هویّت ایرانی ریشه در استورههایی دارد که از هزاران سال پیش نیاکان ما آنها را آفریدند و استمرار بخشیدند. از سپیدهدم تاریخ تاکنون، ایرانیان، با اینکه بارها و بارها مورد یورش دشمنان خود بود و گاه با از میان رفتن دودمان شاهنشاهی، سراسر کشور به دست بیگانگان افتاده، لیکن هرگز هویّت خود را فراموش نکردند و همواره حلقههای آشکار و پنهان هویّت ملی آنان را چنان به هم پیوند داده که بار دیگر ققنوسوار از میان تلی از خاکستر سربرآورد.
شاهنامه منبع بسیار غنی از میراث مشترک همهی ایرانیان است که در آن میتوان استمرار هویّت ایرانی را از دنیای استورهها، حماسهها تا پایان پادشاهی ساسانی آشکارا دید. پس از فردوسی هویّت ایرانی نه در بستر حکومتی یکپارچه به لحاظ سیاسی و دینی بلکه در بستری فرهنگی، ادبی و هنری استمرار یافت. ایرانیان شاهنامه را چون شناسنامهی ملی خود حفظ کردند و منتظر فرصتی بودند تا یکپارچگی سیاسی و جغرافیایی روزگار کهن را زنده کنند که کردند. پانصد سال پس از سرایش شاهنامه با روی کار آمدن صفویان یکپارچگی سیاسی به ایران بازگشت. هویت ایرانی در شاهنامه در تحقیر ملتهای دیگر نیست که رنگ وجلا مییابد، بلکه خود بر بنیادهای فکری و معنوی و اخلاقی نیرومندی استوار است. از این رو ملی گرایی ایرنیان در طول تاریخ هیچگاه به نژادپرستی چون نازیسم و فاشیسم در قرن بیستم تبدیل نشد. شاهنامه خود آگاه جمعی ایرانیان است.
واژگان کلیدی: شاهنامه، هویّت ملی، خداینامه.
هویّت ایرانی ریشه در استورههایی دارد که از هزاران سال پیش نیاکان ما آنها را خلق کردند و استمرار بخشیدند، و داستانهای حماسی دربارهی شاهان و پهلوانان آرمانی ایرانیان چون کیخسرو و گرشاسپ و آرش و رستم، در تاریخ ایران، پشتوانه های فکری و معنوی نیرومندی بود که همبستگی ملی را تقویت میکردند. از سپیده دم تاریخ تاکنون ایرانیان، به رغم آنکه ایران بارها در معرض هجوم دشمنان خود بوده و گاه با انقراض سلسلهی شاهنشاهی سرتاسر کشور به دست بیگانگان افتاده، هیچ گاه هویّت خود را فراموش نکردند و در سختترین روزگاران که گمان میرفت همه چیز نابود شده حلقههای مرئی و نامرئی هویّت ملّی چنان آنان را با یکدیگر پیوند داده که توانستند ققنوس وار از میان تلی از خاکستر دگربار سربرآورند.
شاهنامه منبعی بسیار غنی از میراث مشترک ایرانیان است که در آن میتوان استمرار هویّت ایرانی را از دنیای استورهها و حماسهها تا فرمانروایی واپسین شاهنشاهان ساسانی آشکارا دید. فردوسی بی گمان در احیای زبان فارسی، که از ارکان هویّت ملّی است، نقش بی چون و چرایی داشته است و محتوای شاهنامه دارای ویژگیهایی است که هویّت ملّی ایرانیان در پرتو آن حفظ شده است. یکپارچگی سیاسی، جغرافیایی و تاریخی از جملهی این ویژگیها شمرده میشوند:
یکپارچگی سیاسی: در سراسر شاهنامه هیچ دورهای نیست که ایران بدون فرمانروا باشد. حتی فرمانروای بیگانهای چون اسکندر را از تاریخ حذف نکردهاند و هویّت ایرانی به او دادهاند.
یکپارچگی جغرافیایی: ازآغازشاهنامه تا دوران فریدون، فرمانروایان ایرانی بر کل جهان فرمان میرانند و از ایرج به بعد، بر ایرانشهر که تا پایان شاهنامه کانون رویدادهاست، هر چند در دورههای تاریخی مرزهای ایرانشهر که تا پایان شاهنامه کانون رویدادهاست، هر چند در دورههای تاریخی مرزهای ایرانشهر تغییر میکند؛ مثلاً زمانی ارمنستان بخشی از قلمرو ایران است و زمانی دیگر نیست.
یگپارچگی تاریخی: در شاهنامه، بر خلاف دیگر منابع فارسی و عربی دربارهی تاریخ ایران، روایات یکدست است؛ بدین معنی که خواننده هیچگاه با روایات گوناگونی از یک رویداد واحد روبه رو نمیشود.
این ویژگی ها به خود شاهنامه مربوط نمیشود بلکه هر سه در کتابی به پهلوی به نام خوداینامک ، تاریخ رسمی دورهی ساسانی که در زمان خسرو انوشیروان مدون شده، جمع بوده است.۱ این کتاب از قرن دوم هجری به بعد به عربی و فارسی ترجمه شد و منظومههای گران قدری بر اساس تحریرهای منثور فارسی آن شکل گرفت. فردوسی کاخ بلند نظم خود را بر پایهی یکی از تحریرهای فارسی خدای نامه یعنی شاهنامهیابومنصوری تألیف یافته به سال ۳۴۶ هجری پیافکند.
در عصر تاریخی شاهنامه، یکپارچگی اندیشهی ایرانی به لحاظ سیاسی و دینی در سه مقطع آشکارا قابل تشخیص است و در سرتاسر دورهی ساسانی ادامه دارد:
مقطع نخست، زمان دارای دارایان، آخرین پادشاه کیانی تاریخ ملّی، است که داریوش سوم، آخرین شاهنشاه هخامنشی، را به یاد میآورد و برخی رویدادهای مربوط به پادشاهی اوست که در دوران این پادشاه کیانی بازتاب یافته است. دوران این پادشاه در خدای نامه محل تلاقی دو اندیشهی اصلی ایرانیان باستان است: یکی سیاسی با مرکزیت ایرانشهر؛ دیگری دینی در سراسر قلمرو پادشاهی. تدوین کنندگان خدای نامهایرانی یکپارچه به لحاظ سیاسی و دینی در عصر هخامنشی را در دورهی دارای دارایان تجسم بخشیدند. به گزارش دینکرد و ارداویرافنامه ( فصل ۱، بند ۱)۲ ، دارای دارایان دو نسخه از همهی نسکهای اوستا را در اختیار داشت که یکی در خزانهی شاهی نگهداری میشد و دیگری در دزنِبِشت. اما اسکندر مقدونی آنها را برآورد و سوخت. بنابراین، اسکندر هم یکپارچگی سیاسی ایرانشهر را در زمان دارای دارایان نابود کرد و هم یکپارچگی دینی را. همچنان که، از زمان اسکندر، قلمرو ایرانشهر مرکزیت خود را از دست داد و به ایالتهایی با شاهان متعدد تقسیم شد؛ از همین رو، فرمانروایان سراسر دوران اسکندر تا اردشیر یکم ساسانی را ملوک الطوایف خواندهاند. اوستا نیز، که نماد یکپارچگی دینی آن دوران بود، پراکنده گشت.
مقطع دوم دورهی پادشاهی اردشیر بابکان است که از یک سو، به گزارش تاریخ طبری ( ج۱ ، ص ۸۱۴؛ نولدکه، ص ۳۴) ، به کین خواهی پسر عم خود، دارای دارایان، برخاست و، به گزارش کارنامه اردشیر بابکان (بخش۱، بند ۲۰-۱) ، سراسر ایرانشهر را در نظام پادشاهی واحدی متمرکز ساخت و از دیگر سو، به هیربد هیربدان عصر خود، تنسر یا توسر، دستور داد تا متون پراکندهی اوستای عهد اشکانی را گرد آورد و سامان بخشد. متون پهلوی شکلگیری دوبارهی یکپارچگی سیاسی و دینی در زمان ساسانیان را با عباراتی چون «با آرائیِ ایرانشهر» و «بازگشت به یک پادشاهی» بیان کردهاند. اما در این باره مسالهی بحثانگیز آن است که در شاهنامه و خداینامه، گذشته از خاطرهی مبهمی از داریوش سوم هخامنشی که در دارای دارایان کیانی یاقی مانده، سخنی از پادشاهان ماد و هخامنشی نیست و مسالهای که ذهن پژوهشگران تاریخ ملی را مشغول داشته این است که آیا ساسانیان از پادشاهان هخامنشی اطلاعی نداشتهاند، در حالی که آنان از همان ایالتی برخاستند که سالیان سال موطن و تختگاه هخامنشیان بوده است؟ نخست این فرضیه پیش کشیده شد که علت خالی بودن تاریخ ملی از ذکر پادشاهان ماد و پارس آن است که داستانهای مربوط به نواحی جنوب و مغرب ایران در دورهی اشکانیان به تدریج جای خود را به داستانها و روایاتی سپرد که در اصل به قوم اوستایی۳ تعلق داشت. تأثیر و نفوذ محافل دینی زرتشتی در تدوین خداینامه سبب شد تا ساسانیان ار هخامنشیان بیاطلاع بمانند. بیگمان تأثیر محافل زرتشتی را در حذف تاریخ هخامنشی از تاریخ ملی نمیتوان نادیده گرفت؛ اما برخی ایران شناسان شواهدی عرضه کردهاند که نشان میدهد، بر خلاف آنچه در تاریخ رسمی دورهی ساسانی گزارش شده، ساسانیان از هخامنشیان بی اطلاع نبودهاند، از جملهی شواهد در تأیید این نظر به فقرات زیر میتوان اشاره کرد:
- در مجموعهی مانویِ کُلن، قطعهای هست که در آن مانی اردشیر یکم را « دارا اردشیر»۵ نامیده است و این نام ترکیبی گواه کوشش آگاهانهی ساسانیان است که خود را با دودمان شاهی هخامنشی پیوند دهند.
- ساسانیان سنگ نبشتهها و پیکره نگاریهای خود را نزدیک سنگ نبشتههای هخامنشیان در فارس برپا و خود را با همان عناوین شاهنشاهان هخامنشی معرفی کردند. (shahbazi 2001. P 66-67)
- سکوت تاریخ ملی دربارهی هخامنشیان مدرک قانع کنندهای برای این نظر نمیتواند باشد که پادشاهان اوّلیهی ساسانی از هخامنشیان بی اطلاع بودهاند. همچنان که از سکوت خدای نامه و شاهنامه دربارهی کَرتیر، موبدان موبد پر آوازهی ساسانی، یا کشمکشهای نرسه با بهرام سکانشاه نمیتوان نتیجه گرفت که ساسانیان از کرتیر یا این کشمکشها اطّلاعی نداشتهاند.(Ibid. p. 68)
- یهودیان، ارمنیان و مسیحیان نسطوری که در ایران دورهی ساسانی میزیسته و گاه روابط نیکویی با دربار داشتهاند بعید است که اطلاعات موجود در کتاب مقدس دربارهی هخامنشیان به ویژه کوروش را به ساسانیان انتقال نداده باشند.
سرانجام، مقطع سوم زمان خسرو انوشیروان در قرن ششم میلادی است که این معمار واقعی شاهنشاهی ساسانی، از یک سو، پس از کشته شدن پدربزرگش پیروز در جنگ با هپتالیان و تاخت و تاز اقوام وحشی در مرزهای شمالی، یکپارچگی سیاسی و غرور ملی از دست رفتهی ایرانیان را احیا کرد و از دیگرسو، به دنبال تشتّت دینی در زمان پدرش، قباد یکم، که پیامد ظهور مزدک و رواج آموزههای او بود، فرمان داد تا روایات پراکندهی دینی و ملی را در قالب خدای نامه مدوّن سازند. گذشته از این، به روایتی، در همین زمان، مجمعی از موبدان زردشتی به ریاست وه شاپور، موبدان موبد خسرو انوشیروان، اصالت ۲۱ نسک اوستا را تأیید کرد و به اتفاق نظر بر رأی خود مُهر نهاد. (نامههای منوچهر، ج۱ ، فصل ۴ ، بندهای ۱۷-۱۴)۶
خدای نامه تاریخی بود مشتمل بر زنجیرهای پیوسته از دودمانها و شاهانی که از قدیم ترین ایام تا زمان تدوین آن، یکی پس از دیگری، بر ملت و کشوری واحد فرمان میراندند. این امر ، به علاوهی شرح دلاوریها و پهلوانیهای پهلوانان در هر دوره، میتوانست غرور ملّی ایرانیان را در جنگ با دشمنان شمالی بیدار سازد و تقویت کند. شرح پر آب و تاب جنگ های مداوم ایران و توران در دورهی کیانی ابزار مناسبی بود برای ترویج روحیهی فداکاری و جان فشانی در دفاع از مرز و بوم ایرانشهر در برابر دشمنان شمالی.
در فتح ایران به دست اعراب مسلمانان، یکپارچگی سیاسی و دینی از ایران رخت بربست، اما اندیشهی یکپارچگی ایران، با ترجمهی خدای نامهبه زبان عربی و فارسی دری، باقی مانده و در قرن چهارم هجری، با سروده شدن شاهنامه، شکل نهایی یافت. به تازگی تابوتی در استانبول کشف شده که به یک ایرانی مسیحی به نام خرداد، پسر هرمَزد آفرید، که در قرن نهم میلادی به بیزانس سفر کرده بود تعلق دارد. در کتیبهای که به زبان پهلوی بر روی این تابوت نوشته شده، خرداد موطن خود را ، که در آن زمان بخش شرقی قلمرو خلافت اسلامی بوده و آن را دارالسلام میگفتند، چنین معرفی میکند:۷
Az manransahr٫ az rosta I Calagan ٫ az deh I xist
نکتهی جالب کتیبه این است که در زمانی که ایران شهر وجود خارجی نداشته یک ایرانی مسیحی موطن خود را همچنان ایرانشهر دانسته است.
فردوسی جامهی فاخری بر تحریر ویژه ای از خدای نامه پوشاند و ، در زمانهای که هویت ایرانی جداً در معرض تهدید بود و بیم آن میرفت که فرهنگ ایرانی نیز مانند فرهنگ های ملل دیگر در فرهنگ قوم غالب حل شود، با نمایش گذشتهی شکوهمند ایران، احساس ایرانی بودن را در دل ها نشاند.
گفتیم که فردوسی تحریر ویژه ای از خدای نامه را مبنای کار خود قرار داد. این تحریر ویژه چه بوده است که چنین تأثیر شگرفی را بر جای نهاده است؟ این تحریر نه تماماً ساخته و پرداختهی دستگاه شاهی و دبیران دربار بوده است و نه ساخته و پرداختهی دستگاه دینی ساسانی. به احتمال قوی، طبقهی متوسط اجتماعی و عمدتاً طبقهی دهقان درشکل گیری و استمرار این تحریر، که بی گمان اساس آن همان خدای نامهرسمی بوده، نقش داشته و از قضا شاهنامه را نیز دهقان فرزانهای سروده است. ویژگی اصلی این تحریر آن است که ، در پارهی مفصلی از آن که بخش پهلوانی نام گرفته، به جای شاهان، بیشتر به پهلوانان اظهار علاقه شده و پادشاهی چون گشتاسپ، که در تحریر رسمی خدای نامهسخت محبوب است، جاه طلب و نیرنگ باز معرفی گردیده است.
پس از فروپاشی شاهنشاهی ساسانی، هویّت دینی ایرانی رنگ باخت، اما ملیت گرایی منعکس در خدای نامه در شاهنامه تبلور و تکامل یافت. با آنکه در دورهی ظهور شاهنامه – برخلاف دوران شکل گیری کهن الگوی آن، خدای نامه- ایران از یکپارچکی سیاسی برخوردار نبود، تا اندازه ای میتوان در این دو دوران مشترکاتی یافت. در قرن چهارم هجری، دشمنان شمالی ترکانی بودند که این بار جذب فرهنگ ایرانی شده و خود حکومت را به دست گرفته بودند. به جای امپراطوری روم، اعراب مسلمانی بودند که هویّت خود را در تحقیر ملت های دیگر به ویژه ایرانیان مسلمان میجستند و از دین جدید چون ابرزی برای فزرون خواهی و باج خواهی هر چه بیشتر نیک بهره میبردند. از همین رو، در شاهنامه، تازیان در هیئت اژدی دهاکهی آزمند، دشمن قدیمی ایرانیان، تجسم یافته است.
پس از فردوسی، هویّت ایرانی نه در بستر حکومتی یکپارچه به لحاظ سیاسی و دینی بلکه در بستری فرهنگی، ادبی و هنری استمرار یافت. ایرانیان شاهنامه را چون شناسنامهی ملی خود حفظ کردند و منتظر فرصتی بودند تا یکپارچگی سیاسی و جغرافیائی روزگار کهن را زنده کنند که کردند. پس از پدید آمدن شاهنامه تا پانصد سال بعد که صفویان یکپارچگی سیاسی را به ایران بازگرداندند، به رغم وجود حکومت های محلی، مفهوم ایرانشهر همچنان به حیات خود ادامه داد. گواه این معنی در مدیحههای شاعرانی چون سنایی، نظامی، خاقانی، خواجوی کرمانی و عبید زاکانی نهفته است که پادشاهان ممدوح خود را ، هرچند ر قلمروی در گوشهای از ایران زمین حکم میراندند، شاه ایران یا خسرو ایران خطاب میکردند.
هویّت ایرانی در شاهنامه در تحصیر ملت های دیگر نیست که رنگ و جلا مییابد بلکه خود بر بنیادهای فکری و معنوی و اخلاقی نیرومندی استوار است. از همین رو، ملی گرایی ایرانیان در طول تاریخ هیچگاه به نژادپرستی نفرت انگیزی چون نازیسم و فاشیسم در قرن بیستم مبدل نشد. در قرن بیست و یکم، ایرانیان میتوانند بر پایهی همان بنیادها، به ویژه بنیادهای اخلاقی که در سراسر شاهنامه موج میزند، در جهانی که، در اثر پیشرفت های برق آسا در فناوری ارتباطات، بیم آن میرود که بسیاری از فرهنگهای بومی فراموش شوند، هویّت ایرانی خود را حفظ کنند وآن را استمرار بخشد.
سخن آخر اینکه، اگر دیوان حافظ ناخودآگاه جمعی ایرانیان را باز میتاباند، شاهنامه خودآگاه جمعی ایرانیان است.
*بخش هایی از این مقاله در نخستین همایش« هویت ایران»( دانشگاه تربیت مدرس، ۹ اسفند ۱۳۸۳) ارائه شده است.
۱- دربارهی خدای نامه و تحریرها و منابع آن shahbazi1990:
۲- نیز : نامهی تنسر، ص ۵۶؛ kellens1989
۳- مراد از اصلاح قوم اوستایی در اینجا هم قبیلهی خود زردشت با حامی او، کی گشتاسب، است و هم اقوام ساکن مشرق ایران که هر چند زبان همهی آنها توستایی نبود، با اوستا از این جهت نسبت پیدا میکردند که در انتقال و هم انشای بخشهایی از متون مقدس سهیم بودند.(boyce1989. P.62)
۴- به تازکی شهبازی و سپس دریایی شواهد متعددی در این خصوص عرضه کردهاند. (shahbazi2001. Daryaee2002) برای برخی شواهد: Daryaee.op.cit.p.3؛ Herodian1968. 4.22 ؛ تاریخ طبری، ج ۱ ، ص۸۱۴ ؛ همچنین نولدکه، ص ۳۴:« اردشیر به کمان خود همی خواست تا مملکت را به اهل خود بازگرداند و آن را مانند زمان پدران خود، زمان پیش از ملوک الطوایف، زیر فرمان یک رییس و یک پادششاه درآورد»؛ نامهی تنسو، ص ۴۹-۴۸؛ تاریخ سنی ملوک الارض و الانبیا، ص ۳۳-۳۲.
۵- این نام(Dariaidaxar) در متنی به یونانی در « مجوعهی مانوی کلن» به کار رفته است. (Heinrichs / Koenen 1975. Pp. 21.121.n53: shahbazi.pp 66.72.n.42)
۶- برای این روایت، تفضلی ۱۳۷۶ ، ص ۶۶ ، پانوشت.
۷- برای این کتیبه، دریایی ۱۳۸۲ ، ص ۲۶.
منابع
ارداویراف نامه، حرف نویسی، آوانویسی، ترجمهی متن پهلوی به فرانسه و واژه نامه از فیلیپ ژینیو، ترجمه و تحقیق ژاله آموزگار، معین، تهران ۱۳۷۲.
تاریخ الرسل و الملوک( تاریخ طبری)، محمدبن جریر طبری، به کوشش یان دخویه، بریل، لیدن ۱۹۰۱-۱۸۷۹.
تاریخ سنی ملوک الارض و انبیا، حمزه اصفهانی، مطعبه کاویانی، برلین ۱۳۴۰ ق .
تفضلی، احمد(۱۳۷۶). تاریخ ادبیات پیش از اسلام، به کوشش ژاله آموزگار، سخن، تهران.
دریایی، تورج(۱۳۸۲).« دیدگاههای موبدان و شاهنشاهان ساسانی درباره ایرانشهر»، نامه ایران باستان، س ۳ ، ش ۲(پیاپی:۶)، پاییز و زمستان، ص ۲۷-۱۹.
کارنامه اردشیر بابکان، به کوشش بهرام فره وشی، انتشارات دانشگاه تهران، تهران ۱۳۵۴.
نامه تنسر، به کوشش مجتبی مینوی، خوارزمی، تهران ۱۳۵۴.
نولدکه، تئودور، تاریخ ایرانیان و عرب ها در زمان ساسانیان، ترجمهی عباس زریاب خوئی، تهران ۱۳۷۸.
Boyce.M.(1989)» Avestan people« .Encyclopedia Iranica III. London- New York.
Deryaee.T.(2001-2002). »Memiry and History: The Construction of the past in Late Antique persis« . Narne-ye Iran-e Bastan. Vol. 1 . no. 2 . Autumn-Winter.pp. 1-14.
Denkart. M .Madan(ed). Bombay1911.
Heinrichs.A.and .L. Koenen(1975).» Der Kolner Mani- kodex« .Zeitschrifr fur Papyriologie und Epigraphik 19.
Herodian(1989). Herodian s History. Cambridge.
Kellens.J .(1989). » Encyclopedia Iranica III. London- New York.
Shahbazi.A.Shahpur(1990). » On the Xwaday-namag« .Acta IRanica30. Pp. 208-229.
--(2001). » Fariy asanians Claim to Achaemenid Heritage« Name-ye Bastan. Vol.1. No. 1. Summer. Pp . 61-73.
تارنمای امرداد - ابوالفضل خطیبی
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر