فردی که با تمامی جان و درونش، عاشق و دلداده ی خمینی بود و در این راه، آنچنان خودزنی کرد که در اثر زیاده روی، با لگدی از خمینی به بیرون از ایران پرتاب شد.
او بعد از قیام ملی بیست و هشت مرداد، به پیروی از پیشوای کینه جویش، کینه ی خانواده پهلوی و در راسش محمد رضا شاه ایرانساز را به دل گرفت و هر آنچه در توان داشت، در محیط آزاد آن زمان، سیاه نمایی کرد و خاک در چشمان مردم ناآگاه ریخت و عاقبت با فوجی از نا ایرانیان ایرانی نمای به اصطلاح جبهه ی ملی، که برای دست بوسی پدرخوانده ارتجاع اسلامی-خمینی- به زیر درخت سیب در فرانسه رفته بودند، همراه شد و بر طبل خودزنی، کوبید تا امامش بیاید.
او در بخشی از نوشته اش، با عنوان «امام میآید» در این رابطه نوشته است است:
«امام میآید، با صدای نوح، با طیلسان و تیشه ابراهیم، با عصای موسی، با هیأت صمیمی عیسی و با کتاب محمد و دشتهای سرخ شقایق را میپیماید و خطبه رهایی انسان را فریاد میکند. وقتی امام بیاید دیگر کسی دروغ نمیگوید. دیگر کسی به در خانه خود قفل نمیزند، دیگر کسی به باجگزاران باجی نمیدهد، مردم برادر هم میشوند و نان شادیشان را با یکدیگر به عدل و صداقت تقسیم میکنند. دیگر صفی وجود نخواهد داشت، صفهای نان و گوشت، صفهای نفت و بنزین، صفهای مالیات، صفهای نامنویسی برای استعمار، و صبح بیداری و بهار آزادی لبخند میزند. باید امام بیاید تا حق به جای خودش بنشیند و باطل و خیانت و نفرت در روزگار نماند.»
یا در جایی دیگر افاضه می کند که:
"« محیط انقلاب باید با سرعت و شدت پاکیزه شود، یعنی همه دشمنان انقلاب، همه میکروب ها و سمومات موّلد عناد و ظلم باید بلافاصله و بدون کمترین درنگ، نابود شوند. انقلاب، عدالت خاص خود را دارد و عدالت انقلابی یعنی، شدت عمل هر چه بیشتر...».
این فرد کینه جو، تا وقتی که زنده بود، از هیچ تلاشی در جهت تخریب چهره رضاشاه بزرگ و محمد رضا ایرانساز، دریغ نکرد و همواره و همیشه در نوشته هایش- بی ربط-مثل آخوندهای حاکم، سری به صحرای کربلای بیست و هشت مرداد می زد و گریبانها پاره می کرد و خیانتکارانه، سیاه نمایی می کرد.
او تنها نبود بلکه تمامی خانواده اش از برادر بزرگش، احمد حاج سیدجوادی گرفته تا دختر احمد،، شهرزاد صدر حاج سید جوادی، عروس مریم قجر عضدانلو، در صف مقدم خیانت به منافع ملی ایران و ملت ایران بودند و هستند
ای کاش زنده می ماند و دردادگاه تاریخ، پاسخگوی همه ی خیانت هایش می بود
اما افسوس و دریغ که مُرد و پرونده خیانتش به ایران و تاریخ ایران را به گور برد
حال بگذارید خیانتکارانی چون حرب توده و سازمان اکثریت و جبهه ی ضد ملی، در مرگ این خیانتکار عزا بگیرند و بر سرشان بکوبند. اما کیست که نداند، همه این ناکسان در خیانت به ایران و ایرانی، پرونده ی سنگینی دارند که در فردای آزادی ایران، در دادگاه عدالت و مردمی گشوده خواهد شد
به امید آن روز
احمد پناهنده
تارنگار دکتر احمد پناهنده
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر