شاید یکی از رمزآلودترین روستاهای جهان را بتوان در شهرستان طالقانِ استان البرز یافت. مردمانش میگویند: «ما کاری با دیگران نداریم. دیگران هم نباید کاری با ما داشته باشند!». آنها از این که از «شر» تکنولوژی و هرگونه ابزار نوینی خود را رها کردهاند، خوشنود و آسودهاند. شناسنامه ندارند، از آب و برق و گاز استفاده نمیکنند و تلفن به کارشان نمیآید. پیداست چون شناسنامه ندارند از هیچکدام از خدمات دولتی هم نمیخواهند بهره ببرند. کجای جهان میتوان مردمانی چنین گوشهگیر و بُریده از زندگی مدرن یافت؟ گویی آنها از همهی جهان کناره گرفتهاند.
این روستا نام هم ندارد! دیگران به آن روستای «ایستا» میگویند؛ از بس ساکن و بیجنبش است. شماری هم روستای آنان را «فانوسآباد» میخوانند. چون برق ندارند و روشنایی روستایشان از فانوسها و گردسوزهایی است که در تاریکی شب روشن میکنند.
در روستای ایستا نشانی از آمد و رفت خودرو نمیبینید. چون بسیار اندک و تنها از سر ناگزیری و برای کارهای کشاورزی سوار بولدوزر و تراکتور میشوند. آب لولهکشی نمیخواهند داشته باشند و میانهای با درمانگاه و ماشینآلات ندارند. با تلویزیون و رادیو بیگانهاند و استفاده از آن را ناروا میدانند. از دیدن دوربین و ضبط صوت پرهیز میکنند و نباید کسی از آنان چنین ابزاری داشته باشد.
روستاییان ایستا ترکزبانانی هستند که از تبریز به طالقان کوچ کردهاند. گویا کمجمعیتترین روستای ایران هم بهشمار میروند. هشت خانوار هستند و 40 تَن. زنانشان را کسی ندیده است و مردانشان به کار کشاورزی و دامداری سرگرماند. خودشان میگویند به این گوشه کوچ کردهاند تا از هر آن چه زندگی نو و مدرن به آدمی داده است، دور باشند. آنان زنان بیگانه را به روستای کوچک خود راه نمیدهند. آیینهایی چون جشن زادروز و سالگرد ازدواج ندارند. کودکانشان را به شیوهی پیشینیان در مکتب آموزش میدهند. از روستای خود دور نمیشوند مگر آن که بخواهند ابزار کشاورزی خریداری کنند. آن گاه است که به طالقان میروند. بیگانگان را «اهل بیرون» مینامند. تا آنجا هم که شدنی است از «بیرونیان» دوری میگزینند.
کسانی را از خود برای فراگرفتن آهنگری آموزش میدهند تا نیازمند بیرونیان نباشند. اهل درگیری و ستیز نیستند و حتا اگر به داراییشان دستدرازی بشود از اندوختهی غارتشدهی خود چشمپوشی میکنند. این کار را بهتر از جدال و کشمکش میدانند.
کتابهای چاپی را نمیخوانند و تنها چند کتاب چاپ سنگی و دستنویس دارند و از همانها بهره میگیرند. در داد و ستدهای خود از اسکناس و سکه استفاده نمیکنند و از اینرو کاری به بانک و ادارات ندارند. اگر هم برای کارهای خود به پول نیازمند باشند، کارهای مالی را با میانجیگری (: واسطهی) دیگران انجام میدهند.
در روستای ایستا نشانی از آمد و رفت خودرو نمیبینید. چون بسیار اندک و تنها از سر ناگزیری و برای کارهای کشاورزی سوار بولدوزر و تراکتور میشوند. آب لولهکشی نمیخواهند داشته باشند و میانهای با درمانگاه و ماشینآلات ندارند. با تلویزیون و رادیو بیگانهاند و استفاده از آن را ناروا میدانند. از دیدن دوربین و ضبط صوت پرهیز میکنند و نباید کسی از آنان چنین ابزاری داشته باشد.
روستاییان ایستا ترکزبانانی هستند که از تبریز به طالقان کوچ کردهاند. گویا کمجمعیتترین روستای ایران هم بهشمار میروند. هشت خانوار هستند و 40 تَن. زنانشان را کسی ندیده است و مردانشان به کار کشاورزی و دامداری سرگرماند. خودشان میگویند به این گوشه کوچ کردهاند تا از هر آن چه زندگی نو و مدرن به آدمی داده است، دور باشند. آنان زنان بیگانه را به روستای کوچک خود راه نمیدهند. آیینهایی چون جشن زادروز و سالگرد ازدواج ندارند. کودکانشان را به شیوهی پیشینیان در مکتب آموزش میدهند. از روستای خود دور نمیشوند مگر آن که بخواهند ابزار کشاورزی خریداری کنند. آن گاه است که به طالقان میروند. بیگانگان را «اهل بیرون» مینامند. تا آنجا هم که شدنی است از «بیرونیان» دوری میگزینند.
کسانی را از خود برای فراگرفتن آهنگری آموزش میدهند تا نیازمند بیرونیان نباشند. اهل درگیری و ستیز نیستند و حتا اگر به داراییشان دستدرازی بشود از اندوختهی غارتشدهی خود چشمپوشی میکنند. این کار را بهتر از جدال و کشمکش میدانند.
کتابهای چاپی را نمیخوانند و تنها چند کتاب چاپ سنگی و دستنویس دارند و از همانها بهره میگیرند. در داد و ستدهای خود از اسکناس و سکه استفاده نمیکنند و از اینرو کاری به بانک و ادارات ندارند. اگر هم برای کارهای خود به پول نیازمند باشند، کارهای مالی را با میانجیگری (: واسطهی) دیگران انجام میدهند.
خوراک خود را از کشت و کاشت فراهم میکنند. خوراکی را که ندانند کجا پخته و تولید شده است، به کار نمیبرند. به گندم و میوههایی که در کاشت آنها از کود شیمیایی و سمهای دفع آفات استفاده شده باشد، لب نمیزنند. بسیار کم گوشت میخورند. اگر بیمار بشوند با گیاهان دارویی خود را درمان میکنند. از اینرو، گیاهان دارویی را بهخوبی میشناسند و سودمندی هر کدام را میدانند.
ایستاییها مردمانی بیآزارند. اگر فرزندانشان نخواهند در روستا بمانند، از رفتنشان جلوگیری نمیکنند. دوست دارند به شیوهای زندگی کنند که ایرانیان روزگار قاجار زندگی میکردند. با این همه، در این روستا گرانبهاترین اسبها را پرورش میدهند. بهای آن اسبها سر به میلیاردها میزند.
اما چرا روستاییان ایستا تا این اندازه بیزار از زندگی نوین و ابزار مدرناند؟ پاسخ این پرسش به باورمندی و پیروی آنان از کسی بازمیگردد که در سالیان پایانی روزگار قاجار زندگی میکرد و میگفت باید همهی اندیشههای نوخواهانه و دستاوردهای مدرنیته را از خود دور کرد. پس از درگذشت او بود که شماری از پیروانش تبریز را رها کردند و زمینهایی در طالقان را برگزیدند که نزدیک کوه است. آنگاه روستای کوچکشان را در آن زمینها ساختند. اما آن اندازه از بومیهای طالقان دوری میکردند که کسی بهدرستی نمیداند چه باور و اندیشهای دارند و از کجا آمدهاند.
روستای ایستا، با همهی شگفتانگیزی و مردمان گوشهنشیناش، طبیعتی زیبا و چشمنواز دارد. گویا همان طبیعت دلانگیز برای ایستاییان از هر چیز دیگری در جهان دلخواهتر است.
ایستاییها مردمانی بیآزارند. اگر فرزندانشان نخواهند در روستا بمانند، از رفتنشان جلوگیری نمیکنند. دوست دارند به شیوهای زندگی کنند که ایرانیان روزگار قاجار زندگی میکردند. با این همه، در این روستا گرانبهاترین اسبها را پرورش میدهند. بهای آن اسبها سر به میلیاردها میزند.
اما چرا روستاییان ایستا تا این اندازه بیزار از زندگی نوین و ابزار مدرناند؟ پاسخ این پرسش به باورمندی و پیروی آنان از کسی بازمیگردد که در سالیان پایانی روزگار قاجار زندگی میکرد و میگفت باید همهی اندیشههای نوخواهانه و دستاوردهای مدرنیته را از خود دور کرد. پس از درگذشت او بود که شماری از پیروانش تبریز را رها کردند و زمینهایی در طالقان را برگزیدند که نزدیک کوه است. آنگاه روستای کوچکشان را در آن زمینها ساختند. اما آن اندازه از بومیهای طالقان دوری میکردند که کسی بهدرستی نمیداند چه باور و اندیشهای دارند و از کجا آمدهاند.
روستای ایستا، با همهی شگفتانگیزی و مردمان گوشهنشیناش، طبیعتی زیبا و چشمنواز دارد. گویا همان طبیعت دلانگیز برای ایستاییان از هر چیز دیگری در جهان دلخواهتر است.
خبرنگار امرداد: سپینود جم
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر