- «نگرش و طرز تفکر اروپا عقبمانده است. هنوز روی دیپلماسی حساب باز کردهاند. میخواهند به توافقی برسند به این امید که زمامداران اسلامی در ایران تحت فشار آنها بگویند اشتباه کردیم و رفتارشان را تغییر بدهند.»
- «آنچه بسیاری از کشورها را امروز نگران میکند، ربطی به تکنولوژی اتمی ندارد بلکه به اهداف مخفی زمامداران قدرت در ایران بر میگردد. اگر این رژیم از بین برود، همزمان همهی این تهدیدات از بین میرود، باضافه تروریسم و حمایت از گروههای افراطی در تمام منطقه.»
- «رهبران جمهوری اسلامی باید برای تمام جنایاتی که مرتکب شدهاند به پاسخگویی فرا خوانده شوند به ویژه افرادی به خاطر اقداماتی در سطح علی خامنهای. چنین جریان دادخواهی در چارچوب توانمندسازی ملی قرار میگیرد. روند دادخواهی و عدالت نیز بخشی از دموکراتیزه و لیبرالیزه شدن کشور است، مانند دادگاه نورنبرگ.»
کیهان لندن- روزنامه آلمانی «دی وِلت» روز یکشنبه ۲۶ ژانویه ۲۰۲۰ گفتگویی با شاهزاده رضا پهلوی منتشر کرده است که وی در آن به خواستههای مردم ایران از رهبران اروپایی پرداخته است از جمله اینکه مماشات با سرکوبگران را متوقف کنند و بجای تلاشهای بیهوده برای مذاکره با یک رژیم تروریستی، وارد گفتگوی مستقیم با حاکمان واقعی ایران، یعنی مردم این کشور بشوند.
رضا پهلوی همزمان در مصاحبه دیگری با ساندی تایمز گفته است که پایان رژیم ایران میتواند خیلی نزدیک باشد. تایمز با اشاره به شعار «ای شاه ایران، برگرد به ایران» نوشته است، ناآرامیهای اخیر در ایران که طی آن معترضان خشمگین جان خود را در مقابله با رژیم به خطر انداختند، یک نام به گوش میرسید: پهلوی. این سلسله که در سال ۱۹۷۹ از قدرت خلع شد، هنوز فراموش نشده است.
*****
متن کامل گفتگوی روزنامه «دی ولت» با شاهزاده رضا پهلوی را در ادامه میخوانید.
رضا پهلوی ولیعهد ایران بود تا زمانی که ملایان پدر وی را در سال ۱۹۷۹ سرنگون کردند. حالا او اروپا را سرزنش میکند که «موقعیت ایران را غلط ارزیابی میکنند» و معتقد است «دیپلماسی» با رژیم ملایان شکست خورده است.
ساعت ۱۱ صبح در واشنگتن دیسی است. رضا پهلوی، ۵۹ ساله، بدون تاج و تخت و میهناش، در تلفن توضیح میدهد که در یک ساختمان اداری در اتاقی بدون پنجره نشسته است. ۴۲ سال پیش بود که انقلابی خونین در ایران روی داد. او در آن زمان ۱۹ ساله بود. پدرش به عنوان آخرین «شاهنشاه» توسط ملایان سقوط کرد و به تبعید رفت. یک سال بعد شاه بر اثر بیماری سرطان در قاهره درگذشت. پسرش نمیتوانست به کشورش باز گردد. او خودش را در خطر میدید و اکنون معتقد است که امروز بیش از هر زمان دیگری تهدید میشود: «من در لیست سیاه قرار دارم و این راز سرپوشیدهای نیست. در ماههای گذشته تهدیدات بسیار افزایش یافتهاند. اما من در وحشت زندگی نمیکنم.» وی به عنوان یک ایرانی خود را موظف میداند که جهت دوران بهتری برای کشورش تلاش کند و رویدادهای اخیر پس از کشته شدن سردار قاسم سلیمانی توسط آمریکا را فرصت بزرگی برای ایران ارزیابی میکند.
وِلت- در ایران پس از سقوط هواپیمای مسافربری توسط نیروهای مسلح موج تازهای از اعتراضات به راه افتاده. شما چندی پیش از نخستین فرصت در طول چهل سال برای تغییر رژیم در ایران صحبت کردید. آیا این فقط آرزوی شماست؟
رضا پهلوی- ایرانیان خیلی زیادی به خیابانها رفتهاند. اینبار اعتراضات ادامه مییابد و در سراسر کشور فراگیر میشود. معترضان شعار میدهند: مرگ بر دیکتاتور. مسئله بسیار فراتر از موضوع اصلاحات است. کلیّت رژیم زیر سوال میرود. سرکوب شدید و قتل معترضان تحت رهبری حکومت اسلامی نشان میدهد که دیگر نمیداند چه بکند. به ویژه وقتی که غرب در مواضع خود یکپارچه نیست و این امید که بحران را از طریق دیپلماتیک حل کند بیش از پیش بر باد میرود. حالا دیگر زمان آن رسیده که فقط به این اکتفا نکرد که اوضاع از چه قرار است بلکه باید دید که وضعیت چگونه میتواند تغییر کند. این موفقیت بسیار بزرگ و بسیار مهمی است تا به انسانها در ایران امید داد. اکنون پتانسیل برای تغییر رژیم بسیار قوی است.
-شما اخیرا موقعیت امروز را با حکومت پدرتان در سال ۱۹۷۹ مقایسه کردید.
-دقیقا. آن زمان خودم در ایران نبودم و شش ماه قبل کشور را ترک کرده بودم تا در آمریکا دوره خلبانی را به پایان برسانم. اما مرتب اخبار را دنبال میکردم. صرف نظر از اینکه مردم در آن زمان چه میخواستند، ولی معتقد بودند که یک تحول لازم است. حالا مردم تغییر رژیم را میخواهند. اما آن زمان یک تحول صد بار بیشتر بر موقعیت زندگی و رفاه آنها تأثیر میگذاشت چرا که در ایران امروز بخش بزرگی از جمعیت از گرسنگی و فقر رنج میکشد. در زمان پدر من موقعیت اینطور نبود. مقصر این شرایط زمامداران کنونی هستند. این یک مشکل سیاسی است و نه اقتصادی.
-چرا پس از اینهمه رنج و محنت، تازه سقوط هواپیما سبب موج تازهی تظاهرات شده؟
-سقوط هواپیما دلیل دیگری شد برای اینکه نشان دهد رژیم چقدر ناتوان است. در میان قربانیان، ایرانیان جوان و نخبهای بودند که در مسابقات علمی شرکت میکردند. البته هر زندگی بسیار مقدس است اما این ایرانیان میتوانستند «آینشتاین»های بعدی ما باشند. ما بیدلیل این انسان های با استعداد را از دست میدهیم. مردم پس از چهل سال آزگار که حاکمان، کشور را به شکست و ناکامی محکوم کردهاند، حق دارند خشمگین باشند. کسی که ذرّهای احساس همدلی داشته باشد باید بفهمد که مردم ما از سال ها پیش چه میگویند: رژیم به فکر ایرانیان نیست بلکه به دنبال تامین گروههای نیابتی خود در منطقه است. ایران حالا به نقطه جوش رسیده.
-شما ۴۲ سال است در کشورتان نیستید. اطلاعات خود را چگونه به دست میآورید؟
-من در تماس روزانه با هممیهنان خود در داخل و همچنین جامعه ایرانیان خارج کشور هستم. ما از راه اینترنت و اسکایپ و تلفن تماس داریم.
-وضعیت در خاورمیانه به شدت متشنج است. آیا در آستانهی یک جنگ قرار داریم؟
-دوران خطرناکی است. جنگ نمیتواند راه حل باشد. البته دیپلماسی هم شکست خورده. تنها راه برون رفت این است که از مردم ایران حمایت کرد. باید به این درک رسید که مردم در ایران متحدان طبیعی غرب هستند اما از چهل سال پیش نادیده گرفته می شوند. غرب فقط با رژیم صحبت می کند. این دیوانگی است! من امیدوارم که جهان بالاخره این واقعیت را درک کند.
-آیا کشتن سلیمانی توسط آمریکا توجیهی دارد؟
-زمان نشان خواهد داد که آیا این اقدام هوشمندانه بوده یا نه. در هر حال این برای بیشتر ایرانیان یک تسلای خاطر بود. اقدامات تلافیجویانه بخشی از دعوای بین جمهوری اسلامی و ایالات متحده است. من فقط از خودم میپرسم: این چه فایدهای برای مردم ایران دارد. با اینکه معتقدم هرگونه تشدید تنش یا درگیری نظامی به منافع مردم آسیب میزند و به سود حاکمان است، اما باید بگویم: کشتن سلیمانی مثل پایان دارث وندر بود [دارث وندر شخصیت پلید فیلم معروف «جنگ ستارگان» که یکی از خبیثترین فیگورهای تاریخ سینما به شمار میرود]. این به کسانی که میخواهند از رژیم دور شوند کمک میکند. امکانات زمامداران ایران در زمینه نیروی انسانی و گزینههای مختلف به تدریج تمام میشود و به همین دلیل سعی میکنند اعتراضات را سرکوب کنند. پذیرفتن چنین وضعیتی غیراخلاقی و به عبارتی حتی جنایتکارانه است.
-بخشی از استراتژی «فشار حداکثری» آمریکا که شما هم آن را تأیید میکنید، تحریمها هستند که مردم را نیز به شدت تحت تاثیر قرار میدهند.
– روی تحریمهایی که خوبها را نیز مجازات میکند باید کار شود. باید کاری کرد که تحریم فقط به صاحبان قدرت ضربه بزند. در شرایط فعلی تقریبا غیرممکن است که پول برای خانوادههای نیازمند در ایران واریز کرد و در حالی که نمایندگان رژیم کاملا آزادانه می توانند به خارج سفر کنند، در مورد شهروندان ایرانی سختگیری میشود.
-نظرتان درباره دونالد ترامپ همسایهتان در واشنگتن چیست؟ آیا در انتخابات از او حمایت میکنید؟
-من در سیاست [داخلی] آمریکا دخالت نمیکنم. هر کسی که ساکن کاخ سفید شود برای من تنها یک چیز مهم است که سیاستاش بر مردم ایران چه تأثیری دارد. بسیار مشکل است که دولت ترامپ را ارزیابی کرد چرا که در حال حاضر یک شکاف عمیق و دشمنی بین این دستگاه و جبهه سیاسی مخالف آن وجود دارد. وقتی از زاویه ایران به موقعیت نگاه میکنم، متوجه یک بلاتکلیفی و سرگشتگی خاصی میشوم که شامل مواضع اروپا نیز میشود. دوباره روی اصلاحات سرمایهگذاری کردن یک خطای استراتژیک از سوی غرب است.
-آیا اروپا از وضعیت کنونی درک و تعبیر غلطی دارد؟
-بله، نگرش و طرز تفکر اروپا عقبمانده است. هنوز روی دیپلماسی حساب باز کردهاند. میخواهند به توافقی برسند به این امید که زمامداران اسلامی در ایران تحت فشار آنها بگویند اشتباه کردیم و رفتارشان را تغییر بدهند. اما شما یک کوسه را نمیتوانید رام کنید. تمرکز بیش از هر چیز باید روی این باشد که بتوان علل این مشکلات را از میان برداشت. این بیشتر از همه به سود اروپاست. نه تنها از زاویه حقوق بشری بلکه از زاویه منافع شرکتها نیز باید سیاستمداران اروپا را تحت فشار گذاشت که روابط خود با کشور ایران را عادی کنند زیرا آنها میخواهند در آنجا سرمایهگذاری کنند. یک نظام دیگر در ایران برای آنها به مراتب سودآورتر است. مردم نیز از آن سود خواهند برد و مهاجرت گسترده به اروپا متوقف خواهد شد.
-آلمان و فرانسه و بریتانیا تلاش میکنند توافق اتمی را حفظ کنند. اخیرا آنها مکانیسم ماشه را فعال کردهاند و دوباره با ایران مشغول مذاکره هستند. شما اما مخالف آن هستید. آلترناتیو چیست؟
-ادامه دادن این مذاکرات یکی از راههای مؤثری است که باعث شده این رژیم اصلا باقی بماند! همان کشورهایی که امروز از تحریم ایران [به دلیل برنامه اتمی] پشتیبانی میکنند، همانهایی هستند که قبل از انقلاب برای فروش تکنولوژی هستهای به ایران با هم رقابت میکردند، از جمله آلمان. آنچه بسیاری از کشورها را امروز نگران میکند، ربطی به این تکنولوژی ندارد بلکه به اهداف مخفی زمامداران قدرت در ایران بر میگردد. اگر این رژیم از بین برود، همزمان همهی این تهدیدات از بین میرود، باضافه تروریسم و حمایت از گروههای افراطی در تمام منطقه.
-آرزوی شما برای کشورتان چیست؟
-من به یک دموکراسی امیدوارم. یک حکومتی که واقعا نماینده مردم باشد و باید تضمین کند که ما روی پای خودمان بایستیم و یک اقتصاد قوی بسازیم. همچنین این حکومت باید زندگی جانبازان و بازنشستگان را تأمین کرده و به حل مشکلات محیط زیست بپردازد. برای چنین اهدافی ما به روابط درست و سالم با بقیه جهان نیاز داریم.
-چه کسی میتواند کشور را رهبری کند؟
-من فکر نمیکنم کسی که میتواند چنین نقشی را بازی کند، خودش باید بیاید و پیشاپیش در اینباره اظهار نظر کند. چنین افرادی بلافاصله تحت فشار قرار میگیرند به ویژه اگر به چهره تبدیل شده و مورد حمایت قرار بگیرند. ولی به شما اطمینان میدهم که برای چنین کاری بیش از یک نفر وجود دارد.
-پس از تغییر در ایران چه بر سر رهبران جمهوری اسلامی خواهد آمد؟
-آنها باید برای تمام جنایاتی که مرتکب شدهاند به پاسخگویی فرا خوانده شوند به ویژه افرادی به خاطر اقداماتی در سطح علی خامنهای. چنین جریان دادخواهی در چارچوب توانمندسازی ملی قرار میگیرد. روند دادخواهی و عدالت نیز بخشی از دموکراتیزه و لیبرالیزه شدن کشور است، مانند دادگاه نورنبرگ.
-شما خودتان را در چه نقشی میبینید؟
-من خودم را برای هیچ مقامی نامزد نمیکنم و اصراری به داشتن هیچ عنوان و پُستی ندارم. اگر من بتوانم به عنوان یک فرد آزاد به کشورم باز گردم، فقط برای این است که تمام تلاش خود را برای ایدهی فرهنگ مدارا و تنوع و احترام به کار بگیرم.
-برای بخشی از ایرانیان نام شما یادآور سرکوب و شکنجه است. از گذشته چه آموختهاید؟ آیا این فرصت را که جرائم پدرتان را جبران کنید از دست دادهاید؟
-حتی سختگیرترین منتقدان پدر من نیز میگویند که همه چیز فقط سیاه و سفید نبود و خاکستری نیز وجود داشت. امروز خیلیها از من نه به خاطر گذشتهام بلکه به دلیل دیدگاههایم هواداری میکنند. نام پهلوی در نهایت مترادف مدرنیته و پیشرفت است.
-شما از اپوزیسیون ایران حمایت میکنید. زندگی خودتان چطور تأمین میشود؟
-من در شکل کلاسیک شاغل نیستم بلکه برای آزادی کشورم مبارزه میکنم. «درآمد» خود را از سرمایهگذاری خانوادگی دارم. مقداری پول به ارث بردهام که البته آنطور که بعضیها میگویند ثروتی به شمار نمیرود. افرادی هم اینجا و آنجا هستند که سخاوتمندانه از فعالیتهای من برای کشورم پشتیبانی میکنند.
-خانواده شما باید کناره میگرفت تا در تبعید زندگی را دوباره از سر بگیرد. در این روزها دوک و دوشس «ساسکس» [پرنس هری و همسرش مگان پسر و عروس پرنس چارلز] داوطلبانه از مسئولیت خود کناره گرفتهاند و سرزمین خود را ترک میکنند. نظر شما درباره «مگسیت» [بازی کلامی با برکسیت] چیست؟
-البته تفاوت بزرگی هست بین اینکه آدم از کشور خود به جای دیگری مهاجرت کند یا اینکه مجبور به تبعید شده باشد. دو شخصی که نام بردید این امکان لوکس را داشتند که خودشان تصمیم بگیرند. من به خودم اجازه نمیدهم درباره رفتار و فرهنگ و یا سنت دیگران قضاوت کنم. اما اگر شما به آزادی انسانها عقیده دارید، میبایست حق انتخاب را به پرنس هری داد. پنجاه سال پیش این کار شاید تابو میبود. اما امروز او یک اندیشهی باز و آزاد را مستند میکند. رفتن به جای دیگر نیز میتواند یک نوع آزادی باشد که آدم به خود ثابت میکند که زندگیاش را در جای دیگری و با مسئولیت خودش میتواند پیش ببرد. هر دو آنها حالا باید بر اساس این تصمیم زندگی کنند و پیامدهای آن را نیز بپذیرند.
-بسیاری از تبعیدیان از ناراحتی روحی رنج میبرند. احساس شما درباره این قضیه که غربت هرگز واقعا به وطن تبدیل نمیشود و وطن همزمان بیگانه به نظر میرسد چیست؟
-به برکت تکنولوژی و امکانات ارتباطی مدرن آدم میتواند خیلی ساده در همه جا خود را در وطن احساس کند. به یاد دارم وقتی ۴۰ سال پیش با پدرم در قاهره بودیم، ساعتها طول میکشید تا یک ارتباط تلفنی با اروپا داشته باشیم. امروز حتی در صحرا و بیابان نیز میتوان با واتساپ با تمام جهان ارتباط گرفت. این بسیار عالیست که امروز میتوانی زندگیات را با خود همه جا حمل کنی. همه چیز در یک دستگاه ذخیره شده است.
-وطن مجازی: آدم همدیگر را در اسکایپ یا فیسبوک ملاقات میکند. میتوان همه غذاها را در هر جای دنیا به دست آورد. اساسا آدم نیازی به چیزی و کسی ندارد.
-بله و نه. فرهنگی که آدم در آن رشد کرده، رد خود را باقی میگذارد. من دلم برای آنچه در گذشته میشناختم تنگ میشود: بوی نان تازه وقتی آدم از خواب بیدار میشد؛ چیزی که در شمال تهران، جایی که مادربزرگم زندگی میکرد، خیلی بارز بود. این بو بسیار آشنا بود. شاید آدم نان ایرانی را در واشنگتن یا پاریس هم پیدا کند اما این قطعا همان نیست!
-آیا شما هیچوقت با شاهزاده ثریا، همسر دوم پدرتان، دیداری داشتید؟
-نه، این فرصت را هرگز نداشتم.
-آن ازدواج به خاطر نداشتن فرزند ادامه نیافت. اگر شاه اینقدر مدرن بود، میتوانست دخترش از نخستین ازدواجاش را جانشین خود کند.
-متأسفانه چنین کاری بر اساس قانون اساسی ممکن نبود! ولیعهد میبایست فرزند ذکور خانواده باشد.
-شاه میتوانست قانون را اصلاح کند.
-من صد درصد با شما موافقم. مشکل اما این بود که در سال ۱۹۰۶، زمانی که ایران عصر حکومت مشروطه را آغاز کرد و تازه یک قانون اساسی شکل گرفت، هنوز نفوذ مذهبی در ایران بسیار قدرتمند بود. فرهنگ شوونیسم و سلطهی مردانه را نمیتوان یکشبه تغییر داد؛ این یک روند است.
-خواهر و برادر شما در تبعید درگذشتند. لیلا پهلوی با قرص و علیرضا پهلوی با شلیک گلوله.
-هر دو از بیماری افسردگی که درک آن بسیار مشکل است رنج میبردند. کمتر کسی میفهمد که این آدمها چقدر رنج میکشند. بهترین راه و روش برای توضیح، آنگونه که من در پایان هر روز حس میکنم، شاید این حرف شاعر ما عمر خیام باشد که سروده است: چون عاقبتِ کار جهان نیستی است، انگار که نیستی، چو هستی خوش باش.
به عبارت دیگر، در مقایسه با جهان بیکرانه، انگار ما اصلا وجود نداریم! اما از آنجا که وجود داریم، پس بیایید از زندگی لذت ببریم! من نمیخواهم مثل یک ستارهشناس حرف بزنم اما اگر نتوانیم تکنولوژی سفرهای بین سیارّهای را تأمین کنیم و مکان دیگری پیدا کنیم که گونههای این جهان زنده بمانند، بشریت از بین خواهد رفت. منظومه خورشیدی ما برای همیشه وجود نخواهد داشت. در دوران ما و در این سیّاره، ما باید بیش از هر چیز نگران آتشسوزیهای استرالیا و بحران آب در ایران باشیم تا سر و کله زدن درباره یک توافق اتمی.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر