۲۸ اردیبهشت ۱۳۹۷

زبان پارسی و هویت ایرانی، در دورۀ میانه و باستان

تارنمای پارسی انجمن، کورش جنتی: پیشینه پیوند زبان و هویت را احتمالا بتوان تا دورانی بازگرداند که گروهی از مردم نسبت به باهمستانی (community) که به آن تعلق دارند، و به پیروی از آن به عناصری که این تعلق گروهی بر شالوده آنها استوار شده، خودآگاهی پیدا می‌کنند. هر گاه یکی از این عناصر هویت‌بخش «زبان» باشد، اندیشه پاسداری از آن نیز پدیدار می‌شود.

زبان پارسی دست کم از دو جهت میان زبان‌های موجود در جهان، زبانی ویژه است. نخست آنکه پیشینۀ نوشتاری آن بسیار دیرسال است و به دو هزار و پانصد سال پیش بازمی‌گردد و دوم اینکه هنوز زبانی زنده و رسمی است. در این نوشتار برآنیم تا ریشه‌های هویتی زبان پارسی را در دوره‌های باستان و میانه بررسی کنیم.

دوره‌های تاریخی زبان پارسی

زبان پارسی از خانوادۀ زبان‌های ایرانی، زبان‌های ایرانی از خانوادۀ زبان‌های هندوایرانی و این خانوادۀ زبانی خود متعلّق به خانوادۀ بزرگتری به نام زبان‌های هندواروپایی است. از دیدگاه تاریخی زبان‌های ایرانی را به سه دسته بخش می‌کنند:
  • زبان‌های دورۀ باستان؛ (پیرامون ۱۰۰۰ تا ۳۰۰ پیش از زایش مسیح)؛ زبان‌های اوستایی و فارسی باستان متعلق به این دوره‌اند. از زبان‌های دیگر این دوره مانند مادی و سکایی اَزداهای (اطلاعات) اندکی در دست است.
  • زبان‌های دورۀ میانه: از دید تاریخی از پایان دورۀ هخامنشی تا پایان دورۀ ساسانی (۳۰۰ پیش از میلاد تا سدۀ هفتم میلادی) را در برمی‌گیرد. نگارش به پارسی میانه (پهلوی ساسانی) در برخی جایگاه‌ها و به ویژه در میان زرتشتیان تا چند سده پس از ورود اسلام نیز ادامه داشته است. از مهم‌ترین زبان‌های ایرانی این دوره می‌توان به پهلوی اشکانی، پهلوی ساسانی و مانوی اشاره کرد.
  • زبان‌های دورۀ جدید: از دید تاریخی به زبانی گفته می‌شود که از پایان دورۀ ساسانی تا به امروز بدان سخن گفته می‌شود؛ فارسی، کُردی، گیلکی، مازندرانی، بلوچی، آسی و… به این دوره تعلّق دارند. (۱)

هخامنشیان

اقوام آریایی که پیرامون هزارۀ سوم پیش از زایش مسیح در گستره‌ای از آسیای میانه تا عراق امروزی سکونت گزیده بوند، هر یک به زبانی از خانوادۀ زبانهای ایرانی سخن می‌گفتند. پارسی باستان یکی از شاخه‌های زبان‌های ایرانی است که خاستگاه آن استان فارس و خوزستان کنونی است.
شاهنشاهی هخامنشی همچون هر دولت قدرتمند دیگری به زبانی میانجی نیاز داشت که با بهره‌گیری از آن به گشادو‌بست کارهای دیوانی و کشوری بپردازد و همچنین مردمان و گروه‌های قومی باشنده در این شاهنشاهی بتوانند از رهگذر آن با یکدیگر پیوند گیرند. پارسی باستان به میانجی به قدرت رسیدن  شاهنشاهی قدرتمند هخامنشی در این منطقه، رفته‌رفته در میان دیگر شاخه‌های زبان‌های ایرانی کاربرد گسترده‌تری می‌یابد و با گذر زمان و به‌گونه‌ای زاستاری (طبیعی) نقش زبان میانجی را بر دوش می‌گیرد. از نشانه‌های نوشتاری‌ای که به کاربست این زبان در کارهای دیوانی و کشوری اشاره می‌کند، بندی است از سنگ‌نوشتۀ بیستون:
«این همان متنی است که من به آریایی برگرداندم و روی لوح و روی چرم نیز برگردانده شده بود…» (۱)
پارسی باستان با دیگر زبان‌هایی که به خانوادۀ زبانهای ایرانی تعلّق داشتند و در گسترۀ سرزمین‌های ایرانی به کار می‌رفتند، خویشی داشت و از همین رو اگرچه در پادشاهی هخامنشیان برای کارهای دیوانی و رسمی زبان‌هایی چون ایلامی، اکدی و آرامی نیز به کار گرفته می‌شده است، به نگر می‌رسد پارسی باستان بهترین گزینۀ زبان میانجی برای اقوام آریایی بوده است.

سلوکیان

در دوره فرمانروایی کم و بیش یک صد ساله جانشینان اسکندر در ایران زبان و خط یونانی رواج بیشتری گرفت. تورج دریایی استاد تاریخ ایران باستان، در کتاب «شاهنشاهی ساسانی» دربارۀ گسترش زبان یونانی پس از چیرگی بر ایران چنین می‌نویسد:
«با فتح ایران توسط اسکندر مقدونی، زبان یونانی به عنوان زبان شاهنشاهی جای زبان آرامی را گرفت و فقط از نیمه دوره پارتیان در سده نخست میلادی به بعد بود که زبان پهلوی اشکانی نیز در سکه‌ها و کتیبه‌ها در کنار زبان یونانی به کار می‌رفت» (۳)
سلوکیان می‌کوشیدند زبان و خط یونانی را در سرزمین‌های گرفته‌شده رواج دهند، بااین‌همه چنانکه در بخش پیونددار(مرتبط) با اشکانیان آورده می‌شود این ادعا که زبان یونانی حتی در آغاز دوره اشکانیان کاربرد گسترده‌تری از زبان آرامی یافته است بر پایه اسناد و مدرک‌های پیدا شده چندان درست نمی‌نماید.

اشکانیان

دیدگاه کلی درباره اشکانیان، آنها را به ویژه در آغاز دارای گرایش‌های یونان‌دوستانه می‌شناساند؛ بااین‌همه در این زمینه نیز دیگرسانی‌هایی(تفاوت‌هایی) در دیدگاه و پژوهش‌های پژوهشگران وجود دارد. چنانکه یوزف وُلسکی، نویسندۀ کتاب «شاهنشاهی اشکانی»، به پَدوارش(کشف، discover) گنجینه‌ای از دو هزار درهم سکه از پادشاهان نخستین اشکانی (اشک یکم و دوم) اشاره می‌کند. این سکه‌ها به دو خط و زبان دیگرسانِ (متفاوت) یونانی و آرامی ضرب شده‌اند. وُلسکی بر این دیدگاه است که برگزیدن خط و زبان آرامی در کنار خط و زبان یونانی گرایش به پادورزی(مخالفت) با چیرگی یونانی‌گری را از رهگذر پل بستن به گذشتۀ هخامنشیان نشان می‌دهد. (۴)
«وجود نوشته‌های آرامی بر روی سکه‌های اشکانی اولیه، گواه مخالفت ایشان با فشار یونان‌گرایی است.» (۵)
وُلسکی با دیدگاهی که اشکانیان را دست‌کم در آغاز یکسره هوادار جهانِ فرهنگی‌-زبانیِ یونان نامیده‌ است، همداستان نیست. او بر این باور است که این دودمان از همان آغاز درصدد زنده‌کردن فرهنگ ایرانی و بخشیدن درونه‌ای (محتوایی) نو به آن بوده است. به‌هرروی آنچه که در آن گمانی نیست این است که اشکانیان کم‌وبیش از سده یکم پیش از میلاد از زبان نیز به فَرنام (عنوان) ابزاری در راستای استوار کردن پایه‌های فرمانروایی خویش بر زمینه‌ای از فرهنگ و اندیشه‌های ایرانی بهره برده‌اند. چرخشی که ولسکی از آن زیر نام «ایران‌گرایی جدید» یاد می‌کند.
«مهرداد یکم اولین شاه اشکانی بود که لقب «شاهنشاه» را که هخامنشیان به کار می‌بردند، بر خود نهاد. تاکنون می‌پنداشتند که مهرداد دوم در این کار پیشگام بوده است. به‌هر حال این دلیلی است بر تمایل اشکانیان به نزدیک‌تر کردن پیوندهای خود با ایران هخامنشی و بریدن آشکار از فرهنگ یونانی‌مآبی. در مورد نقش روی سکه‌ها نیز این نکته صدق می‌کند، زیرا نیمرخ شاهان سلوکی در روی سکه‌ها به سمت راست است، حال آنکه سر مهرداد به سمت چپ چرخیده است.» (۶)
«ظاهرا شکی نیست که مدیریت دربار اشکانی برای اداره کشور از زبان آرامی استفاده می‌کرد (و این امر را حفاری‌های نسا ثابت کرده‌اند). همان‌گونه که هخامنشیان از خط میخی و زبان ایلامی استفاده می‌کردند. این دلیلی است آشکار بر نظر خصمانه نسبت به زبان یونانی، زیرا سرانجام نیز به کلی استفاده از زبان یونانی را حتی در رابطه خود با اتباع یونانی خویش کنار نهادند. نکته‌ای که پژوهندگان معاصر توجه چندانی به آن نکرده‌اند. گام بعدی اشکانیان و احتمالا شخص مهرداد یکم برای ایجاد تدریجی خط و زبان ایرانی را باید در این بافت ملاحظه کرد. داریوش یکم هخامنشی نیز با فرمان استفاده از خط میخی و زبان پارسی باستان به همین‌گونه عمل کرده بود.» (۷)
گرایش جایگزین کردن زبان پهلوی به جای زبان یونانی در زمان بَلاش یکم میوه می‌دهد؛ زیرا از زمان این پادشاه نوشته‌های روی سکه‌ها به جای زبان یونانی به زبان و خط پهلوی نوشته شده است.

ساسانیان

در دوره ساسانیان معنای واژه‌های «ایران» و «ایرانشهر» به برداشت کنونی و نوینی که ما امروز از دولت ـ ملت داریم، نزدیک می‌شود. با آمیختگی هرچه بیشتر دین و دولت در این دودمان، زبان نیز به دیسه (شکل) آشکارتری کارکردی هویت‌بخش می‌یابد.
« همچنان می‌توانیم ببینیم که دستگاه مذهبی (دستگاه روحانیت زرتشتی) از همان آغاز از لحاظ زبانی ضد یونانی و دارای گرایش‌های محلی و بومی بوده است. کَرتیر در سده سوم در کتیبه خود از فارسی میانه استفاده کرد که نه تنها نمایانگر تغییری در ذائقه زبانی بلکه نشانۀ واکنشی هدفمند در برابر زبان‌ها و اندیشه‌های بیگانه است.» (۸)
در دورۀ ساسانی پیوندهای ایرانیان به ویژه در زمینه‌های دانشی با مردمان دیگر کشورها گسترش چشمگیری یافت. این خود زمینه‌ای شد برای رشد و گسترش ترزبانش(ترجمه) در میان ایرانیان. در این دوره نوشته‌های دانشمندان هندی، سوری و مسیحی باشنده در امپراتوری روم به زبان پهلوی ساسانی ترزبانیده می‌شد. با ورود مفهوم‌های نو از زبان‌های دیگر، واژه‌گزینی نیز به عنوان یکی از ابزارهای نیازین ترزبانش کاربرد جدی‌تر و گسترده‌تری می‌یابد. حسن رضایی باغ‌بیدی، استاد زبان‌های باستانی ایران، در جستار(essay) «واژه‌گزینی در دورۀ ساسانی و تأثیر آن در فارسی دری» نمونه‌هایی به دست می‌دهد که نشان می‌دهد ایرانیان در دورۀ ساسانی به‌گونه‌ای سامان‌مند و گسترده به برابر‌یابی برای واژه‌های بیگانه می‌پرداختند: (۹)
پارسی میانهمعناواژۀ بیگانه
دَشنِ زادَگانفرزندان دست راست، نیکوکارانواژۀ  سُریانی «banya yamina»
گِیهانی کودککیهان کوچکواژۀ یونانی «mikros kosmos»
گِیهانی وُزُرگکیهان بزرگواژۀ یونانی «makros kosmos»
خِرُد دوشَگیهخرد دوستیواژۀ یونانی «philosophia»
پیگام‌بران آویشتمُهر پیامبرانواژۀ عربی «خاتم‌النبیین»
این که ایرانیان پیرامون هزار و هفتصد سال پیش آن اندازۀ هشیاری و خودآگاهی تاریخی و زبانی داشتند که می‌کوشیدند با برگزیدن برابرنهاده‌هایی از زبان میهنی خویش پاسداری کنند، شگرف و چه بسا بی‌مانند است. این خودآگاهی در دورۀ ساسانیان به اوج خود می‌رسد. شهروند آن زمان ایرانشهر، با پشتوانه‌ای از خودآگاهی تاریخی، فرهنگی و زبانی، منِ خود را در ترازی گسترده، از تن و جان خویشتن فراتر برده و تا آنجا رسانده که مفهومی به نام ایران را دربرگرفته است. واقعیت این است که ایرانیان از دورۀ باستان و در امتداد آن در دورۀ میانه برکنار از گویش و زبان ویژۀ منطقۀ خود، زبان میهنی خود را می شناختند و آن را پاس می‌داشتند. با در دیده داشتن چنین ویژگی‌‌هایی است که می‌توان دریافت چرا هِگل، فیلسوف آلمانی، ایران را نخستین کشور تاریخ می‌نامد و می نویسد که تاریخ دولت‌های جهان با ایران آغاز می‌شود.
نکتۀ درخور نگرش دیگر این است که همۀ زبان‌هایی که در دورۀ باستان و میانه در گسترۀ ایرانشهر بکار می‌رفته است، از آذربایجان گرفته تا خلیج فارس و از تیسفون تا سُغد، با یکدیگر خویشاوند بوده‌اند؛ ازهمین رو همۀ باشندگان ایرانشهر برکنار از این که خود به کدام یک از زبان‌ها و گویش‌های ایرانی سخن می‌گفتند، زبان میانجی را از آن خود می‌دانستند، از آن پشتیبانی می‌کردند و در راه پرورش و گسترش آن می‌کوشیدند. کتایون مزداپور، استاد زبان‌های باستانی ایران، با اشاره به این نکته دربارۀ فارسی باستان چنین می‌نویسد:
«به نظر می رسد که فارسی باستان، که برگردان آریایی کتیبه های هخامنشیان را با آن نگاشته‌اند، در زمان خود برای همۀ اقوام ایرانی مفهوم بوده است و اگر آن را برای دیگر کسان و مردمان آریایی زبان، که پارسی نبودند، می‌خواندند، چندان دشواری نداشته است. (۱۰)
زبان میانجی و میهنی نیز در راه گُوالش (توسعه) و مایه‌ور کردن خود از داشته‌های زبانی دیگر زبان‌های همخانواده بهره می‌برده است؛ چنانکه واژه‌های «بزرگ» و «اسپ» از زبان مادی که زبان مردم سرزمینی بوده است که آذربایجان کنونی بخشی از آن است به فارسی باستان راه یافته‌اند و در زبان فارسی امروز نیز به کار می‌روند. همچنین واژه‌های «نقره»، «اتاق»، «آغاز» و «جغد» از سغدی و «فرشته» از پهلوی اشکانی در زبان پارسی کنونی برجای مانده است.
پارسی کنونی فرزند پارسی میانه است و پارسی میانه فرزندِ پارسی باستان. پارسی باستان خود متعلق به دریای بزرگتر زبان‌های ایرانی است که اوستایی یکی از بزرگترین نمایندگان است و اینها همه رشته‌هایی هستند که ایرانیان را به گذشتۀ تاریخی و کیستی فرهنگی و هویّتی خود پیوند می‌دهند. خودآگاهی نَفانی (ملّی) ایرانیان از هر قوم و تیره‌ای که بوده‌اند از همان آغاز در بستر این زبان زاده و اندیشیده شده است. گزاف نیست اگر زبان پارسی و هویّت ایرانی را همزاد یکدیگر بدانیم و بگوییم که کمتر قومی را در جهان می‌توان یافت که این گونه نقش هویت خود را بر آینۀ زبان خود نشانده باشد.

پی‌نوشت

  1. ژاله آموزگار و احمد تفضّلی (۱۳۸۲)؛ زبان پهلوی، ادبیات و دستور آن، انتشارات معین، صص ۱۱ و ۱۲.
  2. لوکوک، پی‌یر (۱۳۸۹)؛ کتیبه‌های هخامنشی، ترزبانش نازیلا خلخالی، به کوشش ژاله آموزگار، نشر و پژوهش فرزان روز.
  3. دریایی، تورج (۱۳۸۳)؛ شاهنشاهی ساسانی، ترزبانش مرتضی ثاقب‌فر، نشر ققنوس، ص ۱۸۳.
  4. وُلسکی، یوزف (۱۳۸۳)؛ شاهنشاهی اشکانی، ترزبانش مرتضی ثاقب‌فر، نشر ققنوس، صص ۸۲ و ۸۳.
  5. همان، صص ۸۵ و ۸۶.
  6. همان، ص ۱۱۲.
  7. همان، صص ۱۱۲و ۱۱۳.
  8. دریایی، تورج (۱۳۸۳)؛ شاهنشاهی ساسانی، ترزبانش مرتضی ثاقب‌فر، نشر ققنوس، ص ۱۸۴.
  9. رضایی باغ‌بیدی، حسن؛ «واژه‌گزینی در دورۀ ساسانی و تأثیر آن در فارسی دری»، نامۀ فرهنگستان، ۴/۳، ص ۱۴۸.
  10. مزداپور، کتایون (۱۳۹۳)؛ واژه و معنای آن (از فارسی میانه تا فارسی)، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر