در خبرها آمده است که او هم این جهان را وا نهاد و رفت
بسیاری هم شور وفتور کردند و اندر سجایا و مبارزات ایشان، قلم بر کاغذ گذاشتند
حتا، نیروهای چپ کمونیستی، که دست در دست حکومت تبهکار اسلامی، که زمانی امیر انتظام سخنگوی آغازین این حکومت بود، برای محاکمه او از هیچ تلاشی که هیچ حتا اعدام او، فروگذار نمی کردند، امروز گریبان ها پاره کردند و اندر مبارزه و اخلاق او، سخن های ارزان و پوچ هوا کردند.
اینکه ایشان در حکومت تبهکار اسلامی، از عاشقان و دلبستگان این حکومت و بویژه شخص بازرگان مرتجع بود، جای هیچ شک و شبهه و یا پرسشی نیست
اما باور دارم که او بی گناه، زندانی و محاکمه شد و آقای بازرگان او را برای تحکیم حکومت تبهکار اسلامی، قربانی کرد
من به عنوان یک شهروند ایرانی، هیچگاه مبارزات نسبت داده شده به ایشان را از نگاه ایرانگرایی خود، نه می پسندم و نه هیچ ارزشی برایش قایل هستم
زیرا
ایشان در آن زمان که تیغ ِ شمشیر خونریز حکومت ِ دلخواهش به نخست وزیری بازرگان، گردن دلاوران ارتش پادشاهی و پایوران سیاسی آن نظام را گردن می زد، سکوت کردند و هیچگاه، کلامی در محکومیت تبهکاران اسلامی و تیغ بدستان، به لب تر نکردند، که هیچ حتا به نمایندگی از بازرگان، طبق گفته ی خودش، برای نزدیگی و پای بوسی خمینی، بیست حلسه دو ساعته با بختیار از یاران هم جبهه ای خودشان داشت تا او را متقاعد کند که مثل خودشان به پابوسی خمینی به زیر درخت سیب در فرانسه بروند
به معنای دیگر
ایشان، خمینی و بازرگان را به رفیق سازمانی خودشان، بختیار ترجیح دادند
ایشان حتا در بیمارستان، به عیادت جلاد حکومت تبهکاری اسلامی، محمدی گیلانی، که حکم اعدام خودش را صادر کرده بود، رفت و از او دلجویی کرد. و این در حالی است که تا روز مرگش، هیچگاه حاضر نشد از گذشته ناشاد خود که در جهت تخریب ایران و صاف کردن راه برای به قدرت رسیدن خمینی، از ملت ایران پوزش بخواهد بلکه هماره و همیشه، در هر شرایطی، نظام گذشته را که در آن در صدر نشسته بودند و قدر درو می کردند، ملامت کردند
و این در حالی است که به گفته خودش، بازرگان رئیس دانشکده فنی دانشگاه تهران بود و ایشان هم یکی از دانشجویان او
ایشان هیچگاه نگفت و از خود و گذشته سراسر ضد منافع ایران و ایرانی، سخنی به لب تر نکرد که:
چگونه و چرا که بازرگان رئیس دانشگده فنی دانشگاه تهران، می خواست اسلام سیاسی را جایگزین نظام عرفی ِ پادشاهی کند و در این راه از تروریست های مجاهدین هم حمایت کرد؟
و این در حالی است که همین بازرگان با حمایت رضاشاه بزرگ و از بودجه ملت ایران، به فرانسه فرستاده شده بود تا درس بخواند و برای ایران و ایرانی، تاکید می کنم برای ایران و ایرانی
نه اسلام و امت اسلامی، کار کند
و دردا که همین امیر انتظام بنا به گفته خودش، برای تخریب ایران و تضعیف نظام پادشاهی، در جلسه ی نهضت آزادی به رهبری بازرگان، داوطلب می شود که نامه ی نهضت ضد ایرانی بازرگان را بدست ریچارد نیکسون، معاون ریاست جمهوری آمریکا برساند و می رساند
تازه، با ژستی غیر اخلاقی و حتا عیر انسانی که محلی از اعراب ندارد، مدعی می شود که ممکن بود بعد از رساندن این نامه به نیکسون، اعدام شود
در حالی که به گواهی تاریخ، هیچ کس از این جبهه که به اصطلاح فعالیت سیاسی و اسلامی داشتند، اعدام نشدند که هیچ و بیشترشان در مصدر کارهای مدیریتی کشور بودند
البته باید شرمگین باشد و باشند که در حکومت اسلامی خودشان، از آغاز تا امروز، فقط تیغ برهنه ی اسلام ایرانی کشان و دشنه ی کینه ورزان ِ به اصطلاح میلیونی، مثل خودش، بر گردن ایرانی فرود می آید و یا در قلب ایرانیان فرو می رود.
خلاصه می کنم و در پایان برای ثبت در تاریخ می نویسم که:
امروز، هرکسی که ادعای ایرانی بودن دارد و دلش برای ایران و ایرانی می سوزد
باید موضع خودشان را نسبت به خودزنی سال پنجاه و هفت و به قدرت رساندن رجاله گان اسلام تبهکار، روشن کنند که:
آیا آن شورش کور و خودزنی سال پنجاه و هفت را نا لازم می دانند یا نه؟
اگر نا لازم نمی دانند، باید در دست داشتن همه شان چه قلمی، چه درمی و یا قدمی و کرمی، در دست همین حکومت تبهکار، ذره ای شک نکرد
و اگر نا لازم می دانند، باید در پیشگاه ملت بزرگ و شریف ایران، زانوی ادب به زمین بسایند و از گذشته ناشاد و نا شکیبا و نا ارجمند خود، پوزش بخواهند و برای جبران کم کاری ها و یا بد کاری ها، دست اتحاد به سوی ایرانگرایان واقعی دراز کنند و دور شاهزاده رضا پهلوی حلقه بزنند که امروز، به تنها امید ملت ایران تبدیل شده
و شعارشان، پاینده ایران و ملت ایران است
همین
احمد پناهنده
تارنگار دکتر احمد پناهنده
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر