
شَعربافی را «جولایی» هم می‌نامند. «شَعر» گونه‌ای پارچه است که با پشم و ابریشم و با دستگاه بافته می‌شود. هنرمند شعرباف، طرح و نقشه‌ی از پیش آماده‌ای برای بافت پارچه نداشت. کاری بود که به پسند و چیره‌دستی هر استادکار بستگی داشت. اما می‌شد آن‌را به دو دسته‌ی «ساده» و «میله‌ای» بخش‌بندی کرد. شَعرهای ساده، رنگین بودند و برای پوشش بانوان بود و بافت میله‌ای سیاه و سفید بود و برای مردان به کار می‌رفت.
اما بافت پارچه با دستگاه شَعربافی، کار هر کسی نبود و توانی می‌خواست که کم‌وبیش از جوانان برمی‌آمد. پس استادان شعرباف، هم این که نیروی‌شان کاستی می‌گرفت، دست از این کار می‌کشیدند. تا آنکه بیش از نیم سده پیش یکی از استادان چیره‌دست صنعت شعربافی چاره‌ای به ذهنش رسید و با افزودن قطعه‌ای به دستگاه بافندگی، کار با آن را ساده کرد.
شَعربافی زیرشاخه‌های بسیاری داشت. مانند: زری‌بافی، پرده‌بافی، چادرشب‌بافی (پارچه‌ای که برای رختخواب‌پیچی به کار می‌بردند)، شمدبافی (که روانداز تابستانی بود) و نمونه‌های دیگر. همه‌ی این‌ها کار استادان شعرباف بود. پس این صنعت را باید بسیار گوناگون (:متنوع) دانست. پیداست که پیشه‌ی شعربافی رونق و کاربرد بسیاری داشته است.
به آن نمونه‌ها که برشمردیم، دارابی‌بافی، ترمه‌بافی و دستمال‌بافی را هم باید افزود. اما اگرچه همه‌ی این منسوج‌ها در شمار شعربافی بودند، هر کدام را باید هنری جداگانه به شمار آورد. پیشه‌وران شعربافانی بودند که در بافتن ترمه آوازه داشتند و به کارهای دیگری که با شعربافی پیوند داشت، نمی‌پرداختند. یا دستمال‌بافی سه گونه بود و چه بسا خود هنری جداگانه به شمار می‌رفت: دستمال‌هایی که عشایر استفاده می‌کردند، دستمال‌های ابریشمی و دستمالی‌های ویژه‌ای که به آن مرسریزه می‌گفتند و پیش از بافتن، پارچه را در محلول قلیایی می‌گذاشتند. همه‌ی این هنرها با دستگاه سنتی بافندگی انجام می‌گرفت.
امروزه هنر شَعربافی به شیوه‌ای که پیشینیان به کار می‌بردند، از یاد رفته است. همین‌که پای ماشین‌های صنعتی به کشور ما باز شد جای دستگاه‌های قدیمی را گرفت و به شیوه‌ای ساده‌تر و انبوه‌تر، پارچه بافته شد و از زمان‌بَری شعربافی و باریک‌بینی‌های توان‌فرسای آن کاست. شاید اکنون هنر و پیشه‌ی شعربافی سنتی از یاد رفته باشد.
این را هم ناگفته نگذاریم که واژه‌ی «شَعر» به چم(:معنای) «مو» است. به درستی پیدا نیست که چرا این نام را بر روی پیشه‌ی پارچه بافی گذاشته‌اند. چون در شعربافی (یا همان جولایی)، مویی بافته نمی‌شود! شاید این که برخی نام درست این پیشه را «شربافی» می‌دانند، پذیرفتنی تر باشد. چون واژه‌ی «شر» در زبان فارسی به چم «دستار بزرگ و رنگین» است. این معنا، بیشتر با صنعت نساجی هم‌خوانی دارد.
پیشه‌ی شَعربافی (یا شربافی)، اگرچه هنوز به تمامی از میان نرفته ولی رو به نابودی است، گویا به دشواری بتوان استادی یافت که به شیوه‌ی سنتی شَعربافی کند؛ مگر در میان سالخوردگانی که دیگر کسی را نمی‌یابند تا هنر خود را به او بیاموزند و بسپارند و برای آیندگان نگاه دارند!

خبرنگار امرداد: سپینود جم

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر