۲۵ اردیبهشت ۱۳۹۷

آفتاب لب بام نظام اسلامی: راه پر از سنگلاخ و انتخاب‌های دشوار

ترامپ پس از امضای خروج از برجام؛ ۸ مه ۲۰۱۸
کیهان لندن، مجید محمدی – با وجود تصویر گل و بلبلی که مقامات از ماه‌ها و سال‌های آینده پس از خروج ایالات متحده از برجام ارائه می‌دهند مانند این ادعا که «مردم ما مشکلاتی در زندگی فردا، هفته بعد، امسال و سال‌های آینده… احساس نخواهند کرد» (حسن روحانی، ایسنا ۱۸ اردیبهشت ۱۳۹۷) جمهوری اسلامی راه پر از سنگلاخ و روزگار سختی در پیش رو دارد (و به تبع آن مردم ایران).
بدون ایالات متحده بعید است حتی در کوتاه‌مدت اثر چندانی از برجام باقی بماند. دولت‌های اروپایی دارند تلاش می‌کنند با کمترین ضرر و بیشترین فایده بساط خود را از اقتصاد ایران جمع کنند. ایالات متحده چون منافعی در ایران نداشت زودتر پایش را پس کشید. در این روزگار سخت مقامات مجبورند تصمیماتی بگیرند که نتیجه‌اش برای آنها تضمین‌شده و پیش‌بینی‌پذیر نیست. این مسیر دشوار را با طرح چهار انتخاب در برابر حاکمان جمهوری اسلامی توضیح می‌دهم.
«عمق استراتژیک» یا «رضاشاه، معذرت»
از یک سو از منظر مقامات جمهوری اسلامی مداخلات نظامی خارجی به راهبردهایی برای حفظ نظام تبدیل شده‌اند (عمق راهبردی همان حواله دادن مردم به قدرت جهانی و منطقه‌ای توهمی و بی‌حاصل و احیای امپراتوری ایرانی است) و از سوی دیگر هزینه‌ی این مداخلات موجب فقر بیشتر مردم و بالاتر رفتن امکان اعتراضات خیابانی شده است که هستی نظام را تهدید می‌کنند.
با بسط نارضایتی‌ها تعداد کسانی که علنی و بطور جمعی از رضاشاه پهلوی عذرخواهی خواهند کرد مقیاس میلیونی خواهد یافت. جمهوری اسلامی باید همانند اتحاد جماهیر شوروی در شرایط حضور نظامی در افغانستان میان وجه و میزان تقویت‌کننده‌ی مداخله‌ی نظامی برای تحریک استیلاطلبی ملی و مذهبی و بدین وسیله افزودن بر عمر خویش و وجه و میزان تهدید آن برای بقا نقطه‌ی بهینه‌ای را پیدا کند. البته ممکن است تا آن نقطه‌ی بهینه پیدا شود نظام سقوط کرده یا به نحوی بدون بازگشت در مسیر فروپاشی سازمان سرکوب بغلتد. برای مقامات دشوار است میان ارسال سیزده کارتن صد دلاری به میزان ۳۱ میلیون دلار برای هادی العامری (رئیس لیست انتخاباتی «الفتح» و یکی از سرکردگان حشدالشعبی عراق) و کمک به زلزله‌زدگان کرمانشاه دومی را انتخاب کنند. همین کارتن‌ها مدام برای دیگر گروه‌های شبه‌نظامی- شبه‌سیاسی نزدیک به جمهوری اسلامی ارسال می شود و دولت‌های اروپایی ظاهرا فریب سیاسی بودن این گروه‌ها را می‌خورند.
جمهوری اسلامی دلار را به عنوان ارز خارجی به رسمیت نمی شناسد مگر آن که بخواهد برای حزب الله لبنان، حشدالشعبی عراق، حوثی‌های یمن و دولت بشار پول بفرستد چون آنها دلار را به رسمیت می شناسند. از چشم مقامات زلزله زدگان یا حاشیه نشینان صدایی ندارند تا مایه‌ی نگرانی باشند البته تا روزی که صدای آنها حکومت را غرق سازد. در دوران مابعد برجام و بازگشت تحریم‌ها آن مردم به آن صد دلاری‌ها و کارتون‌ها و چمدان‌های پر از آنها با دقت بیشتری نگاه خواهند کرد.
«تضمین‌های اروپا» یا «جبهه‌ی مقاومت»
جمهوری اسلامی از یک سو به اروپا برای فروش نفت، مبادلات تجاری و صنعتی و رفت و آمد عزیزکرده‌ها و آقازاده‌ها و حساب‌های بانکی مقامات در بانک‌های آنجا و تاسیسات درمانی برای علما نیاز دارد (و از دولت‌های اروپایی برای تداوم تاراج و نابودی کشور تضمین می‌خواهد) اما از سوی دیگر می‌خواهد به برنامه‌ی موشکی و مداخلات خارجی و وعده‌ی نابودی اسرائیل و ترور مخالفان هم تحت عنوان «مقاومت» ادامه دهد. این دو در یک نقطه با هم سرشاخ خواهند شد و در یک نقطه دولت‌‌های اروپایی مجبورند یکی از این مسیرها را در مواجهه با ایران مورد نظر قرار دهند. «انشاالله گربه است» فقط تا زمانی که پرده از روی گربه برداشته نشده کار می‌کند در حالی که امروز گربه خودش همه‌ی پرده‌ها را کنار زده است. گروه‌ها و احزاب چپ اروپایی قدرتمند و متنوع‌اند و تا به حال نیز در کنار جمهوری اسلامی قرار داشته‌اند اما وقتی یک موشک به سوی آنها پرتاب شد یا تعدادی از اروپاییان (نه دوتابعیتی‌ها) در یک پایتخت اروپایی توسط جمهوری اسلامی کشته شدند آنگاه دوزاری‌های کج آنها با تاخیر بسیار جا خواهد افتاد. حرکت بر روی گسل میان ایالات متحده و اروپاییان همچنان که تا کنون منفعتی برای نظام نداشته بعد از این هم بعید است داشته باشد. مقامات مجبورند یکی از دو مسیر «تضمین اروپا» یا «جبهه‌ی مقاومت» را انتخاب کنند.
آنگلا مرکل، ترزا می و امانوئل ماکرون؛ بروکسل ۲۲ مارس ۲۰۱۸
پس از پیروزی‌های سپاه قدس و مزدوران افغانی و پاکستانی و عراقی و لبنانی‌اش علیه مخالفان اسد (و نه داعش، چون سپاه قدس برای نبرد با داعش به سوریه نرفته بود) حکومت ایران سودای استقرار دائمی در سوریه را دارد اما اسرائیل مدام در حال ارسال اجساد «مدافعان حرم بشار اسد» به ایران است و مقامات برای اینکه شکست‌های خود را علنی نسازند نه تعداد و اسامی «شهدای حرم« با بمب‌ها و موشک‌های اسرائیلی را اعلام می‌کنند و نه میزان خسارات را. تداوم این ماجرا با وعده‌ی نابودی ۲۵ ساله‌ی اسرائیل راهبرد خودکشی دائمی است.
«ریخته شدن به دریا» یا «بازگشت به پیش از انقلاب»
با تبخیر تدریجی منابع تزریقی به روحانیت شیعه در یکی دو سال آینده همراه با ترس روزافزون روحانیت از انتقام مردم به دلیل چهار دهه فساد و جنایت و تحقیر، روحانیت حاکم میان یک انتخاب تاریخی قرار گرفته است: ریخته شدن به دریا (چنانکه جوادی آملی می گوید) یا بازگشت به دوران پهلوی (چنانکه بخشی از روحانیت بدان رسیده و محمد یزدی از آن شکایت دارد). جوادی آملی در دوران جنبش سبز نیز در سکوت کامل بسر می برد و دریافته بود که ممکن است تظاهرکنندگان به در خانه‌اش برسند. حتی اگر روحانیت امتیازات حکومتی را وابگذارد (که با تغییر سبک زندگی و جنایات بسیاری که مرتکب شده غیرممکن به نظر می‌رسد) معلوم نیست مردم آنها را وابگذارند. روحانیت شیعه با ذوق‌زده شدن از حکومت مطلقه و تمامیت‌خواه و درآمد نفت همه‌ی تخم مرغ‌های خود را در سبد حکومت گذاشت و سرنوشت آن با سرنوشت حکومت گره خورده است. در واکنش به تحولات جاری و تغییر مسیر هم بسیار کند عمل کرده‌ و می‌کند.
کره شمالی یا عربستان سعودی دهه‌ی چهل
هنگامی که اقشار سنتی مذهبی در دهه‌های چهل و پنجاه خورشیدی از حج بر می‌گشتند آرزوی تبدیل ایران به عربستان سعودی را داشتند که سر اذان همه به مسجد بروند، به شراب‌خواران شلاق بزنند، دست دزدها و سر کافران را قطع کنند و مردان بتوانند چهار زن عقد دائم داشته باشند. اما انقلابیون چپ آرزوی تبدیل ایران به کوبا و کره شمالی را داشتند که دیوارکشی میان کشور و بقیه‌ی دنیا موجب از میان رفتن پاکی و خلوص انقلابی آنها و سلطه‌ی امپریالیسم نشود. این دو الگو با انقلاب ۵۷ در هم فرو رفت و شد جمهوری اسلامی! چهل سال بعد از شکل‌گیری این نظام، حکومت میان این دو الگو به ویژه در حوزه‌ی اقتصادی مدام نوسان می‌کند (در حوزه‌ فرهنگ هنوز ترکیب مورد علاقه‌ی حکومت همان عربستان دهه‌ی چهل و کره‌ی شمالی است) و هنوز یکی بر دیگری غلبه نیافته چون نه مردم و نه حتی قشر حاکم این دو الگو را به تمامی می‌خواهند. خامنه‌ای با اقتصاد مقاومتی‌اش خواهان الگوی کره‌ی شمالی برای مردم است اما همه‌ی خاصان درگاهش مشغول تجارت و سرمایه‌گذاری در کشورهای غربی هستند. ولی فقیه به دنبال الگوی کره شمالی با فیلتر تلگرام و یخ‌زدگی بازار ارز و کاهش مسافرت ایرانیان به خارج و انتقال چمدانی و کارتونی دلار به گروه‌های آتش‌افروز است اما نتایج آن تنها گریبان مردم عادی را می‌گیرد و نه حتی اعضای خانواده‌ خودش؛ روحانیت سنتی نیز الگوی عربستان (شش دهه قبل) را می‌خواهد اما فقط برای توده‌ی مردم. هر دو الگو در عالم خارج در حال فروپاشی است.
دیدار مایک پمپئو وزیر خارجه آمریکا با کیم جونگ اون رهبر کره شمالی
ایران در سال ۵۷ با بلاهت یک نسل و توهم استقلال از غرب فاصله گرفت و هنوز نمی‌داند «نه شرقی نه غربی» است یا «نه غربی» یا «کمی از آن و بیش از اندازه از دیگری»؛ گیج و گنگ نمی‌داند به کدام سو می‌رود. اوباما و دولت‌های اروپایی با توهم تغییر مسیر جمهوری اسلامی از دنبال کردن الگوی کره‌ی شمالی می‌خواستند با برجام آن را حداقل به سمت الگوی عربستان سعودی سوق دهند (دیکتاتوری بدون دشمنی با غرب و ادعای مدیریت جهانی) اما از عمق سردرگمی ملی و رسوب شدن الگوی کره شمالی (پیش از مذاکرات اخیر با دولت ترامپ) در خامنه‌ای و مشاورانش بی خبر بودند.
 اتکا بر بلاهت و زودباوری
ساده‌ترین تبیین در مورد چهار چالش بالا آن است که جمهوری اسلامی همانند چهار دهه‌ی گذشته نه بر خرد کاست حکومتی (که وجود خارجی ندارد) یا جاافتاده و کهن بودن نهادها بلکه بر بلاهت بخشی قابل توجه از مخالفان و زودباوری منتقدانش اتکا خواهد کرد. مشخص است که رژیم در سرازیری سقوط قرار دارد و برای کش دادن این سقوط (و عملا تسریع آن) دارد ایران و جامعه‌ی ایران را نیز با مداخلات خارجی و برنامه‌های سلاح‌های کشتار جمعی و درگیری با اسرائیل در این سرازیری قرار می‌دهد. کسانی که می‌خواهند زادگاه و جامعه‌شان را نجات دهند به جای گره زدن سرنوشت ایران و رژیم اسلامگرا باید سرنوشت این دو را از هم تفکیک کنند و برای نجات یکی (ایران) از شرّ دیگری خلاص شوند. مایه تاسف است که عده‌ای می‌گویند کشورشان را متحد و سربلند و آباد می‌خواهند اما رژیم نابودگر آن را حمایت می کنند یا می‌گویند برای حفظ رژیم در برابر نظام‌های آلترناتیو حاضرند دست به اسلحه ببرند (مخملباف و زیبا کلام).  
همانند علوم دقیقه و ریاضیات، در علوم اجتماعی نیز ساده‌ترین تبیین‌ها معمولا بهترین آنها هستند. ساده‌ترین تبیین شرایط امروز ایران که بدون استثنا همه‌ی مواضع و تصمیمات حکومت و حرکات مردم در برابر آن را توضیح می‌دهد قرار گرفتن آن در سراشیبی سقوط است. آنها که این لب بام بودن خورشید نظام را نمی‌بینند و تلاش می‌کنند واقعیات را توهم و توهمات را واقعیات جلوه دهند به زودی از خواب غفلت بیدار خواهند شد. وقتی شما در برابر این وضعیت دشوار قرار بگیرید که آیا با اولین باران سقف خانه فرو خواهد ریخت (به دلیل ۴۰ سال چکه از صدها نقطه) یا به دلیل صدها تَرَک چهار ریشتر زلزله آن را بر سر شما خواهد ریخت طبعا متوجه خواهید شد که زمان تعویض آن فرا رسیده است.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر