۱۱ بهمن ۱۳۹۶

هنرمندان باید از خواست‌های مردم دفاع کنند

-«یک هنرمند مبارز و متعهد برای یک حکومت خودکامه، دشمن بزرگی است. در قتل‌های زنجیره‌ای، کوشش حکومت، از میان بردن و بریدن صدای هنرمندان متعهد و پیشرو بود.» 
-«جنبش اخیر در ایران دیگر هیچ شباهتی به اعتراضات جنبش سبز ندارد. این حرکت، یک خیزش بنیان‌کن است که می‌خواهد تغییر بنیادی در حکومت ایجاد کند و در پی رفرم نیست.»

گیسو شاکری

کیهان لندن، فیروزه رمضان زاده - در جریان جنبش سبز دیدیم که هنرمندان بسیاری در داخل و خارج از ایران آشکار و پرشمار نسبت به این جنبش مدنی واکنش نشان داده و در صف معترضان ایستادند؛ حتی هنرمندان و روشنفکران غیرایرانی نظیر نوام چامسکی، خوزه کازنوا و بازیگران هالیوود نظیر شان پن و رابرت ردفورد نیز از این جنبش اعتراضی در ایران حمایت کردند. در اعتراضات خیابانی اخیر در ایران هم دیدیم که بسیاری از هنرمندان ایرانی داخل ایران با بازنشر تصاویر اعتراضات خیابانی و انتشار پیام‌ در شبکه‌های اجتماعی از این اعتراضات حمایت کردند.
رابطه هنرمندان و جنبش‌های اجتماعی چگونه باید باشد؟ در گفتگویی با گیسو شاکری خواننده مقیم سوئد و از فعالان جنبش زنان نگاهی به رابطه بین هنرمندان و جنبش‌های اجتماعی انداخته‌ایم.
گیسو شاکری نخستین آلبوم خود را با نام «تا به کی خموشی» در سال ۲۰۰۱ منتشر کرد که بازخوانی ترانه‌های قمرالملوک وزیری در جنبش مشروطیت بود. از این هنرمند تا کنون کتاب داستان کودکان «رها، نه در قفس» و دفتر شعر «سرم را بی‌سایه می‌خواهم» و «کلثوم ننه» (در مورد باورهای خرافی زنان در ۳۰۰ سال گذشته) منتشر شده است.
-پیش از پرداختن به موضوع اعتراضات اخیر مردم در ایران،  جنبش سبز و نگاه هنرمندان را به آن دوره از  اعتراضات مردمی چگونه دیدید؟
-نخست آنکه وقتی صحبت از جنبش سبز می‌شود، صحبت از یک حرکت اصلاح‌طلبانه یا رفرمیستی است. یعنی حرکتی که خواهان اصلاحات است، در یک نظام سیاسی؛ البته در شرایط ایران که مورد بحث ماست؛ آن هم اصلاحات در یک سیستم اصلاح‌ناپذیر. همین جا درباره‌ی برخی هنرمندان بگویم که: شان پن در نماز جمعه شرکت می‌کند. ژولیت پینوش برای ارضای طبیعت کنجکاوش به ایران می‌رود. نوام چامسکی از سیاست‌های رژیم ایران در مورد حزب‌الله دفاع می کند یعنی مدافع سیاست‌های  حکومت ایران در دفاع از حزب‌الله است؛ می‌خواهم نتیجه بگیرم که دفاع این هنرمندان در واقع، دفاع و همراهی از اصلاح‌طلبی است در همان چارچوب‌های نظام؛ یعنی آنها خواستار یک دگرگونی بنیادی در ایران نیستند و این یعنی حمایتشان، حمایت و پشتیبانی از یک کار بی‌خطر است. آنها خواهان ادامه نظام جمهوری اسلامی ایران هستند و در همین نظام به دنبال رفرم . همین جا اضافه کنم که این هنرمندان کاری با نسل‌کشی و اعدام و شکنجه و زندان وتبعیض جنسیتی و زن‌ستیزی و بیکاری و فقر و فحشا واختناق و سانسور و اشاعه  تروریسم در منطقه به وسیله  رژیم ایران و عوامل و مزدورانش ندارند. فساد سراسری حاکمان را هم به این لیست اضافه کنید. اینها تازه، نمونه‌های کوچکی است. می‌خواهم بگویم که این جهت‌گیری‌ها، جهت‌گیری‌هایی جدی نیست. جهت‌گیری‌هایی بی‌خطر و یا به عبارتی، بی‌هزینه است و البته هیاهوبرانگیز. اصلاً، به خاطر همین بی خطر است که آنها وارد این مقوله شده‌اند. به همین ترتیب دیگر هنرمندان خارجی اگر منافع مالی یا شهرتی نداشته باشند منافع ایدئولوژیک شاید داشته باشند.
و اما درباره مقوله هنرمندان ایرانی که در کنار جنبش سبز بودند و از آن حمایت کردند. جنبش سبز و طرفداری از آن برای هنرمندان ایرانی چه هزینه ای داشت؟ هیچ. البته ناگفته نماند که هزینه‌اش بستن یک بند سبز به دستشان بود. چه هزینه گزافی! گویا همه به نوعی می‌خواستند از قافله عقب نمانند. ناگهان اکثر هنرمندان خارج‌نشین هم با بند سبز در خیابان ظاهر و پشتیبان جنبش سبز شدند و فریاد وامصیبتا سر دادند که ما پشتیبان مردمی هستیم که رای‌شان را می‌خواهند پس بگیرند و این در حالی بود که حتی شعاردهندگان در خیابان‌ها، همان زمان هم، فرسنگ‌ها از این به اصطلاح هنرمندان پیش افتاده بودند و فریاد می‌زدند که موسوی بهانه است، کل نظام نشانه است.
ضمن اینکه باید اشاره کنم که خواست موسوی که به جنبش سبز گره خورده بود، چه بود: رسیدن به دوران طلایی امام راحلش، خب؛ اگر همین جناح اصلاح‌طلب هم شکست می‌خورد، مشکلی برای هنرمندان داخل کشور پیش نمی‌آمد. آنها همچنان می‌توانستند برنامه‌هایشان را در داخل و خارج از کشور، در جشنواره‌ها یا سالن‌های کنسرت داشته باشند. شاهد بودیم که پس از سرکوب جنبش سبز، آن جوانانی هم که زندانی شدند، شکنجه دیدند و کشته شدند، کم کم به فراموشی سپرده شدند دیگر این هنرمندان مدعی، یادی از آنها هم نکردند و زندگی همچنان برای این هنرمندان  به روال سابق ادامه پیدا کرد. تو گویی آب از آب تکان نخورده و دوباره بازار کنسرت‌ها و فیلم‌ها وجشنواره‌ها و نمایشگاه‌ها، در داخل و خارج از کشور همچنان پررونق بود و هیچ مشکل جدی برای این‌گونه هنرمندان پیش نیامد. البته گاهی شاهد بازی‌های بی‌خطری میان دو جناح حکومت و هنرمندان هم بودیم. این در حالی بود که هنرمندان معترض تبعیدی بی‌آنکه از مبارزه برای دادخواهی دست بکشند همچنان به افشاگری جنایات و خواست سرنگونی رژیم ادامه دادند.
-هنرمندان در کنار سایر کنشگران اجتماعی در بسیاری از کشورها همواره بر معادله قدرت راهبردی جنبش‌های اجتماعی تأثیرگذار بوده و هستند، در این فرایند نقش هنرمندان را به‌عنوان بخشی از نیروهای اجتماعی در پیشبرد جنبش‌های اجتماعی چگونه توصیف می‌کنید؟
– نقش هنرمندان و کنشگران اجتماعی در پیشبرد جنبش های اعتراضی پراهمیت و تعیین کننده است. چرا که هنرمند بسیار پیشتر از دیگران حرکت می‌کند. او یک قدم از دیگران جلوتر است. به قول شاملو «هنرمند برقدرت است نه با قدرت.» و همین به او این ظرفیت را می‌دهد که بهتر ببیند، پیشتر باشد. متاسفانه، در ایران، ما به ندرت شاهد چنین هنرمندان و چهره‌هایی هستیم. آنها بیشتر نگران منافع خودشان هستند تا منافع و نیازهای مردم. مثلًا اعتراض به اینکه چرا کنسرت من برگزار نشده یا چرا فیلم مرا سانسور کرده‌اند. یعنی مشکل آنها درد مردم نبوده. نه اینکه بگویم اعتراضشان به‌جا و درست نیست، اما در کنار این منافع فردی و حتی حرفه‌ای انتظار می‌رود که مردم و خواست‌های آنها را هم مد نظر داشته باشند . چرا نباید هنرمندان به اعدام به هر شکلش اعتراض کنند و یا به بیکاری و وجود کودکان کار و فحشا و فساد حکومتیان و هزار درد بی درمان مردم معترض نباشند  و دست از کار و همکاری نکشند. یا حتی معترض نباشند به حضور نیروهای رژیم ایران در سوریه و یمن  و کشتار مردم بی‌گناه آن سرزمین‌ها و یا کمک‌های میلیونی به گروه‌های تروریست و حتی غیرتروریست در حالی که مردم در داخل کشور از نداشتن سرپناه و بیکاری رنج می‌برند.
– پس به نظر شما رابطه بین  جنبش‌های اجتماعی و  هنرمندان چگونه باید باشد؟
– یک رابطه تنگاتنگ و بر مبنای شناخت عمیق‌تر از مسائل اجتماعی، علت‌ها، انگیزه‌ها و آینده‌نگری‌ها. منظور من در اینجا هنرمندان پیشرو است و نه هنرمندانی که می‌گویند ما سیاسی نیستیم تا به این ترتیب، شانه از زیر بار مسئولیت و تعهدشان در برابر جامعه و مردم و خواست‌ها و نیازهایشان خالی کنند.  هنرمندانی که تنها منافع  خودشان را می‌بینند و می‌خواهند از شرایط موجود سود ببرند و ما متاسفانه بی‌شمار نمونه از این‌گونه افراد داریم.
-برای حفظ و پویایی یک جنبش اجتماعی نظیر اعتراضات اخیر در ایران، هنرمندان و سایر کنشگران اجتماعی چگونه باید عمل کنند؟
-طبیعتاً  باید حداقل چند گام جلوتر از مردم باشند. چشم‌انداز بهتری برای ادامه حرکت پیش پای مردم بگذارند. جنبش اخیر در ایران دیگر هیچ شباهتی به اعتراضات جنبش سبز ندارد. این حرکت، یک خیزش بنیان‌کن است که می خواهد تغییر بنیادی در حکومت ایجاد کند. در پی رفرم نیست. معترضان، جایگاه طبقاتی دیگری هم دارند. زحمتکشان، کارگران، معلمان، ستمدیدگان، زنان، بیکاران و دانشجویان، مردمی هستند که این بار به خیابان‌ها ریخته‌اند. خواست‌هایشان نشانه جایگاه طبقاتی آنهاست. نشان‌دهنده این تفاوت است. نمی‌خواهند بین اصولگرا و اصلاح‌طلب یکی را انتخاب کنند. یکی از جبهه‌های یک نظام یکپارچه، یعنی انتخاب میان بد و بدتر. این جنبش با بنیان‌های یک رژیم در افتاده است. مردم می‌خواهند حکومت عوض کنند. شعارش تغییر کامل نظام است. جمهوری اسلامی نمی‌خواهند. حکومتی عاری از مذهب و قوانین مذهبی می‌خواهند. آزادی و نان می‌خواهند. این خواست‌ها، خواست‌های حق‌طلبانه است. بنابراین، هنرمندان پیشرو طبیعتاً باید در صف این مردم باشند و از خواست‌هایشان دفاع کنند. آن هنرمندانی هم که چه در داخل و چه در خارج از کشور، اگر در کنار مردم نایستاده‌اند و در مبارزات حق‌طلبانه آنها شرکت نمی‌کنند، انتظار می‌رود از رهنمودهای محافظه‌کارانه و فرصت‌طلبانه و دو پهلو دست بردارند و باعث کندی حرکت مردم نشوند و مردم را به آرامش و سکوت و بی‌عملی تشویق نکنند. انگشت اشاره آنها باید به سوی رژیم جنایتکاری باشد که با خشونت تمام و به وحشیانه‌ترین شکل ممکن مردم را سرکوب  می‌کند.
– حالا اگر بخواهیم به مفهوم هنر اعتراضی بپردازیم، به نظر شما هنر اعتراضی تا چه حد می‌تواند به پیشبرد اعتراض‌ها و جنبش‌های اجتماعی کمک کند؟
– ما در جهان شاهد  حضور هنرمندان مبارز بسیاری بوده‌ایم که در صف اول مبارزه بوده‌اند و نقش بسیار تعیین کننده در مبارزات مردم علیه دیکتاتوری و فاشیسم داشته‌اند. به عنوان نمونه خوب است اشاره کنم به هنرمندانی مانند ویکتور خارا، ملینا مرکوری، ژان پل سارتر، اوورا سزاریا، مرسده سوشا، جون بائز، برتولت برشت، تئو دوراکیس، ویولتا پاررا. یک هنرمند مبارز و متعهد برای یک حکومت خودکامه دشمن بزرگی است. در قتل‌های زنجیره‌ای، کوشش حکومت از میان بردن و بریدن صدای هنرمندان متعهد  و پیشرو بود. چون آنها خطری عظیم برای رژیم به حساب می‌آمدند.  هنرمند واقعی نه در پی نام است نه در پی نان. منافع مردم مسئله اصلی اوست. دشمن مردم  را نشانه می‌کند. مخالف سانسور است. سکوت برای او یعنی مردم را آگاه نکردن و دیدیم که چگونه این نویسندگان را بی‌رحمانه ترور کردند. بسیار هستند هنرمندان متعهد و معترضی که در وطن ماندند و تن به همکاری با این رژیم ندادند. در انزوا زیستند. دیگر هنرمندانی هم که راهی تبعید شدند، در فضای ترور و وحشت و بایکوت، با شرایط سخت کنار آمدند اما همچنان به مبارزه علیه دشمن مردم ایران ادامه دادند. نکته مهم این است که یک هنرمند معترض، خواست‌اش مقطعی نیست و با موج بالا و پایین نمی‌رود. مبارزه با ستم و نابرابری، یک خواست موقتی و حباب نیست. دائمی است. هنر معترض و هنرمند معترض  همیشه، در هر جامعه‌ای، علیه نابرابری قد علم می‌کند. در صحنه است و درد و رنج مردم را در آثارش منعکس می‌کند.
-اساساً هنر اعتراضی چه ویژگی‌هایی دارد؟
-هنر معترض هنری است که نگاه ارتجاعی و به عقب ندارد. هنری است که رو به سوی جلو و تغییر برای یک زندگی بهتر دارد. بی‌عدالتی، ستم، نابرابری و زورگویی‌ها را افشا می‌کند. از درد مردم می‌گوید. هنری است آزاد از سیطره دولت‌ها و حکومت‌ها. هنری است مستقل و بدون وابستگی. هنرمند معترض پیام‌آور آزادی و رهایی است. یعنی به عبارتی هنرمند معترض و هنر اعتراضی به عنوان وجدان بیدار یک اجتماع عمل می‌کند. در برابر هنر معترض، هنر دولتی هم داریم که وابسته و در خدمت دولت است که این بحثی است جدا. ضمن اینکه باید یادآوری کنم که ما در شرایط بسیار خاصی که از در و دیوار مملکت‌مان رنج و ستم و خون جاری است در مورد هنر و وظیفه هنرمند صحبت می‌کنیم.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر