- تصاویر جامعهی امروز ایران دستِ کمی از ایام قاجار ندارد. اگر قدری به این شباهت مصیبتبار بیاندیشیم، شاید بشود اینجور نتیجه گرفت که حکومت جمهوری اسلامی فرزند ناقصالخلقه و بیمار ایام قاجار است.
- رضاشاه، زمانِ قابل سنجش و ساعت رسمی را به زندگی ایرانیان وارد کرد و با یکسانسازی ساعت و تقویم، کوشید تا سبک زندگی مردمان ایران را از یِلخیگری و باری به هر جهت بودن، رهایی بخشد.
- فکلیهای مُخَبَّطی که به فرنگ فرستاده شده بودند تا علم بیاموزند و به کشور خدمت کنند به واسطهی کینهای که از سکولاریسم حاکم بر پادشاهی پهلوی داشتند، همواره میکوشیدند احکام خشن و بَدَوی صادره از مرجعیت شیعه را بزک کنند تا مگر روزی بتوانند دین را به عرصهی سیاست ایران بازگردانند.
کیهان لندن، یوسف مصدقی- چند روزی است که شبکههای اجتماعی در اعتراض به رفتار وحشیانه و بَدَوی نیروی انتظامی و صدا و سیمای فرقهی تبهکارِ حاکم بر ایران با چند نوجوان رقصنده، پر شده است از ویدئوهای رقاصی کاربران محترم. فارغ از کیفیت کار این بزرگواران، اینکه برخی از این کاربران گرامی تصورشان از مبارزه با حکومت وحشی و ماقبل تمدن جمهوری اسلامی، در فیلم گرفتن از قِر ریختن و کمر لرزاندن خلاصه میشود، جای تأمل دارد.
پیش از ظهور شبکههای اجتماعی و بروز بیماری خودنمایی در طبقات مختلف جامعه، مبارزهی سیاسی و اعتراض به وضع موجود، نمودهایی معنیدار و البته پرهزینه داشت. معترضین، افرادی شجاع و دلیر بودند که به خیابان و عرصهی عمومی میآمدند و نارضایتیشان را ابراز میکردند. امروزِ روز اما هر رفتار بیهزینه و مشنگانهای به مدد جهالت جمعی و رفتار گلهوار در فضای مجازی، مشمول و مصداق اعتراض محسوب میشود. فرقهی تبهکار حاکم هم که در ادارهی امور اساسی مملکت وا مانده است، از چنین رفتارهایی استقبال میکند و با دامن زدن به آنها و راه انداختنِ جنگ زرگری میان جناحهای مختلفِ «شرکت سهامی جمهوری اسلامی»، حواس عوام را از مشکلات و فجایع پیش رو برای مدتی پرت میکند. بنگاههای سخنپراکنی ریاکاری مثل بیبیسی فارسی هم در راستای منافع صاحبانشان برای استمرار نظام جمهوری اسلامی، به پوشش پر آب و تاب این جهالت جمعی میپردازند.
اما بر مردم ایران چه رفته است که این چنین برای کسب پیش پا افتادهترین انواع آزادی خفّت میکشند؟ از چشمانداز صاحب این صفحهکلید، شرایط مصیبتبار فعلی، حاصل شورش بخشهای مذهبی و چپگرای جامعهی ایران علیه نظم، بهداشت و شادی در سال ۱۳۵۷ خورشیدی است. آنچه امروز در رفتار وحشیانهی فرقهی تبهکار با نوجوانان رقصنده می بینیم، تالی فاسد شورش نکبتبار بخشی از جامعهی ایران علیه پهلویگرایی است. سطوری که در پی میآید، توضیح مختصر این چشمانداز است.
الف) یاد باد آن روزگاران، یاد باد!
طی چند سال اخیر، به مدد شبکههای اجتماعی و تلویزیونهای سرگرمیمحور ماهوارهای، جوانان ایران که فضای اجتماعی دوران پهلوی را درک نکردهاند، با تصاویری حقیقی و زیبا از زندگی طبقهی متوسط ایران عصر پهلوی آشنا شدهاند. نتیجهی طبیعی دیدن چنین تصاویری، ایجاد حسی از خسارت و غمِ فراگیر نسبت به از دست رفتنِ مواهب زندگی در یک جامعهی مرفه و دارای آزادیهای اجتماعی است.
این اندوهِ فراگیر، خود موجب پر رنگتر شدن حس نکبت و فلاکت ناشی از انقلاب بهمن ۱۳۵۷ خورشیدی است. آنچه نسل جدید و جوان ایران بیش از هر چیز درک میکند، تفاوت آشکار میان چهرههای شاد و امیدوار آدمهای طبقهی متوسط عصر پهلوی با صورتهای شکسته، غمزده و فلاکتزدهی حاصل از حکومت جمهوری اسلامی است.
چهار دهه پس از نابودی عامدانه و جاهلانهی دستاوردهای دوران پر رونق پادشاهی پهلوی، نسلهای برآمده از «دوران طلایی امام» و بالیده در ایام مسموم و پر تزویر و دروغ اصلاحات، هیچ امیدی به آینده ندارند. آنچه پیش روی این جوانان و میانسالان قرار گرفته، اقتصادی ویران است همراه با جامعهای فاقد حداقل آزادیهای اجتماعی که همزمان، با سقوط اخلاقی حیرتآور و محیط زیست رو به انهدام دست و پنجه نرم میکند.
عصر پهلوی، با همه دوران سیصد سال اخیرِ تاریخ ایران متفاوت است. وقتی به عکسهای بجامانده از دوران قاجار نگاه میکنیم، جز فقر و فلاکت و بیماری و تکیدگی و گرسنگی در سیما و جبین عامهی جامعه نمیبینیم. جامههای مندرس، ساختمانهای در حال ویرانی، راههای خاکی و سنگلاخ، مشاغل کاذب و هرز، اوباش و لوطیهای خیابانی و از همه بیشتر خشونت و بینظمی، نماهای اصلی تصاویر بجامانده از عصر قاجار هستند. شوربختانه تصاویر جامعهی امروز ایران هم دستِ کمی از ایام قاجار ندارد. اگر قدری به این شباهت مصیبتبار بیاندیشیم، شاید بشود اینجور نتیجه گرفت که حکومت جمهوری اسلامی فرزند ناقصالخلقه و بیمار ایام قاجار است.
ب) فکلی نمازخوان: چهارپایی بر او کتابی چند
از نگاه صاحب این صفحهکلید، مهترین دستاورد دوران پهلوی، ایجاد نهادهای منضبط و با برنامه و آوردنِ نظم به ساحت عمومی زندگی ایرانی بود. رضاشاه، زمانِ قابل سنجش و ساعت رسمی را به زندگی ایرانیان وارد کرد و از این طریق به نبرد خرافات و بیعملی رایج در جامعهی ایران رفت. بیشینهی ایرانیان پیش از دوران رضاشاه، بنا به سرشت واپسگرا و موعود محورِ شیعهگری و به واسطهی مفهوم فاسدکنندهی انتظار، به زمان و وقتشناسی ارزش نمیگذاشتند. رضاشاه با یکسانسازی ساعت و تقویم، کوشید تا سبک زندگی مردمان ایران را از یِلخیگری و باری به هر جهت بودن، رهایی بخشد.
در همین ایام بود که اعزام دانشجو به فرنگ برای تربیت نیروهای تحصیلکرده و کارآمد، در دستور کار وزارت معارف آن دوره قرار گرفت و تعدادی دانشآموز نخبه و درسخوان با بورسیه دولت پادشاهی ایران روانهی اروپا شدند تا پس از تحصیل در ممالک پیشرفتهی آن بلاد به وطن بازگردند و در آبادانی و پیشرفت ایران نوین مشارکت کنند.
هر چند بسیاری از این محصلین پس از بازگشت به ایران مصدر خدمات مهمی به کشور شدند اما برخی از آنها که حتی در غرب هم اسیر رسوبات ذهنهای مرتجع خود بودند، پس از تحصیل علوم تجربی و مهندسی، بدون درک مبانی سکولارِ تخصصشان، به ایران بازگشتند و پایهگذار گروههای سیاسی مخالف حکومت پهلوی شدند! بیشینهی این فکلیهای نمازخوان را موجودات منحطی از قبیل مهدی بازرگان و یدالله سحابی تشکیل میدادند. این جماعت بدونِ فهمِ این امرِ بدیهی که علم جدید مبانی یکسر متفاوت از دین دارد، به دنبال پل زدن میان مفاهیم دینی و علوم تجربی- مهندسی بودند. این چنین بود که این حرف یاوه به مرور میان بخشی از جامعهی گرفتار شیعهگری ما رایج شد که علم و دین قابل جمع هستند و بسیاری از احکام و مفاهیم دینی را میشود توجیه علمی کرد!
فکلیهای مُخَبَّطی از قماش بازرگان و سحابی، با همین توجیه سراغ تفسیر علمی قرآن رفتند و همراه با آن وقت و عمر خود را برای محاسبهی دقیق حجم و جِرم آب کُر و حکمت وارد شدن به مبال با پای چپ و امثال چنین جفنگیاتی هدر دادند. این جماعت به واسطهی کینهای که از سکولاریسم حاکم بر پادشاهی پهلوی داشتند، همواره میکوشیدند احکام خشن و بَدَوی صادره از مرجعیت شیعه را بزک کنند تا مگر روزی بتوانند دین را به عرصهی سیاست ایران بازگردانند.
ج) آخوند شیعه، طهارت علیه بهداشت
از همان دوران اصلاحات رضاشاهی، صنف آخوند شیعه که تمام رشتههای تزویر هزار سالهاش را پنبهشده میدید، کینه از ایران متجدد و نوین و بانیان آن را به دل گرفت. رضاشاه نه فقط دادگستری و اوقاف را از آخوندهای شیعه پس گرفته بود بلکه با تزریق اندیشهی فنسالار و سکولار به جامعهی ایران، ملاهای شیعه را از گُردهی بخش بزرگی از جامعه پیاده کرده بود. این واقعه از نظر آخوندهای شیعه که هزار سال از نادانی و انتظار بیپایان مردم نان خورده بودند، نابخشودنی بود.
بهداشت عمومی و ساعت رسمی، مفاهیمی سکولار و غیر مذهبی هستند که به سادگی میتوانند مزخرفاتی از قبیل آب کُر و افق شرعی را در ساحت زیست مردم، کمرنگ کنند. طبیعی است مردمی که به شستشوی هر روزه عادت کنند و در منزل یا گرمابهی عمومی زیر دوش بروند، دیگر کمتر تن به غسل و غوطه خوردن در خزینههای متعفن و سرشار از میکروب میدهند و بجای فرو رفتن در چنین گندابهایی برای غسل ارتماسی، نظافتشان را از دینداریشان جدا میکنند. این برداشت از پاکیزگی اما بر زندگی همهی مردم غالب نشد. از طرف دیگر، بخشی از جامعهی یِلخی و شیعهگرای ایران، بنا به مقتضای زندگی سنتی خود، آنچنان به تنبلی و لاابالیگری خو کرده بود که تن دادن به بهداشت و نظم برایش حکم شکنجه و زندان با اعمال شاقه را داشت. این گروه از جامعه ایرانی، دست در دست آخوندها سالها به مبارزه با بهداشت و نظم ادامه دادند تا اینکه در انقلاب ۵۷ به مقصودشان رسیدند.
د) این چپولهای بویناک
دستهی دیگری از مخالفان نظم و بهداشت دوران پهلوی، چپگرایان به اصطلاح مبارزی بودند که راه و روشی مضحک برای نفی تجدد حاصل از حکومت پهلوی در پیش گرفتند. این عده بانی روشی در زندگی شدند که از همان دوران به «زندگی خَلقی» مشهور شد. در قاموس این جماعت هر رفتار پاکیزه و منظم، نشانهای از بورژوازی محسوب میشد. نظافت شخصی، آراستگی ظاهری، تراشیدن ریش و سبیل (بخصوص سبیل!)، رعایت ادب و نزاکت و از همه مهمتر رعایت نظم و وقتشناسی، همگی نشانهی نوکری فرد برای دستگاه حاکمه و اسارت او در چنگال امپریالیسم بود! این چپولهای جاهل، به تقسیم فلاکت و تعفن همگانی اعتقاد داشتند و جامعهی بویناک و گلهوار اشتراکی را منتهای آمال خود میدانستند. این جماعت از زمانی که اسلحه به دست گرفتند، جز ترور و سرقت از بانک کار دیگری نکردند و هر پلشتی که مرتکب میشدند را به عنوان مبارزه در راه آرمانهای طبقهی کارگر توجیه میکردند.
ه) انقلاب ۵۷، شورش علیه بهداشت، نظم و شادی
انقلاب ۱۳۵۷، نقطهی اتصال فکلیهای نمازخوان، چپهای چرک و آخوندهای مفتخور بود. بخشی از جامعه که تنپروری و بینظمی منتهای آمالش بود، به عنوان بازوی اصلی سرکوبها و جنایات انقلابیون به این سه جریان پیوست و تا مدتها عرصهی عمومی جامعه را به اشغال خود درآورد. گفتمان فاشیستی- مذهبیِ «نجاست و پاکی» دوباره جای بهداشت را گرفت و مبارزه با امپریالیسم و ترویج تفکر بیمایه و درماندهی خودکفایی و قطع ارتباط با جهان، جایگزین نظمِ ناشی از بوروکراسی و سکولاریسم شد.
سیاست ازدیاد جمعیت و افزودن به لشکر اسلام با استناد به حکمتهای تابناکِ «هر آنکس که دندان دهد نان دهد» و «روزی رسان خداست»، باعث شد کشوری که به زور خوراک چهل میلیون نفوسش را تأمین میکرد، امروز بیش از هشتاد و پنج میلیون نانخور داشته باشد. «ارتجاع سرخ و سیاه» همدست با هم، تمام منابع جایگزینناپذیر کشور را نابود کردند و ایرانیان را آویزان میان زمین و آسمان، به حال خود رها ساختند.
جمهوری اسلامی جایی است که پستترینِ نوع بشر آنجا به یکدیگر میرسند. از بازاری محتکر نزولخور تا لمپنپرولتاریای حزب باد و کمونیستِ شیعهگرای بانکدزد، همگی با ایمان به یقهی چرک و دشمنی با بهداشت و شستشو، گرد هم آمدهاند و نخستین حکومت مستضعفان بر زمین را بر پا کردهاند.
تکمله
بدیهی است که چنین اوباشی جدا از نظم و بهداشت، با شادی و سرخوشی مردم هم سر ناسازگاری دارند. این شادیستیزی اما گاهی بهانهی خوبی برای انحراف مردم از مطالبات اساسی و بزرگتر است. اینکه رقصیدن جای پرسشگری را بگیرد، نه تنها مطلوب تبهکاران حاکم بر ایران است بلکه میتواند راهبرد آنها برای گریز از بحرانهای پیش رویشان باشد. باید توجه داشت که رقصیدن و اطوار ریختن در شبکههای اجتماعی به هیچ روی در تعریفِ «نافرمانی مدنی» و «مبارزهی بیخشونت» قرار نمیگیرد. همچنانکه رفتارها و نسخههای احمقانهای از قبیل عربده کشیدن روی بام و روشن کردنِ اتو و باقی لوازم پر مصرف برقی در ایام جنبش سبز، نه تنها آسیبی به جمهوری اسلامی وارد نکرد بلکه موجب درآمدزایی برای وزارت نیرو شد! نافرمانی مدنی از اعتصابات کمرشکن و اعتراضات بیخشونت خیابانی قدرت میگیرد نه از جنباندن خود جلوی دوربین و به اشتراک گذاشتن آن در فضای مجازی.
باید همواره به خود یادآور شویم که: براندازی بی قید و شرط جمهوری اسلامی، تنها راه حل بازگشت شادی و نظم به زندگی مردم ایران است.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر