۲۸ اسفند ۱۳۹۶

نوروز و آیین‌های باشکوهش!

















سده‌هاست كه نوروز راه پوييده تا به روزگار ما رسيده است. در همه‌ي سده‌هايي كه بر او گذشته، گاه خندان و غزل‌خوان بوده و گاه نالان و گريان. اما هيچ‌گاه دست مهربان و شادي‌بخش خود را از سر مردم برنداشته است. 
نوروز به آدمي اميد مي‌دهد و هر سالي كه از او مي‌گذرد پوياتر و جوان‌تر مي‌شود. پس نوروز از آغاز تاريخ تا به امروز‌، همانند مبارزي پيروز بوده است. از همين رو است كه ما در هر نوروز‌، آنگاه كه هم‌ميهنانمان را مي‌بينيم‌، مي‌گوييم: نوروز پيروز
اين نوروز پيروز كه سراپا راز شادي و رامش است با آيين‌هايي همراه است كه شماري از آن پيشواز نوروز و شماري ديگر شكوهِ روزهاي نو شدن سال است. آیین‌های بر جای مانده برگزاری نوروز در ایران بزرگ، بسیار است و همراه با راز و رمزهای ویژه خود. هر چه زمان می‌گذرد مردم به این آیین‌ها و مراسم دلبستگی بیشتری پیدا می‌کنند. چرا كه به اندیشه نهفته در آن پی می‌برند و می‌بینند که از ژرفای تاریخ چه گوهر گرانبهایی، پابر جا و استوار، برایشان به یادگار مانده است.

خانه تكاني ،‌ نوشدن
نخستين واژه‌اي كه با نوروز در ياد مي‌آيد خانه تكاني است كه يكي از آيين‌هاي بزرگ ايرانيان در آستانه‌ي نوروز و نو شدن است. زدودن غبار يك‌ساله و نوشدن اسبابِ خانه و رخت و جامه. باور ايرانيان بر بازگشت فروهر نياكان درگذشته به خان‌ومان خويش آنان را وامي‌داشته است، آن‌چنان كه غبارِ كينه و دشمني از دل برمي‌گرفتند، غبار و خاك از خانه و كاشانه نيز برگيرند. همه‌چيز تازه و نو، همه‌جا پاكيزه و ناب. نوروز تازگي روان آفرينش است و جوانه زدن جان و جهان‌ِ اين سرزمين. همان كه در اوستا، «فرشكرد» ياد شده است. پس نوروز بهترين هنگامه براي نو شدن و پاك شدن است. نو شدن همه‌چيز و پاك شدن دل و جان و خانه و كاشانه از غبار و پليدي.

چهارشنبه سوري
پيش درآمد نوروز پس از خانه‌تكاني، آيين «چهارشنبه‌سوري» است كه مي‌توان آيين به پيشواز رفتن نوروز هم دانست.
واژه‌ي «چهارشنبه‌سوري» از دو بخش «چهارشنبه» و «سوري» ساخته شده و چم(:معني) آن چهارشنبه‌ي بزم و شادي است. بخش جدايي‌ناپذير اين جشن آتش است كه مردم از ديرباز تا كنون به هنگام فروشد خورشيد، هيمه‌هاي گرد آورده شده را در سه يا هفت كپه جاسازي كرده و بر آن‌ها  آتش مي‌زدند. سپس از روي آن مي‌پريدند و زمزمه مي‌كردند: «زردي من از تو سرخي تو از من». يعني زردي، بيماري و ناتواني را از من بستان و سرخي و شادابي و تندرستي را که در خود داري به من ببخش. در گذشته پس از سوخته شدن هيزم، خاکستري را که از آن مي‌ماند را در خاک‌اندازي  جا می‌کردند و از خانه بيرون می‌بردند ودر آب روان می‌ریختند و آن‌کس که خاکستر را بيرون برده در بازگشت در خانه را مي‌زند، از درون خانه از او می پرسند: «کيست؟» و او هم جواب می دهد; «منم» می‌گويند: «از کجاآمده اي؟» جواب می‌دهد که : «از عروسي». می‌پرسند: «چه آورده‌اي؟» می‌گويد: «تندرستي».
اين آيين ريشه در باور ايرانيان دارد نشان به اينكه غم و رنج و گرفتاري را بايد به جريان‌هاي طبيعي سپرد. «چهارشنبه‌سوري» در گذشته‌اي نه‌چندان دور آيين‌هاي بسياري را با خود همراه داشت. آيين‌هايي كه هريك به ‌بهانه‌اي اميد و شادي را به دل‌ها مي‌آورد تا بار غصه‌هاي مردم در آستانه‌ي نوروز كم شده و مردم با شادي به پيشواز نوروز بروند. آيين‌هاي آش چهارشنبه‌سوري، آش بيمار، آجيل چهارشنبه‌سوري، توپ مرواريد، كوزه شكستن، فالگوش، قلياسودن، تخم مرغ شکستن، شال اندازی، كفچه (قاشق) زنی، گره‌گشايي، فال گرفتن و ... كه در كاربرد همه‌ي آنها حاجت‌گيري يا رفع گرفتاري ديده مي‌شود. اين آيين‌ها حتا اگر در نگاه نخست خرافي به‌چشم آيند، دل‌ها را خالي از رنج غصه كرده و نوروزي شاد و پراميد را نويد مي‌دادند. شوربختانه اكنون جاي اين آيين‌هاي زيبا را بالن آرزوها و ترقه‌هاي چيني گرفته است كه هيچ پيوندي با چهارشنبه‌سوري و نوروز ندارند.
زرتشتيان هنوز هم در شب پیش از نوروز، در واپسین شب پنجه(٢٥ تا ٢٩ اسفند)، زمانی که تاریکی واپسين شب سال رنگ می‌بازد، بر بام خانه‌هایشان آتش می‌افروزند تا روشنایی امید در دل هایشان فروزان شود و فردای آن روز با گستردن سفره‌ي هفت سین، جشن نوروز را آغاز می‌کنند.

هنگامه‌ي نو شدن سال
در روزگار باستان و تا به همین امروز، مردم گردش سال را رویداد خجسته و بزرگی می‌دانستند و بامداد نوروزی را فرخنده‌ترین ساعت می‌پنداشتند و با نگریستن به روشنایی روز، در كنار سفره‌ي هفت‌سين برای خود و خانواده فرخندگی آرزو می‌کردند.
در گذشته‌ها، یعنی زمانی که هنوز رادیو و تلویزیونی نبود، مردم گوش می‌خواباندند تا زمان نو شدن سال را از غرش توپ‌هایی بشنوند که در میدان اصلی شهر کار گذاشته بودند. در تهران غرش توپ‌ها از میدان توپخانه برمی‌خواست و می‌گفتند به شمار سال‌های زندگی شاه توپ می‌اندازند. از همان لحظه‌ی نوشدن سال، آتش‌افروزها در کوی و برزن راه می‌افتادند و بانگ دُهل و کرنا و سُرنای‌شان به هوا برمی‌خاست و تا هنگامي كه مردم بیدار بودند دُهل می‌زدند و شادی می‌کردند. اگر زمان نوشدن سال در شب بود، مردم تا بامداد و سر زدن سپیده‌ی بامدادی، پای سفره‌ی هفت‌سین بیدار می‌نشستند. دید و بازدیدها هم از همان روز نخست سال آغاز می‌شد و تا 13 فروردین ادامه داشت. اما دیدن بزرگ‌ترها و سالخورده‌ها، می‌بایست زودتر انجام شود.
اما هیچ شنیده‌اید هنگامی که کسی می‌خواهد جایی برود می‌گویند «شال و کلاه کرده»؟ این زبانزد، معنایی دارد که به یکی از آیین‌های نوروزی درباری بازمی‌گردد. زمانی که در روز نخست سال، شاه بر تخت می‌نشست و بزرگان و درباریان به دیدن او می‌رفتند، آن‌هایی که در رده‌ی نظامی‌ها نبودند، شال کشمیری گران‌بهایی را گرداگرد کلاه بلندی به شکل استوانه‌ای می‌پیچیدند و جبه و لباده‌ای ترمه‌ای دربرمی‌کردند و راهی آیین نوروزی دربار می‌شدند. به این کار «شال و کلاه کردن» گفته می‌شد.
یکی از آیین‌های کهنی که هنوز هم در میان مردم هست، چنین است که پس از سال‌گشت و آغاز سال نو، کسی که فرخنده‌روی و نیک‌زبان است، به خانه درمی‌آمد و نوروز را شادباش می‌گفت و تندرستی و شادی و روزی فرخ را برای خانواده آرزو می‌کرد.
به هر روي، مردم چنین باور دارند که هنگام سال‌گشت، هرکس هر نیاز و خواسته‌ای داشته باشد و از خداوند بخواهد، برآورده می‌شود. این هم از باورهای مردم است که در زمان نو شدن سال هرکس به هرکاری سرگرم باشد، تا پایان سال با آن کار سرگرم و گرفتار خواهد بود. برای همین بود که برخی از مردم چند لحظه پیش از نو شدن سال، سکه‌ای در مشت می‌گرفتند تا سال پُر برکت و پول‌آوری داشته باشند!
اما همه‌ی آیین‌ها و شادی‌های نوروزی یک سو و عیدی گرفتن هم سوی دیگر! رسم بود و باور مردم چنین بود که پول عیدی باید نو و براق باشد. برای همین بود که هر سال، نوروز که می‌شد، سکه‌ی نو می‌زدند و اسکناس‌های تا نخورده به دست مردم می‌دادند. بامزه‌تر از همه این که گفته‌اند آن‌هایی که سکه‌ی نو نداشتند، سکه‌های کهنه را با لیف و صابون می‌شستند و برق می‌انداختند، تا سکه‌ی نو، عیدی داده باشند!

سیزده بدر
این که چرا مردم دوازده روز نخست سال را جشن می‌گیرند و روز سیزدهم به  دشت و صحرا و باغ می‌روند در کنار طبیعت و سبزه و گل و گیاه و چشمه‌ها، روز را به شادی می‌گذرانند، بی‌گمان ریشه در استوره‌ها و رفتارهای کهن ایرانیان دارد. در استوره‌های ایرانی، عمر جهان ١٢ هزار سال است. پس از این ١٢ هزار سال، دوره‌ی جهان هستی به پایان می‌رسد و خویشکاری انسان، که همانا نبرد با تیرگی و اهریمن است، به سر می‌رسد. از آن پس جهان استومند (جهان مادی) دیگر وجود ندارد و انسان‌ها به جایگاه همیشگی خود که جهان مینو باشد، بازمی‌گردند. پس روز سیزدهم، روز رهایی انسان از جهان استومند و روز بازگشت روان‌ها به مینو و روز بزرگ رامش کیهانی است. از همین‌روست که مردم ١٢ روز نخست سال را تمثیلی از عمر ١٢ هزار ساله‌ی جهان می‌گیرند و روز سیزدهم، به نشانه‌ی رهایی، به دامن طبیعت و آب‌های روان می‌روند و روز را با شادمانی و سرخوشی می‌گذرانند.
سبزه به آب افکندن هم از آیین‌های روز سیزدهم فروردین است و پیشینه‌ی بسیار کهنی دارد. استوره‌شناسان می‌گویند که افکندن سبزه‌های تازه سربرآورده‌ی نوروزی به آب روان جویبارها، دادن پیشکش به ایزد آب «آناهیتا» و ایزد باران و جویبارها «تیر» است. بدین‌گونه  گیاهی را که خود این ایزدان پرورانده‌اند به خود آن‌ها بازمی‌گردد و برکت و باروری را در سال نو پدید می‌آورد. این را هم از یاد نبریم که در گاهشمار زرتشتی روز سیزدهم هر ماه ویژه‌ی ایزد باران «تیر» است. در این روز نیایش‌هایی انجام می‌شود و مردم آرزو می‌کنند که باران ببارد و سبزه و گیاه بروید و زندگی تازگی و شادابی از سر بگیرد.
از روزگاران کهن، ایرانیان، یک هفته مانده به نوروز، گندم یا جو یا عدس در آب سبز می‌کردند و چون سر برمی‌آورد، سبزه را در ظرفی می‌گذاشتند و تا روز 13 فروردین نگه می‌داشتند و روز سیزه‌بدر دور می‌انداختند. برخی‌ها هم که خوش ذوق‌تر بودند، تخم شاهی یا تره‌تیزک را که خیلی زود رشد می‌کرد، روی پارچه‌ای سبز می‌کردند و پارچه را دور کوزه یا هر ظرف دیگری می‌کشیدند. البته گل نرگس و سنبل هم جز جدایی‌ناپذیری از آیین نوروزی است و در هر خانه‌ای پای سفره‌ی هفت‌سین گذاشته می­شود.
رویدادنگارها می‌نویسند که تا همین صد، صد و چند سال پیش که مردم بار و بندیل می‌بستند و روز سیزه فروردین با سماورهای کوچک و بقچه بسته‌هایی که پُر از خوراکی بود به دشت و صحرا می‌رفتند و کنار جویبارها و سبزه‌زارها می‌نشستند، دسته‌های آوازخوان و تارزن با گرفتن ده شاهی پنج شاهی مردم را سرگرم می‌کردند و داش‌مشدی‌ها و میمون‌بازها و خرس‌بازها و حاجی‌فیروزها و گروه‌های دیگر مردم را به پای بساط معرکه‌گیری خود می‌کشاندند. هم آن‌ها را سرگرم می‌کردند و هم خود به نان و نوایی می‌رسیدند. کار خیمه‌شب‌بازها هم سکه بود. برای همین بود که مردم روز پیش از سیزده‌بدر آرزو می‌کردند که هوا آفتابی و گرم باشد. حتا در برخی از جاها برای برآورده شدن این آرزو، دست به کارهای شگفت‌آور و خرافی هم می‌زدند. همانند سرمه کشیدن چشم خروس خانه! تا فردا آسماني آفتابي داشته باشند. «گرگم به هوا» و «الاکلنگ» و «تاب‌بازی» و بازی‌های دیگر هم که جای خود دارد و بازی کردن آن‌ها در روز سیزده‌بدر، از یاد کسی نمی‌رود.
ای ایرانی! سال نو را با شادی و مهرباني آغاز کن و پایدار کن آفرینندگی و پویندگی را در خودت و در سرزمین اهورایی‌ات ایران، تا دگر باره درنوردد فرهنگ پر بار ایرانی هفت کشور زمین را.
تارنمای امرداد - فیروزه فرودی

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر