حسن صباح، پیشوای نامدار اسماعیلیان ایران، زمانی که در سال 483 مهی(:قمری) از سفر مصر به ایران بازگشت، در جستوجوی جایی بلند و دسترس ناپذیر بود تا دژی استوار بسازد و با پیروان پُر شَر و شورَش فرمانروایی هراسآور را بنیان گذارد. او سرانجام بر فراز کوهی از رشته کوههای البرز، در گسترهی رودبار قزوین، جای دلخواهش را یافت.
صباح دژ کوچک الموت را از فرمانروای آنجا، مهدی علوی، به هزار دینار خرید و بیدرنگ ساختوسازهایش را آغاز کرد. زمان چندانی به درازا نکشید که اسماعیلیان دژی استوار و دور از دسترس برآوردند که بیگمان شاهکاری از معماری و نشانهی آشکاری از هوشمندی در طراحی و بهکارگیری دانش نظامی است. آن دژ را که سپستر «آشیانهی عقاب» نامیدند، به نام «قلعه الموت» آوازه یافت و هنوز هم پس از گذشت سدههای بسیار، آکنده از رازهای ناگشوده است.
دژ الموت مهمترین قلعهی اسماعیلیان، جایی برای فرمانروایی و زندگی حسن صباح و وفادارترین پیروانش بود. آنها در آشیانهی بلندشان، بر قلمرویی پهناور فرمان میراندند و دولتها را به وحشت میافکندند. حسن صباح، سرانجام پس از 35 سال زندگی در قلعه الموت، به سال 518 مهی درگذشت و او را در همانجا، به خاک سپردند. تا آنکه 38 سال پس از آن، هولاکوخان مغول و لشکریان بیشمارَش، الموت را به چنگ آوردند و آرامگاه حسن صباح را به آتش کشیدند. بازگفتها چنین است که پس از آن رویداد سهمگین، آرام آرام جایی که پیشوای اسماعیلیان به خاک سپرد شده بود، از یادها رفت. اکنون نیز با آنکه باستانشناسان 14 بار دست به کاوش قلعه الموت زدهاند، در یافتن بازماندهای از آرامگاه حسن صباح ناکام ماندهاند. آنها برپایهی دادههای تاریخی، اطمینان دارند که آرامگاه او در جایی دیگر، دور یا نزدیکتر به قلعه، است. یک نشانه آن است که با بازگشت مغولان و ویران کردن قلعه، سالها پس از آن شماری از اسماعیلیان به قلعه بازگشتند و خرابیها را تا آنجا که شدنی بود، بازسازی کردند. گمانی در این نیست که یکی از آن بازسازیها، آرامگاه حسن صباح بوده است. چند سال پیش، در آبانماه 1397 خورشیدی، خبری دربارهی یافتن آرامگاه حسن صباح، پراکنده شد. اما آن خبر دور از حقیقت بود (خبرگزاری مهر).
قلعه الموت در استان قزوین، در شمال خاوری روستای «گازرخان»، بر بلندای کوه «هودکان»، از رشتهکوههای البرز مرکزی، جای دارد. این دژ را چنان در بلندایی از کوه ساخته بودند که میشد بر فراز آن تا 10 کیلومتر آنسوتر را دید و گذر کاروانها و لشکریان را دیدبانی کرد. هنوز هم چنین است و گسترهای که در دامنهی قلعه پهنا افکنده است، تا دورترین جا پیداست. چشمهای کاونده و جستوجوگر، بهسادگی میتوانند آنجا را در دیدرس بگیرند. برای اسماعیلیانی که دشمنان و بدخواهان بسیار داشتند، داشتن چنان دژ سر به آسمان سوده و دسترس ناپذیری، ارزش بسیار داشت.
صخرهای که دژ بر روی آن ساخته شده است، ازشمال خاوری به جنوب باختری، امتداد مییابد. رنگ سرخ و خاکستری صخرهها نیز پیکری دگرگون و اندکی ناآشنا به آن داده و رازآمیزی آنجا را افزونتر ساخته است.
گرداگرد قلعه الموت پرتگاهی سرگیجهآور هست که بیش از هر سازه و دیواری نگاهبان قلعه است و دستیابی به آن را بسیار دشوار میسازد. یکی از انگیزههای حسن صباح در برگزیدن کوهی که میتوانست چنان دژی در آنجا بسازد که آشیانهی عقابش بنامند، همان پرتگاهها بود که قلعه را از دسترس دیگران در امان نگاه میداشت. اما اسماعیلیان به آن پرتگاهها بسنده نکردند و مانند دیگر دژها، خندقی در دامنهی جنوب قلعه که اندکی (تنها اندکی) دستیابتر بود، ساختند. آثار آن خندق، هنوز هم کموبیش پیداست.
گستردگی دژ و فضای پیرامون آن بیش از 20 هزار متر مربع است. تنها راهی هم که به این دژ نظامی میرسد در گوشهی شمال خاوری آن دیده میشود. هیچ راه و روزنهی دیگری در دژ اسماعیلیان نیست که بتوان به درون آن سازهی رازناک رخنه کرد. درِ ورودی را درست در جایی ساختهاند که به فاصلهای دوری در روبهروی آن، کوه هودکان دیده میشود. از اینرو کوه نیز مانند سدی، راه دروازهی دژ را میبست؛ مگر آن که خودِ قلعگیان خواسته باشند راه ورودی را باز کنند.
قلعه الموت دو بخشی است؛ بخش خاوری و بخش باختری. بخش خاوری را «قلعه پایین» مینامیدند و نیز «قلعه کوچک». بخش باختری بلندای افزونتری داشت و «قلعه بزرگ» خوانده میشد. این بخش جایی برای فرمانروا و حکمرانی او بود. بخش پایینتر دربردارندهی دیوارهای پوشاننده (محافظ) و جاهای دیدبانی و دیگر سازوکارهای دفاعی بود.
اکنون 400 پلکان سنگی راه به دیوارهای قلعه میبَرد. گمان نمیرود در زمانهای دور چنین پلکانی وجود داشته است. از آنرو که قلعه الموت را چنان ساخته بودند که راهی برای رخنه به آن و رسیدن به پیرامون دژ نداشته باشد.
یکی از شگفتیهای قلعه الموت شیوهی آبرسانی آن است. این شیوه آن اندازه پیچیده است که هنوز هم نمیتوان دریافت قلعگیان چگونه توانستهاند از چشمههای پیرامون به درون دژی در آن بلندا آبرسانی کنند. از آن شگفتتر حوضی در جنوب باختری قلعه است که هرگز از آب خالی نمیشود. این حوض سنگی درازایی 8 متری و پهنایی 5 متری دارد.
آنچه سبب سردرگمی باستانشناسان برای شناخت باریکبینانهی قلعه الموت میشود پنهان ماندن سازهی اصلی قلعه در زیر ساختوسازهای روزگاران پس از آن است. در روزگار چیرگی صفویان، آنها بر روی سازههایی که اسماعیلیان برآورده بودند، بناهای دیگری برپا کردند. اکنون تنها با خراب کردن سازههای صفوی میتوان به ساز و کار قلعه در زمان اسماعیلیان پی بُرد. پیداست که چنین کاری شدنی نیست و به ویرانی دژی کهن میانجامد.
ساختوسازهای صفوی لایههای زیرین را زمانی بیشتر پوشاند که قاجاریان نیز دست به ساختنهایی دیگر زدند. کاوشهای باستانشناسی سالهای گذشته، اندکی از سطح پایینی دژ را نمایاند. به ویژه خاکهایی که سطح قلعه را در برگرفته بود، به کنار زده شد و بخشی از آثار پنهان مانده، پدیدار شد. افزونبر اینکه سفالینهها، کاشیها، آجرها و آثاری فلزی نیز کشف شد. بخش فراوانی از آن آثار به زمان چیرگی اسماعیلیان بر قلعه الموت بازمیگشت. شماری نیز آثار دورههای صفوی و قاجاری بود.
دردناکتر از همه، ویرانگریهایی بود که در زمان قاجاریه گریبان این دژ تاریخی را گرفت. در آن زمان، آجرها و مصالح دژ را برای ساخت قلعههای اربابی و سازههای دیگر می بردند و ویرانیهای بیشتری به بار میآوردند. در سالهای گذشته نیز دستبُردها و ساختوسازها چنان وسعتی گرفته است که کارشناسان میگویند: «آیندگان از داشتن دژ الموت محروم خواهند شد» (گزارش خبرگزاری مهر، 12 آبان 1397). سبب ویرانی دژ را ساخت جاده و تله کابین، زمینخواری، کوهخواری، گسترش بیرویهی باغها و ساختوسازهای غیر مجاز میدانند. این دستکاریها، نه تنها دژ الموت را رو به خرابی میبَرد بلکه سدی در برابر ثبت جهانی آن خواهد بود. ثبت جهانی این کهن دژ، دستِکم این سودمندی را خواهد داشت که جلو ساختوسازها و ویرانی حریم قلعه را بگیرد و آن را برای آیندگان نگه دارد.
نشانههای تاریخی خبر میدهند که قلعه الموت تا سال 1006 مهی، یعنی در آغازین سالهای پادشاهی شاهعباس یکم صفوی، کالبدی سالم داشته اما از آن پس هر سال بر وسعت خرابی افزوده شده است. برآوردها نشان میدهد که در زمان آبادانی دژ، 8 هزار تَن در آن میزیستهاند و جاهایی برای نگهداری 900 چارپا داشته است.
قلعه الموت در بهمنماه 1381 خورشیدی، با شمارهی 7252 در شمار آثار ملی ایران ثبت شد اما تاکنون ثبت جهانی نشده است. در تیرماه 1398، فرنشین سازمان میراثفرهنگی از آماده بودن پروندهی قلعه الموت برای فرستادن به یونسکو و ثبت جهانی آن، سخن گفت (خبرگزاری مهر). هر چند سدی که در برابر ثبت جهانی قلعه الموت خواهد بود، همان ساختوسازهای بیرویه و غیرمجاز در عرصه و حریم آن است.
خبرنگار امرداد: بامداد رستگار
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر