۲۰ فروردین ۱۳۹۹

عروسک‌ها؛ گنجینه‌ای از آیین‌ها و نمادها

هر عروسک داستان خود را دارد. با آن قصه‌ها، کودکان را از دنیای پیرامون‌شان جدا می‌کند و به سرزمینی می‌بَرد که دلپذیر است و دست هیچ کس به آن نمی‌رسد. در آن جهان خواستنی، بدی‌ها خریداری ندارد، انسان‌ها مهربان و یاری‌گرند و بانگ شادی از همه جا به گوش می‌رسد.


اما به باور مردمان پیشین عروسک‌ها به جهان واقعی هم پا می‌گذارند و در دشواری به کمک انسان می‌آیند. هنگامی که خشکسالی سر می‌رسد و چشم‌ها برای خواستن باران، به آسمان دوخته می‌شود، عروسک‌های باران‌خواه، ابرهای بارور را فرامی‌خوانند و زمین تشنه را سیراب می‌کنند. آن دست‌سازها، گنجینه‌ای از آیین‌ها و نمادها را در دل خود دارند.
بوکه وارانه؛ عروسک باران‌خواه
هنگامی که باران نمی‌آید و همه چشم انتظار بارش‌های آسمانی هستند، عروسکی باران‌خواه به نام «بوکه وارانه» (بوکه بارانه) دست یاری به مردم می‌دهد تا آن‌ها از خشکسالی رهایی بیابند.
کُردها به عروس «بووک» می‌گویند. بوکه وارانه نیز به معنای «عروس باران» است. بوکه وارانه از گذشته‌های بسیار دور در میان کُردنشینان بوده و نمادی از دوری بلاها و خشکسالی به شمار می‌رفته است. در این آیین کهن، مادران عروسکی درست می‌کردند که جامه‌ی زنان کُرد بر تَن داشت. مادران، یک تکه چوب را به شکل عروسک می‌تراشیدند و با رنگ‌های شاد بر تنش جامه می‌پوشاندند. بر تَن عروسک، سخمه (جلیقه) بود و کراس (پیراهن) و شوال (شلوار). بر این جامه‌های زیبا مورگ (مهره‌های رنگی) نیز می‌بستند تا آذینی برای عروسک باشد.
هنگامی که عروسک آماده می‌شد، آن‌را «بوکه وارانه» می‌نامیدند. کودکان، به ویژه دختربچه‌ها که نشانه‌ای از پاکی بودند، در کوچه‌های روستا راه می‌افتادند و بوکه وارانه را پیشاپیش خود می‌بردند. بدین گونه عروسک را در روستای خود می‌گرداندند و ترانه‌ای می‌خواندند که در آن بارش باران خواسته شده بود. به هر خانه که می‌رسیدند به درون حیاط می‌رفتند و یک صدا ترانه و شعر را ادامه می‌دادند. صاحبخانه به پیشواز آنان می‌آمد و به نشانه‌ی همراهی با کودکان باران‌خواه، اندکی آب بر روی بوکه وارانه می‌ریخت و سنجاقی به لباس او می‌دوخت.
آن گاه بوکه وارانه را به زیارتگاه یا جای سپندی می‌بُردند و برای باریدن باران نیایش می‌کردند. اگر باران می‌بارید، عروسک را به نشانه‌ی سپاسگزاری در آب رودخانه رها می‌کردند؛ یا گاه آن را تکه‌تکه می‌ساختند و هر کس پاره‌ای از آن را به خانه می‌بُرد.
در این آیین، دخترکی که بوکه وارانه را در دست داشت و پیشاپیش دیگر کودکان راه می‌سپرد، «گه وره کیژ» می‌نامیدند؛ یعنی «دختر بزرگ». گاه نیز عروسک باران‌خواه، به شکل پسران ساخته می‌شد. در این صورت آن را «هوله وارانی» می‌نامیدند.
این آیین کهن که ریشه در باورهای مهرپرستی دارد و ستایشی از آناهیتا، ایزدبانوی آب‌هاست، در شهرهای کردستان، به ویژه شهر بوکان، برگزار می‌شده است.
شاماران؛ عروسکی نمادین و پُر رمز و راز
افسانه‌ای کهن در میان کُردها سینه‌به‌سینه بازگو شده است و در یادها مانده است. آن افسانه درباره‌ی زنی زیباست که بخشی از پیکر او به شکل مار است و از همین‌رو او را «شاماران» (شاهِ ماران) می‌نامند.
مار در استوره‌ها، نماد خِرد و آگاهی است. جانوری است که راز و رمزها را می‌داند و اگر به آدم‌ها اعتماد کند، پاسخ پرسش‌های آن‌ها را می‌دهد. عروسکی که به نام شاماران ساخته شده است، برگرفته از آن افسانه‌ی دیرینه است.
در افسانه‌ی شاه ماران، پسری هیزم‌شکن، بر اثر رویدادی در چاه می‌افتد و شاماران را در آن‌جا می‌بیند. اندکی پس از آن دل به شاماران می‌سپارد و با او زندگی می‌کند. اما دلتنگ خانه و دیدار خانواده‌اش است. پس تصمیم می‌گیرد که به روی زمین، نزد خانواده و دوستانش برگردد. اما رویداد ناخواسته‌ای پیش می‌آید که او را به بند و زندان می‌اندازد. در ادامه‌ی افسانه، شاماران به پسر هیزم‌شکن می‌پیوندد و او را کمک می‌کند تا از آن گرفتاری رهایی بیابد. در پایان داستان نیز شاماران سه تکه می‌شود.
در برخی روستاهای کُردنشین هنوز هم کسانی هستند که باور دارند شاماران موجودی زنده است. برای آن آش نذری می‌پزند و از او می‌خواهند آن‌ها را از گزندها رهایی ببخشد.
عروسکی که اکنون به نام شاماران ساخته می‌شود، پیکر همان زن افسانه‌ای را دارد که نیمی از بدن او به شکل زنی زیباست و نیمی دیگر به شکل مار. افسانه‌ی کهن شاماران که با دانش گیاهان دارویی و طب هم در پیوند است به عنوان میراث ناملموس کردها ثبت ملی شده است.
عروسک بِی؛ سنگ صبور عروس‌های دزفولی
عروسک بومی دیگری می‌شناسیم که نشان از آیینی دیرپا در نزد مردم دزفول دارد. این عروسک که «بِی» نام دارد، همراه جهیزیه‌ی عروس به خانه‌ی بخت بُرده می‌شد.
دزفولی‌ها به عروس «بِی» می‌گویند. بِی را در اتاق عروس و داماد به دیوار اتاق آویزان می‌کردند. از آن‌رو، که بِی را سنگ صبور تازه عروس می‌دانستند؛ بِی همراه عروس پا به خانه‌ای دیگر گذاشته بود و می‌توانست صبورانه گوش به درد دل‌های عروس بسپارد.
جامه‌ی بِی، مانند پوشش عروس‌ها است؛ شلیته (:جامه‌ی چین‌دار) دارد و دامن کوتاه و شلوار. درون بدن عروسک را با پارچه‌های دورریز پُر می‌کردند و گردنش را از نی می‌ساختند. اما می‌کوشیدند که اجزای چهره‌اش چندان هماهنگ نباشد. برای نمونه، فاصله‌ی چشم‌ها اندکی از هم دور بود. چون باور داشتند که انسان توانایی ساختن موجودی کامل را ندارد و کار آفرینش تنها از خداوند برمی آید.‌
این عروسک آیینی، که گاه برای بازی کودکان نیز ساخته می‌شد، باوری کهن را در خود نگاه داشته است و بخشی از فرهنگ مردم جنوب ایران را بازمی‌تاباند.
*بخشی از آنچه درباره‌ی عروسک بوکه وارانه آورده شد، برگرفته از گزارش خبرگزاری ایرنا است.
** شوربختانه فرتور (:عکس) برخی عروسک‌های بومی در دسترس نیست و ممکن است در این سلسله گزارش‌ها برخی فرتورها با دیگر عروسک‌ها همانندی داشته باشد. یادآور می‌شود که بیشتر عروسک‌های آیینی و افسانه‌ای در سال‌های گذشته به دست هنرمندان و بومی‌ها بازآفرینی شده‌اند.

خبرنگار امرداد: سپینود جم

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر