۸ خرداد ۱۳۹۷

تجاهل، مغالطه و ارعاب: شش مدعای بی‌اساس استمرارطلبان

اصلاح‌طلبان در انتخابات سال ۹۶ در تبلیغات برای روحانی سنگ تمام گذاشتند
کیهان لندن، مجید محمدی – کسانی که خواهان ادامه‌ی جمهوری اسلامی ‌هستند و به شدت با هرگونه تضعیف نظام و نهادهای سرکوب (سپاه و بسیج، نیروی انتظامی، قوه‌ قضاییه و نهادهای ۱۶ گانه‌ی امنیتی) و تبلیغات (دیوانسالاری مذهبی، رادیو و تلویزیون دولتی، سازمان تبلیغات اسلامی، حوزه‌های علمیه، سازمان فرهنگ و ارتباطات و هزاران نشریه و وبسایت و خبرگزاری) آن مخالفت می‌ورزند در موضوعات مختلف دچار دوگانگی و تناقض‌های جدی هستند. آنها فراموش می‌کنند که نمی‌توانند با منطق‌های متفاوت رفتار کشورها را مورد داوری قرار دهند یا واقعیات را نادیده بگیرند یا از دیگر کشورها انتظار داشته باشند که نسبت به سه دسته نهادهای سرکوب، نهادهای جهانگشایی و نهادهای تبلیغاتی نظام همدلی انقلابی نشان دهند.
تجاهل: انکار نارضایی عمومی
استمرارطلبان به دلیل هراس از سقوط رژیم جمهوری اسلامی ‌و به خطر افتادن منافع و برهم خوردن چارچوب‌های ذهنی و هویت ایدئولوژیک‌‌شان اصولا اعتراضات عمومی ‌و نارضایی گسترده را نادیده می‌گیرند. آنها به همین دلیل اعتراضات دی ‌ماه ۹۶ با بیش از پنج هزار بازداشت و حدود سی کشته را «یک شوخی بد» خواندند. یکی از استمرارطلبان سرسخت پس از یک هفته از شروع اعتراضات دی ‌ماه ۹۶ از اظهار نظر در مورد این رخدادها خودداری می‌کرد با این توجیه که اطلاعات کافی از این رویدادها به دستش نرسیده است (فیس‌بوک حمید دباشی) و احتمالا هنوز آن اطلاعات را دریافت نکرده است. همه‌ی طیف لابی جمهوری اسلامی ‌در برابر کشتار دی‌ماه ۹۶ و بعد در خوزستان و کازرون سکوت کردند اما همین طیف برای کشته شدن اعضای حماس در حمله به مرز اسرائیل اطلاعیه صادر کردند و به موگرینی برای حفظ برجام نامه نوشتند. می‌خواهید ببینید این استمرارطلبان چه کسانی هستند به فهرست امضاکنندگان نگاه کنید. تا پیش از خیزش دی ۹۶ می‌گفتند نارضایی وجود دارد اما نارضایی کجا و اعتراض خیابانی کجا. وقتی اعتراضات خیابانی اوج گرفت معترضان را اقلیتی کوچک خواندند گویی در ایران آزادی اعتراض وجود دارد و همه‌ی معترضان جرات می‌کنند به وسط خیابان آمده و اعتراض کنند.
در چند سال اخیر مهاجرت ایرانیان به خارج حتی به کشورهای همسایه از جمله گرجستان و عراق و ترکیه به اقشار کم‌درآمد و خرده‌پا بسط یافته است. چرا مردم یک کشور باید زادگاه و کشور خود را ترک کنند و دشواری‌های زندگی در جامعه‌ای را پذیرا شوند که می‌دانند شرایط برای آنها در آنجا هم دشوار خواهد بود (مثل مهاجرت ۶۶۰ هزار ونزوئلایی به کلمبیا در حالی که در ونزوئلا جنگ داخلی یا خارجی وجود ندارد)؟ استمرارطلبان این واقعیات روشن را نمی‌بینند یا آنها را عادی تلقی می‌کنند. آنها همانند محمد سعید الصحاف وزیر فرهنگ و ارشاد صدام تا وقتی که اعتراضات به در دفتر خامنه‌ای نرسد آن را باور نمی‌کنند. در اجتماعی در کشور نیست که شعار «مرگ بر دیکتاتور» داده نشود (یک نمونه: تشییع جنازه ناصر ملک مطیعی).
مغالطه: پایگاه اجتماعی رژیم
استمرارطلبان از پراکنده و غیرمنسجم بودن مخالفان جمهوری اسلامی مشروعیت سیاسی و انتخابی بودن و وسعت پایگاه اجتماعی رژیم را نتیجه می‌گیرند. اینها دو موضوع کاملا متفاوت هستند. مخالفان در سازماندهی و جمع‌آوری منابع مشکل دارند اما اینها دلیل محبوبیت یا پایگاه پرقدرت اجتماعی حکومت نیست. حکومت تنها بر یک اقلیت سازماندهی شده، داری منابع قدرت و ثروت و منزلت و ماشین تبلیغاتی و سرکوب خود متکی است. یک جمعیت سه تا پنج میلیونی هوادار این نظام و از شرایط راضی هستند (روحانیون شیعه، اعضای سپاه و کارگزاران دولتی و بخشی از اعضای خانواده‌های آنها که سهمی‌ می‌برند). اینها پایگاه اجتماعی نیستند و با اندکی احساس سقوط از دور حکومت پراکنده می‌شوند.
احمد جنتی در مورد سپاه می‌گوید: «اگر سپاه نبود، انقلاب، جمهوری اسلامی ایران و اسلام هم نبود.» (کیهان ۸ اردیبشهت ۱۳۹۷) معنای این سخن این است که اسلام و جمهوری اسلامی امروز بر زور و سلاح و سرکوب اتکا دارد و این زور اگر برداشته شود چیز زیادی از آنها باقی نخواهد ماند. با همین زور است که شیرهای نفت به دست آنهاست و با شیرهای نفت است که به گروهی پاداش می‌دهند تا در کنار آنها بمانند. جالب است که دبیر شورای نگهبان با همه‌ی اتهاماتی که از حیث نادانی به وی می‌زنند متوجه این موضوع شده اما استمرارطلبان نمی‌خواهند آن را متوجه شوند.
ارعاب: ترساندن مردم
استمرارطلبان هر گونه وارد آوردن فشار بر جمهوری اسلامی (مثل تحریم یا اعتراضات عمومی) را مساوی جنگ و سوریه‌ای شدن گرفته و مردم را از آنها می‌ترسانند تا به همین سیستم ولایی برای امنیت خویش تمسک کنند. اما آنها هیچگاه مردم را از اقدامات ضد امنیتی حاکمان خود در ایران و منطقه نترسانده‌اند. مهمترین مخاطره برای امنیت مردم ایران نه امریکا و اسرائیل بلکه جمهوری اسلامی و رفتارهای آن است. آنها تحریم را مساوی جنگ و اعتراضات عمومی در کشور را مساوی جنگ داخلی و تجزیه می‌گیرند تا مردم را از تغییر رژیم منصرف سازند. در این مورد ارعاب‌ها مبتنی است بر مغالطه.
تجاهل: کبک‌های خوشخوان
استمرارطلبان با تفکر آرزومندانه همه‌ی شواهد فروپاشی اجتماعی، اقتصادی و سیاسی در ایران را نادیده می‌گیرند، گویی ندیدن به معنای نبودن است. هر جا بحث از بحران پیش بیاید آن را ساخته نئوکان‌ها و مقامات امریکایی «پول گرفته از مجاهدین خلق» برای جنگ‌افروزی معرفی می‌کنند. این فروپاشی‌ها دیگر ادعای «امپریالیسم جهانی» یا «صهیونیزم بین‌الملل» نیست بلکه مقامات دولتی در حد وزیر یا حتی رهبر جمهوری اسلامی از آن سخن می‌گویند. وقتی خامنه‌ای می‌گوید «وضع اقتصادی کشور تعریفی ندارد» (تابناک ۲ خرداد ۱۳۹۷) آن هم از سوی کسی که سیاست سفیدنمایی را سیاست رسمی‌ تبلیغاتی نظام قرار داده اوضاع واقعا باید بحرانی باشد. اگر او هم نگفته بود از وضعیت تولید و ارز و خروج سرمایه می‌توان شرایط را تشخیص داد. تنها به آمارهای جرائم و اعتیاد، وضعیت محیط زیست، آمار فقر و بیکاری کارشناسان مستقل (و نه مراکز آمارساز دولتی) در یک دهه‌ی گذشته نگاه کنید تا ببینید جامعه‌ی ایران به کدام سو می‌رود.
مغالطه: نگرانی‌های از جای خود به در شده
استمرارطلبان نگران مخدوش شدن اعتبار بین‌المللی ایالات متحده به واسطه‌ی خروج از برجام هستند اما تا کنون از به حراج گذاشته شدن اعتبار بین‌المللی ایران به دلیل نقض هر روزه‌ی مقررات بین‌المللی و پیمان‌هایی که امضا کرده و حتی قوانین داخلی کشور نیستند. اگر بودند باید این نگرانی را بیان می‌کردند. اگر جمهوری اسلامی صدها نفر را اعدام کند یا هزاران نفر را بازداشت، صدای آنها در نمی‌آید. نگرانند مبادا به تریج قبای سرکوبگران بر بخورد. تفاوت است میان نگرانی برای امنیت عمومی و نگرانی برای امنیت مخدوش‌کنندگان امنیت عمومی، موضوعی که استمرارطلبان نمی‌خواهند بدان توجه کنند.
ارعاب: تحریم‌ها و جناح سرکوبگر
استمرارطلبان می‌گویند تحریم‌های بین‌المللی یا ایالات متحده موجب قدرت بیشتر جناح سرکوبگر می‌شود. این ادعا را چگونه می‌توان آزمود؟ مگر در دوره‌ی خاتمی ‌یا پس از برجام از قدرت این جناح سرکوبگر کاسته شده یا سرکوب‌ها کاهش یافته که با آمدن احمدی نژاد یا پس از برجام سرکوب‌ها افزایش یافته باشد؟ نهادهای سرکوب در جمهوری اسلامی در هر دوره و دولتی با قوت مشغول سرکوب مردم بوده‌اند و این موضوع با رفت و آمد این رئیس قوه‌‌ی مجریه یا آن یکی تغییر نیافته است. جمهوری اسلامی در سیاست‌های تمامیت‌خواهانه‌اش میانه‌رو و تندرو ندارد. افراد معرفی شده به عنوان میانه‌رو فقط حرف‌های بی‌حاصل می‌زنند تا چپ‌های غربی و روشنفکران چپ و اسلامگرای ایرانی را فریب دهند. فقط به عنوان یک نمونه، کانون نویسندگان ایران در طی چهل سال گذشته و با حضور انواع اسلامگرایان در قدرت نتوانسته‌اند گردهمایی و مراسم داشته باشند.
کسانی که از قدرت بیشتر تندروها در شرایط پس از برجام سخن می‌گویند باید نشانه‌هایی از کاهش سرکوب در دوران اجرای برجام عرضه کنند. به شهادت همه‌ی سازمان‌های بین‌المللی حقوق بشری و ناظران آزادی‌های چهارگانه، در دوران اجرای برجام و سیاست خشنودسازی اوباما سرکوب‌ها نه تنها کاهش نیافته بلکه افزایش یافت. بیشترین اعدام‌ها متعلق به دوران اوباما بود که از در دوستی با ایران درآمده بود. تعداد گروگان‌های دوتابعیتی در دوره‌ی برجام سیر صعودی داشت. سرکوب بهاییان و دراویش و گروه‌های عرفانی در دوره‌ی روحانی تشدید شد.
چرا؟
آیا تا به حال به این موضوع فکر کرده‌اید که چرا چپ‌ها و اسلامگرایان داخل و خارج کشور برای عدم کاهش درآمدهای بیت و سپاه تا این اندازه تلاش می‌کنند؟ فقط باورهای ایدئولوژیک است یا منافعی هم در این موضوع دارند؟ یا بلاهت محض ایدئولوژیک و نفرت از ایالات متحده و اسرائیل است که آنها را بدین سو هل می‌دهد؟ اگر با تحریم‌های نفتی درآمد ارزی جمهوری اسلامی نصف شود و برای هزینه‌ی برنامه‌های سلاح های کشتار جمعی یا مداخله‌ی خارجی یا تروریسم و بسط اسلامگرایی کم بیاورند (از هزینه‌ی گندم و روغن و تخم مرغ که به مردم فقط همان‌ها می‌رسد نمی‌توانند بزنند) چه مشکلی پیش می‌آید؟ استمرارطلبان در برنامه‌های سرکوب و تبلیغاتی و توسعه‌طلبی سپاه و روحانیت شیعه چه سهمی‌دارند؟

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر