- مخاطبان این ائتلاف و تریبونهای دولتی فارسیزبان خارج کشور آنها را به غلط بخشی از اپوزیسیون تلقی میکنند (رسانههای فارسی زبان دولتی خارج کشور آنها را چنین معرفی میکنند) اما آنها با مبانی و سیاستهای نظام (ضد آمریکا و ضد اسرائیل بودن، جاه طلبیهای منطقهای، مهندسی فرهنگ و جامعه با احکام دینی، عدالتگرایی توزیعی، و هویتگرایی) مخالف نیستند و اگر در خارج از کشور هستند به خاطر زندانی شدن توسط جناح سیاسی رقیب یا جستجوی شرایط زندگی و کار بهتر بوده است و نه مخالفت با مبانی و ماشینهای سرکوب و تبلیغات رژیم.
کیهان لندن، مجید محمدی – ائتلافی اعلام ناشده در خارج ایران وجود دارد که:
۱) به ندرت از مقامات جمهوری اسلامی و تصمیمات آنها در سطوح مختلف انتقاد میکند و بر انتقاد از دولتهای غربی، اسرائیل و بیگانهستیزی متمرکز است.
۲) حامیمبانی نظام جمهوری اسلامی است (گسترشطلبی و حضور روحانیون در قدرت) و ایران و دولت- ملت آن را مساوی رژیم موجود میگیرد.
۳) به ویژه دو ماشین سرکوب و تبلیغات نظام را مفروض گرفته (و نه واقعیت قابل تغییر) و مورد نقد قرار نمیدهد و حتی آنها را با توجیه «غیرت» و «قدرت ملی» برای امنیت کشور مفید میداند (بوق تبلیغاتی نظام را رسانهی ملی نام میدهد).
این ائتلاف شامل شش جریان مشخص است:
۱) مارکسیسم ضد امپریالیست (دنبالهی حزب توده و فدائیان اکثریت) که صدای آن هم در بیبیسی فارسی و هم رادیو زمانه به خوبی شنیده میشود؛ رادیو فردا هم صدای برخی از آنها را منعکس میکند.
۲) چپ مذهبی که خط حرکتی خود را از محمد خاتمیو همراهانش میگیرد (مثل برخی اعضای حلقهی کیان در دههی هفتاد خورشیدی) و در برخی رسانهها مثل رادیو فردا گفتمان حاکم است (البته رادیو فردا گهگاه به یکی دو نفر غیر از آنها مجال ابراز نظر میدهد برای دکوراسیون تنوع و توازن قلابی).
۳) جریان اسلامگرایی عملگرا یا کارگزاران رژیم و نزدیکان و مباشران و کارچاقکنهای آنها که در برخی رسانههای دولتی خارجی مثل بیبیسی فارسی نفوذ قابل توجهی دارند.
۴) شرقگرایی ضد امپریالیست (دنبالهی تفکرات ادوارد سعید که مبلغ قربانی بودن همهی غیراروپاییان در طول تاریخ است، حتی مغولها و عربهایی که به ایران حمله کردند) که در دانشگاهها و مراکز تحقیقاتی مربوط به خاورمیانه حضور دارد.
۵) جریان ملی- مذهبی که هنوز به دینی بودن سیاستها و قوانین و حضور سیاسی و اجتماعی دین باور دارد و ناقد شکل موجود جمهوری اسلامی (و نه اصل ایده) است؛ سایت زیتون و رادیو فردا تریبون این جریان است.
۶) اعضای لابی جمهوری اسلامی در ایالات متحده آمریکا. صدای آمریکا در دوران اوباما تریبون این جریان بود. اکنون مواضع آنها از سایتهایی مثل المانیتور و رسانههای چپ اروپایی و آمریکایی شنیده میشود.
تریبون اصلی
|
تلقی از جمهوری اسلامی
|
ایدئولوژی
|
جریان
|
بیبیسی فارسی/رادیو زمانه | تنها گزینه در برابر سوریهای شدن و نفوذ سرمایه داری/ مخالف جدی براندازی | مارکسیسم | جریان چپ اصلاحطلب غیر مذهبی (مثل فدائیان اکثریت و توده) |
رادیو فردا | تنها گزینه در برابر سوریهای شدن و تجزیه/ مخالف جدی براندازی | اسلامگرایی هویتگرا/سوسیالیستی | چپ مذهبی خط امامی |
بیبیسی فارسی | بدون آلترناتیو/ مخالف جدی براندازی | اسلامگرایی عملگرا | کارگزاران |
الجزیره/ Informed Comment | مسکوت گذاشتن رژیم/تمرکز بر آمریکا و اسرائیل ستیزی | شرقگرایی | فرااستعماری (پست- کلنیال) |
رادیو فردا/ بیبیسی فارسی/زیتون | مخالف ایده براندازی حتی به صورت غیر خشونتآمیز | اسلامگرایی هویتگرا/سوسیالیستی | ملی- مذهبی |
صدای آمریکا (دوره اوباما)/المانیتور | نظام کارفرمای آن است | — | لابی جمهوری اسلامی |
اسامیافراد فعال و نزدیکان این شش جریان در نامهها و اطلاعیههای مختلف و فهرست مهمانان مراسم و شامهای مقامات و سفارتخانههای جمهوری اسلامی در کنار هم به چشم میآید. اخیرا برخی از نمونههای داخل کشوری این شش جریان (ملی- مذهبیها، کارگزاران و چپهای مذهبی) نیز نامهها و اطلاعیههای این جریان را امضا میکنند (مثل تقاضای رفراندوم ۱۵ نفره و درخواست مذاکره با ترامپ با حدود ۱۰۰ امضا) که به خوبی نشان میدهد این جریانها تا چه حد به مواضع ائتلاف اصلاح/ اعتدال در داخل نزدیکاند. در دورههای بیعت نزدیکی این دو جریان را بهتر میتوان مشاهده کرد. مایه تاسف است که مالیات شهروندان آمریکایی و بریتانیایی صرف دادن تریبونهای نسبتا انحصاری (با استثناهای نادر) به استمرارطلبانی میشود که عمدتا مواضع ضد آمریکایی و ضد اسرائیلی و ضد غربی دارند و کعبهی آمال آنها جامعهی قبیلهای ۱۴۰۰ سال پیش، کوبا، چین مائو و شوروی استالین است.
هواداران بیحجاب و کراواتی جمهوری اسلامی
مخاطبان این ائتلاف و تریبونهای دولتی فارسیزبان خارج کشور آنها را به غلط بخشی از اپوزیسیون تلقی میکنند (رسانههای فارسی زبان دولتی خارج کشور آنها را چنین معرفی میکنند) اما آنها با مبانی و سیاستهای نظام (ضد آمریکا و ضد اسرائیل بودن، جاه طلبیهای منطقهای، مهندسی فرهنگ و جامعه با احکام دینی، عدالتگرایی توزیعی، و هویتگرایی) مخالف نیستند و اگر در خارج از کشور هستند به خاطر زندانی شدن توسط جناح سیاسی رقیب یا جستجوی شرایط زندگی و کار بهتر بوده است و نه مخالفت با مبانی و ماشینهای سرکوب و تبلیغات رژیم.
برخی از اعضای این ائتلاف اصولا تحت حکومت ولی فقیه زندگی نکردهاند: ناخنشان را لاک میزنند، بیکینیشان را در سواحل آمریکا و اروپا میپوشند، و شرابشان را مینوشند اما با سیاستهای کشورهایی که به آنها پناه داده یا حقوق پناهندگی میدهد مخالفاند و برای جناح ظاهرا اصلاحطلب کار میکنند. تبدیل شدن به «اپوزیسیون» در خارج کشور برای این افراد ناخواسته بوده و توسط حکومت بر آنها تحمیل شده است یا اینکه این عنوان را برای کار و کسب خود مناسب میبینند. آنها به همان اندازه مخالف حکومت جمهوری اسلامی هستند که اکبر رفسنجانی و محمد خاتمی و حسن روحانی. زندانی شدن در جمهوری اسلامی هدیهای است که نظام به برخی از آنها داده و تا ابد میخواهند از این ویژگی کسبشده یا اعطاشده از سوی نظام به آنها منتفع شوند.
مشترکات این ائتلاف ظاهرا ناهمگون
مجموعهی این افراد از یک سو و محمد خاتمی و حسن روحانی و همهی همکاران و نزدیکانشان در کاست قدرت در جمهوری اسلامی از سوی دیگر با وجود همهی اختلافات فکری و جناحی و عقیدتی و منفعتی، مشترکات فکری و منفعتی نیز دارند. آنها بر این باورند که:
۱.رژیم جمهوری اسلامی با وجود همهی سیاهیها و زشتیهایش فعلا خیر الموجودین (در میان رژیمهای ممکن و متصور برای ایران) است و نباید برای براندازی آن اقدامی صورت داد یا حداقل امکان براندازی وجود ندارد. آنها معتقدند که حتی براندازی نرم و غیرخشونتآمیز را نباید مطرح ساخت چون کسانی (داخلی و خارجی) ممکن است از آن سوء استفاده کنند؛ برخی از اعضای این گروه روزی به دنبال اثبات جنایت جمهوری اسلامی علیه بشریت بودند اما تا احساس کردند که «دشمنان غربی» ممکن است از این موضوعات سوء استفاده کنند به دنبال حفظ رژیم جهت دفاع از آب و خاک خود شده و آن جنایات را فراموش کردهاند! برخی دیگر در دورهای دمکراسی و حقوق بشر را رمز ایجاد امنیت میدانستند اما به سرعت تغییر عقیده داده و امروز مداخلات خارجی «سپاه قدس» را رمز امنیت کشور تلقی میکنند و اسطورههای آنها قاسم سلیمانی است!
۲.همهی تلاشهای افراد بدون قدرت در داخل کشور بدون هماهنگی با آنها فرعی و انحرافی و بینتیجه است. آنها به عنوان مثال حرکتهای ضد حجاب اجباری را جدی نمیگیرند و آن را مانند روزنامهی کیهان تهران دور شدن از مسائل محوری تلقی میکنند.
۳.مردم ایران را اگر آزاد بگذارند چون شیعهاند و مذهبی به همین اسلامگرایان و جمهوری اسلامی رای میدهند (مغالطهی رسیدن از جامعهی دینی مفروض به حکومت دینی). آنها معتقدند که مردم ایران میان روحانیت و مخالفان روحانیت همیشه روحانیت را برای واگذاری قدرت انتخاب میکنند. از این جهت مخالفان سکولار و غیرشیعه و لیبرال را نباید جدی گرفت. کاری که منتقدان میکنند باید این باشد که حاکمان دینمدار را بر سر عقل بیاورند تا مردم و منتقدان را کمتر آزار دهند؛ آنها مدام از خامنهای خواهش میکنند کنار برود و کشور را به یکی از اصلاحطلبان مثل خاتمی یا حسن خمینی به عنوان رهبر بسپارد (تا آدم خود آنها در قدرت قرار گیرد).
۴.جمهوری اسلامی با قوانین و نهادهایی که دارد بهترین حافظ هویت ایرانی و دولت- ملت ایران است و در برابر بیگانگان باید از آن دفاع کرد؛ مهمترین خطر برای مردم ایران امپریالیسم و صهیونیسم است و نه جمهوری اسلامی.
۵.جمهوری اسلامی به دلیل وجود جناحهای سیاسی در آن دمکراتیک و اصلاحپذیر است یا حداقل دارد بدان سمت حرکت میکند (آمادگی برای دمکراسی که هیچگاه روز مسابقهاش فرا نمیرسد) و باید با یکی از این جناحها که دشمنی هزینهبر با غرب را کاهش داده یا کنار گذاشته (دشمنی و فحاشی کمهزینهاش اشکالی ندارد چون تودهها را بسیج میکند) اما همچنان اسلامگراست همکاری و همراهی کرد. در مقابل باید با کسانی که با بیگانگان همسویی دارند و میخواهند با برخی گروهها و دولتهای غربی که خواهان پایان دادن به تاریکی و سیاهی و پلیدی جمهوری اسلامی متحد باشند فاصله گرفت.
۶.در ایران آزادی نسبی وجود دارد. آنها به مخالفان میگویند «شما منابعتان رسانههای داخلی است و چون داخل آزاد است شما میتوانید اطلاعات به دست بیاورید.» این سخن وارونه کردن واقعیت است. اگر نویسندگان مخالف همان مطالب درون کشور را تکرار میکنند چرا بسیاری از آنها نمیتوانند به ایران سفر کنند یا بسیاری از آنها در ایران به زندان رفتهاند؟ نکته دیگر اینکه نویسندگان منتقد به اطلاعات ارائه نشده در کنار اطلاعات دروغ ارائه شده اشاره میکنند در حالی که در داخل چنین امکانی نیست. و سوم اینکه رهیافت نویسندگان خارج رهیافت انتقادی است که در داخل تحمل نمیشود.
جانماز بیگانهستیزی آب کشیدن
بخش خارجی این طرز تفکر با وجود همه گونه برخورداری از امکانات دولتهای غربی و جوامع غربی مخالفان خود را متهم به دریافت کمک یا تماس با دولتهای غربی میسازد تا با اتکا بر گفتمان ملیگرایی دهههای چهل و پنجاه خورشیدی (بیگانهستیزی و نجس تصور کردن خارجی) از مخالفان مشی خود مشروعیتزدایی کند. آنها همهی منتقدان خود را با برچسب «مدافع حملهی نظامی به ایران و سوریهای شدن آن» معرفی میکنند. جالب اینجاست که معاون رادیو آزادی (که رادیو فردا تحت آن فعالیت میکند) در ایمیلی که برای قطع حضور من در این رادیو فرستاد به این موضوع اشاره کرده بود که من از این رادیو حقالزحمه دریافت میکنم (فردی که خود از دولت آمریکا حقوق دریافت میکند و حتی ایرانی نیست). جنایتی بالاتر از این هست که یک شهروند آمریکا از منابع اختصاص یافته از مالیات شهروندان آمریکایی حقالزحمه دریافت کند؟! اینگونه مواضع صرفا برای اقناع گروههای بیگانهستیز در خارج و داخل کشور است. وقتی نتوان با کار حرفهای به کسب اعتماد مخاطبان پرداخت طبعا این تاکتیکهای تبلیغاتی مورد توجه قرار میگیرد.
مسئله قدرت
تمرکز این شش جریان مؤتلف بر حل مسائل فکری یا معضلات جامعهی بشری یا تبیین مسائل و مشکلات جامعهی ایران نیست. از این جهت با مباحث و نظرات آنها نمیتوان صرفا به صورت نظری برخورد کرد و تصور کرد که میتوان با آنها با مفاهمه مشکلات و معضلات موجود و اختلافات را حل کرد. اینها گروهی را همپیمان سیاسی خود میدانند و گروهی را مخالف خود. با مخالفان به شکل حذفی برخورد کرده و تلاش میکنند با حملهی شخصی آنها را از میدان به در کنند یا فضای رسانهای را از آنها بستانند. با همپیمانان خود که عمدتا صاحبان منابع در کاست قدرت در داخل کشور هستند مرتبا در تماس هستند و تلاش میکنند از آنها فاصله نگیرند. اینها درجه حرارت سیاسی خود را با درجه حرارت هاشمی رفسنجانی (زمانی که زنده بود) یا محمد خاتمی و حسن روحانی تنظیم میکنند چون (به غلط) آنها را مرکز ثقل جریانهای سیاسی عملگرا یا «میانهرو» (کلمهای بیمعنی در جمهوری اسلامی) در داخل کشور میدانند. مسئلهی اینها قدرت است و تا احساس کنند که آلترتانیوی غیر از خود آنها یا همپیمانان سیاسیشان دارد مطرح میشود با توهین و برچسبزنی و پروندهسازی سعی میکنند آنها را کنار بزنند.
جسمشان در غرب و ذهنشان در جمهوری اسلامی
بدین لحاظ مسائلی مثل حقوق بشر و دمکراسی برای این گروه در واقع دعوای خانگی با رقبا (و نه تلاش برای استیفای حقوق شهروندان بیقدرت) و برای بسط قدرت بیشتر به حاشیهرفتگان سیاسی است و نه اینکه «زبانشان لال» بهاییان و همجنسگرایان و بیدینان و سنیان و یهودیان ایرانی در انتخابات ریاست جمهوری و مجلس به عنوان نامزد شرکت کنند یا زنان در کنار دریا بیکینی و تاپ بپوشند و دختران و پسران در خیابان همدیگر را ببوسند و کمکهای نظامی جمهوری اسلامی به حزبالله و حماس قطع شود. اگر کسانی خواستند چنین ناپرهیزیهایی بکنند بهتر است والدین آنها برایشان بلیتی خریده و آنها را به تورنتو و نیویورک و پاریس و لندن بفرستند. به همین دلیل است که فرزندان بخش داخلی این نحوهی طرز تفکر در غرب مثل غربیان زندگی میکنند و بخش خارجی آنها در عین حضور در غرب هنوز در ایران تحت جمهوری اسلامی زندگی میکنند و با زندگی در غرب درنیامیختهاند. آنها مانند بخشی از اعراب فرانسوی یا سومالیاییهای مینهسوتا یا ترکهای آلمان در گتوهای هویت یا محفلمحور خود زندگی میکنند و روابطشان عمدتا با قوم و قبیلهی خودشان است.
آنها این نوع ذهنیت را با واقعبینی توجیه میکنند اما متوجه نیستند که خود بخشی از واقعیت موجود سیاسی در داخل هستند یعنی توجیه وجود یک حکومت سفاک و ناقض ابتداییترین حقوق انسانها با عقبماندگی جامعه یا مذهبی بودن بخشی از مردم. آنها با اینگونه استدلالها مردم ایران را شایستهی آزادی و دمکراسی نمیدانند.
پروژهها
این شش جریان در ذیل برنامهی حمایت از بقای جمهوری اسلامی مدام پروژههایی خلق میکنند. داستان مخالفت با جنگ علیه جمهوری اسلامی در اروپا و آمریکا، حذف صدای اکثر انحلالطلبان از رسانههای دولتی آمریکا و بریتانیا، سر و صدا برای تحریم دروغین دارو، پررنگ ساختن جریان قرن نوزدهمی روشنفکری چپ در ایران، طرح میراث شیعه به عنوان یکی از مقولات فرهنگ ایرانی، مخالفت با مداخلهی آمریکا در سوریه (که به قدرت گرفتن داعش انجامید)، و دفاع از مداخلات منطقهای جمهوری اسلامی، همه و همه را باید در ذیل شش وجه مشترک بالا فهمید.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر