- آنچه باعث بروز اعتراضات سراسری و گسترده در ایران شده از نگاه تئوریسینها و نظریه پردازان کاملاً روشن است: ترکیبی از بحرانهای سیاسی ساختاری و اقتصادی و مطالبات فروخورده اجتماعی و فرهنگی.
- رژیم جمهوری اسلامی مانند هر حکومت تمامیتخواه دیگر چشم به روی واقعیت بسته و تا سرحد توان به دنبال پایان دادن به این اعتراضات با روشهای سرکوبگرانه است بدون آنکه علت را جستجو کند.
- کارشناسان میگویند نباید ریشه اعتراضات مردم ایران به حکومت را تنها در معیشت و اقتصاد دید بلکه آنها «غرور ملی» و «آینده» خود را بر باد رفته میبینند و در پی آزادیهای فردی هستند.
- «هر چه جمعیت جوانتر باشد امکان بسیج آنها برای شرکت در اعتراضهای سیاسی بالا میرود».
در مورد «کاهش در توانایی دولت» مواردی مثل «تورم، بالا رفتن بدهیها، فشارهای مالی، فساد شدید، عدم رعایت حقوق بشر، فشارهای مهاجرتی و اختلاف بیننظامیان» مطرح میشود.*
از نظر گلدستون، «ستیز نخبگان» شامل «شکاف بین دولتمردان و بازرگانان»، «انشعاب در ارتش، شکاف بین اقوام و مذاهب و کمبودهای احزاب» میشود و در مقابل همه اینها، «توانایی بسیج تودهای» قرار دارد که ناشی از «پایین آمدن دستمزدها، بیکاری، شهرنشینی بیش از حد و جوانی جمعیت» است.
بر اساس نظریه گلدستون این مسائل بحرانهای شدیدی را پیش روی حکومتها میگذارد و توانایی مردم در قیام را افزایش میدهد.
تظاهرات سراسری ایران تجلّی بحرانهای سیاسی، اقتصادی و اجتماعی است که رژیم ایران از نخستین روزهای حیات خود پس از پیروزی انقلاب ۵۷ تا امروز با آنها دست به گریبان است.
تظاهرات در ایران روز هفتم دیماه ۱۳۹۶ آغاز شد و در نخستین روزها، شعارهایش انتقاد از سیاستهای اقتصادی حسن روحانی بود. هم دولت و اصلاحطلبان که بدنهی اصلی سیاسی حامی روحانی در قدرت هستند، اعتراضات را تحریک از سوی کانون رقبای سیاسی خود در جناح راست قلمداد کردند. با همین استدلال، روحانی دوشنبه، ۱۱ دیماه، در سخنانی در واکنش به «اعتراضات سراسری» اعلام کرد «۲۰۰ هزار میلیارد از ۳۶۰ هزار میلیارد تومان بودجه در اختیار دولت نیست» تا با مقصر جلوه دادن «رقیب»، تا توجه معترضان به «جناح» دیگر جلب شود.
روحانی، پیش از آغاز تظاهرات، در واکنش به اعتراض مردم «نسبت به بودجه سال ۱۳۹۷» به خصوص انتقاد از به بودجه نهادهای مذهبی گفته بود که «نمیخواهم بگویم بعضی از آن پولها صرف تخریب دولت میشد، اما این پول کجا خرج شد و رفت؟»
او در سخنرانی ۲۸ آذر آدرسهایی را از مشکلاتی که دولتاش گرفتار آنهاست داد و به «فساد گسترده و عدم اراده دادگاهها در مبارزه با فساد» و مشکلآفرینی نهادهای امنیتی، بحران شنود، تفتیش عقاید، فیلترینگ و فشارهای سیاسی و بیکاری و معیشت اشاره کرد.
پس از ادامهی تظاهرات و در خطر قرار گرفتن کل نظام، بلافاصله سپاه اعلام کرد که حاضر است در مسائل مختلف برای بهبود معیشت مردم با دولت همکاری کند و موازی با آن انبوهی از وعده و وعیدههای نمایندگان مجلس از هر دو جناح سیاسی و همچنین وزرا و مسوولان اجرایی آغاز شد، که یک پرسش مهم را مطرح میکند: اگر این اقدامات قابل اجرا بود چرا زودتر انجام نشد؟! چه تضمینی وجود دارد که این وعدهها انجام شود؟ با کدام امکانات؟! چرا آنقدر منتظر شدند تا کار به آنجا برسد که هزاران شهروندان جان به لب رسیده به خیابانها بیایند و علیه کل نظام شعار بدهند و به دنبال ساقط کردن حکومت باشند و دهها کشته و مجروح و بازداشتی بر جای بماند؟
گلدستون میگوید دولت نیاز به منابع دارد و هر دولتی، چه دیکتاتور باشد چه مردمسالار، چنانچه نتواند دستگاههای اداری و نظامی خود را سرپا نگهدارد و نتواند فرصتهایی برای نخبگانی که پشتیباناش هستند فراهم کند و حداقل استانداردهای شغلی و قضایی و امنیتی طبقه متوسط و جمعیت کارگری را تامین کند «پایدار نمیماند».
تظاهرات سراسری مردم ایران در دیماه ۱۳۹۶ طبقه متوسط رو به پایین و جامعه کارگری را در بر میگیرد و شعارهای غیرسیاسی آنها عمدتا درباره مشکلات اقتصادی مانند بیکاری و عدم اشتغال، حقوق معوقه، دستمزدها و درآمدهای پایین، بیمههای اجتماعی و گرانی و تورم است.
این همه در حالیست که دسترسی دولت به منابع تامین بودجه به حداقل رسیده و از همین رو مجبور است مالیات عمومی را افزایش دهد. بار افزایش مالیات در اولین گام بر طبقه متوسط و کارکنان و کارگران فشار میآورد.
عموم مردم وقتی میبینند اقلیتی، آن هم نالایق و بیکفایت که هیچ نقشی در کارهای تولیدی و اقتصاد کشور ندارند، به روز به روز ثروتمندتر میشوند و در مقابل، امکانات آنها هر روز کمتر و منبع درآمدشان بیش از پیش محدود میشود، و حتی حقوق کاری را که انجام میدهند دریافت نمیکنند و بر خیل عظیم بیکاران هر روز افزوده میشود، و همزمان غول گرانی و تورم درآمد ناچیز آنها را میبلعد، راه و چارهای جز اعتراض و رفتن به خیابان ندارند.
ناامیدی توده مردم، پاشنه آشیل دولت روحانی
از موفقیتهای دولت حسن روحانی زنده نگاه داشتن کورسوی امید دستکم در بین گروههایی بود که دور اول و دوم انتخابات به او رای دادند به امید آنکه «نرمش قهرمانانه»ی «رهبر» و «برجام» بتواند انسداد اقتصادی را رفع کند. ولی امروز همانها ابعاد گستردهی ناکارآمدی دولت و بنبست حکومت را دیده و دچار یأس و ناامیدی شده و به «جنبش پشیمانی» رأی آوردهاند.
در این بین دولت و مجموعهی حکومت به دلیل مشکلات ساختاری که از همان آغاز تأسیس جمهوری اسلامی با آن روبرو بودهاند، هر سال که گذشت بیشتر تضعیف شدند. بر این روند میبایست دست و دلبازی رژیم در خرج کردن منابع مالی کشور برای جنگ و ترور و تبلیغات در خارج از مرزهای ایران را نیز افزود.
در شرایطی که قوه مجریه ناتوان از اجرای قانون و وعدههاست و برنامههایاش در سایه بیپولی و رقابتهای سیاسی روی زمین مانده و قوه مقننه به عنوان مرجع قانونگذاری فشل شده و نمایندگان به جای وکالت مردم، در پی منافع شخصی خود هستند، زیر سوال رفتن دستگاه قضایی و ناکارآمدی دادگستری آخرین تیر بر ساختار و کلیت رژیم است. کاری که تیم احمدینژاد با تمام قوا آن را به پیش برده است.
اولین تصمیم مالی حکومت در واکنش به اعتراضات در مجلس گرفته شد و آن هم «افزایش سقف معافیت مالیاتی کارمندان دولت و کارکنان بخش خصوصی» است. این یعنی دولتی که سر تا پا گرفتار است مجبور شده بخشی از روزنههای کسب درآمد خود را کور کند. گرچه این تصمیم برای بخشی از جامعه امتیاز است اما باعث میشود مطالبات بخش دیگری از مردم به خاطر بیپولی دولت روی زمین بماند.
در واقع در بهترین شرایط دولت روحانی در این مدت کوتاه میتواند تنها بخشی از بارها و گرفتاریها و بدبختیها را از روی دوش گروهی از شهروندان بردارد و روی دوش گروهی دیگر بگذارد. کاری که او در تمام این سالها در ابعاد کم و زیاد کرده و بار همه این استراتژی فشل روی دوش آنهایی مانده که امروز دست از جان شسته و در خیابانها شعار میدهند و میگویند که جمهوری اسلامی را نمیخواهند.
حاکمیت با تمام متعلقات خود این زنجیره را که گلدستون و دیگر نظریهپردازان سیاسی و اجتماعی تصویر کردهاند نمیبینند و دچار دو اشتباه عمده میشوند؛ نخست آنکه ریشه همه مشکلات را «اقتصادی» دیدهاند و دوم آنکه در مقابل آن ایستادهاند و با کمک رسانهها و پیادهنظام و دستگاه تبلیغاتی خود سعی در پاکسازی آن به هر نحوی دارند و گمان میکنند با وعده برای تغییراتی در وضعیت اقتصادی اوضاع تغییر میکند.
خودباوری جوانان ایرانی
عبدالرحمن الراشد، تحلیلگر صاحب نام عرب در بخش از مقالهی خود در العربیه با عنوان «بحران ایران عمیقتر از قیمت نان است» با برشمردن مسائل اقتصادی در ایران مینویسد: «آنها که باور دارند بحران اقتصادی، انگیزه اصلی مردم برای قیام علیه رهبر رژیم است، عوامل ریشهایتر و مهمتر را نادیده میگیرند […] نان تنها مشکل آنها با دولت حسن روحانی نبود و قیمت سوخت نیز نقطه اختلاف آنها با رهبر رژیم نبود، آنها [معترضان] با همه آنچه رژیم نمایندگی میکند، مخالفند.»
به تحلیل الراشد «اکثر ایرانیان افرادی متدین نیستند، آنها غرور ملی دارند که نمیخواهند از سوی رهبران دینی به حاشیه رانده شود. این غرور ملی به باد رفته است».
او مینویسد، در حالی که آیتالله میخواهد همه در خدمت او و برای نشر آموزههای او و جنگیدن برای او در گوشه و کنار دنیا باشند جوانان ایرانی به این باور رسیدهاند که بهترین فیلمها را میسازند و زیباترین قصیدهها را میسرایند و در پستوها به دور از چشم جاسوسان بسیجی پارتی برگزار میکنند.
این تحلیلگر به عملکرد معترضان در تظاهرات نیز اشاره کرده و میگوید «ملت ایران که پلاکاردهایی با شعارهای مخالفت با حمایت از جنبشهای دینی در سوریه، لبنان و عراق به دست میگیرند، به شکل حقیقی از رژیم ایران متنفرند و این احساس بزرگتر و خطرناکتر از درخواست نان با قیمت کمتر است».
تاکید الراشد روی «جوانان» است همچنان که حسین ذوالفقاری، معاون امنیتی وزارت کشور در روزهای اخیر گفته بیش از ۹۰ درصد از کسانی که در صحنه ناآرامیهای اخیر دستگیر شدهاند جوان و نوجوان هستند، میانگین سنی آنها زیر ۲۵ سال بوده و عموما سابقه دستگیری و بازداشت قبلی ندارند که مهر تاییدی است بر این واقعیت که اعتراضات در ایران به واقع قیام جوانان علیه حکومتی است که در همه ابعاد آن را نمیخواهند.
الراشد در پایان پیشبینی کرده یا رژیم باید تن به خواسته معترضان بدهد و یا راهی جز سقوط ندارد.
بار دیگر به نظریه گلدستون برگردیم. او میگوید: «دولتها با توسل به شیوههای مختلف سرکوب و کنترل دولتی هر کدام به نوعی با نارضایتی مردم مقابله میکنند، اما افزایش جمعیت میتواند این تلاشها را خنثی کند. چنانچه افزایش جمعیت با فرسایش منابع روستایی ترکیب شود مهاجرت به سوی شهرها باعث تراکم جمعیت شده که کنترل را باز هم مشکلتر میکند. این مهاجران آمادگی دارند که در سازمانهای جدید فعالیت کنند به طوری که رشد شهری تعداد افرادی را افزایش دهد که آمادگی دارند برای جنبشهای اعتراضی جدید بسیج شوند».
اتفاقاً نظریه این استاد دانشگاه با آنچه الراشد مطرح میکند چند فصل مشترک دارد که یکی از برجستهترین آنها اشاره به نقش «جوانان» است.
او میگوید: «هر چه جمعیت جوانتر باشد امکان بسیج آنها برای شرکت در اعتراضهای سیاسی بالا میرود، چون جوانان بیش از بزرگسالان ادعا دارند و کوتاه میآیند و میخواهند حرف خودشان را به کرسی بنشانند. اگر گروه عظیمی از جوانان در مقابل فرصتهای اقتصادی عادی قرار بگیرند و نخبگان جامعه در ارائه فرصتها و جذب طرفداران خود با یکدیگر رقابت کنند اعتراضات تشدید میشود، حال اگر حکومت مرکزی ضعیف باشد، تشکل دستههای جوان در گروههای مبارز تا توسعهی آن در سطح ملی بسیار امکان دارد».
آنچه امروز در ایران جریان دارد نمونه بارزی از وضعیت بالاست. امکانات اصلا عادلانه توزیع نشده و آن مقداری که در دسترس عموم مردم قرار دارد بسیار محدود است و در مقابل نورچشمیها و «ژنهای خوب» و آقازادهها و یقهسفیدها و عافیتطلبها سهم عمدهای از هر چیزی میبرند. حال، زمان مشخص خواهد کرد آیا حکومت جمهوری اسلامی خواهد توانست به مطالبات مردم پاسخ گوید یا راه مستقیم سقوط را در پیش خواهد گرفت.
*از کتاب «نظریهپردازی انقلابها» نوشته جان فورن John Foran; Theorizing Revolutions
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر