۱۰ تیر ۱۳۹۷

جشن سپند تیرگان

تیرگان
بنام خداوندِ باران و رود / ز یزدان و «تِشتَر» بر ایران درود
به دریایِ«فَراخْکَرْت» آن شَهَنْشَه / همانْ «تیشتَرْ» همآوَردَشْ «اَپوشَه»
هِزاریٖ پا زِ دریا دورَش افکند / سپس آبِ سپندش را پراکند

به یاریِّ اهورا آن همه آب / رها کرده ، همه جا گشته سیراب
به پاسِ کوششِ آن «تیشترِ» گُرد/ به روز و ماهِ تیر، پیر و جوانْ خُرد
به تابستان به هر سالی در آغاز / بگیرند مردمانْ جشنی ، زنند ساز
به روزِ سیزده از ماهِ «تِشتَر» / که باشد نامِ آن یارِ دلاور
بگیرند جشن و برخوانند چکامه / بپاشند آب و دم گیرند ترانه
همه نوشند و در رامشگریها / سپاسِ «تیر» و مزدایِ اهورا
چنین جشنِ پر از استوره و راز / بنامند « تیرگان» آنرا زِ دیرباز
پس از دانستنِ استوره یِ «تیر» / تو را آگه کنم از آرشِ شیر
که او را بود یَک تیرِ سِپَندیٖن / که آن تیرش بُدی پایانِ یک کین
_________________________________________
پس از یورشِ شاهْ افراسیاب / خموشیِ بخت و بلندْ آفتاب
به یاریِّ آن مادرِ خوشْ خَرام / سِپَندارْمَزِ نیکِ فرخنده فام
چنان شد که از بهرِ پایانِ جنگ /یَکی تیر ، بر دارد آن مرزِ تنگ
هر آنجا که آن تیر افتد همان / شود مرز ایران و تورانْ نشان
ز ایران یکی یل شدی نامجوی / همان آرشِ پَهْلَوِ راهجوی
همه نامِ ایران به لب داشتی / به جز مهرِ مردم نپنداشتی
یکی تیرِ افسانه ای بر گرفت / سپندارمز آن تیرْ دادَشْ شگفت
دلاور ز تن کَند آن جامه را / نمود آن بر و کتف مردانه را
بگفتا که من تندرستم به تن / روان و تنم از برایِ مِهَن
چنین گفت و سویِ دماوند رفت / به کَردارِ شیر و چو آهو به تَفت
رها کرد آن تیر را از کمان / به یاریِ باد و خدا بی گَمان
برفت تا که خورد بر درختی بزرگ / به نزدیکِ آمویْ رودِ سترگ
از آن پس شده مرزِ ایرانْ نشان / گرفتند جشنی همه مردمان
به پاسِ چنین رویدادِ گران / و جانبازیِ آرشِ پهلوان
گرفتند مردم چنین جشن را / ورا نام « تیرگان » گرفتند سزا

تارنمای امرداد - سوشیانت

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر