۱ خرداد ۱۳۹۷

تأملات بِهِنگام؛ این رسانه‌ی ریاکار!

- تصور کنید دولتی که بزرگترین امپراتوری تاریخ بشر را با استعمار و کشتار و خُدعه برای حدود دو قرن سر پا نگه داشته و از شرق تا غرب عالم را چاپیده و اقوام آزاد جهان را بَرده، رعیت یا منقرض نموده و منابع و اموالشان را چپاول کرده است، وظیفه‌ی خود بداند که برای کشورهای توسعه‌نیافته رسانه‌ای مستقل و بی‌طرف، خلاف منافع حیاتی‌اش ایجاد کند و هر سال میلیون‌ها پوند از بودجه‌ی عمومی‌اش را به آن اختصاص دهد!
- وبسایت بی‌بی‌سی سرشار از شلختگی و غلط‌های فاحش املایی و نگارشی است. توقعِ مینوی و فرزاد داشتن که شوخی است اما قبل از استخدامِ استعدادهای درخشانِ فعلی، یک امتحان املا و نگارش بی فایده نمی‌بود.

کیهان لندن، یوسف مصدقی – سال‌هاست که بنگاه سخن‌پراکنی دولت بریتانیا، روزی چند بار شعاری مخالفِ عقل سلیم را در میان برنامه‌های خود، به زبان‌های مختلف تبلیغ می‌کند. مضمون این شعار این است که بی‌بی‌سی نهادی مستقل و بی‌طرف است که بدون دخالت دولت بریتانیا و بی‌توجه به منافع حکومتی که بودجه‌اش را تأمین می‌کند، به پوشش اخبار جهان می‌پردازد. بر اساس این تبلیغ، تنها تعهد این بنگاه خبری، تعهد به حقیقت و خبرنگاری حرفه‌ای است.
نزد هر انسان عاقلی، بدیهی است که مدیران هیچ بنگاهی برخلاف منافع بنیانگذاران و سرمایه‌گذارانشان عمل نمی‌کنند حتی اگر این منافع در تضاد با حقیقت باشد. گاهی اما گزاره‌هایی چنین بدیهی به مرور زیر تبلیغات خلاف واقع هر روزه مدفون می‌شود. حکایت رابطه‌ی بخش بزرگی از ما ایرانیان با بی‌بی‌سی از جنس همین فراموشیِ امور بدیهی است.
الف) یادآوری نخست
وقتی در آخرین روزهای سال ۱۹۴۰ میلادی (هشتم دی ماه ۱۳۱۹ خورشیدی)، حسن مُوَقَّر بالیوزی پشت میکروفونِ بنگاه سخن‌پراکنی بریتانیای کبیر قرار گرفت و آغازِ «خبر فِرِستی» به زبان فارسی را به همه‌ی فارسی‌زبانان دنیا اعلام کرد، برای اهل سیاست در ایران کم و بیش چنین جا افتاده بود که ایجاد بخش فارسی بی‌بی‌سی- که آنموقع مشهور به رادیو لندن بود- جهت مقابله با تبلیغات هیتلریِ بخش فارسی رادیوی برلین به گویندگی بهرام شاهرخ است. آنچه اما در آن زمان حتی به مخیله‌ی خوش‌خیال‌ترین مخالفان رضاشاه هم خطور نمی‌کرد این بود که ظرف کمتر از نُه ماه بعد، دولت بریتانیا به مدد همین بخش فارسی و البته پیاده کردن نیروی نظامی در جنوب ایران، پادشاه مقتدر ایران را به زور اسلحه و تبلیغات مجبور به استعفا کند. برخلاف تبلیغات رادیو لندن در آن زمان، پادشاه ایران نه‌تنها بازیچه‌ی پیشوای آلمان نبود بلکه سیاستی درست مبنی بر بی‌طرفی در جنگی که هیچ ربطی به ایران نداشت، اتخاذ کرده بود. رادیو ‌بی‌بی‌سی در آن دوره‌ی چند ماهه موافق با منافع بریتانیا، از رضاشاه هیولایی خونخوار ساخت بدون اینکه به خدمات بی‌نظیر او به ایران کوچکترین اشاره‌ای بکند. تعهد به حقیقت، هیچ جایی در بازی کثیفِ اشغال ایران نداشت.
رادیو بی‌بی‌سی در فرجامِ سرنوشت پادشاه بعدی ایران هم نقشی اساسی داشت. محمدرضا شاه تا زمانی که چنان قدرت نگرفته بود و موافق میل جماعت «چشم‌آبی» عمل می‌کرد، آنچنان مورد انتقاد بی‌بی‌سی قرار نمی‌گرفت. در فاصله‌ی مرداد ۱۳۳۲ تا بحران نفت در اوایل دهه‌ی پنجاه خورشیدی، کمترین انتقاد و سخنی در باب نوع حکومت‌ورزی پادشاه فقید ایران از رادیو فارسی بی‌بی‌سی شنیده نشد. سیاست مستقل محمدرضا شاه از اوایل دهه‌ی پنجاه با تعطیل کردن کنسرسیوم نفت و در دست گرفتنِ سیاست‌های اوپک، منجر به زهرچشم گرفتنِ از بریتانیای رو به سقوط شد. انگلیسی جماعت، در زمستانی سرد لرزیدند و دستگاهِ اداره‌ی بی‌بی‌سی از بالا دستور گرفت که پادشاه ایران را با میدان دادن به مخالفین خارج‌نشینِ او، زیر آماج حملات غرض‌ورزانه و سرشار از دروغ بگیرد. در ایام انقلاب ۱۳۵۷، بخش فارسی رادیو بی‌بی‌سی نه تنها با دروغ‌پردازی و ترویج اطلاعات غلط بر آتش شورش‌های خیابانی و هرج و مرج دامن می‌زد، بلکه با اعلام برنامه‌های تظاهرات و شکل‌ دادن و برنامه‌ریزی برای تجمعات، در انقلاب نقشی اساسی داشت. در چند ماه منتهی به انقلاب، تقریبا همه‌ی برنامه‌های خمینی و تبهکاران اطرافش هر شب مورد پوشش رادیو بی‌بی‌سی بود و اخبار و محل تجمعات فردا را، «خبرفِرِستان» بی‌بی‌سی از طریق امواج کوتاه رادیویی به ایران می‌رساندند.
ب) یادآوریِ دوم
بریتانیا، تاریخی خونبار و سرشار از رذالت و بی‌رحمی دارد. هیچ حکومتی در طول تاریخ به اندازه‌ی این امپراتوری سردمزاجِ پرمدعای حریص، جهان را غارت نکرده و ملت‌های گوناگون را به خاک سیاه ننشانده است. چیزی که اما باعث شده امپراتوری بریتانیا کمتر از باقی کشورگشایان استعمارگر طول تاریخ مورد طعن و لعن قرار بگیرد و کراهتِ وحشیگری‌های آن کمتر به چشم عامه‌ی مردم بیاید، تسلط این جماعت بر مدیریت رسانه‌های هر دوره‌ از تاریخ دوران مدرن بوده است. بی‌اهمیت بودنِ حقیقت و بال و پر دادن به تبلیغاتِ موافق منافع امپراتوری بریتانیا، همواره محور اصلی این نوع مدیریت رسانه‌ای بوده است.
از رمان‌نویسی و شعر در قرن نوزدهم گرفته تا روزنامه‌نگاری و برنامه‌های رادیویی در قرن بیستم میلادی، همچنین تلویزیون‌های ماهواره‌ای و شبکه‌های اجتماعی در دهه‌های اخیر، همگی تا حد امکان تصویری پاکیزه و نجیب از مردمِ بریتانیا و حاکمانشان ارائه کرده‌اند. انگار نه انگار که این دزدان دریایی استعمارگر مرتکب بیشترین فجایع طول تاریخ شده‌اند.
به عنوان نمونه‌ای نه چندان دور در ایران، اگر به همین صد سال پیش برگردیم، نقش بریتانیا در بروز قحطی بزرگ در ایران و مرگ هزاران ایرانی بینوا بر اثر گرسنگی انکارناپذیر است اما از چنین فاجعه‌ی بزرگی که جمعیت ایران را به نصف کاهش داد، چیز زیادی در خاطره‌ی جمعی ما ملت فهیم باقی نمانده است.
ج) نوازندگان کوچک در خدمت رهبر بزرگ
تصور کنید دولتی که بزرگترین امپراتوری تاریخ بشر را با استعمار و کشتار و خُدعه برای حدود دو قرن سر پا نگه داشته و از شرق تا غرب عالم را چاپیده و اقوام آزاد جهان را بَرده، رعیت یا منقرض نموده و منابع و اموالشان را چپاول کرده است، وظیفه‌ی خود بداند که برای کشورهای توسعه‌نیافته رسانه‌ای مستقل و بی‌طرف، خلاف منافع حیاتی‌اش ایجاد کند و هر سال میلیون‌ها پوند از بودجه‌ی عمومی‌اش را به آن اختصاص دهد! هر آدمیزادی که مختصر عقل و شعوری داشته باشد، تأیید می‌کند که چنین دولتی بی‌خود و بی‌جهت میلیون‌ها پوند خرج این دستگاه عریض و طویل تبلیغاتی نمی‌کند. فارغ از ظاهر غلط‌‌انداز و شعارهای نخ‌نمای متصدیان این بنگاهِ مُزَوّر، بی‌بی‌سی همواره بازوی تبلیغاتی و ابزار توسعه‌طلبی و سوءاستفاده‌ی دولت بریتانیا بوده و هست.
خوراکی که بی‌بی‌سی فارسی روی میز تاریخ معاصر ایران گذاشته و می‌گذارد، همواره مسموم و در راستای منافع بریتانیای سابقا کبیر بوده و هست. کارمندان به ظاهر متنوع و متفاوت این رسانه‌ی دولتی همگی حکم نوازندگان یک ارکستر بزرگ را دارند که ساز خودشان را در هماهنگی با نت‌های پیشِ رویشان و به رهبری شخص منصوب از طرف ارباب، می‌نوازند. ریاکاری اما جایی است که این عده، دانسته یا نادانسته، به دروغ ادعای استقلال رأی و بی‌طرفی کنند.
د) سال به سال، دریغ از پارسال
سیادت و قدرت بریتانیا در سال‌های پس از جنگ بین‌الملل دوم به مرور رو به انحطاط گذاشت و همزمان با این روندِ انحطاط، میانمایگی و بی‌دانشی به مرور تبدیل به خصوصیت اصلی سیاست‌ورزانِ این هویتِ فرسوده شد. چنین بود که نمایندگیِ سیاست بریتانیا از وینستون چرچیل و آنتونی ایدن به مارگارت تاچر و در نهایت به موجوداتی همچون گوردون براون و ترزا مِی، رسید.
روند استخدام کارمندان و همکاران بخش فارسی بی‌بی‌سی هم از همین الگو پیروی کرده است چنانکه در بدو تأسیسِ این بخش، دانشمندانی چون مجتبی مینوی، مسعود فرزاد، ابوالقاسم طاهری و منوچهر انور تولید، هدایت و اداره‌ی برنامه‌های بخش فارسی را به عهده داشتند. بعد عرصه به افرادی چون لطفعلی خُنجی، علیزاده طوسی و شاداب وجدی رسید که هر چند در سطح افراد قبل نبودند اما توانایی‌ و دانش بالایی داشتند. سپس دور به امثال باقر معین و بهروز آفاق رسید و در نهایت میانمایگانی چون صادق صبا و رزیتا لطفی مدیریت این دستگاه را در دست گرفتند. این سیر تاریخی و این تغییر چهره، جز انحطاط و سقوطِ تدریجی نام دیگری ندارد. بیهوده نیست که این روزها وبسایت بی‌بی‌سی سرشار از شلختگی و غلط‌های فاحش املایی و نگارشی است. توقعِ مینوی و فرزاد داشتن که شوخی است اما قبل از استخدامِ استعدادهای درخشانِ فعلی، یک امتحان املا و نگارش بی‌فایده نمی‌بود.
ه) گفت: خود پیداست از زانوی تو!
افرادی که در حال حاضر بدنه‌ی اداره‌کننده‌ی بی‌بی‌‌سی فارسی را تشکیل می‌دهند، بیشتر پروردگان روزنامه‌های اصلاح‌طلب پس از دوم خرداد هستند. بیشتر آنها زیر نظر افرادی با سابقه‌ی امنیتی همچون ماشاءالله شمس‌الواعظین (محمود شمس)، سعید حجاریان، فریدون وردی‌نژاد (مهدی‌نژاد)، عباس عبدی و… رشد کرده و بالیده‌اند. عجیب نیست که این گروه از کارمندان بی‌بی‌سی همچنان بر همان مداری بچرخند که در آن پرورش یافته‌اند و از روابط و تماس‌هایی بهره ببرند که در مرداب مدیران جمهوری اسلامی ریشه دارند.
ادعای گردانندگان بی‌بی‌سی در باب بی‌طرفیِ این بنگاهِ خبری به حدی مضحک است که می‌توان با یک نگاه سَرسَری به مجموعه‌ی به ‌اصطلاح کارشناسانِ ثابتِ برنامه‌های خبری و تحلیلی تلویزیون فارسی بی‌بی‌سی، به کذب این ادعا واقف شد. اینکه شما رسانه‌ای داشته باشید که تباهکارانی از قماش عطاءالله مهاجرانی و فرخ نگهدار دو طرف گفتگویی مثلا انتقادی در باب کارنامه‌ی چند دهه حکومت جمهوری اسلامی قرار بگیرند، به این می‌ماند که گوبلز و رودولف هِس بنشینند و درباره‌ی رایش سوم هم‌سخنی کنند. همراهی و اتحاد میان جماعت اصلاح‌طلب و توده‌ای- اکثریتیِ سابق در بنگاهِ سخن‌پراکنی بریتانیا و خوردنِ نانِ ملکه، از طنزهای سیاه روزگار است.
چنین روندی گاه به حدی از لاابالیگری می‌رسد که یک شارلاتانِ کاسبِ دکانِ چپگرایی- که از یک دانشگاه درجه سه در غرب لندن (رتبه ۹۱ در انگلستان) اخراج شده و بدون مدرک خود را استاد فلسفه می‌خوانَد- به برنامه‌ی به اصطلاح فرهنگیِ «پرگار» دعوت می‌شود تا علی خامنه‌ای را «معمار امنیت ملی ایران» اعلام کند. تأسف‌انگیزتر اینکه به تازگی، پای شخص یادشده به تلویزیون جمهوری اسلامی باز شده و در برنامه‌ی «جهان‌آرا» به تهیه‌کنندگی و اجرای بازجوی بدنامِ اطلاعات سپاه وحید یامین‌پور، همین هذیانات را تکرار می‌کند.
پیدا کنید جایگاه تعهد به حقیقت و خبرنگاری حرفه‌ای در این نمایشِ مضحک کجاست!
تکمله:
مدیریت بی‌بی‌سی فارسی، همواره بر این موضوع پای فشرده که از ناحیه دولت و نهادهای امنیتی انگلستان، در امور اداره و سیاستگذاری‌های این بخش از بنگاه سخن‌پراکنی بریتانیا، هیچ دخالتی نمی‌شود. ممکن است که برخی مخاطبین بی‌بی‌سی فارسی این ادعا را باور کنند همانگونه که بسیاری از دروغ‌های دیگر هم با تکرار مداوم باورپذیر می‌شوند.
در فیلم بی‌نظیرِ «مظنونین همیشگی» (The Usual Suspects)– برنده‌ی اسکار بهترین فیلنامه‌ی اصیل ۱۹۹۶- قهرمان داستان جمله‌ی قصاری دارد که می‌تواند در باب دخالت دولت بریتانیا در بنگاه سخن‌پراکنی‌اش و سوء استفاده‌ از توان تبلیغاتی بی‌بی‌سی، روشنگرانه به کار بیاید:
«ماهرانه‌ترین حیله‌ای که شیطان به کار بُرد این بود که جهان را قانع کرد که وجود ندارد.»

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر