۶ مرداد ۱۳۹۷

نگاهی به زبان‌پریشی گزارشگران ورزشی

پارسی انجمن، مهرداد بزرگ: از نکته‌های قابل توجه جام جهانی‌ای که گذشت، یکی هم مسئله زبان فارسی بود. چیزی که بارها با واکنش بسیاری از افراد همراه شد و البته از سوی رسانه‌های ورزشی و حتی دوستان ورزشی‌نویس کمتر مورد توجه قرار گرفت. آن‌ها هنوز هم حتی در ساده‌ترین متن‌ها دورترین واژگان انگلیسی را به کار می‌برند و گو این که مسئله برای‌شان حد پرش چیزی از جنس هزار حاشیه‌ ریز و درشت دنیای خودشان است.
اما این که چرا در طول این جام جهانی، این قدر این موضوع برجسته شد به نظرم نه به خاطر حساسیت مضاعف نسبت به زبان فارسی، بلکه از یک جهت به خاطر اهمیت فوتبال است و از جهت دیگر به خاطر تغییر زبان فوتبالی‌ست.

من بر اساس شهودم و نه آماری می‌گویم زبان فوتبالی طی همین ده سال گذشته، دچار بی‌مبالاتی شده‌است. به این معنا که بدون هیچ اندیشه و تعقلی واژگان غربی را به کار می‌گیرد. اما تا این جای کار هنوز برای من غیرفوتبالی چندان مسئله‌ساز نیست و جز این که دیگر نمی‌توانم خیلی با نوشته‌ها و گزارش‌های فوتبالی ارتباطی بگیرم، مشکل دیگری به وجود نمی‌آورد. مسئله اصلی اما جایی‌ست که به شکل‌گیری فرهنگ مربوط می‌شود و این البته ناگزیر است. مسئله این است که این نظام واژگانی در دنیای فوتبال باقی نمی‌ماند و در جایی خارج از فضای فوتبالی هم ظهور و بروز دارد. به عنوان نمونه دوستی ورزشی‌نویس در نوشته‌اش به جای پس‌انداز از سیو استفاده می‌کند. درست است که این واژه اقتصادی در زبان انگلیسی سیو است، اما ما در فارسی معادل پس‌انداز را برای آن به کار می‌بریم. حالا چرا او می‌گوید سیو؟ احتمالاً چون برایش آشناتر است. نه به واسطه این که در کانادا زندگی می‌کند، بلکه به نظرم بیشتر به خاطر این که در دنیای فوتبالی زندگی می‌کند. جایی که به جای مهار توپ می‌گویند سیو. به جای نجات دروازه می‌گویند سیو و غیره. البته این پیش‌داوری من را این دوست می‌توانست تأیید یا رد کند که گویا برایش مهم نبود.
به هر حال، معتقدم این فرهنگ خزنده فوتبالی به خاطر اهمیت بالای این ورزش و سرگرمی در جامعه باید جدی گرفته‌ شود و حقیقتش من این را حق خودم به عنوان یک فارسی‌زبان می‌دانم که به این موضوع اعتراض کنم و در جهت مقابله با آن بکوشم. من اعتراض به این موضوع را چیزی از جنس اعتراض به تغییر محیط شهر و زندگی‌مان و حتی فراتر از آن می‌دانم که بدون استدلال قانع‌کننده، قابل پذیرش نیست.
در پاسخ به این استدلال‌ها در برابر این فارگلیسی‌نویسی فوتبالی‌ها اما دوستی استدلال کرده‌بود که بسیاری از اصطلاحات فوتبالی تخصصی است و جهانی و نمی‌شود با واژه‌ای دیگر جایگزین‌شان کرد. موافق نیستم. حقیقتش این موضوع فقط در ایران به این شکل مضحک فارگلیسی درآمده‌است. شما اگر به گزارش آلمانی‌ها گوش کنی یا هر زبان سوم دیگری، همه‌شان واژگان معادل خودشان را دارند، طوری که وقتی گزارش‌های آن‌ها را گوش می‌کنی و با آن زبان آشنایی نداری، مطلقاً واژه مشترکی پیدا نمی‌کنی که متوجه شوی. در صورتی که فرهنگ زبان‌های تخصصی و جهانی این طور نیست. نمونه‌اش علوم رایانه که واژگان مشترک و کلیدی را راحت‌تر می‌شود از متن و گفت‌وگو بیرون کشید.
اما مسئله دیگر به نفس کاربردی زبان برمی‌گردد. این که ما تا کجا باید واژگان را معادل کنیم، به نظرم کاملاً تابع کاربرد زبان است و وابسته به ماهیت آن حوزه. از این جهت معتقدم در حوزه‌هایی این کار ساده است و گاهی سخت و در مواردی حتی ناممکن. اما از این سختی و راحتی کار حالا درگذریم تا شاید زمانی به آن بپردازم.
مسئله اصلی ماهیت حوزه و هدف از بیان یا نوشتن یک متن یا گزارش و روایت است. فوتبال بر اساس فهم من به عنوان یکی از مردم عامه، نوعی سرگرمی است که ما از دیدن، بازی کردن و پی‌گیری اخبار و تحلیل‌های مرتبط با آن لذت می‌بریم. پس متنی که در مورد فوتبال نوشته می‌شود باید در مخاطب ایجاد لذت کند. این اتفاق وقتی می‌افتد که من بتوانم با آن متن ارتباط معنایی بگیرم. به نظرم با وارد کردن نظام واژگانی غربی و بدون فهم ارتباط فرهنگی و معنایی آن با جامعه هدف، ما این کارکرد اصلی را از زبان فوتبالی می‌گیریم. واژگان غربی ناآشنا وسط یک متن، باعث ایجاد وقفه می‌شود و به لذت متن خدشه وارد می‌کند. به عنوان نمونه واژه وینگر را در نظر بگیرید. این واژه را این روزها فوتبالی‌های متخصص و دیگران به تقلید از آن‌ها زیاد کار می‌برند. اولین بار که من این واژه را دیدم برای چند ثانیه با خودم کلنجار رفتم که آیا درست می‌بینم؟ فکر می‌کردم از آرسن ونگر حرف می‌زنند؟ می‌دانم بی‌ربط است، اما این خطای دید به خاطر آشنایی در همان حوزه فوتبال است که خودشان معتقدند تخصصی است. در همین فوتبال تخصصی ونگر از وینگر برای من آشناتر است.
مسئله دیگرش هم معنای زبان به مثابه کاربرد اصلی آن است. حقیقتش من با این واژگان ارتباط نمی‌گیرم و پدر و پدربزرگ من که مطلقاً نمی‌توانند ارتباط بگیرند. من حتی معنای کاربردی هافبک را هم در سال‌های نوجوانی که با حداقل زبان انگلیسی آشنا شده‌بودم، دریافتم و تا قبل از آن هافبک برای من تنها معنای بازیکنی را داشت که وسط زمین می‌ایستاد و این را هم از تجربه شهودی خودم به دست آورده‌بودم. پس این زبان که برای سرگرمی و لذت من فراهم آمده‌بود، حداقل ۱۵ سال از کارکرد اصلی‌اش تهی‌ شده‌بود. یا این که مثلاً در مورد آفساید، وقتی این واژه را ما وارد زبان‌مان می‌کنیم، پس باید آن‌ساید را هم لابد وارد کنیم که من بتوانم تقابل این‌ها را بفهمم. یعنی اگر آفساید تخصصی است و معنایی را تداعی می‌کند که قابل معادل‌سازی نیست، آن‌ساید هم باید این طور باشد. نه این‌که من تازه حالا که بیشتر گزارش انگلیسی می‌بینم با آن‌ساید آشنا شده‌ام. از این رو به نظرم کلیت چیزی که از آن به تخصصی بودن تعبیر می‌شود، ریشه در جایی دیگر دارد و احتمالاً چیزی از جنس عدم اعتماد به نفس زبانی و عدم خلاقیت و آفرینش ادبی و حتی هنری باشد، البته اگر تفاخر اهل فضل را در نظر نگیریم.
شما به گزارش‌های فوتبالی انگلیسی که گوش می‌کنی، گاهی حس می‌کنی یک ادیب انگلیسی حرف می‌زند، این قدر که زبان روایت‌شان روان و با واژگانی غنی‌ست. این البته به خاطر بی‌سوادی هم است. من نمی‌دانم معیار گزینش گزارشگرها جاهای مختلف دنیا چیست، اما فکر می‌کنم حداقل در شبکه‌های انگلیسی‌زبان، علاوه بر دانش فوتبالی، تسلط به زبان و حتی ادبیات و شیوه روایت هم مطرح باشد. این را بر اساس حاصل کارشان می‌گویم. اما در ایران بعید می‌دانم همان شرط لازم دانش فوتبالی هم آزموده شود و صرفاً اگر طرف کم تپق بزند و حدود سیاسی و اجتماعی سیمای میلی را رعایت کند، براشان کافی‌ست.
به هر رو این موضوع جدی است و جا دارد بیشتر به آن پرداخته‌شود. به شخصه از دیدن این متن‌های فارگلیسی همان قدر آزرده می‌شوم که از دیدن زباله در محل زندگی‌ام و بلکه هم بیشتر.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر