۳۰ شهریور ۱۳۹۹

هنر هفت هزار ساله کلپورگانِ سیستان و بلوچستان

دست‌های زنان کلپورگان آفریننده‌اند و هنر آفریدن هفت هزار سال است در سرانگشتان آنان می‌خرامد. زنانی که نگاهبان میراثی هزاران ساله‌اند و هنر سفالگری را از هزارتوی زمان گذر داده و تا به امروز نگاه‌داشته‌اند.

هر چقدر هم که سنگ سیاه منگنز را با دستانش می‌سابد، سیاهی، سرخی حنای بلوچی را از روی انگشتانش پاک نمی‌کند. سرخی آفتاب ظهر، سرخی رطب‌های زیر نخل‌ها، سرخی سوزن‌دوزی‌های پیراهنش، همه ریخته‌اند میان مفصل‌ها و چروک و خشکی دست‌هایش، دست‌هایی که ۲۸ سال با گرفتن تکه چوب و فرو کردن آن در آب غلیظ و سیاه سنگ «تیتوک»، به رسم هفت هزار ساله، از خاک رس کوزه ساخته‌اند.

«زینت خانم» حالا ۳۶ سال دارد، دست‌هایش اما انگار بیش از ۳۶ تابستان تند بلوچستان را دیده‌اند، رد آفتاب تمام این سال‌ها تا عمق این دست‌ها نفوذ کرده است، دست‌هایی که علاوه بر ساختن کوزه، پناهی برای ۶ فرزند و یک شوهر بیمار هستند. زینت خانم یکی از زنان روستای کلپورگان است، روستایی که در جهان به نام یکی از کارگاه‌های زنده سفال‌سازی شناخته می‌شود، روستایی که به نام زنانش گره خورده است، زنانی که هرگز فرصت تحصیل را نداشتند اما چنان به سنت‌های مادربزرگهایشان وفادار ماندند تا در ۹۵ کیلومتری مرز ایران و پاکستان، جغرافیای کوچکی در جهان به هنر دست آن‌ها آوازه پیدا کند.

روستای کلپورگان یکی از آخرین ایستگاه‌های جاده‌ی پرپیچ و خمی است که به سراوان که می‌رسد، جاده‌ی سوخت‌کش‌ها می‌شود. تابلوی قهوه‌ای که زیر فشار آفتاب سوزان خم شده و سوخته است با بی‌حالی خبر می‌دهد که این روستا، روستای ثبت جهانی است.

روستایی که در آن، زنان روی زیلوهای حصیری می‌نشینند و به رسم آنچه از مادربزرگانشان به ارث برده‌اند با دست‌هایشان سفال می‌سازند، با دست‌هایشان سفال رنگ می‌کنند، با دست‌هایشان سفال‌ها را داخل کوزه جای می‌دهند و با دست‌هایشان خرج زندگی می‌آورند.

زینت‌خانم آب را از دبه کوچکی داخل یکی از کوزه‌های گلی می‌ریزد، دو تا لیوان را از روی رف برمی‌دارد و آبشان می‌کند. می‌گوید که از 8 سالگی کنار مادربزرگش یاد گرفت که «گل هاجک» را با سنگ بکوبد، خاک را الک کند، کمی آب داخل حوض بریزد و گل و آب را دو روز داخل حوض رها کند. هیچ خبری از چرخ سفال در کارگاه زینت‌ خانم نیست، بعد از دو روز که گل در حوضچه می‌ماند، آب گل تخلیه می‌شود و گل باقی‌مانده، می‌شود دستمایه سفال‌هایی که با دست ساخته می‌شوند.

حالا زینت‌ خانم یکی از خمره‌های کوچک را به دست می‌گیرد و زیر تابلوی آبی رنگ‌و‌رو رفته “سفالگران زمرد کلپورگان سراوان” می‌نشیند. اینجا میان هرم آفتاب و کوره‌ای که به کندی سرخ می‌شود، کنار امتداد جاده مرگ و تل دبه‌های بنزین و گازوییل سرگردان، دست‌های زنان روستا از شاخه‌های نخل‌ها هم پربارتر است، اینجا روستایی است که با دست‌های سرخ و درخشان زنان می‌چرخد. 




خبرنگار امرداد: بامداد رستگار

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر