اشترانکوه پوشیده از برف و یخ، در میانهی رشته کوههای زاگرس، سر به آسمان برافراشته است. چکادهای(:قلههای) بلند این کوه، با بلندایی بیش از 3500 متر و درههایی که در دامنهی آن دیده میشوند، یکی از زیباترین زیست بومهای استان لرستان را شکل میدهند.
در پای اشترانکوه، در گسترهای حفاظتشده، دریاچهای به نام «گَهَر» دلربایی میکند. گفتهاند، و بهدرستی گفتهاند، که گهر زیباترین دریاچهی آب شیرین ایران است؛ آن اندازه زیبا که شور و شوق دیدارش تابوتوان را میگیرد و هر بار دیدنش را دلپذیرتر و خواستنیتر میسازد.
این دریاچهی طبیعی در شهرستان دورود، در استان لرستان، در راهی که به چشمه «خیوه» میرسد و از آنجا نزدیک به 20 کیلومتر راهپیمایی دارد، روی گشوده است و پهنهای بهروشنی آب و آینه شکل داده است. اگر بخواهیم نشانی گهر را در نقشههای جغرافیایی به دست بدهیم باید آن را میان بخش «زَز و ماهروی» در شهرستان الیگودرز و شهرستان دورود جستوجو کنیم. از الیگودرز تا گهر، 70 کیلومتر است. چیزی نزدیک به 7 کیلومتر از بخش پایانی راه، شیب ملایمی دارد و باید با گامهایی آهستهتر پیمود.
گهر، نام گوشنوازی است. اما برای یافتن معنایش، ذهن ناآشنا با واژههای بومی مردمان اشترانکوه، راه به جایی نمیبَرد. بومیهای آنجا، به آب گِرد آمده در گودی، گهر میگویند. راستش را بخواهید گهر باشکوهتر از آن است که گودی دانسته شود. اما چه میتوان کرد؛ از دیرباز آنجا را به همین نام شناساندهاند و نام دیگری ندارد. این را گفتیم تا ارزش گهر را بیش از آنچه بدان نامیده میشود، بدانیم.
گهر بر روی گسل زاگرس آرمیده است. این نکته اهمیت دارد؛ چون راهنمای زمینشناسان برای پیبردن به زمان پیدایش گهر است. آنها چنین میگویند که گهر بر اثر زلزلهای هولناک پدید آمده است. تکان گسلها و لرزیدنهای ویرانگر و بسیار بزرگ زمین، دره را بسته است و پس از آرام گرفتن، دریاچهای در آنجا شکل گرفته که همین گهر است. این رویداد زمینشناسی، میلیونها سال پیش روی داده است.
گهر یکی نیست؛ دوتاست. یکی بزرگتر و دیگری به فاصلهی 2 کیلومتر آنسوتر، در اندازهای کوچک با درازایی 500 متری و پهنایی 150 متری. اما گهر بزرگ 1700 متر درازا دارد و میان 400 تا 800 متر پهنا. این اعداد را برشمردیم تا میزانی برای سنجش این دو دریاچه به دست داده باشیم. از ژرفای گهر بزرگ هم بگوییم که 28 متر است. اما آنکه کوچکتر است، ژرفایش آن اندازه اندک است که بهسادگی میتوان ماهیهای لغزان و پُرجنبوجوش درونش را دید.
بومیها به دریاچهی بزرگ «کله گهر» میگویند و آن دیگری را «کره گهر» مینامند. با این همه، این دو جدایی از هم ندارند و نباید دو دریاچه گمان بُرده شوند. تنها، زمینی سرسبز میان دو گهر فاصله انداخته است. باتلاقی بودن ژرفای گهر کوچک را هم نادیده نگیریم که در سنجش با همتای بزرگتر، اندکی دیگرسانش میسازد. البته نه آن اندازه دیگرسان که ساز جدایی بزند! این را نیز تا فراموش نکردهایم بگوییم که گهر بزرگ از چشمههای کوهستانی سیراب میشود. گهر کوچک نیز چشم به رودخانهی «تاپله» دارد.
چشمهها و آبشارهایی که در گهر جاری میشوند، راهشان را از اشترانکوه آغاز میکنند و شتابان و گاه آرام تا گهر میرسند و از آن آبگیری میسازند مالامال از آبهایی روشن و زلال، بیهیچ لکه و سیاهیای. روشنایی آفتاب که به دریاچه بتابد، از آن پهنهای فیروزهگون میسازد که تماشا دارد. خوشا به حال مردمان اشترانکوه که چنین زیبایی شگفتآوری بهرهی آنهاست؛ آبهای جاری باشد، کوهها و درههایی سبز در سبز هرجا را رنگی از زندگی بخشیده باشد و بارش باران بوی خوش خاک بارانزده را بپراکند و بامدادان شبنمها طراواتی بیمانند به آنجا ببخشند؛ دیگر چه چیزی بیشتر از این باید خواست؟ هیچ، هیچ!
گویی زیبایی جهان یکجا در اشترانکوه جمع شده است و ایران ما را چنین زیبا ساخته است. اما بگوییم و بگذریم تا به وقتش که: امان گهر را با ویرانگریهایمان بریدهایم و از سر نادانی، شتابان و خودزنان، در حال نابودیاش هستیم. امان از دست ویرانگران زیستبوم! به این داستان دردناک بازمیگردیم.
نگفتیم و اکنون به آن بازگردیم که رودخانهی تاپله بستری آکنده از سنگهای ریز دارد و هنگامی که به گهر میریزد، اندکی خروشان است. گویی برای پیوستن به زلالی گهر، شتاب دارد. بارشها نیز که بیشتر برف است، آب دریاچه را آکندهتر میسازد. بارشهای سالانهی این گستره چیزی نزدیک به 500 تا 900 میلیمتر است. پیداست که گهر، پهنهای سرد دارد؛ بهویژه در شب که سرمایش تابسوز است. در زمستان نیز تنها جولانگاه کوهنوردانی است که بار و بندیل حرفهای کوهپیمایی را بسته باشند و برای رودررویی با سرما، آماده باشند. جز این باشد، نباید در فصل سرد به گهر رفت.
بستر گهر، سنگی است. آن بستر، زیستگاه دلخواه ماهیان قزلآلا است. ماهی سیاه و ماهی زردپر و مار ماهیان نیز سهم و حق آب و گِلی در گهر دارند. پیرامون گهر نیز زیستگاه دهها گونه پستاندار و بسیار بسیار پرندگان خوش آبورنگ است. از گیاهان و درختان گسترهی پیرامونی گهر نیز چه بگوییم که بهشتی است زمینی. از درختانی با تنههای ستبر و شاخ و برگهای انبوه گرفته تا گل و گیاههای فراوان. بیسبب نیست که گهر را «پارکی طبیعی» نامیدهاند. درختان سایهافکن گهر از گونهی بلوطها هستند و بید و بادام و پسته وحشی. چنار و نارون نیز جای خود دارند. اینها را نام بردیم. درختان زبان گنجشگ و سیب و زالزالک و ارژن را هم از قلم نیندازیم؛ تا برسیم به درختان انار و گز و مازو. بسنده نیست؟ پس درختان انجیر و کُنار و موی وحشی را هم به آنها بیفزایید. چه دستودل باز است گهر! آن وقت ما چه میکنیم؟ به تلافی این همه مهربانی و بخشندگی، با انبوهی از زباله و ساخت جاده و دل بردن از گردشگران با ساختوسازهای بیمعنی، به تاراجاش میدهیم. افسوس!
همینجا بگوییم گزارشی که خبرگزاری مهر در تیرماه 1398 منتشر کرد، دل هر دوستدار زیست بومی را به درد میآورد. آن گزارش خبر از ویرانگریهای بیشمار زیست محیطی گهر میداد. تا بدانجا که نوشته بودند از گهر زیبا «چیزی جز یک باتلاق باقی نمانده است». داستان از این قرار است که هیچ قانونی برای آمدن گردشگران به گهر وجود ندارد. آنها دسته دسته راهی دریاچه و پیرامون آن میشوند و بی آنکه نگاهبانان زیستبوم از ویران کردن گهر بازشان بدارند، تا میتوانند زباله میریزند و با رهاسازی مواد شوینده، ناخواسته کمر به نابودی گهر میبندند (گزارش خبرگزاری مهر).
از آن بدتر، تثبیت نکردن سنگریزهها و خاک بالادست دریاچه است. همین بیتوجهی سبب شده که سنگریزهها و خاکها از شیب پیرامون حرکت کنند و دریاچه را پُر سازند. این کار، بیگمان مرگ گهر را در پی خواهد داشت. چگونه است که متولیان زیستبوم نمیدانند که فرسایش خاک و سیلابهای بالادست گهر را نابود میکند؟ آگاهان میگویند: «مسوولان، منابع طبیعی و محیط زیست لرستان را فدای گردشگری کردهاند» (گزارش خبرگزاری مهر، 8 تیرماه 1398). اگر با این ندانم کاریها گهر از میان برود، پیداست گردشگری هم به آنجا نخواهد آمد. پس رونق گردشگری نباید در ازای نابودی زیستبوم باشد.
جادهای هم که برای دسترسی آسانتر به گهر ساختهاند، خود دشواری افزونتری پدید آورده و سیل گردشگران را راهی آنجا کرده است. میگویند جاده ی گهر پُر از موتورسوارانی است که در آنجا جولان میدهند (همان گزارش). پیدا هست که با زیستبوممان چه میکنیم؟ گزارشها خبر از آمدن سالانه 70 هزار گردشگر از سراسر کشور به این گستره میدهند. نمیگوییم باید راه را بر روی گردشگران بست. اما باید راهکاریهایی اندیشید که آنها ناخواسته و از روی ناآگاهی زیستبوم آنجا را ویران نسازند.
از سوی دیگر، تا زمانی که گهر جادهی ماشینرو نداشت، از دستدرازیها در امان مانده بود. همین که جاده ساخته شد، گهر نیز روزبهروز خرابتر و آلودهتر شد. کنشگران و تشکلهای زیستبوم در 20 امرداد 1396 خورشیدی، به ساخت جاده اعتراض کردند (خبرگزاری مهر). پاسخ مسوولان انکار بود و چنین گفتند که راهی است برای آمدوشد عشایر اشترانکوه و سالها پیش ساخته شده است! اکنون نتیجهی آن راهسازی را (چه در گذشته ساخته شده باشد، چه در این سالها) میبینیم: ویرانی گهر!
این همان گهری است که در بالادست و پایین دستش، جنگلی انبوه است که زیباتر و زیباترش ساخته است و درهای به نام «نی گاه» در پیرامون گهر، مملو از شقایقهای رنگی و لالههای واژگون است. چگونه از دستمان میآید که به بهانهی گردشگری، پیکرش را زخمی کنیم؟
خبرنگار امرداد: سپینود جم
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر