۹ شهریور ۱۳۹۷

هر چهار نام دریای مازندران یعنی کاسپی، هیرکانی، مازندران و خزر نامهای ایرانی هستند

واژۀ کاسپی به صورت کا-سپی به معنی خواهان و گرامی دارندگان سگان است.
از این جا است که والری فلاک سیاستمدار رومی سال 100 پیش از میلاد کاسپیان را دارندگان کیش سگ پرستی توصیف کرده است که با این با توجه به جنگلهای پر دام و دد مازندران طبیعی بوده است. در شاهنامه به جای نام کاسپی واژۀ سگسار (سگ سروران) آمده و با نام مازندران همراه شده است:

نه سگسار ماند نه مازندران/ بکوبم سرش را به گرز گران


نام های وهرکانه و هیرکانی که به صورت ورکانه و گرگان در آمده اند در اساس در زبانهای ایرانی به معنی محل بهره و ثروت هستند.

مازندران در ترکیب مَئذن-دار-ان به معنی محل دارندگان خوشی با نام شهر آمل همخوانی دارد:  نام شهر آمُل به زبان سنسکریت به معنی گرانبها و عالی یاد آور به وضوح یاد آور نام مَزنی اوستا در هیئت مَئِذَنه (به معنی محل خوشی) است. برخی بدون در نظر گرفتن قدمت باستانی نام شهر آمُل آن را بر گرفته از نام قوم آمارد به شمار آورده اند. در صورتی که چنانکه پیراشک محقق چک یک سؤال از هاتف آشوری را راجع به لشکرکشی به مقصد شهر آمُل در آن سوی آندیا (حوضۀ سفلای رود قیزیل اوزن) را خوانده و تفسیر کرده است: "از هاتف آشوری سؤال گردیده است آیا لشکری به سرکردگی رئیس رئیسان شانابوشو (گندروَ اوستا) در آغاز حکومت آشوربانیپال برای مذاکرات صلح با خشثریتی (کیکاوس) به زیر حصار شهر آمُل بفرستند؟". آشوریان نتیجه این لشکرکشی به آن ناحیۀ جنگلی دوردست را که شکست بوده است به عمد کتمان کرده اند ولی چنانکه دیاکونوف سرانجام اذعان می دارد جنگ آشور با خشثریتی به استقلال و پیروزی مادها برای نخستین بار در تاریخ ختم شده است.

خشثریتی (کیکاوس) وحشت زده از پیش اسرحدون از بالای البرز به شهر آمُل پناه برده بود. اسرحدون عصبانی مرکز وی کارکاشی (کاشان) و حوالی آن را آتش زده، بر گشت ولی جانشین وی آشوربانیپال، شانابوشو را در تعقیب وی به این راه دور فرستاد و نتیجه اش شکست آشوریان شد. کتابهای پهلوی و شاهنامه نیز میگویند که کیکاوس با عقابانش از کوه ارزیفیه (عقاب، کرکس کاشان) به بالای البرز رفت و از آنجا در شهر آمل فرود آمد و به محاصره دیوان افتاد و رستم هفتخوان مازندران (گرشاسب اوستا، آترادات پیشوای آماردان تاریخی قهرمان عهد مادها) وی را نجات داد.در شاهنامه هم در رابطه با کیکاوس (خشثریتی) بدین معنی اشاره شده است.

چو رامشگری دیو زی پرده‌دار/ بیامد که خواهد بر شاه بار

چنین گفت کز شهر مازندران/ یکی خوشنوازم ز رامشگران

اگر در خورم بندگی شاه را/ گشاید بر تخت او راه را

برفت از بر پرده سالار بار خرامان بیامد بر شهریار

بگفتا که رامشگری بر درست/ ابا بربط و نغز رامشگرست

بفرمود تا پیش او خواندند/ بر رود سازانش بنشاندند

به بربط چو بایست بر ساخت رود/ برآورد مازندرانی سرود

که مازندران شهر ما یاد باد/همیشه بر و بومش آباد باد

که در بوستانش همیشه گلست/ به کوه اندرون لاله و سنبلست

هوا خوشگوار و زمین پرنگار/ نه گرم و نه سرد و همیشه بهار

نوازنده بلبل به باغ اندرون/ گرازنده آهو به راغ اندرون

همیشه بیاساید از خفت و خوی/ همه ساله هرجای رنگست و بوی

گلابست گویی به جویش روان /همی شاد گردد ز بویش روان

دی و بهمن و آذر و فرودین /همیشه پر از لاله بینی زمین

همه ساله خندان لب جویبار/ به هر جای باز شکاری به کار

سراسر همه کشور آراسته ز دیبا و دینار وز خواسته

بتان پرستنده با تاج زر/همه نامداران به زرین کمر

چو کاووس بشنید از او این سخن/یکی تازه اندیشه افگند بن

دل رزمجویش ببست اندران/که لشکر کشد سوی مازندران

چنین گفت با سرفرازان رزم/ که ما سر نهادیم یکسر به بزم

اگر کاهلی پیشه گیرد دلیر/نگردد ز آسایش و کام سیر

من از جم و ضحاک و از کیقباد/فزونم به بخت و به فر و به داد

فزون بایدم زان ایشان هنر/جهانجوی باید سر تاجور

سخن چون به گوش بزرگان رسید/ازیشان کس این رای فرخ ندید

همه زرد گشتند و پرچین بروی/کسی جنگ دیوان نکرد آرزوی

کسی راست پاسخ نیارست کرد/نهانی روان‌شان پر از باد سرد


در  رابطه کیکاوس و مازندران افزودنی است نامهای دژ بهمن و مزنی دئوَ با نینوا و آشوریان مطابقت دارند: بهمن (خانۀ شادی و خوشی و ثروت) مطابق نام نینوا (شهر رفاه و ثروت) است. آن به سبب ترادف در شاهنامه به سهو با اردبیل (شهر ثروت و خوشی) مشتبه شده است. در روایات ملی دژ بهمن (نینوا) جایی بوده است که کیخسرو (کیاخسار، هوخشتره) ویران نموده و دیوان آنجا را کشتار کرده است. مزنی دئو (مئذنی دئو، دیوان سرزمین شادی و خوشبختی) هم مطابق کتاب پهلوی زند وهومن یسن همان "آشوریان (مردم سرزمین خدای خنده و شادی) بوده اند" و آن از وقتی که آشوریان در آغاز حکومت آشوربانیپال به رهبری رئیس رئیسان شانابوشو برای تسلیم خشثریتی (کیکاوس) به شهر آمل لشکر کشیدند، در مورد مردم مازندران هم به کار رفته است و نام مازندران ایران یادگار همین واقعه است که در آن ایرانیان مادی به یاری آترادات پیشوای آماردان (رستم سگیستانی هفتخوان مازندران در شاهنامه /گرشاسب کنار دریای فراخکرت در اوستا) در پای حصار شهر آمل، آشوریان را شکست داده و ماد را مستقل ساخته بودند.  در شاهنامه فردوسی از اولاد (مخلوق والا) در هفتخوان رستم در مازندران که توسط رستم به پادشاهی دیوان مازندران رسید و پولاد غندی (دادۀ ایزد خندان) که توسط رستم کشته شد، همان آشوربانیپال سوم و سردار او رئیس رئیسان شانابوشو منظور هستند که این سردار از قرار معلوم در لشکرکشی به سوی شهر آمول (آمل) برای تسلیم و مذاکرات صلح با خشثریتی (کیکاوس) به قتل رسید: نام فولاد غندی (آفریدۀ بزرگ ایزد خندان) مطابق می باشد با نام آشوربانیپال (خدای خندان [آشّور] فرزندی داده است). پولاد در واقع در اینجا علی القاعده به جای پهولا-ده (دادۀ "ایزد خندان= ضحاک") است. پس در پس نامهای پولاد غندی و گندَ-رِوَ (رئیس با شکوه) که از رستم/ گرشاسب (آترادات پیشوای مردان) شکست می خورند خود نامهای آشوربانیپال و رئیس رئیسان وی شانانابوشو مستتر است.


نام خزر هم به صورت کا-آذر (خوا-آذر) به معنی آتشپرست است. مطابق ابن فضلان خاقان به (وزیر خاقان) هر روز صبح با پای برهنه پیش خاقان بزرگ خزر، آتش مقدس روشن میکرد. نام شاخه جنوبی اوتی خزران در اران هم به ترکی به معنی منسوب به آتش (آذر) بوده است و نامهای ایرانی سکایی سرزمین آنها اران، آگوان، آلوانیا جملگی به معنی پرستندگان الهۀ آتش اجاق خانوادگی (تابیتی سکاها) هستد. نام کتاب حماسی هم که از ایشان باقی مانده یعنی ده ده قورقود به معنی پدر آتش مقدس است.


جواد مفرد کهلان، پژوهشگر استوره های ایرانی
کمیته بین المللی پاسارگاد

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر