۴ شهریور ۱۳۹۷

تا تاریخ هست، تا آزادگی و فرزانگی هست، کورش زنده است!

کورش بزرگشهریاران را
از میان دانایان و دلیران برگزیدم
دبیران و درباریان را
از میان حكیمان
و گفتم جز به پندارنیك
در سرنوشت مردم ننگرند
و گفتم جز به گفتار نیك
با مردمان سخن نگویند
و گفتم جز به كردار نیك
همراه مردمان نشوند
بدین تدبیر برتر است
كه بزرگی، بزرگی می‌آورد
و عدالت، عدالت.
یقین و اعتماد، بلند آوازه‌ات خواهد كرد
این آخرین اتفاق فرشته و آدمی ست.

من این جهان را
بدین تدبیر طلب كرده‌ام
تا ظلمت از خانه زندگان زدوده شود
آبادانی بی‌زوال زاده شود
و بیم نباشد، بیداد نباشد، مرض نباشد، مرگ نباشد
و اضطراب و هراس برچیده شود
و خوف و خستگی بمیرد
وپیران به خانه باشند
و كودكان به گهواره شادمانی كنند
و برنایان به عشق درآیند
و زنان به آزادگی
و آزادگی به آزادی!

وای بر ظلمت افزای زبون!
هر ناله‌ای كه از دست بیدادگری برآید
هزار خانه را  به خاكستر خواهد نشاند
هزار دل دانا را به گریه خواهد شست
و مرا طاقت تلخكامی فرودستان نیست
من آرامش و اعتماد آدمی‌ام
چگونه تحمل كنم كه تازیانه جانشین ترانه شود!؟

بی عاقبت او
كه بر پریشانی مردمان حكومت كند
بی فردا او
كه بر درماندگان حكومت كند.
شهریاری كه نداند شب مردمانش
چگونه به صبح می‌رسد
گوركن گمنامی ست كه دل به دفن دانایی بسته است.

مردمان من
امانت آسمان‌اند بر این خاك تلخ
مردمان من
خان و مان من‌ اند.
                                                      سیدعلی صالحی 

تا تاریخ هست، تا آزادگی و فرزانگی هست، کورش زنده است، همانگونه که اشوزرتشت و فردوسی پاکزاد. 
در ایران، اشوزرتشت نماد اندیشه‌ی نیک، فردوسی تجلی گفتار‌ نیک و کورش پیرو کردار نیک است. سه فرزانه‌ای که جهان را پویندگی، بالندگی، سازندگی و آبادانی و خرمی بخشیدند.
کورش نخستین بنیان‌گزار پادشاهی در ایران، نظامی نیک کردار بنا نهاد که تا آن روزگار هیچ کس نتوانسته بود حتا به آن فکر کند. سامانه‌ای بر پایه‌ی انسانیت و حقوق بشر. حکومتی جهانی، بشردوستانه و دادگسترانه.
همه‌ی اندیشمندان و تاریخ‌نویسان جهان باستان از او به بزرگی و نیکی یاد کرده‌اند. در تورات، مسیح (نجات دهنده) نامیده شده است. در میان همه حکمرانان که از آغاز زندگی ایرانیان در سرزمین ایران فرمانروایی کرده‌اند، شاید هیچ‌كس را نتوان یافت که از فرزانگی، آزادگی و آزاداندیشی کم مانندی چون کورش برخوردار باشد.
او آغازگر نخستین و بزرگترین امپراتوری جهان بود که تا کنون نیز در میان جوامع بشری بی‌مانند و بی‌رقیب مانده است.
کورش استوره نیست. کورش انسانی آسمانی نیست. او مردی است بزرگ، نامدار و بیش از همه انسانی است زمینی و زاده سرزمین اهورایی ایران. به مانند همه‌ی پارسیان و آریاییان دارای ویژگی‌های اخلاقی و انسانی در خور ستایش، هوشی سرشار، جوانمرد، فداکار، دلاور، مهربان، بخشنده و مداراجو.
شگفت اینکه دوست و دشمن، خویش و بیگانه آرزوی داشتن فرمانروایی چون او را در سر می‌پروراندند.
متفکر و اندیشمند یونان باستان، گزنفون، در کتاب خود «سیرت کورش»، او را «انسان کامل» می‌نامد و با اینکه تعصب و غیرت یونانی بودن دارد، ولی حکومت دودمان هخامنشی، در دوران کورش، را برتر از تمدن یونان معرفی می‌نماید.
غربی‌ها، کتاب «کورشنامه»ی گزنفون را داستان‌پردازی، خیال‌بافی و زاییده‌ی تفکرات او می‌دانند و می‌گویند که کورش نمی‌توانسته چنین انسانی باشد. بی‌گمان این پندار از آن جهت است که برایشان ناگوار است که یک فرمانروای شرقی از جانب یک متفکر غربی تا به این اندازه مورد ستایش قرار گرفته باشد. قهرمان باستانی آنان اسکندر است و این در حالی است که با توجه به شخصیت کورش و سیرتی که گزنفون از او ترسیم کرده، اسکندر در برابرش پریده رنگ می‌نماید.
یونانیان که در سواحل آسیای كوچك شكست خورده بودند با وجود نفرتی که نسبت به پارسی‌ها نشان می‌دادند-آن گونه که از نمایشنامه‌ی «پارسیان» نوشته‌ی آشیل شاعر آنان برمی‌آید- در وی به چشم یک فرمانروای آرمانی می‌نگریستند.
ویژگی‌هایی که به کورش نسبت می‌دهند، برخاسته از فرهنگ اخلاقی او است. پیش از آن که این منش، فردی باشد، نماینده‌ی فرهنگ اجتماعی و ملی اوست. مردی که در اوج توانایی سیاسی و نظامی بود با چنان مهربانی و مدارایی به مردم می‌نگریست که جای تردیدی برای هیچ کس چه بت‌پرست و  چه خداجوی باقی نمی‌گذاشت که او همگان را دوست می‌دارد و به همه، به چشم ادب و احترام و فروتنی می‌نگرد. او با دلاوری‌هایش، تا جایی که لازم بود می‌جنگید و از هیچ گونه تدبیر نظامی كوتاهی نمی‌ورزید تا مگر دشمن را از پای درآورد، ولی به مجرد آن که شمشیر از دست دشمن به زمین می‌افتاد، بر او بخشش می‌آورد و بی آن‌که به مال و جان و ناموس و ارزش انسانی او درازدستی شود، گرامی‌اش می‌داشت.
کورش هیچ‌گاه مغرور پیروزی‌های خویش نشد، بوی خون مستش نکرد و دست به تجاوز و ستم نگشود. شهری را نمی‌توان به یاد آورد که به وسیله‌ی او نابود شده باشد، آن سان که پیروزمندان دیگری مانند اسکندر کردند، دربرابر تعدادی شهر به نام کورش از وی به یادگار مانده، همانند آنچه که در  قفقاز ساخته و یا شهرهایی که در دل آسیای مرکزی و شاید کنار رودخانه‌ی جیحون بود و سرزمینی نیز به همین نام در خود فارس.
بی‌تردید هخامنشیان و کورش نیز مزدا‌پرست و زرتشتی بوده‌اند. در کتیبه‌های هخامنشی می‌خوانیم که اهورامزدا خداوند بزرگ و آفریننده‌ی آسمان و زمین است که مردم را آفرید و شادی را برای مردم آفرید. بزرگی اهورامزدا دارای همان معنایی است که در اوستا و دین زرتشتی هم دیده می‌شود. همچنین نکاتی چون تکیه بر ارج شادی، چیرگی بر دروغ، جدایی و ستیز نیکی و بدی و... جای هیچ گمانی نمی‌گذارد که کورش و دودمان او پیرو زرتشت بوده‌اند.
رفتار مداراجویانه و گرامی‌داشت دیگر ادیان را در استوانه‌ی فرمان کورش بزرگ می‌توان دید. آزاد کردن یهودیان در بابل به فرمان کورش نمونه‌ای از این رفتار بزرگ‌منشانه است که در کتاب مقدس آنان به آن اشاره شده است.
بخشی از منشور نامدار و جاودان او چنین است:
«هنگامی که من با صلح وارد بابل شدم و با شادی جایگاه پادشاهی خود را در کاخ شاهزاده قرار دادم، آن‌گاه مردوک، خدای بزرگ قلب گشوده‌ی بابلیان را به سوی من گردانید و من هر روز به پرستش و ستایش او می‌پردازم.
من در بابل و در تمام شهرهای آن پاسدار رستگاری و سلامت اهالی بابل بودم تا مسکن آنها بنا به میل خدا همچون یوغ، نامناسب برای آنها نباشد.
من ویرانه‌های آنها را آباد کردم، فقر آنها را بهبود بخشیدم، مردوک، خدای بزرگ، از اعمال پرهیزکارانه‌ی من شادمان شد. خدایانی را كه در آن‌جا ساکنند، من به جای آنها بازگرداندم و مسکن آنها را برای ابد بزرگ ساختم. من تمام مردم آنها را گردآوردم و به محل اقامت خود بازگرداندم.»
در 2543 سال پیش در روز هفتم آبان ماه برابر با 29 اكتبر 539 پیش از زایش مسیح، پس از پیروزی بر شاه بابل، نخستین منشور آزادی ملت‌های جهان توسط كوروش بزرگ نوشته شد.
این روز از سوی سازمان ملل، روز جهانی كوروش و یا روز جهانی آزادی بشر نامیده شد.

تارنمای امرداد - بوذرجمهر پرخیده

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر