بالا رفتن از دیوار سفارت آمریکا
کیهان لندن، رضا پرچیزاده – یکی از ضعفهای فرهنگیِ مزمن که بسترِ اصلیِ معضلاتِ مخالفانِ جمهوری اسلامی بوده، عدمِ وجودِ تفکرِ دموکراتیک و ناتوانی کارِ گروهی در میانِ آنان بوده است. در اثرِ ابتلا به این بیماری، مخالفانِ رژیم هرگز نتوانستهاند به انسجامِ لازم برای رسیدن به اهدافِ موردِ نظرِ خود دست یابند؛ بطوری که گسستها و انشقاقهای فراوان به وجود آمده، که ماحصلِ آن بعد از سی و نه سال از استقرارِ حکومتِ اسلامگرا در ایران این است که حتی اگر تلاشی صورت گرفته، کیفیتِ چندانی نداشته و به زودی به خاموشی گراییده. و در این میان نظامِ استبدادیِ حاکم بر ایران تنها سودبرندهی اختلافاتِ مخالفانش بوده است.
از آن طرف رژیمِ ولایتِ فقیه هم بیکار ننشسته، و از راههای مختلف از سدِ شکنندهی مخالفان عبور کرده و برای ضربه زدن به آپوزیسیونِ نیمهجان از هیچ شناعتی فروگذار نکرده است؛ بطوری که قصهی پُرغصهی مخالفان به جایی رسیده که علاوه بر اینکه کسی فریادهای بحق آنها را نمیشنود، تفکرشان نیز به عنوانِ راهبردی «رادیکال» و «جنگطلبانه» معرفی میشود تا استمرارطلبانِ حکومتی که در خارج از کشور رحلِ اقامت افکنده و با استفاده از سرمایهی مردمِ ایران و کمکِ برخی نهادهای غربی برای رژیم تبلیغ میکنند، و در واقع هم از آخور میبلعند و هم از توبره، میداندارِ مخالفتِ ظاهری با جمهوری اسلامی شده و مردمِ ایران و جهان را به بیراهه بکشانند.
خارج شدن از این انفعال و پراکندگی نیاز به طرح و برنامه دارد. باید پا در راه گذاشت و آنچه سالیانِ سال صورت نگرفته را انجام داد: باید نوکِ پیکان را به سوی استبدادِ اسلامگرایانهی حاکم بر ایران نشانه گرفت و مسیرِ براندازیِ رژیم و استقرارِ دموکراسی در ایران را تا آخر رفت. برای دست یافتن به این مهم، آپوزیسیون نیازمندِ ایجادِ یک ائتلافِ فراگیرِ ملی است که با خارج شدن از دایرهی بستهی تفکراتِ سنتی، دستِ کمکخواهی به سوی جهان دراز کند و از امکاناتِ بینالمللی جهتِ براندازیِ رژیمِ ولایتِ فقیه بیشترین بهره را ببرد. تامینِ سرمایه و امکاناتِ مادی و معنوی برای ایجادِ این ائتلافِ ملی را باید آمریکا، اروپا، اعراب و اسرائیل بر عهده بگیرند که همگی به انحاء مختلف از سقوطِ رژیمِ ولایتِ فقیه و استقرارِ دموکراسی در ایران بهره میبرند.
برای آمریکا مسئله در چارچوبِ سیاستِ جهانی و تعادلِ بینالمللی تعریف میشود. پس از سقوطِ امپراتوریِ بریتانیا در نیمه قرن بیستم، آمریکا ضامنِ بقای نظمِ لیبرال و اقتصادِ بازارِ آزاد در جهان بوده است. در این راستا آمریکا با ابرقدرتهای ایدئولوژیک و اقتصادی مبارزه کرده و پیروز شده. آلمانِ نازی، ایتالیای فاشیست، و ژاپنِ نژادپرست در دورانِ جنگِ جهانیِ دوم؛ اتحادِ جماهیرِ شوروی و کشورهای بلوکِ شرق در دورانِ جنگِ سرد؛ و چینِ کمونیست از میانهی جنگِ سرد تا به امروز بزرگترین دشمنانِ نظمِ لیبرال بودهاند. از بعد از انقلابِ ۱۳۵۷ در ایران اسلامگرایی به تدریج به بزرگترین دشمنِ لیبرالیسم تبدیل شد، به طوری که حتی جای کمونیسم را هم گرفت. اینک که پس از چهل سال در سطوحِ سیاسیِ بالای آمریکا یکدستی به وجود آمده برای مبارزهی بنیادی با اسلامگرایی، موقعاش رسیده که آمریکا به جدّ پشتِ نیروهای لیبرالِ ایران را بگیرد.
برای اروپا مسئله امنیتی- اقتصادی است. اروپا از لحاظِ جغرافیایی و ژئوپولیتیک به خاورمیانه نزدیک است. این باعث میشود هر بحرانی که در خاورمیانه روی میدهد تشعشعاتاش گریبانِ اروپا را نیز بگیرد. جنگهایی که در خاورمیانه ایجاد شده و عاملِ اصلیِ آن رژیمِ ولایتِ فقیهِ مستقر در ایران بوده، باعث شده سیلِ پناهجویان و مهاجران به سوی اروپا سرازیر شود. این امر اروپا را با مشکلاتِ عدیدهی سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی مواجه کرده؛ از آن جمله است تروریسمِ اسلامگرایانه که گهگداری در گوشه و کنار اروپا سر برمیآورد. از طرفِ دیگر، اروپا با رژیمِ ولایتِ فقیه مراوداتِ تجاری و اقتصادی دارد. به دلیلِ ایرانفروشیِ آخوندها، برخی کمپانیهای اروپایی خواهانِ حفظِ رژیم ولایتِ فقیه هستند. اما زمانی که مشخص شود ضررِ رژیم برای اروپا در بلندمدت بیش از سودش است، اروپا مجبور خواهد شد دست از حمایت رژیم بکشد؛ و برای اینکه از غافله عقب نیفتد به مخالفانِ رژیم کمک کند. آن زمان در حال فرا رسیدن است.
برای اعراب و اسرائیل مساله در درجه اول حیاتی و امنیتی است. رژیمِ ولایتِ فقیه از روزِ اولِ به قدرت رسیدنش در ایران و حتی از قبل از آن برای اسرائیل و اعراب خط و نشان میکشید و میخواست سرزمینهای اعراب را فتح و اسرائیل را نابود کند. رژیم در چهل سالِ اخیر این تهدیدها را به روشهای متفاوت عملی کرده. مداخلاتِ عمده در کشورهای عربیِ حاشیهی خلیجِ فارس که نمونههای مشهورش اشغالِ تروریستیِ مسجدالحرام، ترویج شورش و انقلاب بر ضدِ آلِ سعود در مراسم حج، و بمبگذاریِ پایگاهِ تفنگدارانِ آمریکایی در خُبار در ظهرانِ عربستان است.
اسرائیل را هم که مدام تهدید به نابودی میکند؛ موشک به حزبالله میدهد تا اسرائیل را هدف قرار دهد (نمونه بارزش جنگِ موشکیِ ۲۰۰۶)؛ و پهپاد به آسمان اسرائیل میفرستد تا جاسوسی کند. اخیرا هم که موشکِ بالستیک تولید میکند برای زدنِ اسرائیل، و روی آن مینویسد «اسرائیل باید از صحنه روزگار محو شود». به این ترتیب امروز اعراب و اسرائیل بیشترین نفع را دارند در سرنگونیِ رژیمِ ولایتِ فقیه. بهترین حرکت در این مسیر از سوی آنان، کمک به مخالفانِ دموکرات رژیم دینی ایران است.
ائتلاف باید یک «بستهبندی» (package) درست کند که مجموعِ این ملاحظات را تا حدِ ممکن در نظر بگیرد. تاسیسِ این ائتلاف با مولفههای ملی- میهنی و در عینِ حال خواهانِ صلح با همسایگان و باقیِ جهان باعث خواهد شد تا آپوزیسیونِ جمهوری اسلامی قوام آمده و شخصیت پیدا کند.
از زمانِ انقلابِ مشروطه، بیش از یکصد سال است که ایرانیان به دنبالِ استقرارِ دموکراسی و برقراریِ رابطهی مثبت و سازنده با جهانِ آزاد بودهاند. ائتلافی که بتواند این خواستها را به زبانی ساده و جهانی تعریف و سازماندهی کند خواهد توانست توجهِ جهانیان را به ارادهی ایرانیان برای استقرارِ میثاقِ جهانیِ حقوقِ بشر، دموکراسی، سکولاریسم، لائیسیته و پارلمانتاریسم در چارچوبِ تمامیتِ ارضیِ ایران جلب کند. تنها در این صورت خواهد بود که آپوزیسیون دمکرات پتانسیلِ لازم برای تبدیل شدن به «آلترناتیو»ی جهتِ جایگزینیِ استبدادِ مذهبیِ حاکم بر ایران را برای استقرار دموکراسی در کشور به دست خواهد آورد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر