۲۷ شهریور ۱۳۹۹

دریاچه مارمیشو؛ صدفی بر گِرد مروارید

راستی، «مارمیشو» را تاکنون دیده‌اید؟ شاید نه؛ از آن‌رو که نامش در میان دریاچه‌های پُرآوازه‌ی ایران کمتر به گوش رسیده است. برای آن‌هایی که مارمیشو را ندیده‌اند، می‌توان این بازی ذهنی را پیش کشید که برای لحظه‌ای چشم‌هایمان را ببندیم، دره‌ای طولانی را تصور کنیم که دور تا دور آن را کوه‌هایی سبز در سبز فرا گرفته است.

نگینی میان این کوه‌ها می‌درخشد؛ مانند مرواریدی میان صدف. درختانی شاداب، با شاخ‌و‌برگ‌هایی انبوه و سایه‌دار، سرتاسر دریاچه را در بر گرفته‌اند. همه‌جا رنگ در رنگ است: بهاران و تابستان، سبزِ سبز و پاییزان، هزار رنگِ پُرشور. در فصل‌های سردِ سال نیز پوشیده از برف است و ردایی سفید بر تَن دارد. آنجا دریاچه‌ی مارمیشو است: یکی دیگر از چشم‌بندی‌ها و ارمغان‌های طبیعت افسونگر ایران.

شاید نیازی به آن بازی ذهنی نبود. یک عکس نیز می‌تواند درخشش دلربای مارمیشو را نشان بدهد. اما اگر کار را به بازی‌ها و خیال‌ورزی‌های ذهن بسپاریم، تصویری ماندگارتر در ذهن ما نقش می‌بندد، تا دیدن عکس و نگاهی گذرا به آن.

مارمیشو چسبیده به مرز است؛ مرزی که میان ایران و ترکیه کشیده شده است. اگر 45 کیلومتر از باختر شهر ارومیه، در استان آذربایجان غربی، دور بشویم و به گستره‌ی سبز «ترگور» برسیم، در دره‌ای به نام «بانی» و در دامنه‌ی کوه‌هایی استوار، چهره‌ی چون ماه مارمیشو را خواهیم دید. اگر بگوییم زیبایی مارمیشو چنان نگاه‌مان را خیره می‌سازد که حتا فرصت پلک‌زدن هم نخواهیم داشت، اغراق نکرده‌ایم. چه رازها که در دل ایران ما پنهان است! حتا در گوشه‌ای دور از این سرزمین پاک، در میان کوه‌ها و دره‌هایی پشت در پشت، چنان گوهری را در میان گرفته است. آن وقت شماری از ما، چنان ناسپاس می‌شویم که با آسیب زدن به زیست‌بوم، زخم‌ها و خراش‌ها بر پیکر این سرزمین زیبا می‌زنیم. این یکی را دیگر دشوار بتوان فهمید!

اینکه چگونه و در چه دوره و زمانه‌ای دریاچه‌ی مارمیشو شکل گرفت؟ به کار زمین‌شناسان می‌آید و گفت‌و‌گوهای بی‌پایان آنان. همین اندازه بگوییم که زلزله‌ای مهیب کوه‌های پیرامون مارمیشو را در سال‌هایی بسیار دور لرزانده است و ریزش سنگ‌ها و فروریختن صخره‌ها سدی طبیعی پدید آورده است که اکنون مارمیشوی آرام، درون آن جاری است.

آبی که راه خود را می‌کِشد تا به مارمیشو برسد، سرچشمه‌هایی دارد. نخستین سرچشمه در خاک ترکیه است. از آنجا سر به زیر و گاه پاکوبان راه می‌افتد و پس از گذر از خط مرزی ایران، آب‌های دیگر را با خود همراه می‌سازد و خرامان خرامان به رودخانه‌ی «نازلوچای» می‌پیوندد. راهی که این آب روان طی می‌کند یکی از شگفت‌انگیزترین و دیدنی‌ترین چشم‌اندازهاست: کوهستان است و جنگل و آب‌های جاری.

اما نازلوچای در گذر خود تا رسیدن به مارمیشو، به بسیار جاها سر می‌کشد و همه را بی‌دریغ سیراب می‌سازد. از کوه‌های «بایبون» و «ستاره لوند» راهش را آغاز می‌کند و به تنگه‌ای انبوه از زیبایی‌ها می رسد و روستاهای «پسان» و «بانی» و «هلانی» را سلامی دوباره می‌گوید و روستاییان مارمیشو را از گذر خود آگاه می‌کند و سرانجام نفس‌زنان از راهی که پیموده است، مارمیشو را در بر می‌گیرد. سفری دور و دراز، با هزار هزار امیدِ آبادی و سبزینگی برای ایران، ایرانِ سپند. افسوس که ما آن همه فرازونشیب را نمی‌بینیم و مارمیشوی مهربان را از یاد می بریم و حتا دستی به سر و رویش نمی‌کشیم تا بسترش را که پُر از شن و ماسه شده است، پاک کنیم و بگوییم که قدرشناس مِهر تو هستیم. ناسپاسی و خودخواهی بیش از این؟

آب دریاچه در اردیبهشت‌ماه به بالاترین اندازه‌ی خود می‌رسد و در شهریورماه از تب و تاب‌اش کاسته می‌شود؛ تا زمانی که برف و باران ببارد و همه‌ جا یخ بزند و از آب شدن یخ‌ها، مارمیشو نیز دیگربار لبریز از آب شود. از همین‌روست که در تابستان، به ویژه در ماه پایانی تابستان، مارمیشو ژرفای کمتری دارد و می‌توان با گام‌هایی آهسته از کناره‌ی آبی آن گذشت و هراسی از خروش آب نداشت. هر چند این کار نیز دردسرهای خود را دارد. مارمیشو مهربان است اما گام زدن‌های تند و بی‌پروا را دوست ندارد و می‌خواهد که با او خویشتندار باشند. جز این باشد، شناگران را به ته دریاچه می‌کِشد و گوشمالی‌ای به سزا می‌دهد.

ژرفای مارمیشو 50 تا 60 متر است و مساحت آن 5 هکتار. آب‌و‌هوای بسیار خوش و دلپذیری در فصل تابستان دارد و پذیرای مردمانی است که گاه از دور و نزدیک می‌آیند. بلوط‌ها، بنه‌ها، عناب‌ها و زالزالک‌ها به فراوانی در پیرامون دریاچه رشد کرده‌اند و شاخ و برگ گرفته‌اند. درختان گز و صنوبر و بادام را هم در آن گستره‌ی کوهستانی می‌توان دید.

تا سالیانی پیش حیات وحش پیرامون مارمیشو، زندگی‌ای شادمانه داشتند و در هر جا جولان می‌دادند و طبیعت را از صداهای بلند و کوتاه خود می‌انباشتند، اما چندگاهی است که شکارهای بی‌رویه آدمیزادگان آرامش حیات وحش مارمیشو را برهم زده است و ترس و هراس را در دل خرس‌ها و گرازها و کبک‌ها و خرگوش‌های همسایه‌ی مارمیشو انداخته است. گرگ‌ها نیز که از سرسبزی و زیبایی دریاچه و کوه‌های پیرامون آن سهمی می‌بردند، اکنون از ترس گلوله‌ی شکارچیان به گوشه‌هایی ناپیدا خزیده‌اند؛ شاید هم نسل آن‌ها را از میان برده‌اند که دیگر نمی‌توان برق چشمان شان را دید.

آب دریاچه مارمیشو سرد است. از این‌رو، ماهیان سرد آبی، آنجا را زیستگاهی دلخواه برای خود می‌دانند. گیاهان نیز جلوه‌گری‌ها دارند. از ریواس و کنگر و زنبق گرفته تا لاله‌ی کوهی و بومادران و آویشن و ده‌ها گیاه دیگر که بوی خوش آن‌ها در هوا پراکنده است. گل‌ها، زنبورها را شیفته و بی‌قرار می‌کنند و شهد گیاهی خود را به زنبورها می‌بخشند. همین است که عسل روستاییان پیرامون مارمیشو چنان خوش‌مزه است که آوازه‌ای دیگر دارد و شاید ارزشی فراوان‌تر از دیگر عسل‌.

مارمیشو زیستگاه ایلات عشایر است. مردمانی که در آن گستره زندگی می‌کنند شکاک‌ها هستند و زبان شان کُردی است. بخت اگر یار باشد و در فصل خوش و بهاری، مارمیشو را ببنیم مردمان عشایر و چادرهایشان را هم خواهیم دید که اتراق کرده‌اند تا پس از چندی دیگربار کوچ کنند و و پس از ماه‌ها باز گردند. به‌راستی هم آن چادرها و جامه‌های رنگین زنان و مردان، دیدنی است. انبوه مرتع‌های گستره‌ی مارمیشو نیز چشمگیر است و سبب آبادانی و کار و بار دامداری شده است. دره‌ بانی و پیرامون دریاچه، مالامال از آمد و شد و گذر عشایر و دام‌هایشان است.

درباره‌ی مارمیشو بسیار می‌توان گفت. از آبشار بسیار زیبا و فصلی‌ای که در نزدیکی دریاچه است و از لابه‌لای صخره‌ها به درون رودخانه‌ی نازلوچای می‌ریزد؛ تا روستا و دهکده‌های آن پهنه. نکته اینجاست که گویا هنوز پژوهشی فراگیر درباره‌ی این دریاچه و گستره‌ی پیرامون آن نشده است و از همین‌رو دیده بانی‌ِ (:نظارتی) درخوری از زیست‌بوم مارمیشو نمی‌شود. این در حالی است که طبیعت کوهستانی و جنگلی مارمیشو به‌راستی کم‌مانند است.

یک سخن دیگر مانده است: چرا این دریاچه را مارمیشو می‌نامند؟ پاسخ آن است که دریاچه، نامش را از رهبری مسیحی به نام «بنیامین مارمیشو» گرفته است. او که از مسیحیان آشوری بود، در رویدادهای جنگ نخست جهانی به همراه شماری از پیروانش به ایران پناهنده شد و در ارومیه جای گرفت. در آشوب‌ها و بلواهای آن سال‌ها با سربازانش جولان‌ها داد و با مردی یاغی و سرکش به نام «اسماعیل آقا سمیتقو» درگیر شد و سرانجام نیز جانش را بر سر آن گذاشت. مسیحیان آشوری تا دیرگاهی در پیرامون دریاچه می‌زیستند و از این‌رو این پهنه‌ی آبی به نام پیشوایشان، مارمیشو خوانده می‌شد و این نام بر روی آن مانده است. نامِ گوش‌نوازی هم هست.

مارمیشو ثبت ملی نشده است، اما معاون میراث فرهنگی آذربایجان غربی، در بهمن‌ماه 1397، خبر از ثبت ملی مارمیشو در آینده‌ای نزدیک داده است (خبرگزاری مهر).

دلمان نیامد از خرابی‌های این سال‌های دریاچه مارمیشو چیزی بگوییم. به همین اندازه بسنده کنیم که جاری شدن سیلاب‌ها، دریاچه را از آکنده از شن و ماسه کرده است. در نتیجه ژرفای مارمیشو نیز کاستی گرفته است (ویکی پدیا). اینکه چاره‌ای برای آن اندیشیده‌اند، یا نه؟ آگاهی‌ای نداریم. انباشت زباله در پیرامون مارمیشو هم داستان دردناکی است که بازگفتش رنج‌بار است. 




خبرنگار امرداد: سپینود جم

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر