۱ فروردین ۱۳۹۷

مهران مدیری: کمدین سرگرم‌کننده یا تبلیغاتچی نظام سرکوب؟

کیهان لندن، مجید محمدی – مهران مدیری در دهه‌ی نود خورشیدی فراتر از یک کمدین به یک چهره‌ی ملی تبدیل شد:
کمتر کسی است که در ایران وی را نشناسد، وزیر خارجه و معاون رئیس دولت سر صحنه‌ی فیلم‌‌هایش یا رونمایی از آنها حاضر می شوند، مقامات دولتی (مورد انتقاد ولی فقیه) را در برنامه‌هایش بدون هیچ گونه سانسور و محدویدت مورد انتقاد قرار می‌دهد، و تلویزیون دولتی چند شب در هفته یک ساعت از وقت خود را به وی اختصاص می‌دهد (برنامه دورهمی). آثار تلویزیونی و ویدیویی وی مثل «مرد هزار چهره»، «شب‌های برره»، «قهوه تلخ»، و «در حاشیه» میلیون‌ها بیننده داشته است. او از کار در تلویزیون به کارگردانی یک اثر سینمایی نیز ارتقا یافت و فیلمش در بهترین سالن‌های سینمای حکومتی به نمایش درآمد. مدیری به یکی از پردرآمدترین تهیه‌کنندگان و کارگردان‌ها و بازیگران و مجریان تلویزیون تبدیل شده است.
این شهرت ده ها میلیونی و ثروت ده‌ها میلیاردی- در کشوری که یک کتاب ترجمه یا تالیف شده با تیراژ چندهزارتایی یک دهه پشت میز سانسور می‌ماند و بعد با حذف قسمت‌هایی منتشر می‌شود یا هزاران‌ وبسایت اینترنتی فیلتر می‌شود- چگونه کسب شده و تداوم یافته است؟ آیا او صرفا یک کمدین و بازیگر و مجری موفق است؟ آیا هر بازیگر و کمدین کوشا و با استعدادی می‌تواند به موفقیت وی دست یابد؟
پدیده‌ای قابل مطالعه
مدیری با مجموعه‌ی «ساعت خوش» که طنزی متفاوت در اوایل دهه‌ی هفتاد بود پرآوازه شد. در ابتدا دستگاه تبلیغاتی جمهوری اسلامی از موفقیت وی احساس خطر کرد (وقتی کارهایی مثل «پاورچین و نقطه چین» را انجام می‌داد کیهان تهران علیه او قلم‌فرسایی می‌کرد) اما مدیری نه ‌تنها سرعت یادگیری زیادی برای درک انتظارات مقامات امنیتی و نظامی حاکم بر دستگاه‌های تبلیغاتی  داشت بلکه دارای این ظرفیت نیز بود که به کیهان ولی فقیه و مدیران امنیتی رادیو و تلویزیون نشان دهد که کارهای وی نه تنها خطری برای گفتمان اسلامگرا، ترویج سبک زندگی روحانیت و سیاست مهندسی فرهنگی رژیم ندارد بلکه می‌تواند بخشی موفق از این جریان باشد. سال‌هاست که جریان «آتش به اختیار» کاری به مدیری ندارد و او مورد حمایت دستگاه تبلیغاتی رژیم به‌ ویژه نهادهای نظامی و امنیتی است؛ مثلا روزنامه جوان و خبرگزاری‌های فارس و تسنیم  از او حمایت می‌کنند.
مهران مدیری نمونه‌ی جالب توجه از کسانی است که می‌دانند در جمهوری اسلامی چگونه می‌توان کار ظاهرا هنری و فرهنگی کرد، موفق بود، با سد سانسور مواجه نشد یا آن را دور زد و مورد توجه عموم هم قرار گرفت؛ هم مورد توجه بخش‌هایی از مردم منتقد حکومت قرار گرفت و هم با سرداران سپاه و نیروهای امنیتی پالوده خورد. مدیری یک پدیده‌ی فرهنگی و اجتماعی در جمهوری اسلامی است که هم برای فهم فرهنگ عمومی مدیریت شده توسط حکومت دینی، هم روش‌های مهندسی فرهنگ و هم سیاست‌های فرهنگی جمهوری اسلامی به ما کمک می‌کند.
مهران مدیری و مهندسی فرهنگی
برنامه‌های مدیری برنامه‌هایی سرگرم‌کننده و خنثی (مثل پخش مسابقات فوتبال اروپایی) نیست که حکومت صرفا برای کشاندن افراد به پای صفحه‌ی تلویزیون آنها را تحمل کند. حکومت دینی حساسیت خاصی به برنامه‌های طنز و سرگرم‌کننده دارد و خود را ملزم به تحمل کسی در این زمینه نمی‌داند. مدیری و تیم وی به گونه‌ای در چارچوب برنامه‌های مهندسی فرهنگی نظام و پروپاگاندای آن عمل می‌کنند که نه تنها با محدودیت چندانی مواجه نمی‌شوند بلکه مورد حمایت نیز هستند. این مدعا را از چند جهت می‌توان تبیین کرد:
مهران مدیری در صحنه‌ای از یک فیلم
۱.مدیری با نقد اجتماعی خود که در سطح جامعه (بدون دیدن نهادهای دینی و قدرت و روابط میان آنها) حرکت می‌کند و فقط (به گمان وی) مشکلات و زشتی‌های عقیدتی و رفتاری مردم عادی (و نه قدرتمندان) را نشان می‌دهد به مخاطبان خود می‌قبولاند که ریشه‌ی همه‌ی مشکلات در خود آنهاست که این به نحو ضمنی بدان معناست که سیاست‌ها و برنامه‌ها و تصمیم‌گیری‌های حکومت نقشی در بروز و تداوم مشکلات ندارند و گویی حکومت دینی و سرکوب‌ها و تبعیض‌های روزمره‌اش وجود ندارند. مدیری هم سیاسی است و هم سیاسی نیست. در نقد بی‌رحمانه‌ی مردم کوچه و بازار (قربانیان نظام سرکوب و تبعیض به استثنای قشر مذهبی سنتی و اراذل و اوباش حزب پادگانی) کار سیاسی انجام می‌دهد اما در نادیده گرفتن حاکمان و حکومت به ویژه روحانیون و سپاهیان چنین می‌نماید که سیاسی نیست. رفتار وی در برابر مخاطبان و مردم عادی به گونه‌ای است که گویی آنها غیر از حاکمان موجود گزینه‌ای دیگر ندارند و حتی قدرت این را ندارند که چشم‌اندازی بدیل را تصور کنند. در طنزهای وی اصولا چنین چشم‌انداز بدیلی غایب است. نقد وی از مردم کوچه و بازار هم همیشه متمرکز بر موضوعاتی است که در چارچوب رهنمودهای مقامات سیاسی و ایدئولویک نظام است (غرب بد است، مردم نمی‌فهمند و سزاوار اطاعت‌اند). به همین دلیل طنز وی به تبلیغات سیاسی در خدمت نظام سرکوب تبدیل می‌شود.
۲.استهزای برنامه‌های ماهواره‌ای (فارغ از کیفیت و جهت‌گیری آنها) در حالی که هیچ گونه آزادی برای برنامه‌سازان آنها در ایران وجود ندارد و آنها امکان پاسخگویی در فضای داخلی را ندارند مدیری را به بوق آشکار تبلیغاتی جمهوری اسلامی و دستگاه‌های امنیتی آن تبدیل کرد. پس از آن درهای همه‌ی مراکز تبلیغاتی جمهوری اسلامی بدون هیچ گونه محدودیت برای وی باز شد. او یکی از معدود چهره‌های هنری است که در هر دولتی به کار خویش بدون محدودیت و با بودجه‌های دولتی و حکومتی مشغول بوده است.
۳.مدیری مبلغ گفتمان اسلامگرای حاکم با حاکمیت مردسالاری، شیعه‌سالاری، ربانی‌سالاری و فقه‌سالاری است. او به صراحت مردانی را که به همسران آینده‌شان حق طلاق می دهند «جوّگیر» و «مظلوم» می‌نامد، موضوعی که روحانیون و سپاهیان را بسیار خشنود می‌سازد. او می‌داند چگونه دل حاکمان روحانی را به دست بیاورد.
۴.نظام تولید، توزیع و حتی مصرف محصولات فرهنگی و هنری در ایران دولتی است. بخش دولتی و حکومتی خود تولید و توزیع و خود هم مصرف می‌کند. در چنین نظامی بازار آزاد تولید و عرضه شکل نمی‌گیرد تا از میزان فروش محصولات بتوانیم به محبوبیت یک اثر پی ببریم. تمام چهره‌های هنری و فرهنگی‌ای که در چهار دهه‌ی اخیر در ایران به کار خود ادامه داده‌اند (بر خلاف حذف‌شدگانی مثل جعفر پناهی، بهرام بیضایی یا سوسن تسلیمی) بازی با دستگاه مهندسی فرهنگی و بده و بستان با این دستگاه را می‌دانسته‌اند وگرنه نمی‌توانستند در آن ادامه‌ی کار و حیات دهند.
۵.چطور می‌توان تصور کرد که یک کمدین به همه‌ی موضوعات سیاسی و اجتماعی بپردازد اما سپاه و روحانیت و دستگاه رهبری را استثنا کند؟ البته هیچ کمدینی نمی‌تواند به این موضوعات در ایران بپردازد. اما وی می‌توانست حداقل انصاف را رعایت کرده و سیاستمداران جمهوری اسلامی را به تساوی نادیده بگیرد. اما وی چنین نکرده است. او در مقام وکیل بدون رای ملت مقامات دولتی روحانی و خاتمی را مورد استهزا و خطاب قرار داده اما کاری به موتلفه یا ایثارگران یا جمنا و دیگر نزدیکان بیت و خامنه‌ای نداشته است. او روابط قدرت را در جمهوری اسلامی می‌داند و صرفا سیاستمدارانی را مورد استهزا قرار می‌دهد که خامنه‌ای و نیروهای امنیتی حساسیتی بدان‌ها ندارند.
مدیری کمدین محبوب یک نظام تمامیت‌خواه و اقتدارگراست که برنامه‌ی همیشگی آن مهندسی فرهنگی و شستشوی اذهان بوده است. طنز مدیری دقیقا هم‌جهت با چنین نظامی است. نظامی که چند پست انتقادی امیدرضا صیافی و ستار بهشتی را با چند ده یا چند صد مخاطب نمی‌تواند تحمل کند و آنها ار در زندان به قتل می‌رساند طبعا نمی‌تواند نسبت به طنز انتقادی مهران مدیری با میلیون‌ها مخاطب بی‌تفاوت باشد. انتقادات وی از گونه‌ای است که حکومت آنها را دوست دارد. مدیری خواننده‌ی گروه ارکستری است که تهیه‌کننده و رهبرش مقامات امنیتی و نظامی و دستگاه‌ تبلیغاتی وابسته به آنها هستند.

حکومت تا زمانی که سلبریتی‌ها (هنرمندان، ورزشکاران) با نظام فاصله داشتند (دهه‌ی شصت) آنها را از حوزه‌ی عمومی حذف می‌کرد اما وقتی این گونه افراد مخلوق نظام شدند و متوجه شدند که چگونه باید در نظام کار کنند (همراهی با گفتمان حاکم) با نظام تشویق و تنبیه حکومتی به بخشی از دستگاه تبلیغاتی نظام تبدیل شدند.
چرا محبوب نظام؟
طنز مدیری و خود شخص مدیری چرا محبوب چنین نظامی است؟
۱.حمله به منتقدان نظام. مدیری با نادیده گرفتن تبعیضات و امتیازات قشر حاکم، اندیشه و سبک زندگی قشر تحصیل‌کرده و سکولاری را که منتقد وضعیت موجود است به شدت با توجیه عدم موفقیت یا عدم کارایی مسخره می‌کند در حالی که خود وی از رانت‌خواران این نظام است و موفقیت وی مدیون نظامی تبعیض‌آمیز است؛
۲.نقد نتایج و نه ریشه‌ها. موضوعاتی که مهران مدیری بدانها می‌پردازد به ویژه در موضوع عدالت اجتماعی عینا از جنس موضوعات مورد انتقاد نشریات حزب‌اللهی و بسیجیان است. چپگرایی کسی که از رانت‌های حکومتی برخوردار است تنها در قالب سوسیالیسم و انحصارات دولتی قابل فهم است؛ او در پاسخ به رفتار جناحی‌اش خود را «مصلح» معرفی می‌کند اما همیشه در آغوش بخش امنیتی نظام جای گرفته است؛
۳.توهین و زشت‌گویی. مطالب تمسخرآمیزی را که مقامات امنیتی و اطلاعاتی و بسیجی در مورد مخالفان و توده‌ی مردم به زبان می آورند از زبان مدیری هم می‌توان شنید مثل تمسخر موسیقی رپ و هیپ هاپ یا تلاش برای رسیدن به زندگی بهتر با مهاجرت. بددهنی‌ها و توهین‌های مدیری (مثل «بتمرگ سر جایت») را از زبان مقامات امنیتی و نظامی و بسیجی هم به همان روش می‌توان شنید. مدیری در طنز خود همه‌ی امتیازات و فسادها و اتلاف حکومت را نادیده گرفته و به ساده‌لوحی و غفلت‌های کوچک مردم عادی «گیر می‌دهد.» او در برنامه‌هایش کسانی را از میان حاضران برای تمسخر بر می‌گزیند که توان پاسخ دادن ندارند. همه‌ی شخصیت‌های منفی برنامه‌های داستانی مدیری اسامی ایرانی (و نه عرب) دارند؛
۴.کمدی سرکوب. مدیری میهمانانش را در «دورهمی» به برنامه‌ای دعوت می کند که مورد چالش قرار می‌گیرند اما نمی‌توانند پاسخ دهند (اگر چنین کنند نه می‌توانند میهمان باشند و نه برنامه پخش می‌شود) و همین می‌شود موقعیت کمیک. مدیری و مدیران دستگاه تبلیغاتی القا می‌کنند که مردم عادی پاسخی برای تمسخر آنها ندارند اما ویراستاری برنامه در دست خود آنهاست و زبان مردم بسته. جمهوری اسلامی مبدع چنین طنزی نیست اما از آن به خوبی استفاده می‌کند؛ شما اگر دهان کسی را با چسب ببندید و شروع کنید به مسخره کردن وی، موقعیت کمیک خلق می کنید؛
۵.عدم رعایت حقوق دیگران. مدیری همانند نظام هیچ حق معنوی برای مولدان فرهنگی نمی‌شناسد (نگاه گنید به مصاحبه مهراب قاسم خانی). او شخصیت سرکوبگری در حوزه‌ی فرهنگ است که کاملا با مشی سرکوب نظامی و امنیتی و مذهبی همخوانی دارد و در رده‌های مقامات امنیتی و سیاسی رژیم به خوبی جای می‌گیرد؛
۶.ضربات ارزان و پیش پا افتاده. آنچه در آثار مدیری مشاهده می‌شود نه نقد اجتماعی بلکه تحقیر عمومی مردم از سوی حکومت به خاطر مشکلاتی است که خود حکومت در ایجاد و بروز آنها نقش محوری دارد و برای رفع آنها نیز هیچ تلاشی نمی‌کند. مخاطبان ممکن است به برخی بروز و نمودهای رفتارهای مردم (مثلا در مترو در فیلم «ساعت ۵ عصر») بخندند اما علل و زمینه‌های بروز این رفتارها در طنز وی غایب است. طنز وی همیشه «ضربات ارزان» به افراد مورد انتقاد است.
مهران مدیری کارش را در تلویزیون جمهوری اسلامی که همیشه یک دستگاه تبلیغاتی (نه رسانه) بوده به عنوان کمدین آغاز کرد اما به تدریج فرایندها، گفتمان‌ها و روال‌های یک دستگاه تبلیغانی که تحت نظر نیروهای امنیتی اداره می‌شود او را به یک مهره‌ی تبلیغاتی برای نظام تبدیل کرد. بسیاری از اهل فرهنگ و هنر در ایران امروز کاملا بر اساس مدل مهران مدیری فعالیت می‌کنند.
تحول دستگاه تبلیغاتی حکومت
حکومت علاوه بر بسیجیان و لباس‌شخصی‌ها و مداحانی که چهره‌ی حزب‌اللهی دارند به دسته‌ای از تبلیغاتچی‌های بدون ریش و فکلی نیاز داشته تا بخش‌هایی از جامعه را که با تبلیغات ایدئولوژیک سرراست (درس‌های قرائتی و جوادی آملی) سر همراهی ندارد جذب کند. امروز افسران جنگ نرم رژیم اکثرا همین چهره‌ها هستند. مهران مدیری، بنیامین، پرویز پرستویی، شریفی نیا، بهنوش بختیاری، الهام چرخنده، علی دایی و ده‌ها سلبریتی ورزشی و هنر (دولتی) دیگر که امروز در فضای تبلیغاتی گفتمان رژیم را عرضه می‌کنند کاملا در چارچوب ارکستر تبلیغاتی- امنیتی نظام می‌نوازند. مهران مدیری همان محسن قرائتی است بدون سادگی روستایی وی، همان جوادی آملی است بدون کلام ملال‌آور و خسته‌کننده‌ی وی، همان حسینی اخلاق در خانواده است بدون لباس روحانیت، و همان حسن عباسی است بدون سابقه‌ی بسیجی وی.  جمع این چهره‌ها بدون عوامل ظاهری دل‌زننده است که وی را به محبوب دستگاه تبلیغاتی/ امنیتی نظام تبدیل کرده است. در آینده باید منتظر برآمدن چهره‌هایی دیگر از این قبیل بود.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر