۲۷ مرداد ۱۳۹۷

شترسواری دولادولا نمی‌شود

تازش بی‌سابقه به زبان فارسی و هویت ملی ایرانیان در مجلس شورای اسلامی

پارسی انجمن، عباس سلیمی آنگیل: آنچه در ادامه می‌آید، بررسی مختصر تغییر گفتمان در مجلس شورای اسلامی و پاسخی گذرا به آن است. به گزارش خبرگزاری ایسنا، در ۲۳ تیرماه ۱۳۹۷، وزیر آموزش‌وپرورش در اصفهان گفت: «آموزش زبان فارسی در تمام مدارس و با هر زبان محلی که دارند خط قرمز آموزش و پرورش است، زیرا زبان فارسی نشانه‌ای از وحدت به حساب می‌آید. متأسفانه در برخی مناطق که با زبان محلی صحبت می‌کنند در مدارس‌شان نیز با زبان محلی مورد آموزش قرار می‌گیرند که این کاملا اشتباه است. بنده دیده‌ام که بچه سوم ابتدایی به سختی می‌تواند فارسی را صحبت کند. همه‌ی شما باید بدانید که آموزش به زبان فارسی برای ما بسیار اهمیت دارد.» (کد خبر: ۹۷۰۴۲۳۱۲۳۳۰)

پاسخ چند تن از نمایندگان مجلس شورای اسلامی به سخنان وزیر فراتر از سطح گفت‌وگوها و جدال‌های درون‌مرزی و ملی بود. ولی ملکی، نماینده‌ی مشکین‌شهر، گفته است: «زبانی که بیشتر دراز شود و به فرهنگ عمومی و زبان مادری ما توهین کند یا در جهت محدودیت آن برآید ما آن زبان را قطع می‌کنیم.»
در آغاز باید ببینیم آیا زبان فارسی واقعاً دراز شده است و دارد به زبان‌های دیگر توهین می‌کند! یا اتفاق دیگری افتاده است. اصل پانزدهم قانون اساسی می‌گوید: «زبان و خطِ رسمی و مشترک مردم ایران فارسی است. اسناد و مکاتبات و متون رسمی و کتب درسی باید با این زبان و خط باشد ولی استفاده از زبان‌های محلی و قومی در مطبوعات و رسانه‌های گروهی و تدریس ادبیات آن‌ها در مدارس، در کنار زبان فارسی آزاد است.»
هرطور که این کلمات را بخوانیم و تفسیر کنیم، از آن چنین برنمی‌آید که دبیران ریاضی و علوم و جغرافی و فارسی و … باید این درس‌ها را به زبان محلی خود به دانش‌آموزان بیاموزانند. اگر تدریس به زبان محلی باشد، عملاً جمله‌ی نخست اصل پانزدهم پایمال شده است. این اتفاقی است که چنددهه‌ای در ایران رخ داده است. مشکلات این نوع تدریس بسیار است و مجالی دیگر می‌طلبد. برای نمونه عرض می‌کنم: در برخی از شهرهای استان آذربایجان غربی دانش‌آموزان کردزبان سه‌چهار سال آغازین تدریس را صرف یادگیری زبان ترکی آذربایجانی می‌کنند و اگر آموزش خانواده‌ها در منزل نباشد، از درس چیزی متوجه نمی‌شوند. در دیگر استان‌های شمال‌غرب ایران هم گویشوران زبان‌های تاتی و تالشی (بازماندگان زبان آذری) با چنین معضلی روبه‌روند. تاتی و تالشی در بسیاری مناطق از بین رفته است و نسل جدید به ترکی تکلم می‌کنند. اگر تدریس به زبان رسمی باشد، بی‌گمان این دو زبان عمر بیشتری خواهند کرد.

دو نظم دگرسان

کشورها و ملت‌های کهنسال و غیراروپایی دست‌کم در صد سال اخیر با معضل چندزبانی روبه‌رو بوده‌اند. در شرق نظمی شکل گرفته بود که «زبان» برایش معضل نبود. زبانی دیوانی و هنری وجود داشت که در مکتب‌خانه‌ها تدریس می‌شد و باسوادان با آن شعر می‌گفتند و کتاب می‌نوشتند. زبان‌های دیگر هم اگرچه زبان مکتب‌خانه‌ای یا دیوانی نبودند، گویشوران‌شان گاهی به آن‌ها شعر می‌گفتند و چیزی می‌نوشتند. در اروپا دولت‌ملت‌ها برآمده از مناسباتی دیگر بودند، از قرن هجدهم تا میانه‌های قرن بیستم ده‌ها زبان در قاره‌ی اروپا نابود شد. اروپاییان حتی بیشتر زبان‌های سه قاره‌ی آمریکا و استرالیا و آفریقا را از بین بردند. انگلیسی‌ها علاوه بر نابودی زبان‌های بومی آمریکای شمالی، زبان‌های مهاجران دیگر کشورهای اروپایی آن دیار را هم برنتابیدند؛ زبان‌هایی که مانند زبان انگلیسی به زور سرنیزه حاکم شده بودند. همه‌ی این‌ها یک دلیل داشت: نظمی که از غرب برآمده بود، به «یک ملت، یک زبان» اعتقاد داشت.
با آغاز عصر استعمار، «ملت‌سازی» و «کشورسازی» در شرق ترویج شد و رونق گرفت. شرقیان عموماً دو رویکرد متضاد داشته‌اند. رویکرد نخست: کشورهای نوساخته‌ی آسیایی و آفریقایی به پیروی از دولت‌ملت‌های غربی منکر وجود هر زبانی جز زبان رسمی شدند. کشور ترکیه نمونه‌ی چنین رویکردی است. دولت ترکیه به پیروی از نظریه‌ی «یک ملت، یک زبان» میلیون‌ها ارمن و یونانی و آشوری را غیب کرد و هنوز هم بر پایه‌ی قانون اساسی این کشور سخن گفتن به زبانی جز ترکی جرم است. اگر به شهرهای کردستان ترکیه سری بزنید، می‌بینید که حتی مادر و فرزند در خیابان به ترکی حرف می‌زنند. طبیعی بود و هست که در آن کشورها برای تببین چنین وضعیتی از عباراتی نظیر «همگون‌سازی» و «نسل‌کشی» و «فاشیسم» و «زبان مادری» و … استفاده شود. برای هرکدام در ترکیه مصداقی می‌توان نشان داد.
رویکرد دوم: ایران نمونه‌ی مناسبی برای بررسی رویکرد دوم است. هنگامی که «آموزش‌ وپرورش» رسمی راه‌اندازی شد، زبان فارسی در ایران دست‌کم هزار سال زبان مکتب‌خانه‌ای و دیوانی بود. وقتی دانش‌آموزان ایرانی در مدرسه فارسی آموختند، نه کسی تعجب کرد، نه قرار بود کسی تعجب کند. همان دانش‌آموزی که کتاب اول دبستان را به فارسی می‌خوانْد، پدر و پدربزرگش در مکتب‌خانه گلستان سعدی خوانده بودند. برای او فارسی‌آموزی امری بدیهی بود. این نظم نظمی نبود که با سرنیزه حاکم شده باشد. نظمی طبیعی بود و حاصل سیری طبیعی. هیچ قدرتی، هیچ حکومتی در هیچ جای سنت ما زبان فارسی را بر کسی تحمیل نکرد. اصلاً حکومت در دست ایرانیان نبود که بخواهند کاری کنند. نظامی و خاقانی به فارسی می‌سرودند چون «طبیعی» بود که به فارسی بسرایند، چون فارسی‌نویسی و فارسی‌آموزی سیری طبیعی طی کرده بود. در سال‌های پایانی حکومت ساسانیان زبان فارسی میانه چنین نقشی داشت و پس از اسلام هم فارسی (دری). اقوام ایرانی در تمام این سده‌ها به فارسی خواندند و نوشتند و کسی برنیاشفت تا آغاز عصر استعمار. آنچه در ایران تازگی داشت و دارد، و آنچه «عجیب» است، مخالفت با زبان فارسی است.
در نظمی که از آن سخن می‌گوییم، هیچ زبانی ممنوع نشد، هیچ زبانی سرکوب نشد، و این لزوماً به دلیل خوب بودن ما نیست. سرودن و نوشتن به زبان‌های دیگر در کنار زبان فارسی، هرچند به تفنن، وجود داشت و دارد. این نظمی نیست که حاصل استعمار و برپایه‌ی منافع ملت‌های دیگر باشد. این نظمی بود که به طور طبیعی شکل گرفت. هم‌اکنون صدها ناشر در ایران به زبان‌های اقوام مختلف کتاب منتشر می‌کنند، ده‌ها مجله و روزنامه و شبکه‌های رادیویی و تلویزیونی دارند.
آنچه در این‌جا غیرطبیعی است و حاصل نظمی خارج از چارچوب اقلیمی این ناحیه است، پدیده‌ای است به نام «قوم‌گرایی». قوم‌گرایی و ناسیونالیسم قومی و تجزیه‌طلبی پدیده‌هایی نوخاسته‌اند که نتیجه‌ی سیری طبیعی نبوده‌اند و عمری به قدمت استعمار دارند. من از تمام کسانی که مخالف آموزش زبان فارسی در مدارس‌اند، می‌خواهم یک سند (تأکید می‌کنم فقط یک سند) رو کنند و نشان دهند که مفهوم «قوم» و قوم‌گرایی در ایران تا پیش از عصر استعمار هم وجود داشته است. یک سند رو کنید و نشان دهید که نظامی یا هر شاعری دیگر با فارسی‌آموزی و فارسی‌گویی مشکل داشته و آن را بی‌عدالتی تلقی کرده است.
سرمایه‌داری غربی برای حفط منافعش «نیازپروری» می‌کند. این نیاز فقط یخچال دودر و لوازم آرایشی نیست، قوم‌گرایی هم تولید نیاز استعمار است. قوم‌گرایی در سرزمینی که هیچ‌گاه مردمانش در پی حدف تنوع و گونه‌‌گونی نبوده‌اند و هیچ‌گاه قانونی برای حذف هیچ زبانی تصویب نکرده‌اند، امر عجیبی است. آن هم در جایی که همیشه زبانی دیوانی و مکتب‌خانه‌ای داشته‌ است و رسمیت این زبان حاصل دولت‌ملت‌سازی نبوده است.
قوم‌گرایی از بینشی تازه در فکر و اندیشه سرچشمه نمی‌گیرد، حاصل آشنایی با رویکردهای تازه و مثبت به زندگی نیست، ربطی به حقوق شهروندی ندارد و با حقوق‌ بشر هم بی‌نسبت است. اینکه قوم‌گرایان در اسپانیا مانند خانه‌به‌دوشان می‌زیند و هیچ کشور اروپایی حاضر نیست آنان را راه دهد، خود گویای همه چیز است. شگفتا که لنگه‌ی همین قوم‌گرایان که در غرب زیر فشارند، در تلویزیون‌های فارسی‌زبان فعال‌ حقوق ‌بشر نامیده می‌شوند!
قوم‌گرایی اگر در اروپا و ترکیه و چند کشور آفریقایی نتیجه‌ی دو دو تا چهارتا بوده است و پاسخی به ممنوعیت زبانی و نسل‌کشی، در ایران فقط ابزاری برای فروپاشی بوده است. کی و در چه تاریخی زبانی در ایران ممنوع بوده که حالا قوم‌گرا را فعال حقوق بشر می‌نامند؟ اگر روزی این قوم‌گرایان به قدرت برسند، دست‌کم در صدها شهر دوزبانه جنگ خونین قومی رخ خواهد داد. یک بار رسانه‌های تجزیه‌طلب خارج از کشور را رصد کنید و ببیند درباره‌ی مناطق دوزبانه چه برنامه‌هایی دارند و چه می‌گویند و خیال چه خون‌ریزی‌ها در سر می‌پرورند.

زبان تمدنی

زبان فارسی را نباید با زبان‌های محلی مقایسه کرد. نه اینکه که زبان فارسی تافته‌ی جدا بافته باشد، خیر. بر پایه‌ی برخی از نظریه‌های زبان‌شناسی حتی زبانی که دو گویشور در جنگل‌های آمازون داشته باشد، به اندازه‌ی انگلیسی استعداد پیشرفت دارد. زبان فارسی بی‌آنکه خود بخواهد، یا کسی نیتی داشته باشد، به زبانی تمدنی تبدیل شده است و فروکاستنش به زبان قومی نیرنگی خطرناک است. چرا در عصر استعمار فقط با زبان فارسی مخالفت شد؟ چرا روس‌ها در ورارودان فارسی را نابود کردند و به ازبکی کاری نداشتند؟ آیا استعمار انگلیس زبان‌های اردو و پشتون را در هند و افغانستان دوست داشت و فارسی را دوست نداشت؟ خیر، زبان فارسی زبان تمدنی بود. برای انگلیس پذیرفتنی نبود که یک نفر از لاهور برود سمرقند و از آنجا برود باکو و بعد بیاید شیراز بی‌آنکه مترجم بخواهد. این همزبانی (حتی بدون  همدلی) خطر بزرگی برای انگلیس و روس بود. این شد که پشتون‌گرایی و ازبک‌گرایی و اردوگرایی و مغول‌گرایی و … یک شبه سر برکرد. در قرن بیستم هیچ زبانی به اندازه‌ی فارسی آسیب ندید و استعمار با هیچ زبانی به اندازه‌ی فارسی دشمنی نورزید.
امروزه کسانی که با زبان فارسی مخالف‌اند، تکلیف خود را با این تمدن روشن کرده‌اند، اما تکلیف ما گویا با برخی از مسئولان این کشور معلوم نیست. کسی که می‌خواهد زبان فارسی را قطع کند، در مجلس ایران چه می‌کند؟ کسی که خود را بخشی از این تمدن نمی‌داند و قطع و وصل زبان فارسی برایش یکی است، به چه حقی برای  من ایرانی قانون تصویب می‌کند؟ امروزه در مجلس ایران سخنانی بر زبان آورده می‌شود و چنان واژه‌هایی درباره‌ی زبان فارسی به کار گرفته می‌شود که حتی پیشه‌وری هم از گفتن‌شان شرم داشت. پیشه‌وری هیچ‌گاه به میلیون‌ها گویشور فارسی‌زبان توهین نکرد. یکی از نمایندگان مجلس شورای اسلامی در پاسخ اهانت یک نماینده‌ی دیگر گفته بود: «من حضرت سلیمان نیستم که بتوانم با هر زبانی صحبت کنم.» (خبرگزاری ایلنا، کد خبر: ۱۲۰۰۲) پرواضح است که این تلمیح چه معنایی دارد و زبان فارسی به زبان چه جاندارانی تشبیه شده است.
چرا رونق فارسی‌ستیزی در مجلس ایران همزمان شده است با برنامه‌های رگباری و پیوسته‌ی بی‌بی‌سی و من‌وتو و ایران‌اینترنشنال و … . من از تمام ایرانیانی که به انگلیسی تسلط دارند می‌خواهم که برنامه‌های فارسی و انگلیسی بی‌بی‌سی را با هم مقایسه کنند. کمتر هفته‌ای است که بی‌بی‌سی فارسی میزگرد یا نشستی درباره‌ی تاریخ ایران و زبان فارسی و … برگزار نکند و تجزیه‌طلبی را دعوت نکند و مجری محترم در نهایت برنامه را به اینجا نکشاند که زبان فارسی بر اقوام ایرانی تحمیل شده است. این در حالی است که بی‌بی‌سی انگلیسی از میلیون‌ها خون ریخته شده از جزایر تاسمانی تا هند و آفریقا و آمریکا کلمه‌ای نمی‌گوید.
از آقایان قاضی‌پور، بهادری، پزشکیان، ملکی و … می‌پرسم: اگر کسی بگوید که چرا هنوز دانش‌آموزان ده یازده‌ساله‌ای در ایران هستند که زبان تمدنی، ملی، قانونی و چندهزارساله‌ی این دیار را نمی‌دانند، فاشیست است؟ آن وقت کسانی که همصدا و همنوا با استعمار، بر نظمی طبیعی و تاریخی و تمدنی می‌شورند و هر روز گسل‌های استمعمارساخته‌ی قومی را تحریک می‌کنند، چه‌اند؟ کسانی که منافع‌شان با چاپندگان کره‌ی زمین یکی شده، چه نامی دارند؟ کسانی که پس از هزار سال هوس نابودی زبان نظامی و خاقانی به سرشان زده، چه نام دارند؟

تجزیه‌ی ایران؛ آخرین راهکار

کارشناسان می‌گویند معضل اول و دوم و سوم ایران زیست‌بوم است. تغییر اقلیم و خشک‌سالی و خشکاندن نه به حمله‌ی اسکندر همانند است و نه به حمله‌ی مغول. بسیار خطرناک‌تر از هر حمله‌ی خارجی است. سخن از نابودی کامل یک تمدن است. بر فرض که قوم‌گرایی هیچ ایرادی نداشته باشد، آیا نیاز امروز مردم ایران است که نمایندگان‌شان با تشکیل انواع فراکسیون قومی و عربده‌کشی در برابر زبان تمدنی و ملی فارسی وقت بگذرانند؟ شما که نمی‌توانید مشکلی را حل کنید چرا مشکلی دیگر می‌سازید؟
دولتمردان آمریکایی و اسرائیلی بارها هدف خود را تجزیه‌ی ایران اعلام کرده‌اند. حتی اگر اعلام هم نکنند، بر هیچ آدم عاقلی پوشیده نیست. نه فقط آنان که بسیاری از همسایگان‌مان برای تجزیه‌ی ایران لحظه‌شماری می‌کنند. شاید عده‌ای هنوز مطلع نباشند اما خیلی‌ها پیگیر اخبار هستند و می‌دانند که هزاران مستشار نظامی و اقتصادی اسرائیل در باکو به سر می‌برند و آشکارا هدف خود را جنگ قومی در ایران تعریف کرده‌اند. انسان اگر به اندازه‌ی یک نخود شعور داشته باشد، می‌داند که این مسائل ربطی به دغدغه‌ها و مشکلات مردم بی‌آب و بی‌شغل ایران ندارد. این هنر رسانه و قدرت دلار است که می‌تواند نیازهای یک جامعه را جابه‌جا کند و اولویت‌ها را تغییر دهد و به ملتی گرفتار ریزگرد و خشکسالی و گرمای بی‌سابقه بگوید: «این مشکلات مهم نیست. مهم این است که تو به زبان مادری خودت در مدرسه درس بخوانی.» و از آنجایی که ایران مانند اروپا و ترکیه و … زبان‌های دیگر را غیب نکرده است، امروزه باید بیش از پنجاه زبان در مدارسش تدریس شود.
ایران کشوری مانند ترکیه و پاکستان و ازبکستان و … نیست که برای ارضای هوس‌های مشتی استعمارگر بر نقشه ظاهر شده باشد. ایران مانند هند و چین و یونان قرن‌ها پیش از دوره‌ی دولت‌ملت‌ها وجود داشته و زبان فارسی هم از قرن‌ها پیش زبان دیوانی و مکتب‌خانه‌ای آذربایجان بوده و بزرگانی را پروده است. اتفاق تازه‌ای رخ نداده که این نمایندگان برآشفته‌اند. سخنان این نمایندگان چه معنایی دارد جز شورش علیه تمدنی دیرپا؟ این‌ها ادامه‌ی روند فارسی‌ستیزی‌ای است که با آمدن روس و انگلیس به منطقه شروع شد و امروز آمریکا و اسرائیل هم منافع خود را در آن می‌بینند.

اصلاحات و قوم‌گرایی

قوم‌گرایی امروزین تفاوتی ظریف اما وحشتناک با قوم‌گرایی قبل از انقلاب دارد؛ بسیاری از قوم‌گرایان امروزی همزمان یا قانون‌گذارند و یا قانون‌گزار. به نحوی خرشان می‌رود. دورویی و نفاق مهترین خصیصه‌ی قوم‌گرایی متأخر و پساانقلابی است. من نمی‌دانم در عمل چه می‌کنند، اما در نظر که کارها می‌کنند. هر از گاهی که مصاحبه‌ای از این قوم‌گرایان می‌خوانم از لابه‌لای واژگان‌شان کینه‌ای عمیق از زبان فارسی و هویت ایرانی بیرون می‌زند. وجود چنین کارگزارانی برای آینده‌ی ایران بسیار خطرناک است. به نظر می‌رسد قبح قوم‌گرایی در ایران شکسته شده است. وزیر آموزش و پرورش درست اما کمی دیر متوجه شده است. نه فقط در مدارس برخی استان‌ها که در برخی از مدارس شهر تهران هم معلمانی هستند  که در کلاس مسائل قومی را مطرح می‌کنند و ذهن دانش‌آموز از همه جا بی‌خبر را به انواع کدورت‌های قومی می‌آلایند. یک بار در یکی از مدارس نسبتاً معروف شهر تهران دانش‌آموزی دشنام بسیار رکیکی به فردوسی داد. وقتی ماجرا را پیگیری کردم، متوجه شدم عین همان دشنام را یک زنگ قبل دبیر زبان انگلیسی به فردوسی داده است. دبیری که اصرار داشت ایرانی نیست و مغول است. در بسیاری از مدارس شهر تهران با چنین معلمانی مواجه شده‌ام. معلمانی که با خیالی آسوده مشغول نفرت‌پراکنی قومی هستند.
نسلی که هرروز با عربده‌کشی‌های قوم‌گرایانه نمایندگان مجلس و رسانه‌های داخلی و خارجی بزرگ می‌شود، نسلی که از معلم مدرسه تا صدای آمریکا در گوشش می‌خوانند که زبان فارسی تحمیلی است و باید قطع شود، چگونه ایرانی خواهد ماند؟ نسلی که هر روز صبح در صفحه‌ی اول روزنامه‌ها و مجله‌ها یک تیتر ضدملی و ضد زبان فارسی می‌بیند، چگونه ایرانی خواهد ماند؟ نسلی که می‌بیند مناسبات زبانی خودش و دیگر هم‌وطنانش با اصطلاحات و عبارات خاص کشورهای دیگر- همچون نسل‌کشی و همگون‌سازی و ژنوساید و … – بررسی می‌شود، چگونه با دیگران همدل خواهد ماند؟
قوم‌گرایی امروزین به این شدت و حدت و با این ویژگی‌ها از سال ۱۳۷۶ آغاز شد. قرار بود نویسندگان و شاعرانی که به زبان محلی می‌نویسند و می‌سرایند، رسانه داشته باشند، اما در عمل اتفاق دیگری رخ داد. این نشریات شد جولانگاه کسانی که تاریخ را وارونه جلوه می‌دادند. در دوره‌ی احمدی‌نژاد اوضاع ناگوارتر شد. این نشریات دو دهه‌ای است که منکر هرگونه پیوند تاریخی و فرهنگی آذربایجان با دیگر نقاط ایران‌اند. در این نشریات گفته می‌شود که زبان فارسی را حکومت پهلوی به آذربایجان تحمیل کرد، و آذربایجان نیست و «آزربایجان» است و فردوسی «فاشیست» است و … . هیچ‌کدام از نویسندگان و شاعران ترکی‌نویس و ترکی‌سرای آذربایجانی که به نفرت‌پراکنی قومی اعتقاد ندارند و خود را ایرانی می‌دانند، در این نشریاتی که با کاغذ یارانه‌ای منتشر می‌شوند جایی ندارند. در این نشریات حتی به شهریار هم نامهربانی می‌شود، چرا که شعرش مایه‌ی تجزیه‌طلبی نیست!
همه عالم تن است و ایران دل
نیست گوینده زین قیاس خجل (نظامی گنجوی)
* این نوشتار پیشتر در هفته‌نامه‌ی اَمرداد به چاپ رسیده است.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر