۱۵ مهر ۱۳۹۹

دریاچه ممرز؛ آمیزه‌ای از زیبایی، هراس و هیجان

درختان سوخته‌ای که میان دریاچه سر برآورده‌اند و شاخه‌های بی‌برگ و سیاه‌شان را مانند رگ‌های بی‌خون، این‌سو و آن سو پراکنده‌اند، به خیال آدمی راه می‌دهد تا تصویری ترس‌آور در ذهن بسازد و آنجا را قلمرو ناشناخته‌ها گمان ببرد. «دریاچه مَمرَز» تا بوده این گونه بوده است: خیال‌آور، مه‌آلود و آکنده از سکوتی مرموز که به ناگاه صدای پرنده‌ای ناشناس یا غرش حیوانی درنده، سکوتش را می‌شکند و تَن آدمی را می‌لرزاند.

دریاچه ممرز که برخی خوش دارند آن را «دریاچه‌ی ارواح» بنامند، در گستره‌ی حفاظت شده‌ ای در استان مازندران جای دارد؛ در 5 کیلومتری شمال روستایی به نام «چلندر»، از بخش‌های شهرستان نوشهر. چلندر 18 کیلومتر از نوشهر دور است. چلندر دهکده‌ای بسیار دیدنی است که از شمال به دریای کاسپین (خزر) می‌رسد و از جنوب به کوهستانی جنگلی، پوشیده از شمشادها و افراها. آخر، ارواح ناپیدا و ناشناس، در آن جای که سرتاسر آکنده از زیبایی و دلربایی است، چه می‌کنند؟! چاره‌ای نیست، قصه است و خیال آدمی و افسانه‌هایی که خواب‌آور است و با همه ی ترسناکی، شیرین و هیجان‌بخش، اما دروغین.

«ممرز» نام شگفتی است. بهتر است بگوییم همانندی‌ای با آن قصه‌های خیالی که جز به کار ترساندن آدمی نمی‌آیند، ندارند. حتی نامی نرم و ملایم است که از ترس آدمی از ارواح بی نام و نشان، می‌کاهد. چرا دریاچه‌ی آنجا را ممرز نامیده‌اند؟

ممرز، نام درختی بومی است. تنه‌ای شیاردار دارد و پوستی ستبر و صاف که به رنگ سبز خاکستری پهلو می‌زند. درختان ممرز را در شمال ایران، کم‌وبیش به فراوانی، می‌توان دید. بومی‌ها آن را «شَرَم» می‌نامند و با سایه‌افکنی و برگ و بارش از دیرباز آشنا هستند. ممرزها برای بالیدن و قد کشیدن به هوای گرم و شرجی نیاز دارند. آن اندازه هم بلند پروازند که تنها در ارتفاعی افزون‌تر از 600 متر می‌رویند. ممرزها همسایگان خوبی برای درختان بلوط و راش به شمار می‌روند و سازگاری بسیاری با آن‌ها دارند. از این رو، هر جا ممرز سر برآورَد، باید انتظار دیدن بلوط‌ها و راش‌ها را داشت.

بلندی ممرزها کمتر از 15 متر نیست و رشد آن‌ها تا 25 متر نیز می‌رسد. روستاییان چلندر تا به یاد دارند ممرزها را درون دریاچه دیده‌اند؛ با همان شکل‌های خیال‌آور و شاخه‌های سوخته. سوختگی ممرزها به سبب ریشه کردن سالیان سال آن‌ها درون دریاچه است. آب، زندگی‌بخش است و سیراب می‌سازد، اما اگر بیش از اندازه باشد ویرانگر خواهد بود. نمونه‌اش همین ممرزهایی است که از بس آب‌ها احاطه‌شان کرده‌اند چیزی از خاک ریشه‌هایشان نمانده است و بی‌برگ و بار شده‌اند. گویی آتشی خانمان‌سوز به جان ممرزها افتاده باشد. اما در گذشته‌هایی بسیار بسیار دور، جایی که اکنون دریاچه ممرز است، به جای پهنه‌ای آبی، دشتی آکنده از درختان ممرز دیده می‌شده که شاخ و برگ‌هایشان انبوه از سرسبزی و سایه‌افکنی بوده است. این را از گفته‌ها و پژوهش‌های زمین‌شناسان می‌توان دریافت. اما سپس‌تر، در زمانی که به‌درستی از آن آگاهی نداریم، آب بندهایی بر روی آب‌های جاری آن گستره بسته‌اند و در اندک زمانی درختان ممرز و دشت زیرپایشان در آب فرو رفته است. بدین‌گونه نه‌تنها دریاچه‌ای نوپدید شکل گرفته است، بلکه درختان نیز آرام آرام ریشه‌های خود را از دست داده‌اند و به یکباره خشک و سوخته شده‌اند. اکنون تنه و شاخ‌های بی بَرِ برخی از ممرزها از آب دریاچه بیرون زده است و منظره‌ای کم و بیش ترسناک پدید آورده است. آدمی هم به دنبال بهانه‌ای است تا قصه و افسانه بسازد و داستان‌هایی خیالی بگوید تا راهی برای پاسخ دادن به پرسش‌هایش بیابد؛ حتا اگر آن پاسخ‌ فرسنگ‌ها از واقعیت دور باشد. کارکرد افسانه‌ها همین است. از این‌رو، درختان خشکیده‌ی ممرز که شاید انسان‌های پیشین سبب خشکی آن‌ها را نمی‌دانستند، راه را بر افسانه‌سازی می‌گشودند و پای ارواح و اجنه را به میان می‌کشیدند. به هر روی، در آنجا آنچه در نگاه نخست به چشم می‌آید همان درختانی است که گویی وارونه در آب برآمده‌اند و به جای آن که ریشه‌های شان در آب باشد، انگار در هوا رشد کرده‌اند. این را نیز بگوییم که در ساحل جنگلی دریاچه، درختان دیگری دیده می‌شوند که از رده‌ی توسکاها هستند. توسکاها عاشق دلخسته‌ی نمناکی و رطوبت‌اند و در هوای نم‌دار با شتاب رشد می‌کنند و جوانه می‌زنند. گرده افشانی آن‌ها در باد نیز دیدن دارد. چگونه می‌توان باور کرد در جایی که درخت توسکا و زیبایی بی نهایتش باشد، ارواح رفت‌وآمد کنند؟!

دسترسی به دریاچه‌ی ممرز آسان نیست. نه‌تنها آسان نیست، بلکه بسیار هم سخت و دشوار است. این دریاچه که در میان درختان پهن‌برگ جنگل‌های هیرکانی پنهان شده است، مملو از راهی باتلاقی و پُر گِل‌ولای و پست و بلند است که در فصل بارش‌های زمستانی و بهاری دشواری پیمودنش توان‌فرسا و چه‌بسا ناشدنی است. تنها با خودروهای آفرودی می‌توان از جاده‌های فرعی به دریاچه ممرز رسید. آفرودها با دیفرانسیل‌های نیرومند و چرخ‌های بلندشان ساخته شده‌اند تا جاده‌های ناهموار و دشوارگذر را بپیمایند. بی‌سبب نیست که آن‌ها را «بیراهه‌نورد» نامیده‌اند. اما بدون داشتن برگه‌ی گذر (مجوز) سازمان منابع طبیعی، نمی‌توان آفرودنشین شد و راه دریاچه ممرز را درپیش گرفت. از یاد نبریم که آنجا زیست‌بومی محافظت شده است.

دریاچه‌ی ممرز نزدیک به 700 متر درازا و 300 متر پهنا دارد و ژرفای آن به 10 متر می‌رسد. بدین‌گونه سطح آن را نزدیک به 40 هکتار می‌توان برآورد کرد. در بیشترین ماه‌های سال، سطح دریاچه پوشیده از مِه است. این نیز ویژگی است که وهم‌آور بودن ممرز را بیشتر می‌سازد. صدای گاه و بیگاه حیات وحش پیرامون دریاچه نیز خالی از بیم‌وهراس نیست. هر چند نشنیده‌ایم که حیات وحش آنجا آسیبی به بازدیدکنندگان دریاچه‌ی ممرز زده باشند. با این همه، چون جنگلی دور و دشوارگذر است باید هر آن انتظار رودررو شدن با حیات وحش را داشت. ممرز قلمرو مارها و وزغ‌ها نیز هست و گونه‌هایی از آبزیان و ماهی‌ها. آب دریاچه بسیار زلال است و روشن. آن اندازه از زلالی، تصویر درختان بی‌برگ را در آب بازتاب می‌دهد و دیدنی‌اش می‌سازد.

دریاچه‌ی ممرز بخشی از طبیعت رام نشده ‌آنجاست و نباید دیدن امکانات گردشگری را چشم داشت. دست آدمی، خوشبختانه، به دریاچه و جنگل گرداگرد ممرز، بسیار کم رسیده است و ویژگی طبیعی‌اش را از دست نداده است. به‌ویژه آنکه دوری دریاچه از جاده‌ی اصلی، 15 کیلومتر است و سختی رسیدن به آنجا، کمتر کسی را وامی‌دارد که از ممرز دیدن کند.

ممرز به گمان زمین‌شناسان در دوره‌ای پدید آمده است که به آن «کرتاسه میانی» می‌گویند. کرتاسه سومین دوره‌ی میانه زیستی است که از 145 میلیون تا 65 میلیون سال پیش ادامه یافته است و همان دوره‌ای است که دایناسورهای ترس‌آور رخت و پلاس خود را جمع کرده‌اند و سایه‌شان را از روی زمین برداشته‌اند.

دریاچه‌ی ممرز به سبب ویژگی‌های زیست‌بومی یگانه‌ای که دارد، در آذرماه 1396 به شماره‌ی 402 در فهرست میراث طبیعی ایران ثبت شده است.



خبرنگار امرداد: سپینود جم

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر