۱۷ دی ۱۳۹۶

کشتی سوراخ جمهوری اسلامی؛ سرنوشت مشترک اصلاح‌طلب و اصولگرا

- ریزش یک نظام ضدمردمی و تمامیت‌خواه، همواره بخشی ناگزیر از روند فروپاشی آن است.
- این بار اصلاح‌طلبان هستند که نه بین «بد» و «بدتر» بلکه بین نظام و مردم، بین «بد» و «خوب» باید انتخاب کنند.

اعتراضات سراسری که از هفتم دی‌ماه ۹۶ در ایران شکل گرفته چه از نظر گستردگی، چه از نظر حجم نارضایتی مردم و شعارهای تندی که با محور «نخواستن جمهوری اسلامی» سر داده‌اند، نه تنها مقامات جمهوری اسلامی که بسیاری از فعالان اپوزیسیون را شگفت‌زده کرده است.
شدت و فراگیری و گسترش اعتراضات اگر چه باعث شگفتی است اما این جویبارهایی که به هم پیوسته‌اند و رود خروشان «اعتراضات سراسری» را جاری ساختند از مدت‌ها پیش در جامعه جاری شده بود. برخی از منتقدان و مخالفان و رسانه‌ها، از جمله کیهان لندن، آنها را دیدند و درباره‌شان مرتب گزارش دادند. اما جمهوری اسلامی حتی به هشدارهای مقامات و وابستگان خود نیز اعتنایی نکرد و خود را به ندیدن و نشنیدن زد.

ماه‌هاست که در سرما و گرما، شب و روز، زن و مرد، پیر و جوان، مقابل بانک‌ها و موسسات مالی، مجلس و قوه قضاییه و همچنین در برابر کارخانه‌های ورشکسته و تعطیل اعتراض می‌کنند و اموال و حقوق خود را می‌خواهند. مدت‌هاست معلمان و بازنشستگان از وضعیت اسفبار معیشتی خود شکوه دارند؛ هزاران کارگر در سراسر ایران یا اخراج شده‌اند یا ماه‌ها حقوق نگرفته و محتاج نان شب خود هستند. این وضعیت مردم را به این نتیجه رساند که باید به خیابان رفت و از دست این حکومت نالایق و ناتوان فریاد زد:‌ «ما انقلاب کردیم، چه اشتباهی کردیم».
امروز جوانان دهه ۷۰ نیز که به اصطلاح بچه‌های نظام جمهوری اسلامی هستند با تکیه بر پشیمانی پدران و مادرانشان از انقلاب، از پهلوی‌ها حمایت می‌کنند به این دلیل که به تجربه می‌بینند وضعیت ملت و مملکت پس از انقلاب ۵۷، در داخل و خارج، بسیار فلاکت‌بار شده است.
نظام که یک جناح‌اش در روز نخست تظاهرات سراسری، لبه شمشیرش را به سوی دولت روحانی گرفته بود و می‌گفت «بفرما، تحویل بگیر» و جناح دیگر انگشت اتهام‌اش رقبا را نشان می‌داد که علیه دولت دسیسه می‌کنند، با گسترش سریع تظاهرات به بیش از نود شهر بزرگ و کوچک، آن هم با شعارهایی که بیخ وبُنِ نظام را هدف قرار داده‌اند، آچمز شده و همگی با هم کشورهای خارجی از آمریکا و اسرائیل تا عربستان و فرانسه را متهم می‌کنند.
«تغییر نظام» خواست اصلی مردم
تظاهرات سراسری که از ماه‌ها پیش بر بستر اقتصادی آماده می‌شد، با شتاب به سطح سیاسی و «تغییر نظام» رسید.
سال‌هاست که در جمهوری اسلامی همه مولفه‌ها به استخدام یک جناح برای کوبیدن طرف مقابل درآمده است؛ در هر بزنگاه نیز هر دو علیه مردم متحد می‌شوند. ایران نه تنها ملی اداره نمی‌شود بلکه مانند ملکی که گویی وقف جمهوری اسلامی شده، منابع آن میان سردمداران و خانواده‌های مافیایی معمم و سپاهی تقسیم شده و دو جناح اصولگرا و اصلاح‌طلب، در رقابت‌های سیاسی و تقسیم غنائم سفره‌ی ایران بین خود و هم‌کیشان سلطه‌جو و قدرت‌طلب در منطقه، مردم ایران را فراموش کرده‌اند.
مدت‌ها پیش رهبر جمهوری اسلامی در پاسخ به حسن روحانی که در سخنرانی خود مدام از بایدهایی حرف می‌زد که می‌بایست بشود، گفته بود که مرجع این باید‌ها خود شمایید؛ یعنی خودت باید به نیاز‌ها پاسخ بدهی. از این جهت ایرادی نداشت که مردم از حسن روحانی مطالبه و انتقاد کنند. اما از آنجا که حسن روحانی و اصلاح‌طلبان بیشتر ترجیح می‌دهند زیر پرچم دروغین «آزادی» وعده‌های سیاسی بدهند تمایلی ندارند که خطاب مطالبات اقتصادی‌ باشند؛ مطالباتی که در هیچ رژیمی شوخی‌بردار نیستند. تظاهرات سراسری ایران نیز یک بار دیگر نشان داد، اقتصاد قوانین خود را دارد و هیچ سیستم سیاسی از قاطعیت آن در امان نیست چه برسد به ساختار الکن و ناتوانی چون نظام جمهوری اسلامی ایران که در مصادره و غارت و چپاول و تخریب چیزی از حمله‌ و اشغال کشور توسط نیروهای بیگانه کم نداشته است.
نقاب از چهره اصلاح‌طلبان برافتاد
با اعتراضات سراسری که پیش و بیش از هر چیز مُهر پایان بر اعتبار دولت حسن روحانی و اصلاح‌طلبانی زد که مدافع آن هستند، آنها در دو روز نخست تظاهرات ترجیح دادند با رصد رویدادها فرصتی برای ماهی گرفتن از آب گل‌آلود پیدا کنند. شعارهای مردم بیش از همه آنها را به تعجب انداخت که فکر می‌کردند «محبوب» هستند! حال آنکه انتخاب محدود و اجباری رأی‌دهندگان بین «بد» و «بدتر» الزاما به معنای محبوبیت «بد» نبوده است. به گفته‌ی بسیاری از رأی‌دهندگان، انتخاب و راه دیگری نداشتند. برخی از چهره‌های اصلاح‌طلب مانند محمد خاتمی و عباس عبدی و عطاءالله مهاجرانی و حتی نوچه‌های آنها در خارج از کشور، اول به روی خود نیاورده و سکوت کردند و وقتی هم دهان باز کردند، مردم را «اغتشاشگر» و «موج بی‌ریشه» خواندند و خواهان سرکوب آنها شدند. اعتراضات مردم و عبورشان از اصلاح‌طلبان، نقاب از چهره‌ی آنها برانداخت.
حجت‌‌الاسلام محمد خاتمی
فعالان سیاسی اصلاح‌طلب و‌‌ همان افرادی که در اعتراضات سال ۸۸ هر گونه خواست و مطالبه مردم را به‌حق و مقابله با خواست مردم را «خودکامگی» می‌دانستند، کاملا عصبی، علیه مردم عادی که نه رأی خود به «بد»‌ بلکه از فساد و دروغ خسته شده و کار و نان و کرامت می‌خواهند بسیج شدند.
تکلیف مردم با محافظه‌کاران و اصولگرایان و «رهبر» و مراجع متحجر و تندروها که همیشه معلوم بوده است. از همین رو این بار اصلاح‌طلبان بودند که حالشان از تظاهرات سراسری و شعارهای آن به شدت خراب شد. آن هم در حالی که در تمام سال‌های گذشته همین مردم به اصلاح‌طلبان از جمله رییس جمهور آن، محمد خاتمی، با آرای میلیونی امید بستند. حتی در سال ۸۸ نیز این فرصت را به آنها دادند تا از «جنبش سبز» استفاده کرده و اگر می‌توانند و راست می‌گویند، نظام را به سود مردم، و نه برای رسیدن به سهم خودشان در قدرت، «اصلاح» کنند! اما معترضان کشته و زندانی شدند؛ رهبران جنبش سبز به «حصر»‌ افتادند؛ و هنوز که هنوز است جرأت و توان آن را ندارند «حصرِ» کسانی را که از خود نظام و مدافع آن هستند، رفع کنند. «ماجرا» با خطاب مردم به جناحین نظام رو به پایان می‌رود: اصلاح‌طلب، اصولگرا، دیگه تمومه ماجرا!»
مثلث مهار اعتراضات در داخل و خارج
فعلا تظاهرات سراسری مردم با اصلاح‌طلبان نیز مرزبندی کرده‌ است. در این میان بسیاری از اصلاح‌طلبان خارج‌نشین که ژست اپوزیسیون می‌گرفتند از اصولگرایان داخل ایران هم برافروخته‌تر و عصبی‌تر علیه مردم می‌گویند و می‌نویسند.
از آن سو، اصولگرایان که در ابتدا درباره اینکه دولت موظف به پاسخگویی به مطالبات اقتصادی مردم است، داد سخن می‌دادند، وقتی دیدند سنبه‌ی اعتراضات پرزور است و کل نظام در خطر قرار گرفته، به نقش اصلی خود برگشته و رویدادهای اخیر را نیز مانند سال ۸۸ «فتنه» نامیده و آنها را به کشورهای خارجی نسبت دادند.
در عمل اما، جناحین نظام و هوادارانشان که هنوز به خود نیامده و جنبش بیکاران و گرسنگان و آزادی‌خواهان را نمی‌بینند، سوار همان «کشتی» معروف هستند که مدت‌هاست «سوراخ» شده. آن هم در حالی که اختلافات و کینه‌های رقیبان درون نظام آنقدر مزمن و پررنگ است که به نظر می‌رسد حتی بر سر پر کردن این «سوراخ» هم به توافق نمی‌رسند چه برسد به آنکه بخواهند یکپارچه در برابر مردم بایستند. ریزش یک نظام ضدمردمی و تمامیت‌خواه، همواره بخشی ناگزیر از روند فروپاشی آن است. ضلع‌های مثلث مهار جنبش مردم،  شامل اصولگرایان و اصلاح‌طلبان در داخل و دلبستگان نظام در خارج، نیز از این قاعده مستثناء نیست.
در شرایطی که حفظ جمهوری اسلامی در سرلوحه برنامه‌ی اینان قرار دارد، اصلاح‌طلبان و نمایندگان مجلس شورای اسلامی تلاش می‌کنند در نقش میانجی بین نظام و مردم ظاهر شوند؛ انسداد ساختار سیاسی اما این نقش را نیز به مضحکه تبدیل می‌کند. از یک سو ارتباطات بسته و رسانه‌های اجتماعی فیلتر می‌شوند و از سوی دیگر هر وزیری در حوزه‌ی خود وعده و وعید می‌دهد؛ قوه قضاییه و سپاه هم دست به بازداشت گسترده مردم و سرکوب تظاهرکنندگان می‌زنند؛ ولی مگر چند نفر را می‌توان کشت و دستگیر کرد؟ مگر با سرکوب، مشکلات اقتصادی و مطالبات مردم حل می‌شود؟ مگر حکومتی که در شرایط عادی از تأمین خواست‌های مردم ناتوان بوده، اکنون می‌تواند به وعده و وعیدهای خود عمل کند؟ همه اینها به اضافه تجربه‌ی چهل سال زندگی در جمهوری اسلامی سبب می‌شود که تظاهرات سراسری برای پایان دادن به این شرایط را به شدت جدی گرفت. این بار اصلاح‌طلبان هستند که نه بین «بد» و «بدتر» بلکه بین نظام و مردم، بین «بد» و «خوب»‌ باید انتخاب کنند.


کیهان لندن - روشنک آسترکی

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر