۱۴ مهر ۱۳۹۹

دریاچه الیمالات؛ شگفتانه‌ی هزار رنگ طبیعت

چگونه می‌شود راهی را که سربزیر و آرام، به کوتاهی می‌توان گذر کرد و به پایان آن رسید، پیمودنش ساعتی، شاید هم بیشتر از ساعتی، زمان ببرد؟ آن‌اندازه که گویی که انتهایی ندارد؛ یا ما نمی‌خواهیم انتهایی داشته باشد. نه، شدنی نیست که از زیبایی و تماشایی‌های پیرامون دل کند و جز پیشِ پا را ندید.

ناچار، بی‌آنکه بخواهیم و نخواهیم، سراپا چشم می‌شویم و افسون شده، محو دیدن راهی خواهیم شد که درختان دو سوی آسمانسایش سر به هم داده‌اند و شاخ و برگ‌هایشان دالانی رنگ‌در‌رنگ ساخته است. پرتوهای خورشید به دشواری از میان آن دالان لبریز از شاخ و برگ‌ می‌گذرد و سوسویی از روشنایی می‌زند. همه‌جا در میان مه و سایه‌روشن چشم‌اندازهایی سِحرانگیز، گنگ و افسانه‌گون است. همین است که دیدن آن همه جلوه‌گری، گام‌ها را کُند و آهسته و آهسته‌تر می‌سازد و زمان، گذری ناپیدا می‌یابد. ناخودآگاه می‌ایستیم و از تماشای طبیعتی که چنان بازیگری‌هایی دارد و هوش‌رُبا و زنده‌وَش است، لذت‌ها می‌بریم. مگر می‌شود از آنجا گذشت و شتابان گذر کرد؟ این‌گونه است که راهی را که به تندی می‌توان پیمود، ساعتی و افزون‌تر از ساعتی، زمان می‌بَرد تا به پایان برسانیم. اما سرانجام هر اندازه هم که پا سست کنیم، به پایان آن راهِ کوتاه می‌رسیم. آن‌گاه در برابر دیدگان ما دریاچه‌ای نمایان شود که درخشش و زیبایی دیگری دارد؛ دریاچه‌ای با هزار رنگ و دلربایی. آنجا «الیمالات» است؛ پهنه‌ای آبی در دل جنگل‌های مازندران.

الیمالات نام دور از ذهن و ناآشنایی است؛ دستِ کم برای آن‌هایی که بومی مازندران نیستند، ناآشنا به گمان می‌رسد. «الیما» گیاهی است با ویژگی‌های دارویی که در اردیبهشت‌ماه می‌روید. «لات» نیز به معنای «دره» است. این چیزی است که از جست‌و‌جوی نام «لات» می‌توان یافت. هر چند در درست بودن آن معنا اطمینانی نداریم! به هرروی، اگر این واژه‌شناسی درست باشد، الیمالات به چم دره‌ای است که در آن گیاه الیما می‌روید.
الیمالات دریاچه‌ای است که از سدسازی پدید آمده است و با گذشت نزدیک به سه دهه، به تمامی با پیرامون خود و فضای جنگلی‌اش سازگار و همسان شده است. در سال 1366 خورشیدی، در آن پهنه‌ی جنگلی سدی ساخته شد که به پایان رساندنش تا سال 1373 به درازا انجامید. دریاچه‌ی الیمالات که نورسیده‌ای در میان جنگل‌های هزاران هزار ساله بود، غریبگی نکرد و از بس زودآشنا بود رنگ و روی دل‌انگیز دور و بَرش را گرفت؛ گویی گمشده‌ی آن مرز و سامان بود و اکنون به زادگاه خود بازگشته است. این اندازه سازگاری از دریاچه‌ای که از سدسازی شکل گرفته است، دور از ذهن است. در این سال‌ها آنچه از سدسازی‌ها دیده‌ایم و شنیده‌ایم کمتر رنگ آبادانی و همسانی با زیست‌بوم را داشته است و آنچه از سدها برآمده است، کم‌وبیش، آسیب زدن به گستره‌های پیرامون‌شان بوده است!

از هر راهی که به سوی شهرستان نور در استان مازندران برویم، به پهنه‌ی آبی الیمالات می‌رسیم. از آن‌رو که همه‌ی راه‌ها در نور و چمستان به پایان می‌رسند. از این حرف نباید شگفت‌زده شد. راهی که چمستان را به نور و آمل می‌رساند، نیم‌دایره‌ای است. دریاچه الیمالات در آن نیم دایره جای دارد. چمستان مرکز بخشی به همین نام است. این نام نیز با گل و گیاه پیوند دارد. برخی می‌گویند که نام کهن آن «چمازستان» بوده است و چماز گونه‌ای از گیاه سرخس است. شگفت نیست که طبیعت سرسبز مازندران با نام‌هایی آراسته شده است که نام و نشانی از گل و سبزینگی دارند.
درست 3 کیلومتر آن سوتر از جاده‌ی نور و چمستان، دریاچه الیمالات آرامیده است. در بخش جنوبی چمستان، دو راهی روستای «کارگرکلا» دیده می‌شود. این دو راهی، مالامال و انبوه از دار و درخت است؛ درختانی سربرآورده در جنگل «واتاشان». واتاشان گستره‌ای 5 هکتاری است و آکنده از درختان انجیری و راش و توسکا. گردافشانی پیوسته‌ی توسکاها، دیدنی است. آن‌ها درختانی با عمر صدساله‌اند و تا 50 سالگی قد می‌کشند و سربرمی‌آورند. درختان راسکا، بومی زمین‌های نمناک و باتلاقی‌اند. زمین‌هایی همانند پهنه‌ی الیمالات.

دریاچه‌ی الیمالات در ژرفای جنگلی دست‌نخورده دیده می‌شود. این را باید از ویژگی‌های باارزش الیمالات دانست. اما برای دیدن دریاچه باید درنگی دلخواه کرد و از روی پُلی گذشت که گویی در زیبایی پیش درآمد دریاچه‌ای است که خود هزار تماشا دارد. آن پُل کوچک، بخش جنگل را از گستره‌ی دریاچه جدا می‌کند و دو بخش به تمامی دگرگون می‌سازد. با پشتِ سر گذاشتن پُل، دریاچه‌ای را خواهیم دید که درختان سبز و انبوه، آن‌ را در برگرفته‌اند. اکنون از بلندی به پهنه‌ی تا‌اندازه‌ای گود رسیده‌ایم. بلندای دریاچه از سطح دریا را 125 متر برآورد کرده‌اند.
الیمالات چنان زلال و روشن است که سنگ‌های کف دریاچه را به‌ روشنی می‌توان دید. این نیز از دیگر شگفتانه‌های الیمالاتی است که برای دیدار کنندگانش هزار تازگی و شادابی در آستین دارد. الیمالات بخشنده است و مهربان. مگر می‌توان میان آن همه درختان سربرکشیده و جنگلی کران تا کران سبز بود و سهمی از مهربانی نداشت؟ الیمالات از جنس ما آدم‌ها نیست که گاه دل‌هایمان به‌سختی سنگ می‌شود. الیمالات و هر آنچه بخشوده‌ی طبیعت است، مهربخش‌اند و شادی‌افزا.
پیداست دریاچه‌ای که گرداگردش دار و درخت است و جنگل، ساحل ندارد. الیمالات نیز چنین است. درختان، تا لب آب پیش آمده‌اند و ریشه گرفته‌اند. همین است که گاه شاخ و برگشان در آب می‌افتد و سایه می‌افکند. ماهی‌ها نیز در دریاچه غوطه می‌خورند و بازی‌کنان از این‌سو به آن‌سو می‌روند؛ ماهی‌هایی از رده‌ی قزل‌آلاها و کپورها. ماهی قرمزها نیز دریاچه را رنگین ساخته‌اند. می‌گویند ماهی‌های قرمز را مردمِ نور پس از سیزده بدر به دریاچه می‌ریزند! مگر سفره‌ی نوروزی مردم نور چه اندازه ماهی قرمز دارد که هر جای دریاچه را نگاه کنیم رنگ سرخ می‌بینیم؟
افزون‌بر ماهی‌ها، قورباغه‌ها با غوغای تمام‌نشدنی‌شان و لاک‌پشت‌های آرام و خونسرد، در الیمالات رخت و جامه افکنده‌اند و زندگی را خوب و بد می‌گذرانند و همسایه‌های بی‌آزاری هم برای دیگر آبزیان دریاچه هستند. زندگی‌شان برقرار!
گردشگرانی که با خُلق و خوی الیمالات آشنا هستند هرگز تَن به آب دریاچه نمی‌زنند. از آن‌رو که در کف دریاچه پیچک‌های دریایی‌ای هست که به ناگاه به پَر و پای شناگران می‌پیچیند. آن‌گاه است که رهایی از دست پیچک‌ها دشوار می‌شود؛ بسیار هم دشوار می‌شود. نه اینکه خیال کنیم پیچک‌ها بویی از مهربانی الیمالات نبرده‌اند، نه؛ تنها دوست ندارند که آرامش‌شان به هم بخورد. همین. حق هم دارند. الیمالات جای شنا کردن و تَن به آب زدن نیست. طبیعت هم حق و حقوقی دارد که باید نگه‌داشت و زیاده‌خواه نبود.

بهاران الیمالات غوغایی از زیبایی و شور زندگی است. همه چیز دست‌به‌دست هم می‌دهند تا طبیعتی روح‌افزا بسازند. در تابستان نیز با آنکه هوا نمناک و شرجی است، نسیمی خنک می‌وزد و آن پهنه را دلخواه‌تر از آنچه هست، می‌سازد. همین است که گردشگران در تابستان، در کنار دریاچه شب‌مانی می‌کنند تا سپیده دم دریاچه و جنگل را ببینند که سرشار از بوی خوش هوا و صدای پرندگان و جوش و خروش طبیعت است.
جنگل الیمالات، خاک بارآور و بارش‌های بسیار دارد. از این‌رو، رویش گاه گونه‌های بسیار درختی و گیاهی است. چمنزارهای آنجا تا دورتر جایی که بتوان گمان بُرد، کشیده شده است.
اکنون زمان بازگشت است؛ زمانی که دیدار دریاچه الیمالات به پایان رسیده است. هر چه از الیمالات دور و دورتر بشویم سکوت و آرامشی شگفت‌انگیز همه جا را می‌آکند. دیگر جز صدای پرندگانی که می‌خوانند، صدای دیگری شنیده نمی‌شود. آنجا قلمرو طبیعت است و آدمی با هزار غوغای بی‌معنایش، باید سکوت کند و همه تَن چشم و گوش شود!




خبرنگار امرداد: سپینود جم

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر