۲۹ مهر ۱۳۹۹

دریاچه پریشان؛ دریاچه‌ای که یاریگر زندگی شادمانه بود، ولی افسوس

هیچ‌کس به اندازه‌ی مردم کازرون ارزش «دریاچه پریشان» را نمی‌دانند و عاشقانه دوستش نمی‌دارند. چندین سال است که آرزوی آن مردم رهایی پریشان از خشکی و بی‌آبی شده است؛ آرزویی که به درازا کشیده و سال به سال به خواست و امیدی دشوارتر انجامیده است. پریشان چنان زخم خورده است که زندگی دوباره‌ی آن به رویا می‌ماند، تا حقیقت.

میلیون‌ها سال بود که دریاچه‌ی پریشان دگرگون نشده بود و بی‌دریغ گستره‌ای پهناور را از آب و آبادانی سیراب می‌ساخت. تا آنکه خشکسالی 1387 خورشیدی رسید و پریشان، بستری بی‌آب شد و دیگر هیچ‌گاه نتوانست به شرایط پیشین بازگردد. اما خشکسالی که چند سال دیگر نیز ادامه یافت، تنها سبب خشکی دریاچه نبود، کارنابلدی‌ها و بی‌خردی‌ها نیز پریشان را پریشان‌تر کرد و پهنه‌ی آن را خشکاند.
بارش‌های کم‌و‌بیش فراوان در استان فارس، در دو سه سال گذشته، جان دوباره‌ای به بسیاری از دریاچه‌ها و تالاب‌های آن گستره بخشید. دریاچه‌های بختگان و کافتر و بسیاری دیگر، آبگیری و مالامال شدند. اما باران هرچه بر پریشان بارید، این دریاچه را از خوابِ خشکی بیدار نکرد که نکرد. پریشان، جان برخاستن ندارد. چرا این‌گونه شد؟ پاسخ آن روشن است: از چاه‌های کنده‌شده‌ی پیرامون دریاچه، چنان به فراوانی و زیان‌باری آب کشیده می‌شود که دیگر سهمی برای پریشان نمی‌ماند. آن چاه‌ها آب‌ها را به زمین‌های کشاورزی می‌رسانند، بی آنکه بدانند چه بلایی بر سر پریشان می‌آورند.
افزایش دَم‌به‌دَمی چاه‌ها و برداشت بی‌رویه از سفره‌های زیرزمینی، افت سطح آب‌ها را سبب شده است. این کار، نه‌تنها تغذیه دریاچه پریشان را بسیار دشوار ساخته، بلکه سبب دگرگونی ویرانگر اکولوژیک دریاچه و پیرامون آن نیز شده است. کاهش نمناکی آن گستره یک پیامد دیگر نیز داشته است: گیاهان نیاز بیشتری به آب دارند. این کار از توان پریشان که خود خشک است، برنمی‌آید. چرا که چاه‌های مجاز و غیرمجازی را که حفر کرده‌اند تا افزون‌تر زمین‌های کشت را سیراب‌تر سازند، جان ته‌مانده‌ی سفره‌های زیرزمینی را گرفته است. در حالی که اگر تا بدان اندازه چاه کنده نمی‌شد، پریشان خود زمین‌ها را به اندازه سیراب می‌ساخت. اما زیاده‌خواهی و افزون‌طلبی آدمی، پریشان را که هزاران سال چنین کرده بود، ناتوان و دست‌بسته ساخته است. حتا به این هشدار هم توجهی نشد که زمین‌های کشاورزی پیرامون دریاچه پریشان، به هیچ‌رو توان چنان گسترشی ندارند.

زمانی که بارش‌ها کاستی گرفت بسیارانی بودند که خشکی دریاچه پریشان را نتیجه‌ی خشکسالی قلمداد کردند و چنین گفتند که گناه آسمان بی‌ابر است که نمی‌بارد! باران که بارید و همه‌جا را سیراب ساخت و اندکی از بی‌آبی دریاچه پریشان کم نشد، آن‌گاه بود که همگان دریافتند خشکسالی تنها یکی از سبب‌های خشکی پریشان است؛ سبب‌های افزون‌تر چاه‌های پیرامون دریاچه است که سطح ایستای آب‌های زیرزمینی را بسیار کاهش داده‌اند. همان چاه‌هایی که هیچ دیدبانی (:نظارتی) بر آن‌ها انجام نمی‌شود (گزارش خبرگزاری مهر، خرداد 1399) و موتورهای مکنده‌شان، در سراسر شبانه‌روز سنگدلانه سرگرم بالا کشیدن آب‌های زیرزمینی هستند. بدین‌گونه، چگونه می‌توان چشم داشت که پریشان از جا برخیزد و آب و آبادانی را از سر بگیرد؟
برخی نیز چنین راهکاری را در پیش گرفتند که با بردن سیلاب‌ها به سوی دریاچه پریشان، آن را پُرآب کنند. اما این کار نه تنها سودی نداشت بلکه به زیان زیست‌بوم تمام شد و دگرگونی آسیب‌زایی برای اکوسیستم دریاچه پدید آورد (گزارش خبرگزاری ایرنا، فروردین 1398).
یک زیان دیگر، سوزاندن بخش بزرگی از نی‌زارهای پیرامون دریاچه برای راه‌سازی بود. نتیجه‌ی آن مرگ هزاران لاک‌پشت و پرنده و دگرگونی آسیب‌زای دریاچه بود (ویکی پدیا). در سال 1389، 30 هزار هکتار از نی‌زارهای پیرامون دریاچه پریشان طعمه‌ی آتش‌سوزی‌ها شد. در امرداد 1394 نیز 300 هکتار از نی‌زارهای شمال باختری دریاچه سوزانده شد و دود آن همه‌ی روستاهای پیرامون دریاچه را فراگرفت (خبرآنلاین). باز در 2 تیرماه 1395 ده‌ها هکتار از نیزارها و علفزارهای بستر دریاچه در آتش سوخت و وزش باد دامنه‌ی آتش‌سوزی را افزون‌تر ساخت (افکار نیوز)؛ و نمونه‌های دیگری از این دست. نی‌زارهای دور دریاچه در برابر آلودگی‌هایی که از خشکی‌ها می‌آمدند، پایداری می‌کردند و سدی در برابر آن‌ها بودند. با سوزاندن نی‌زارها، دریاچه در برابر آلاینده‌ها بی‌دفاع شد. این خود یکی از سبب‌های خشکی دریاچه‌ی آب شیرین پریشان بود.
خاک دریاچه پریشان، نرم و سبک است و با وزش نسیم و باد آرامی نیز پراکنده می‌شود. خشکی دریاچه نه تنها گرد و غبار را به گستره‌ی پهناوری از پیرامون‌اش می بَرد، بلکه سدی در برابر گردافشانی گل‌ها نیز هست. بدین‌گونه است که طبیعت یک پهنه‌ی آبی بسیار ارزشمند، از میان می‌رود.
اما چاره چیست و آیا امیدی به زندگی دوباره‌ی پریشان هست؟ کارشناسان می‌گویند باید الگوی کشت پیرامون دریاچه دگرگون شود و از کشت فرآورده‌های پُرآب بَر بکاهند و رو به فرآورده‌هایی بیاورند که کم آب‌بَر باشند؛ حلقه‌های بی‌رویه‌ی چاه‌های مجاز و غیرمجاز را کور کنند و از پِرکردن بستر دریاچه با آب‌های سطحی و سیلاب خودداری ورزند چرا که این کار کمکی به دریاچه پریشان نمی‌کند (گزارش ایرنا، فروردین 1398)؛ و نیز راهکارهای دیگر.
در خرداد امسال از به پایان رسیدن پروژه‌ی به درازا انجامیده‌ی «سد نرگسی» در شهرستان کازرون، خبرهایی منتشر شد و چنین گفتند که با بهره‌برداری از این سد «سالانه 10 میلیون مترمکعب حقابه به دریاچه پریشان می‌رسد» (تارنمای نیرو نیوز). ساخت این سد از سال 1389 آغاز شده و هنوز به پایان نرسیده است. این در حالی است که در سال 1392، مجری طرح سد نرگسی بازگو کرده بود که در سال 1395 از این سد بهره‌برداری می‌شود (ایسنا، 22 اردیبهشت 1392) و دشواری‌های دریاچه پریشان به پایان خواهد رسید!
به هر روی، از یاد نبریم که اقتصاد و گذران مردمان تنها 18 روستای پیرامون دریاچه پریشان، وابسته به این دریاچه است.

اکنون زمان آن رسیده است که به گذشته بازگردیم، به زمانی که دریاچه پریشان مالامال از آب بود.
دریاچه پریشان در استان فارس، در 15 کیلومتری جنوب خاوری شهرستان کازرون جای دارد و در گستره‌ای دیده می‌شود که آن جا را «منطقه‌ی حفاظت شده‌ی ارژن» می‌نامند. پریشان گستره‌ی آبی زنده‌ای بود که آب و خاک و گیاه آن را شکل می‌دادند و آبزیان و پرندگان و حیات وحش از آن برخوردار می‌شدند. گذران زندگی انسان‌های آن گستره نیز وابسته به دریاچه پریشان بود. پریشان چنین ساز و کاری داشت و بزرگترین دریاچه‌های آب شیرین ایران شمرده می‌شد.
گرداگرد دریاچه را کوه‌ها فراگرفته‌اند؛ کوه‌هایی که در شمار رشته کوه‌های زاگرس جنوبی شناخته می‌شوند. بلندای دریاچه در سنجش با آب‌های آزاد 820 متر است و گستره‌ی حوزه‌ی آبریز آن نزدیک به 42000 کیلومتر مربع برآورد شده بود.

ژرفای دریاچه پریشان در زمان پُرآبی، میان 2 تا 5/ 2 متر ارزیابی شده بود. بارندگی‌های سالانه‌ی آن گستره نیز 450 میلی‌متر، در فصل‌های پُربارش، بود. بارندگی‌ها و چشمه‌های پیرامون دریاچه، آب‌های آن را برآورده می‌کردند و آب و هوای‌اش با تابستان‌های گرم و زمستان‌های معتدل، خوش و دلپذیر بود. افسوس که همه‌ی این ویژگی‌ها را باید قصه‌ای کم و بیش به پایان رسیده و دور بدانیم!
پوشش گیاهی دریاچه پریشان دربردارنده‌ی نی، گیاه علفی و پهن برگ لویی، گز و نیز درختان بلوط، بادام کوهی، زالزالک و داغداغان (توغ) است. گونه‌های حیوانی‌ای نیز در پیرامون دریاچه می‌زیستند که اکنون از آن جا رفته‌اند و دریاچه‌ی نیم‌مُرده و خشک‌شده‌ی پریشان را رها کرده‌اند.‌
زمانی که دریاچه پریشان خشک شد، همه‌ی آبزیان دریاچه از میان رفتند. در این دریاچه بی‌مانند، چهارگونه ماهی بومی به نام‌های ماهی زردک، ماهی سرخه، ماهی پرک و مار ماهی آب‌شیرین، زندگی می‌کردند. رشته‌ی زندگی آن‌ها نیزپاره گردید و دریاچه‌ی خشک پریشان، از داشتن آبزیانی که به آن شور زندگی می‌بخشیدند، خالی شد. پیکر بی‌جان لاک‌پشت‌هایی هم که از تشنگی جان داده بودند، خوراک حشراتی شد که از گوشت آن‌ها می‌خوردند و آلودگی‌ها را همه جا می‌پراکندند. در بستر دریاچه‌ای که چنین خشک شده بود، گندابی شکل گرفت که به راستی فاجعه‌ای زیست محیطی بود.
یادآوری دریاچه پریشان و روزگارانی که داشت، اکنون جز با دریغ و افسوس نمی‌تواند باشد. دریغ از نابودی دریاچه‌ای که همچنان می‌توانست به زندگی‌بخشی خود ادامه دهد و افسوس از رفتارها و کارهای نسنجیده‌ای که در خشکی پریشان سهم داشتند. این همان دریاچه‌ای است که یافته‌های باستان‌شناسی گواه باشندگی انسان از آغازین روزهای شکل‌گیری قلمرو ساسانیان تا به امروز در پیرامون این دریاچه است؛ دریاچه‌ای که یاریگر انسان برای آبادانی و زندگی شادمانه بود.
دریاچه پریشان نام‌های دیگری دارد. آن را فامور نیز می‌نامند؛ و نیز یون، پریشم، خزشویه و چند نام دیگر. فامور نام چشمه‌ای است که از سرچشمه‌های اصلی برآورده شدن آب دریاچه پریشان به شمار می‌رفت.




خبرنگار امرداد: سپینود جم

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر