كشتي و زورآزمايي از شگفتانگيزترين و باشكوهترين حماسههاي تاريخي سرزمين ماست. حماسههايي كه غرور و افتخار ملي ما را برميانگيزاند و به ما يكنوع ريشه دار بودن ارزشمند نژادي و تاريخي ميبخشد، حماسههايي كه در دل خود داستان نبرد رستم با سهراب، پهلواني و جوانمردي پورياي وليها و غلامرضا تختيها را به يادگار نگه داشته است.
كشتي گرفتن تركيب كاملي است از نيرو، مهارت چالاكي، تيزهوشي، سرعت عمل و گونهاي مبارزه تن به تن و پاتك بدون جنگافزار بر اساس تواناييهاي فردي كه شايد كمتر ورزشي چون كشتي در ميان ساير ورزشها، پاي روش و آداب جوانمردي، همگام و همسو با نام پهلواني آميخته باشد.
دلاوران و جنگآوران باستان، با داشتن آگاهي از تمام شگردهاي جنگ مانند سواركاري، كمنداندازي، استفاده از تير و كمان، نيزه، گرز، شمشير و خنجر، نياز به توان و نيروي بدني براي كشتي گرفتن هم داشتند. بدين سبب كه اگر از پرتاب تيرهاي رها شده از كمان دشمن، ضربههاي گرز، زخم شمشير و خنجر جان سالم به در ميبردند به كشتي گرفتن به عنوان آخرين چاره چيره شدن بر يكديگر روي ميآوردند.
در داستانهاي پهلواني شاهنامه فردوسي، نمونههايي از اين گونه جنگيدنها را ميتوان ديد كه يكي نبرد رستم جهان پهلوان ايراني با پولادوند سردار لشكر دشمن است.
داستان بدين گونه است كه در يكي از جنگهاي ميان ايران و توران، شكست در سپاه توران ميافتد و افراسياب شاه توران كه در تنگنا قرار گرفته، سرداري از كشور چين به نام پولادوند را به ياري ميخواند.
در رويارويي جهان پهلوان رستم با پولادوند، پس از استفاده از تمام جنگ افزارها كه به پيروزي هيچ يك نميانجامد. با پيشنهاد پولادوند به كشتي گرفتن ميپردازد.
بدو گفت پولاد جنگي نبرد به كشتي پديد آيد از مرد، مرد
گرت راي باشد، چو شير ژيان ببنديم هر دو به كشتي ميان
به كشتي بگرديم يك با دگر بگيريم هر دو دوال كمر
بدان تا كرا بردهد روزگار كه پيروز گردد در اين كارزار
بگفتند و زاسبان فرود آمدند زماني پياده همي دم زدند
به كشتي گرفتن نهادند روي دوگرد سرافراز، دو كينه جوي
به پيمان كه از هر دو رويه سپاه به ياري نيايد كسي كينه خواه
ميان سپه نيم فرسنگ بود ستاره نظاره بر آن جنگ بود
كه پولادوند و تهمتن به هم برآويختند آن دو شير دژم
همي دست سودند با يكديگر گرفته دو جنگي دوال كمر
وزان پس بيازيد چون شير چنگ گرفت آن بر و يال جنگي نهنگ
بگردن برآورد و زد بر زمين همي كرد بر كردگار آفرين
نبرد بيژن پهلوان ايراني با هومان سردار توراني هم نمودار روشني از چگونگي مبارزات باستاني است.
در اين داستان هم بعد از اينكه دو جنگجو از تير و كمان و نيزه و گرز و شمشير در شكست دادن حريف بهرهاي نميبرند، به كشتي گرفتن روي ميآورند.
وزان پس بر آن نهادند كار كه زور آزمايند در كارزار
پس از اسب هر دو فرود آمدند ز پيكار يكباره دم برزدند
بدان ماندگي باز برخاستند به كشتي گرفتن بياراستند
ز شبگير تا سايه گسترد شيد دو خوني بدينسان به بيم و اميد
همي رزم جستند با يكدگر يكي را ز كينه نه برگشت سر
بدان خستگي باز جنگ آمدند گرازان بسان پلنگ آمدند
همي زور كرد اين بر آن آن بر اين گه آن را بسودي گه اين را زمين
ز هر گونه زور آزمودند و بند فراز آمد آن راي چرخ بلند
بزد دست بيژن بسان پلنگ ز سر تا ميانش بيازيد چنگ
گرفتن به چپ گردن و راست ران خم آورد پشت هيون گران
برآوردش از جاي و بنهاد پست به خنجر برآورد چون باد دست
و اما واژه كشتي نام كمربندي است كه هر خانوادهی زرتشتي بایسته است به موجت آیين ويژه به كمر فرزندان خود در سنين هفت تا ١٥سالگي ببندد.
اين كمربند از هفتاد و دو نخ يا رشته بافته شده از پشم سفيد گوسفند تهيه كه اين هفتاد و دو رشته به شش رشته دوازدهتايي تقسيم و سه دور به نشانه سه اصل پندارنيك، گفتارنيك، كردارنيك به دور كمر بسته ميشود. و چون پهلوانان به هنگام زورآزمايي دستان خود را به اين كمربند ميگرفتند، زورآزماييها به نام كشتي گرفتن ناميده شده.
كشتي گرفتن در ميدانهاي نبرد از نشانههاي بارز نيرومندي پهلوانان ايراني بوده است.
گزنفون تاريخنويس يوناني كه به هنگام پادشاهي داريوش دوم هخامنشي ميزيسته در كتب تاريخ خود مينويسد: «ايرانيان با دلبستگي زياد به كشتي و نيرومندي بدن هميشه به جنگهاي تن به تن روي ميآوردند». اين روي آوري ايرانيان را در ميدانهاي نبرد به جنگ تن به تن و كشتي، نشانه برتري نيروي جسماني ايشان نسبت به دشمن ميداند كه به پيروي از دستورات و فرمانهاي زردشت پيامبر موظف بودند كه خود را براي غلبه بر اهريمن و انيران نيرومند سازند و گرايش به پهلواني و دلاوري از باورهاي مذهبي ايرانيان باستان سرچشمه ميگيرد.
در ايران باستان ورزش پيش از آنكه براي تندرستي و رشد ماهيچههاي بدن باشد، در راستاي به دست آوردن منشهاي پهلواني به آن ميپرداختهاند. به ويژه آنكه شاهان ساساني، پهلواني را وظيفه همگاني ساخته و آموزگاراني براي آموزش راه پهلواني و جنگاوري به هر سوي كشور گسيل ميداشتند كه در فرمان اردشير اول ساساني در شاهنامه فردوسي چنين آمده كه:
بدرگاه چون گشت لشكر فزون فرستاد بر هر سویي رهنمون
كه تا هر كسي را كه دارد پسر نماند كه بالا كند بي هنر
سواري بياموزد و رسم جنگ به گرز و كمان و به تير خدنگ
قدر مسلم اين است كه در عهد باستان مكانهايي براي تمرينهاي ورزشي گوناگون وجود داشته و غير از ورزشهاي صحرايي و ميداني مانند اسبسواري و كمنداندازي مكاني هم براي تمرينهاي ورزشي غيرصحرايي خود داشتهاند كه امروزه به آن زورخانه ميگوييم.
دسترسي به پيشينه زورخانهها تنها به نشانههايي كه در گسترهاي از سرزمين تحت نفوذ فرهنگ مهرپرستي آريايي و كاوش و بررسيهايي كه پژوهشگران و دانشمندان ايراني و ايران شناسان غيرايراني انجام دادهاند امكانپذير است وگرنه نوشتهاي براي اثبات آن در دست نيست. اگر هم نوشته و دفتري وجود داشته، يا در يورش تازیان و يا در تجاوز مغولها از بين رفته و اكنون تنها ميتوان با بررسي چگونگي ساختمان زورخانهها آداب و آیينهاي ورزشي در آنجا گمانهاي به پيشينه آن زد و به آغاز آگاهيمان از گذشتهها برگشت. به هنگامي كه نياكان ما پيش از جدايي از همديگر در آسياي ميانه و پيش از گرويدن به آیين مزدایي كه زرتشت پيامآور آن بود، ايزد مهر(ميترا) را ستايش ميكردند.
پيدايش كيش مهرپرستي از آسياي ميانه آغاز و با كوچ آريایيان، در ايران و بخشي از آسيا و جنوب اروپا گسترش يافت تا آنجا كه بعد از ظهور عيسي مسيح هم در اروپا پيرواني داشته است (جهت آگاهي بيشتر رجوع شود به كتاب آیين پر رمز و راز ميترايي نوشته فرانتس كومن ـ پژوهش و ترجمه هاشم رضي).
مهرپرستان براي ستايش مهر و انجام كارهاي ديني، پرستشگاههاي خود را در زيرزمين بنا ميكردند كه با چند پله بر روي زمين ميرسيده. اين پلهها پس از گذشتن از در ورودي به اتاقي ختم ميشده كه پيروان مهر خود را براي اجراي مراسم آیيني در اين اتاق آماده و سپس به درون پرستشگاه وارد ميشدهاند. كف پرستشگاه براي اجراي آیین گودتر از رويه اصلي بوده و در كنار اين گود سكوهايي براي تماشاچيان وجود داشته است. سقف پرستشگاه را به مانند آسمان گنبدي شكل ميساختند و در كنار در ورودي ظرفي پايهدار براي آب تبرك شده و روبروي آن در جهت ديگر، آتشداني قرار داشته است.
پرستشگاههاي ميترايي همگي را كوچك ميساختند كه تنها گروه كوچكي ميتوانستند در آن جاي گيرند. مهرپرستان براي رسيدن به درجات بالاي ديني و رهبريت گروه بايد هفت مرحله را طي ميكردند كه طبقات هفت گانه آیين مهري نام دارند و اين طبقه بنديها در داخل گود پرستشگاه هر كدام مكان ويژهاي داشتهاند. در پرستشگاههاي ميترايي فقط پيروا مرد ميتوانستند به اجراس آيين ستايش بپردازند و براي بانوان دراين مكان جايي وجود نداشته. اينك نگاهي به همساني زورخانهها آنهايي كه به روش نياكان ساخته شدهاند نه زورخانههاي مدرن تازه تاسيس با پرستشگاههاي ميترايي مياندازيم: زورخانههاي باستان همگي در زير زمين ساخته شدهاند، اتاقي هم براي آماده شدن ورزشكاران دارند، كف زورخانه هم پايينتر از رويه اصلي است كه گود زورخانه ناميده ميشود. در اطراف گود هم سكوهايي براي تماشاچيان وجود دارد.
سقف زورخانهها هم گنبدي شكل است و در كنار در ورودي ظرف آبي هم وجود داشته كه امروز مورد استفاده خود را از دست داده و به جاي آن آتشدان در كنار گود، منقلي در سردم زورخانه جاي گرفته كه مرشد زورخانه ضرب خود را با آن گرم ميكند. زورخانهها هم به مانند پرستشگاههاي ميترايي گنجايش تعداد اندكي ورزشكار را دارند و مراتب ايستادن در داخل گود هم به ترتيب نوچه، نوخواسته، پيشكسوت، پهلوان، سادات و مرشد رعايت ميشود و در زورخانهها هم بانوان حق ورزش ندارند.
در كاوشهاي انجام شده در پرستشگاههاي مهري اروپا در حوالي رم درايتاليا زنگ هم يافت شده كه روش استفاده از آن در كيش مهري و درون پرستشگاه بر ما پوشيده است ولي زنگ درون زورخانهها توسط مرشد به هنگام وارد شدن پهلوانان و پيشكسوتان به زورخانه نواخته ميشود.
اينك با اشاره به اينكه مهرپرستان، پيروان خود را با منشهاي جنگي و پهلواني تربيت ميكردهاند و جنگآوري و دلاوري هم جزئي از آیين مهرپرستي بوده گمان استفاده از اين پرستشگاهها غير از آیینهای ديني، براي تمرينهاي ورزشي هم ميرود كه پس از گسترش آیين زرتشتي در ايران و از رونق افتادن كيش مهري در اين گستره، پرستشگاهها مورد استفاده ورزشي خود را نگه داشته و تا سپري شده شاهنشاهي ساساني، براي آموزش كشتي و آمادگي پهلوانان كارآيي داشته است ولي پس از تسلط خلفاي اموي بر ايران، به هنگام خلافت آنها بر ايران چون از فجايع و حقكشيهاي خود در مقابل يك ملت هوشيار و فداكار بيمناك بودند، هميشه دستشان از خون فرزندان دلاور و آزاده ايراني رنگين بود و پهلوانان و سرداران دلير ايراني را ناجوانمردانه و موذيانه از دم تيغ ميگذراندند و با همين برهان ضمن جلوگيري از همراه داشتن جنگافزاري براي ايرانيان، اجازه هيچگونه فعاليت ورزشي هم به جوانان ايراني داده نميشد تا آنجا كه به تخريب زورخانهها هم مبادرت ميكردند. در چنين شرايطي كه ايرانيان در زير انواع فشارها و ستم بيگانه و در حال از دست دادن مانده ميراث نياكان خود بودند و هر جنبش و اظهار وجودي سركوب ميشد، مردان آزاده و دلاور اين سامان برآن شدند كه گروههاي مردمي و جوانان كشور را جمعآوري تا از يك سو آنان را از زير نفوذ زبان و ويژگيهاي غيرايراني بيگانگان بيرون آورده و از سوي ديگر با بيدار كردن منش پهلواني سركوفته آنان، نيروهاي مادي و معنويشان را در راستاي استقلال و نگهداري سنتهاي باستاني رهنمون باشند.
اين راد مردان ايراني دوباره ورزشهاي باستاني را پنهان و دور از چشم بيگانگان از سر گرفتند و منش جنگآوري و پهلواني را در جوانان زنده كردند و در گروههايي با نام عياران با همان منشهاي پهلواني، مبارزه با مجريان دروغين اسلام و زورگويان جامعه را آغاز نمودند.
در ايران باستان، پیش تازش از تازیان اسلامی، هر ساله در نخستین روزهاي جشنهاي نوروزي، آییني براي برگزيدن پهلوان پايتخت يا جهان پهلوان در پیشگاه شاه وقت برگزار میشد كه لقب جهان پهلوان به پهلواني داده ميشد كه پشت همه حريفان كه از گوشه و كنار كشور برای شركت در اين آیين به پايتخت آمده بودند را به خاك برساند.
جهان پهلواني يا پهلواني پايتخت در آن هنگام يكي از پستهاي ارزشمند سپاهيگري در كشور به حساب ميآمد و جهان پهلوان از امتيازات ويژهاي برخوردار ميشد.
پس از پايان شاهنشاهي ساساني تا آغاز حكومت مغولها در ايران با توجه به چگونگي و موقعيت زماني، آیين گزينش پهلوان پايتخت به صورت آشكار نشد.
و نوشته و يادگاري هم از اين زمان به دست نيامده، اما با روي كارآمدن اوكتايقاآن پسر چنگيز خان و آگاهي او از مراسم و آیين پهلواني ايراني، نظرش به اين ورزش جلب شد وبه پيروي از پادشاهان ايراني، كشتي ميداني را در حضور خود دوباره برقرار ساخت.
اوكتايقاآن از سراسر سرزمين تحت تسلط خود، كشتيگيران را گردآوري و مسابقات كشتي بسياري را ترتيب ميداد كه از اين زمان، كشتي گرفتن و ورزش كردن رسميت بيشتر يافت و وارد دوران تازهاي شد كه سيماي پهلوانان و نامداران كشتي ايران آشناتر و شناخته شدهتر براي نسلهاي بعدي باقي ماند.
از اين دوران به بعد است كه نامهايي چون پهلوان فيله همداني، پهلوان محمود خوارزمي (پورياي ولي)، پهلوان يوسف ساوهاي، پهلوان عبدالرزاق بيقي، پهلون اسد كرماني، پهلوان مفرد، پهلوان محمد مالايي، پهلوان عسگر يزدي، پهلوان محمد بدافت، پهلوان افسر كرمانشاهي، پهلوان اكبرگزار كرمانشاهي، پهلوان محمد يزدي، پهلوان ابوالقاسم قمي، پهلوان ميرزاي همداني، پهلوان صادق قمي، پهلوان سيد حسن رزار، پهلوان محمد صادق بلورفروش كه در تاريخ كشتي پهلواني اين مملكت درخشيدند و تا زمان فتحعلي شاه قاجار اين مراسم را زنده نگه داشتند كه پهلوان حاج محمد صادق بلور فروش و پهلوان سيد حسن رزاز را ميتوان از آخرين پهلوانان دوره قديم در آستانه دوران جديد شناخت.
كساني كه در جرگه پهلوانان جاي ميگرفتند و آوازهاي مييافتند غير از دلاوري و جنگآوري برهاني جز برخورداري از منش بزرگ پهلواني و زندگي ساده نداشتند كه سرگذشت هر كدام از اين بزرگان هزارو يك نكته پندآموز دارد شيرينتر از افسانههاي هزارو يك شب.
امرداد - فرهاد ورجاوند
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر