با روی کار آمدن پادشاهی پهلوی، همراه با گسترش اندیشههای میهندوستانه، پایش و پالایش زبان پارسی آغاز می شود. از آن زمان تاکنون نثر پارسی پیوسته روی به سادگی و روانی بیشتر دارد. سَهانها (:جملهها) کوتاهتر و کاربرد واژههای ناآشنا و دیریاب عربی کمتر و کمتر میشوند؛ تاجایی که میتوان گفت نثر امروز بیش از هر زمانی به نثرهای پیراسته و روان سدهی چهارم و پنجم ماننده است.
من خود تا آنجا که بتوانم از واژههای سرهی پارسی بهره میبرم و باور دارم که این شیوه، برکامه(:به رغم) دردسری که به خواننده میدهد، کمک میکند واژههای ناآشنا و سَرهی پارسی به گوش پارسیزبانان آشنا شوند و رفتهرفته جایی در میان واژهها برای خود باز کنند.
بیشتر پارسیزبانان در نوشتههایشان از وامواژههای جاافتاده در زبان پارسی بهره میبرند. این کار زاستاری است و جایی برای خردهگیری ندارد؛ هرچند همیشه میتوان پارسیگرایی بیشترِ آنها را نیز آرزومند بود. کار آنجایی آکناک(:عیبدار) میشود که کسی وامواژههای ناآشنای عربی و انگلیسی را به نوواژههای پارسی و بدتر از آن به واژههای آشنای پارسی برتری دهد. اگر به هر انگیزهای قرار است از خط میانهروی خارج شویم و به سویی غش کنیم، بهتر است به سوی زبان پارسی غش کنیم تا عربی و انگلیسی. اگر قرار است در نوشتهی خود واژهای به کار ببریم که خواننده برای فهمیدنش نیازمند جستجو در فرهنگ واژگان شود، بهتر است رنج و زمانی که بر خواننده بار میشود، در راه یادگیری واژهای پارسی هزینه شود.
در زیر شماری از واژههای عربی بهکار رفته در یکی از کتابهای تازهمنتشرشده را میآورم:
لُجّه، مَعَهذا، مُتَفَطِّن، مَضار، قابل اِرصاد، تحریض، مطروح، فَقد، مستوفا، موالید، ابتنا، مُشبَع، سَیِّئات، اَضعَف، عادالمحذور و…
نمونهای از سَهانهای این کتاب:
• از خلال متن نوشتههای آنان قابل ارصاد است
• به دقیقهای متفطن شده است.
• و ثانیا «لیس فیها کثیرا من الفایده»
• غالبا فصولی مشبع بود
جای دریغ اینجاست که بسیاری از این واژههای عربی، برابرنهادههای آشنای پارسی دارند؛ برای نمونه نویسندگان به جای واژۀ «زادِ ولد» میتوانند بهآسانی از واژهی پارسی «زادآوری» بهره ببرد یا به جای سَهان «منافعش بیش از مضارش بود» میشود بهسادگی بنویسند:«سودهایش بیش از زیانهایش بود».
اگر انگیزهی نویسندگان در بهکارگیری گستردهی وامواژههای عربی، پُرگونی(تنوع) و رنگارنگی پَرهون(:دایره) واژگانی نوشته است، باید از ایشان پرسید چرا به سراغ نوواژههای کمتر آشنا یا ناآشنای زبان مادری و میهنی خویش نمیروید.
به نگر میرسد سایهی بلند نثر عربیگرا اگرچه نه به پررنگی گذشته، تا به امروز نیز کشیده شده است. برای نشان دادن ریشههای این گرایش میتوان نمونههای روشنگری در تاریخ نوشتاری زبان پارسی یافت. همسنجی(:مقایسه) نثر کتاب «کلیله و دمنه» از نصرالله منشی با کتاب «داستانهای بیدپای» از محمدبن عبدالله بُخاری در این زمینه راهگشا خواهد بود. هر دو کتاب در سدهی ششم نوشته شدهاند و ترزبانشی(:ترجمهای) از متن عربی «کلیله و دمنه» از روزبه پوردادویه (اِبن مُقَفَّع) هستند:
• نصرالله منشی: قویتر رُکنی بناء مودّت را کتمان اَسرار است.
• محمد بخاری: هیچ خصلتی از رازداری و پیشبینی بهتر نیست
• نصرالله منشی: ای نفس، میان منافع و مضارّ خویش فرق نمیتوانی کردن و خردمند چگونه آرزوی چیزی کند که رنج و تَعَب آن بسیار باشد و انِتفاع و اِستِمتاع از آن اندک؟
• محمد بُخاری: ای نفس، چرا سود خود از زیان بازنشناسی؟ چرا عِنان را از جُستن توانگری بازنکشی که هر چند بیشتر گردد رنج تو بیفزاید؟
«آسیبهای بنیادی که از راه دانشفروشی منشیان و اهل علم به فارسی رسیده بیشمار است و عادتهای زیانباری که اینگونه رفتار با زبان در ما پدید آورده سبب شده است که زبان فارسی نتواند نیازهای تازۀ خود را چنانکه باید برآورد. باز برای مثال، هنگامیکه هضم و هاضمه جای گواردن و گوارش را میگیرد، یعنی رفتهرفته چنان جا را برای این فعل درست و زیبا و کارآمد فارسی تنگ میکند کهاندک-اندک غریب به نظر میآید یا واژه «شیکی» که فقط برای بازیهای شیک زبانی باید نگاه داشت، همراه آن دیرگوار و زودگوار و خوشگوار و بدگوار و گوارا و گواردنی و ناگوار جای خود را به ترکیبهای زشت و ناهنجار و سترونی مثل «سوءهاضمه» و «سهل الهضم» و «بطیء الهضم» میدهند و آنگاه دیگر نمیتوانیم، مثلا برای واژهای مثلdyspepsia واژۀ کهن و درست و دقیق «دژگواری» را زنده کنیم. امروز اگر پزشکی در نوشتۀ خود بنویسد «بدگواری» به جای «سوءهاضمه» چه بسا فضلا گمان کنند که این شخص «سوء نیتی» دارد و برای خراب کردن «زبان حافظ و سعدی» توطئهای ترتیب داده است، در حالی که خون هزاران واژۀ خوب، ساده، درست، و سودمند فارسی از اینگونه به گردن دستهای «فضل» و «سواد» است که اینها همه را به کشتارگاه فرستاده و زبانی زمخنت و بینفس و لنگ برایمان ساخته است.»1
نثر منشیانه برای زبان پارسی زیانها داشته و دارد. کمترینش آنکه راه شکوفایی و آفرینشگری زبان پارسی را تنگ میکند و دستگاه واژهسازی پارسی را به سود واژههای عربی از کارایی میاندازد؛ چنانکه تا پیش از فرهنگستان نخست چنین کرده بود. ادامه دهندهی راه کسانی چون نصرالله منشی نباشیم.
1. داریوش آشوری؛ بازاندیشی زبان فارسی
امرداد - کورش جنتی
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر