در ادبيات فارسي و سرچشمههاي تاريخي، پيدايش نوروز را به جمشيد از پادشاهان پيشدادي پيوند دادهاند. نه تنها فردوسي در شاهنامه، بلكه تبري، مسعودي، مسكويه و گرديزي، جشن نوروز را به دوران جمشيد بازميگردانند.
«يمه» يا جم، يكي از درون مايههاي اساتير هند و ايراني است. در اساتير ايراني آمده است كه در روزگار جمشيد، مردمان در بهترين دوران و سرسبزي و خرمي بسر ميبردند و نه از مرگ خبري بود و نه از بيماري و پيري. همين باور بسنده است تا ايرانيان بزرگترين جشن ملي خود را به اين چهره پيوند دهند.
تبري كه جشن نوروز را از جمشيد ميداند، مينويسد: «جمشيد دانشمندان را فرمود كه آن روز كه من به دادگري بنشينم، شما نزد من باشيد تا هر چه در او داد و دادگري است، من انجام دهم و آن روزي كه او به دادگري نشست، روز هرمز بود از ماه فروردين. پس آن روز را نوروز ناميدند». ابوريحان بيروني نيز داستاني بازگو ميكند و مينويسد روزي كه جمشيد با گردونهاي پرواز كرد و از كوه دماوند به بابل فرود آمد، آن روز را جشن گرفتند و نوروز ناميدند. گرديزي در كتاب «زين الاخبار» نيز نوروز را از جمشيد ميداند. اما مينويسد در اين روز خداوند گرما و سرما و بيماري و مرگ را از مردم گرفت و سيصد سال آنها را از اين رنجها دور داشت. از خيام نيز بايد ياد كرد كه در «نوروز نامه» از برپايي اين جشن ياد ميكند و ريشهي نجومي آن را ميآورد.
خيام رسالهي خود را با چگونگي پيدايش نوروز آغاز ميكند و ريشهي استورهاي و تاريخي آن را ميآورد و دربارهي دوازده ماه سال و معناي آنها آگاهيهايي در اختيار خواننده ميگذارد. سپس از آيينهاي پادشاهان باستاني ايران و آمدن موبدان موبد نزد شاه در نخستين روز سال نو ياد ميكند.
نوروز در شاهنامه سترگ فردوسی
در شاهنامهي فردوسي هنگامي كه به روزگار جمشيد پرداخته ميشود، چنين بيتهاي در پيدايش جشن نوروز آمده است: «به فر كياني يكي تخت ساخت/ چه مايه بدو گوهر اندر نشاخت؛ كه چون خواستي ديو برداشتي/ ز هامون به گردون برافراشتي؛ چو خورشيد تابان ميان هوا/ نشسته بر او شاه فرمانروا؛ جهان انجمن شد بر آن تخت اوي/ شگفتي فرو مانده از بخت اوي؛ به جمشيد بر گوهر افشاندند/ مر آن روز را روز نو خواندند؛ سر سال نو هرمز فرودين/ بر آسوده از رنج تن دل ز كين/ بزرگان به شادي بياراستند؛ مي و جام و رامشگران خواستند/ چنين جشن فرخ از آن روزگار؛ بهمانده از آن خسروان يادگار» بدين گونه در شاهنامه نيز جشن نوروز با جمشيد پيوند دارد. روز نخست فروردينماه مردم جهان از رنج آسوده شدند و زمين نيز از رنج برآسود و از آنرو كه در اين روز زمين و مردم از رنج رهايي يافتند، اين روز، نوروز خوانده و جشن گرفته شد. اين روزگاري فرخنده و به دور از هر رنج و گزند و بيماري بوده است اما آن روزگار زرين و بي مانند، آنگاه كه جمشيد خودسر ميشود و فرهي ايزدي را از دست ميدهد، به پايان و فرجام ميرسد.
نوروز و جمشيد پیشدادی در اوستا
در اوستا در داستان جمشيد آمده كه ستارهاي دنبالهدار در آسمان نمايان ميشود، پس از نمايان شدن اين ستاره، تيرگي بر آسمان، شوري بر آب، خرفستر(:موجود زيانکار) در زمين، كرم در گياه، مرگ و گرسنگي در حيوان و تنگدستي و درد گونهگون بر مردم آشكار شد. يكي از ناخوشايندترين پيامدهاي نمايان شدن اين ستاره، بروز سرماي سخت بوده است، سرماي سخت، برف سنگين و دانه درشت، سرزمين ايران را فراميگيرد. اين سرما 3 سال به درازا ميانجامد و آن اندازه سخت است كه بسياري از موجودات ميميرند.
در بخش ديگري از كتاب اوستا «اهورامزدا» از جمشيد ميخواهد كه براي پيشگيري از نابودي موجودات در اين سرما، يك بارو بسازد و در آن از هر موجودي، يك جفت نيكو جاي دهد تا پايان سرما سرآيد. اين سرما 3 سال به درازا ميانجامد تا اين كه پس از سه سال، ستاره دنبالهداري كه با نمايان شدنش، چنين رنجي را بر زمين و مردم وارد ساخته از زمين دور ميشود و روشني و گرمي دوباره، زمين را فرا ميگيرد. مردمي كه در پناهگاه و باروي جمشيد بودند از آن خارج ميشوند و به خشنودي رهايي از رنجي كه بر زمين و موجودات وارد آمده، جشن ميگيرند و شادماني ميكنند. اين رهايي از رنج درست برابر بوده با سر سال نو و آغاز بهار به همين شوند مردم اين روز را نوروز ناميدند و جشن گرفتند.
خبرنگار امرداد: آناهید خزیر
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر