نخستين مزارع چاي به همت محمد ميرزا ملقب به کاشف السلطنه، باني چايکاري در ايران، به سال 1279 خورشیدي، برابر با 1901 ميلادي در لاهيجان و سپس تنکابن (شهسوار) بنا شد.
ابهامات دربارهی كشته شدن كاشف السلطنه و شايعات اينكه نفر عقب او، پرتيوا، با گلوله او را كشته است و سپس اتومبيل را پرت كردهاند، تا به امروز نه تنها به شدت خود باقي است، بلكه غيراز اين نميتواند باشد كه شخص مشكوكي همچون پرتيوا كه مامور انگليس بود، او را كشته و به كمك راننده اتومبيل را به دره پرت كرده است، بهويژه آنكه شاهدان عيني به هنگام دفن جنازه وي، اثر يك گلوله را در شقيقه او ديدهاند.
چگونگي کاشت داشت و برداشت
چاي درختچه و يا گياهي درختي است كه هميشه سبز و با ساقهاي هميشه پر شاخه و غالبا در هم رفته، با برگهاي چرمي داراي دمبرگ کوتاه، بيضوي باريک و لبهاي دندانه دار به داخل خميده.
گيلان مرکز توليد چاي ايران است. در برخي از نقاط ديگر کشور ما نظير مازندران نيز چاي کشت ميشود ولي محصولات هيچ نقطهاي از نظر کيفيت با محصول چاي گيلان ـ بهویژه لاهيجان ـ قابل قياس نيست. استفاده از چاي به عنوان آشاميدني گرم با آنکه در ايران سابقه طولاني ندارد، ولي امروزه رايجترين و اساسيترين نوشيدني مورد نياز تمام طبقات مردم ايران است. اين آشاميدني رايج، مصرف درماني قابل توجهي نيز دارد که کمتر مورد توجه مردم است. بخش مورد استفاده درختچه هميشه سبز چاي، برگها و بهويژه جوانههاي انتهایي آن است که در اصطلاح محلي به آن ذپه zappe ميگويند. اين برگها و جوانهها پس از بو دادن و انجام يک رشته اعمال ویژه به صورت چاي سبز و سياه در ميآيند و برای مصرف به بازار فروش عرضه ميشوند.
چاي سبز از بو دادن برگهاي تازه بدون دمبرگ، به عمل ميآيد که آنها در طشتهاي بزرگ ميريزند و بلافاصله حرارت ميدهند برگهاي چاي را مدتي ميگذارند تا خمير شود، محصولي که از آنها فراهم ميآيد، چاي سياه نام دارد. درباره چگونگي کشف چاي افسانههاي گوناگوني وجود دارد. همچنين در مورد آشنايي اروپایيان با اين گياه مفيد و چگونگي انتقال آن به کشورهاي اروپايي در کتابها آمده است که زادگاه چاي، کشور چين بود و از آنجا به هند رفت و مردم آسيا با چاي از چند هزار سال پيش آشنايي داشتند، ولي اروپایيان از پانصد سال پيش با چاي آشنا شدند.
چاي را نخستينبار انگليسيها از مستعمره هند به انگليس بردند، ولي راز آن را تا سيصد سال تنها براي خود نگه داشتند. تا اينکه از دويست سال پيش ناگهان بروز تصادف، پاي چاي را به آلمان و از آنجا به اروپاي غربي و سپس به اروپاي شرقي باز کرد. ماجراي تصادف مزبور در تاريخ چاي از آسيا تا اروپا نام برده شده است که خلاصه آن به نقل از کتاب «نسخههاي تندرستي از طب طبيعي» چنين است: «دويست سال پیش، يك کشتي بادباني انگليسي که از هندوستان به انگلستان ميرفت و محموله چاي با خود داشت، در نزديکي سواحل درياي شمال دستخوش توفان شد و امواج کوه پيکر، اين کشتي را برداشته در ناحيه «واسرکانت»، از نواحي شرقي آلمان به خشکي بردند و به گل نشاندند. اهالي «واسرکانت» وقتي به سراغ کشتي رفتند آن را تهي از ملوان و ناخدا و در عوض مالامال از نوعي سبزي خشک و سياه رنگ ديدند. آنها در طول عمر خود هرگز چاي نديده بودند. از عطر چاي خوششان آمد و آن را به خانه بردند و با کمی روغن در ماهي تابه ريخته، سرخ کردهاند و از آن خوراکی ترتيب دادند. ولی مزه اين خوراک به مذاق آنان خوش نيامد. آنگاه نمونه گياه مزبور را به پايتخت فرستادند و از افراد مطلع و صاحب نظر براي شناسايي اين ماده کمک خواستند. تا شش ماه بعد، به دنبال يک سلسله اقدامات سياسي و دولتي و جاسوسي دريافتند که آن ماده خوشک، گياه چاي نام دارد و به منظور تهيه يک نوشيدني مطبوع و آرام بخش به کار ميآيد. کشت و صنعت و رواج مصرف چاي در ايران نيز سابقه طولاني ندارد.
نخستين کشتزارهای چاي به همت محمد ميرزا ملقب به کاشفالسلطنه، باني چايکاري در ايران، به سال 1279 خورشیدی، برابر با 1901 ميلادي در لاهيجان و سپس تنکابن (شهسوار) بنا شد. کشاورزان شمال در آغاز از کشت چاي استقبال نکردند. ولی بازرگانان کماکان به وارد کردن چاي از هندوستان و سيلان ادامه دادند. ليکن هنگامی که که بر اثر مساعي کاشفالسلطنه، پي بردند که بوته چاي حدود 90 تا 100 سال عمر ميکند و سالي چند بار محصول ميدهد کمکم به کشت اين گياه پرسود رغبت پيدا کردند. به گونهاي که ميگويند کاشفالسلطنه براي نيل به اين منظور مانند يک کارگر در کشتزارهای چاي کشور چين به کار پرداخت تا به رمز کشت آن آگاهي حاصل کرد؛ سپس در بازگشت به ايران، مقداري از نشاء چاي را با خود به ايران آورد و در لاهيجان به زمين نشاند و به توسعه در آن پرداخت.
گفته شده است که کاشف السلطنه بذر چاي را که تقريبا شبيه به فندوق است ولي پوست آن نازکتر؛ شکنندهتر و سياهتر از فندوق است با جاسازي و پنهان کردن آن در جوف عصاي خويش به ايران آورد و به کشت آن پرداخت. درخت چاي اگر به حال خود رها شود به طور خودرو، به بلندای بیش از 10 متر ميرسد ولي در نمونههاي پرورش يافته از 2 متر تجاوز نميکند. معمولا از درختچه چاي سه بار در هر سال برگچيني ميکنند و تا عمر درختچه به هشت سال يا ده سال برسد، بهرهبرداري از آن همچنان ادامه مييابد و چون از اين سنين بگذرد بهرهبرداري از آن متوقف ميسازند و ميگويند که پير شده است و بهرهبرداري از آن صرفه ندارد.
بهترين زمين براي کشت چاي، زميني است که داراي سنگهاي آتشفشاني باشد، زيرا گياه چاي احتياج به شبه فلز (فلوئور) دارد و از آن نيز در اين نوع زمينها فراوان است. به اين دليل در ژاپن کشتزارهای چاي معمولا در مجمعالجزاير آتشفشاني قرار دارد و آب و زمين و هواي آن سرشار از شبه فلز فلوئور است.
چاي در نواحي گوناگون، کم و بيش داراي موارد زير است: آب – خاکستر حاصل از گياه – مواد ازته – مواد چرب – تانن – اسانس - موادي نظير رزينها – صمغ – سلولوز و دکسترين. همچنين در چاي ماده موثري چون پورينها – گزانين - تئوفيلين – آدنين و غير آنها نيز يافت ميشود. وجود این مواد باعث ميشود که بر اثر افراط در مصرف چاي، موجبات ناراحتي ویژه به نام تئيسم در انسان فراهم شود. همچنين در چاي مقدار زيادي اسيد اکساليک و املاح معدني چون فسفاتها و اکسالاتها پتاسيم، کلسيم، منيزيم و منگنز وجود دارد. مصرف دم کرده چاي باعث تسريع حرکات تنفسي و گردش خون ميشود. با مصرف آن، احساس تجديد نيرو، همچنين تقويت قواي فکري ميشود و اثر درماني در تصلب شرائين و ممانعت از بروز آن دارد.
کاشفالسلطنه کاشف چاي در ايران
آقا محمدخان قاجار قوانلو ملقب به كاشف السلطنه و مشهور به چايكار، فرزند بزرگ اسدالله ميرزا نايبالاياله، در اول فروردين خورشیدی، در تربت حيدريه به دنيا آمد. مادرش جهانآرا خانم ملقب به عزيزالسلطنه، نخستين فرزند قهرمان ميرزا، پسر عباس ميرزا نايب السلطنه بود. اسدالله ميرزا بعد از 16 سال به خاطر قيام پدرش، سيف الملوك، و دستگيري و زنداني شدن او، مظنون واقع شد و پس از انتقال به تهران، در خانهاي در ارك، كه در جوار گلخانه قصر گلستان بود زندگي ميكرد تا آنكه درگذشت. از همين زمان محمد ميرزا را به معلم سرخانه سپردند تا ادبيات فارسي و عربي را بياموزد. پس از اتمام دروس سرخانه، آقا محمدخان وارد دارالفنون شد و به فراگرفتن زبان فرانسه و علوم متعارف آن زمان پرداخت. در شانزده سالگي، وي به استخدام وزارت امورخارجه درآمد و دو سال به منشيگري ميرزا نصرالله خان مشيرالدوله، وزير خارجه وقت، مشغول بود. پس از دو سال منشيگري محمد ميرزا با سمت دبير دومي در سال1160 خورشیدی عازم پاريس شد. او فرصت را غنیمت شمرد و در دانشگاه سوربن فرانسه در رشته حقوق به تحصيل پرداخت. پس از اخذ پاياننامه ليسانس، يك سال نيز در رشته حقوق اداري درس خواند و در سال پنجم اقامت خود در پاريس، به رتبه نايب اولي سفارت ارتقا يافت. در سفر سوم ناصرالدين شاه به سال 1306 قمری، وي به عنوان مترجم دكتر فوريه كه تازه استخدام شده بود، برگزيده شد و پس از هشت سال اقامت و تحصيل و ماموريت، به ايران بازگشت.
پس از بازگشت، به دستور ناصرالدين شاه و به همراه ناصرالملك، شش ماه مشغول ترجمه و وضع قوانين اساسي و تكاليف دولتي شد. در سال 1311 قمری، محمدميرزا از سوي مويدالدوله، پسر حسامالسلطنه حاكم خراسان، در تربت حيدريه نايب الاياله شد. در همين دوران، وي با مخالفان ناصرالدين شاه كه خواهان حكومت پارلماني بودند، هم صدا ميشود و به نشر افكار آزاديخواهي و شبنامهنويسي ميپردازد كه سبب برافروخته شدن خشم ناصرالدين شاه ميشود و حكم دستگيرياش را صادر ميكند، اما مويدالدوله پيش از هر اقدامي محمد ميرزا را وادار به فرار ميكند. ابتدا، وي از تربت حيدريه به ملك خود در نيشابور ميرود و در آنجا پنهان ميشود، اما قواي نظامي دولتي نيشابور را محاصره ميكنند و طي زد و خوردي، چند نفر از اهالي آنجا كشته ميشوند. از اين رو، محمد ميرزا با شتاب بارسفر ميبندد و به روسيه فرار ميكند و از آنجا به ديار عثماني ميرود. وي در اسلامبول تجارتخانه فرش و عتيقه داير ميكند و با ايرانيان مقيم عثماني و مخالفان حكومت استبدادي آشنا ميشود. شاه در ديار عثماني نيز تعقيب محمد ميرزا را ادامه داد واز دولت عثماني استرداد او را تقاضا كرد. به همين جهت كاشف السلطنه دوباره راهي پاريس شد و تا قتل ناصرالدين شاه در آنجا ماند.
در سال 1274 خورشیدی حاج محمد ميرزا در حالي كه سي سال داشت با خانم گوهر گرانمايه ازدواج كرد و به دستور ميرزا محسن خان مشيرالدوله، به سمت ژنرال كنسولي ايران در هند مامور شد. چون در آن سال مرض طاعون در هندوستان شيوع يافته بود، مدتي در كربلا توقف كرد و با معلم به آموختن زبان انگليسي پرداخت. پس از مدتي اقامت در بمبئي، به محل تابستاني هياتهاي نمايندگي سياسي واقع در منطقه سيملا در دامنه هيماليا رفت و همانجا درباره زراعت چاي به مطالعه پرداخت. سپس به نواحي چاي خيز هند سفر كرد و ضمن مشاهده كشت و صنعت چاي، دوره تحصيلي آن را نيز به پايان برد و به اخذ گواهينامه نایل آمد. در حالي او به اين توفيقات دست مييافت كه صنعت چاي انحصاري بود و آموختن آن به مردم ديگر كشورهاي شرقي مجاز نبود. از اين رو، وي ناگزير هويت خويش را پنهان ميساخت و به عنوان تاجر فرانسوي در موسسه انگليسي ها به تحصيل ميپرداخت. وي در مزرعهاي كشت چاي را نيز تجربه كرد.
حاج محمدميرزا قبل از مراجعت به ايران، مقداري تخم چاي را به همراه چهار هزار گلدان چاي، قهوه، تخم كنف، دارچين، فلفل، ميخك، هل، انبه، گنه گنه، كافور، ريشه زردچوبه، زنجبيل و غيره تهيه كرد و در سال 1385 قمری با مشكلات بسيار آنها را به ايران آورد. مخالفت و عدم همكاري مردم گيلان او را از اين كار بازنداشت و موفقيتهاي نخستين، او را به هويت بيشتري واداشت و كشت، چيدن و خشك كردن چاي را به مردم آن سامان آموزش داد.
در سال 1281خورشیدی كاشف السلطنه به روسيه رفت و دو متخصص روسي را استخدام كرد و به ايران آورد، ولي كارشكني ماموران دولتي كه دست آموز انگليسيان بودند، مانع از پيشرفت مطلوب وي ميشد.
وي بنا بر فرماني از طرف وزارت خارجه در دي ماه 1283 خورشیدی به عنوان «شارژه دافر» دولت ايران به سفارت ايران در پاريس رفت تا به امور آنجا رسيدگي كند. كاشف سه سال واندي در آنجا ماند و در سال 1285 خورشیدی به ايران بازگشت. پس از مراجعت به وطن در سال 1285 خورشیدی با فرماني از جانب مجلس شوراي ملي، مامور تاسيس شهرداري به سبك جديد شد. در آغاز، وي جزوهاي به نام «كتابچه قانون بلديه» تنظيم مينمايد و در آن وظايف شهرداري و ماموران آن را به تفصيل بيان ميكند.
از ديگر خدمات او در شهرداري، نامگذاري خيابانها و كوچههاي تهران، شمارهگذاري منازل، روشنايي خيابانها با چراغ برق، ترتيب رسانيدن آب آشاميدني به خانهها با گاري بشكه دار، اداره پليس، سرويس درشكه اسبي كرايه براي استفاده عموم، برنامه رفتهگري و نظافت معابر، آبپاشي خيابانها و… است. او پس از يك سال و اندي به دليل مشكلات و كارشكنيهاي بسيار، از اين شغل استعفا داد و در پي آن، عهدهدار امور محاكمات وزارت خارجه شد. سپس، وي در سمت كنسول ژنرال براي بار دوم عازم هند شد، ولي پس از بازگشت مجدد تصدي امور محاكمات وزارت خارجه را برعهده گرفت. در اين دوره، كاشف به مخالفت علني با رژيم استبدادي محمد علي شاه پرداخت، ولي پيش از به توپ بسته شدن مجلس، از طريق رشت عازم سفر مكه و اداي مناسك حج شد. پس از بازگشت به ايران، به همراه خانواده خود به آلمان سفر ميكند و در اوايل پاييز 1912میلادی به برلن ميرسد. گويا اقامت او در آن ديار چندان طولاني نبود و خيلي زود به وطن برميگشت. با روي كار آمدن احمدشاه، كاشف در كنار محمد ولي خان سپهسالار تنكابني كه مردي شجاع، دلير، فهيم و وطن دوست بود به فعاليت سياسي پرداخت. در كابينه دوم سپهسالار كه پس از جريان مهاجرت شكل گرفت، به عنوان معاون نخست وزير كه تا آن زمان در ايران شغلي بيسابقه بود به مجلس معرفي و به كار مشغول شد. اين كابينه مقارن با جنگ جهاني اول در 1295 خورشیدی تشكيل شد، ولي كاري از پيش نبرد و احمدشاه ايران را ترك كرد و رضاخان زمام امور را به دست گرفت. كاشف السطنه كه از زمان مظفرالدين شاه امتياز چاي به او واگذار شده بود، از طرف وزارت عامه به رياست سازمان چاي تعيين شد و با آنكه با كارشكنيهاي بسياري روبهرو بود، كشت و توليد چاي را در شهرهاي گيلان توسعه داد. وي صنعت چاي را علاوه بر هند، در چين و ژاپن مورد بررسي قرارداد و با استخدام متخصصان چيني و آوردن بذر جديد و ماشينآلات كشاورزي از آن كشور رشد و تحول ديگري را در اين صنعت به وجود آورد. علاوه بر چاي، وي نوعي تخم ابريشم و بذر برنج را نيز وارد كرد كه با آب و هواي ايران سازگارتر و محصول بيشتري ميداد.
كاشف السطنه با تمام وسايل و ماشينآلات چاي و همراهان از بمبئي با كشتي به مقصد بوشهر حركت كرد و در آخرين روزهاي اسفند 1307خورشیدی پا به خاك ايران گذاشت. او اتومبيلي از كمپاني زيگلر با راننده عرب و اتومبيل ديگري براي همراهان اجاره كرد و ساعت 11صبح از بوشهر به سمت شيراز به راه افتادند. در اتومبيل اول كاشف السلطنه در صندلي جلو، وپرتيوا- مامور انگليسي – و يك ژاندارم پشت سر راننده نشستند، و در اتومبيل دوم چهار نفر متخصص چيني سوار شدند، هشت صندوق لوازم شخصي كاشف السلطنه، سوغات و… نيز در آن بود. در گردنه «ملو» كه بين دالكي و كنارتخته بود، اتومبيل به دره پرت شد، كاشف و ژاندارم در همان لحظه كشته شدند، اما راننده وپرتيوا با زخم مختصر در شيراز معالجه سرپايي شدند و به اتفاق رئيسي كمپاني زيگلر از آنجا رفتند. ديگر هيچ اثري از اين راننده يافت نشد و او كه شاهد معتبري در اين حادثه بود، گويي آب شده و به زمين فرو رفته بود. ابهامات در مورد كشته شدن كاشف السلطنه و شايعات اينكه نفرعقب او، پرتيوا، با گلوله او را كشته است و بعد اتومبيل را پرت كردهاند، تا به امروز نه تنها به شدت خود باقي است، بلكه غيراز اين نميتواند باشد كه شخص مشكوكي همچون پرتيوا كه مامور انگليس بود، او را كشته و به كمك راننده اتومبيل را به دره پرت كرده است، بهويژه آنكه شاهدان عيني به هنگام دفن جنازه وي، اثر يك گلوله را در شقيقه او ديدهاند.
منابع:
ـ مشاهير رجال ايران
ـ كاشف السلطنه ، حاجي محمد ميرزا، رساله دستورالعمل زراعت چاپ، چاپ دوم، رشت، مطبعه عروه الوثقي، 1326 ش
ـ حاجي ميرزا كاشف السلطنه، ثريا كاظمي ( نوه كاشف السطنه)، نشريه سايه 1372ش
ـ كتاب گيلان، اصلاح عرباني، جلد دوم، چاپ 1361
ـ تغييرات و ترقبات در موضع و حركت و مسافرت و حمل اشياء
ـ فرهنگ فارسي ، ج 6 چاپ چهارم، انتشارات امير كبير، تهران 1360
تارنمای امرداد - مجید یوسفی
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر