ازلابلای خاطرات مردان ِ اوّل شاه وخمینی
کودتای نفتی آمریکا وعربستان علیه شاه!
بخش پایانی
*سرنوشت شاه نه در«گوآدلوپ»بلکه-چنانکه گفته ایم– سال ها قبل درمحافل نفتی آمریکا طرح ریزی شده بود وتنهابدنبال بستراجرائی مناسب می گشت.کودتای نفتی عربستان سعودی وآمریکا علیه شاه،سقوط قیمت نفت وبازتاب اقتصادی آن درجامعهء ایران وخصوصاً سال 1979=1357،سال انقضای قطعی«قرارداد اسارت بار کمپانی های نفتی»(بقول شاه)می توانست چنین بسترزمانی مناسب باشد.
*«رونالد ریگان» درمناظرهء انتخاباتی خود بارقیب دمواکراتش«Walter Mondale»که یکی از حامیان پُرشورآیت الله خمینی بود،به نقش آمریکا در سقوط محمدرضاشاه اعتراف کرد!
*به روایت خبرنگارایرانی-ایتالیائی حاضردر«نوفل لوشاتو»:مضمون سخنان وگفتگوهای آیت الله خمینی باخبرنگاران خارجی،توسط مترجمین[دکتریزدی ،قطب زاده و…] دچارتحریف وتغییرمی شدآنچنانکه شباهتی به گفته های آیت الله نداشت!
* * *
اشاره:
بخش اول ودوم این مقاله موردعنایت واستقبال فراوان خوانندگان عالیمقدار قرارگرفته است.این امر،نشانهء دیگری ازبیداری وآگاهی ملّی درنگاه تازه به تاریخ معاصرایران است.نگارنده ضمن سپاسگزاری ازهمهء پیام های مهرآمیزخوانندگان،یادآورمی شودکه مقالهء حاضر تنها نگاهی کوتاه است بر ماجرائی بلندوبحث انگیزکه امیداست پژوهشگران دیگردرتکمیل آن بکوشند. ع.م
کنفرانس«گوادلوپ»وسرنوشت شاه!
بااستقرار آیت الله خمینی در«نوفل لوشاتو»،اوکه تا آن زمان فردی گمنام وحتّی خواستاربازگشت به ایران و«گذراندن این چندروزهء عمردرقم»بود،با تلاش های دکتریزدی،صادق قطب زاده ،بنی صدرویاران خارجی شان به کانون توجهء روزنامه نگاران خارجی بدَل گردید.به روایت دکتریزدی:
-«صادق قطب زاده که مسؤول روابط بین المللی نهضت آزادی ایران خارج از کشور بود و آشنایی گسترده ای با محافل مطبوعاتی فرانسه داشت…توضیح داد که سردبیر روزنامهء« فیگارو»، که یک روزنامه محافظه کار و دست راستی است روابط نزدیک با رئیس جمهور فرانسه [ژیسکار دستن]دارد. مرحوم قطب زاده با سردبیر آن آشنایی داشت. او اگر بتواند فیگارو را به مصاحبه با آقای خمینی راضی کند، این سد [منع مصاحبهء خمینی]شکسته خواهد شد. روابط ویژهءسردبیر «فیگارو» با رئیس جمهور به او امکان میدهد مصاحبه را چاپ کند،علاوه بر صادق قطب زاده سایر ایرانیان فعّال و هوادار آقای خمینی درپاریس، آقایان بنی صدر، دكتر صادق طباطبایی و… هر یک با روزنامه ها،رادیوها و تلویزیون های فرانسه یا آلمان آشنایی و ارتباط داشتند و ترتیب مصاحبه ها را میدادند.(یزدی،ج3،ص215).
-«صادق قطب زاده که مسؤول روابط بین المللی نهضت آزادی ایران خارج از کشور بود و آشنایی گسترده ای با محافل مطبوعاتی فرانسه داشت…توضیح داد که سردبیر روزنامهء« فیگارو»، که یک روزنامه محافظه کار و دست راستی است روابط نزدیک با رئیس جمهور فرانسه [ژیسکار دستن]دارد. مرحوم قطب زاده با سردبیر آن آشنایی داشت. او اگر بتواند فیگارو را به مصاحبه با آقای خمینی راضی کند، این سد [منع مصاحبهء خمینی]شکسته خواهد شد. روابط ویژهءسردبیر «فیگارو» با رئیس جمهور به او امکان میدهد مصاحبه را چاپ کند،علاوه بر صادق قطب زاده سایر ایرانیان فعّال و هوادار آقای خمینی درپاریس، آقایان بنی صدر، دكتر صادق طباطبایی و… هر یک با روزنامه ها،رادیوها و تلویزیون های فرانسه یا آلمان آشنایی و ارتباط داشتند و ترتیب مصاحبه ها را میدادند.(یزدی،ج3،ص215).
مضمون سخنان وگفتگوهای آیت الله خمینی باخبرنگاران خارجی،اساساً،توسط مترجمین[دکتریزدی ،قطب زاده و…] دچارتحریف وتغییرمی شدآنچنانکه شباهتی به گفته های آیت الله نداشت.احمدرأفت،خبرنگارایرانی-ایتالیائی حاضردرنوفل لوشاتو می گوید:
-«بعد از یکی دو مصاحبه که ما خبرنگارانی که با رسانههای غیر ایرانی کار میکردیم انجام دادیم، از ما میخواستند همان حرفهای آقای خمینی در گفتگوها را ترجمه نکنیم، بلکه ترجمهای که این آقایان[دکتریزدی و….] یا مترجمان این آقایان به زبان خارجی میگذاشتند را مخابره کنیم. یک بار من با دو خبرنگار خارجی با آقای خمینی گفتگو میکردیم. یکی از آنها خانم خبرنگاری ایتالیایی بود که برای مجله زنان کار میکرد، و از آقای خمینی پرسید اگر شما به ایران برگردید و حکومت را به دست بگیرید، سیاستهایتان در مورد زنان چه خواهد بود. آقای خمینی مثل همیشه بدون اینکه به صورت خبرنگار نگاه کند،به مترجم گفت به ایشان بگویید که در اسلام موقعیت زنان مشخص شده. مترجم به زبان انگلیسی،این گفته را ترجمه کرد که «آنچه خواست مردم ایران باشد»….من در همین رابطه در مستندی که به مناسبت ۳۰امین سالگرد نوفللو شاتو ساختم ،از آقای بنیصدر در همین رابطه سوال کردم و ایشان گفت که ما نمیتوانستیم بگذاریم آقای خمینی هرچه دلش میخواست بگوید. یعنی ایشان هم به نوعی به این مساله اعتراف کرد که صحبتهای آقای خمینی به نوع دیگری متناسب با خواست جامعه بینالمللی ترجمه شود».
دکترابراهیم یزدی درحال ترجمهء سخنان آیت الله خمینی
کودتای«محمدداوودخان»وسرنگونی رژیم سلطنتی«ظاهرشاه»درافغانستان( 1973)و-خصوصاً- استقرارارتش سرخ ونیروگرفتن کمونیست ها دراین کشور(1978) دولتمردان آمریکاواروپارادچارترس کرده بود ولذا،مقابله باشوروی هادردستورکار این دولت ها قرارگرفت.کودتای کمونیست ها دریمن جنوبی نیزاین امررابرای کشورهای غربی به یک ضرورت استراتژیک بدل ساخت.بنابراین،ایجاد«کمربندسبز»واستقرارحکومت اسلامی درایران می توانست براین سیاست استراتژیک آمریکاواروپا،جامهء عمل بپوشاند.تصمیمات «کنفرانس گوآدلوپ»،تبلوراین برنامهء استراتژیک بود.دکترابراهیم یزدی دراین باره یادآورمی شود:
-«کودتای افغانستان و یمن جنوبی به نفع هواداران مسکو، شوروی را در وضعی قرار داد که در ایران بعد از انقلاب جاری بتواند اعمال نفوذ کند ایران بدون شاه نا آرام و بی ثبات خواهد ماند. دست کشیدن ایران از خلیج فارس سبب خلائی خواهد شد که مسکو و دوستانش حتی با وجود مخاطرهء پایداری غرب،حاضرند آن را پُر کنند.»(یزدی،ج3،صص266-267).
چند روزبعد،اطلاعاتی ازسایرمسائل بحث شده در کنفرانس گوآدلوپ منتشر شد:
-«امروز فاش شد که در کنفرانس سران آمریکا، انگلیس، فرانسه و آلمان راه های جلوگیری از نفوذ فزایندهء شوروی به خلیج فارس بررسی شد. هر چهار کشور بر این عقیده بودند که اگر در مثلث بین ترکیه، حبشه و افغانستان،تسلّط شوروی افزایش یابد موازنهء قدرت در جهان بر هم خواهد خورد.».(یزدی،ج3،ص266).
به روایت دکتریزدی:
-«…یک هفته قبل از کنفرانس گوادلوپ، وزارت امور خارجۀ فرانسه با صادق قطبزاده تماس میگیرد. علت تماس آنها با صادق قطبزاده چنین بیان شده است که: «… او بسیار به آیتالله خمینی نزدیک بود در واقع به آن حد نزدیک بود که به نام «داماد پیامبر» شناخته شده بود. فرانسویها مشغول تهیه تدارکات کنفرانس گوادلوب بودند و مطمئن بودند که مسأله ایران در کنفرانس مطرح خواهد شد، لذا از قطبزاده خواستند که برای آنها روشن کند که در صورت پیروزی آیتالله خمینی، چه نوع سیاستهایی از جانب ایشان اتخاذ خواهد شد.»(یزدی،ج3،ص268).قطبزاده موضوع را پیگیری کرد: «کمی بعد از سفر رئیسجمهور فرانسه به گوادلوب،آیتالله[خمینی]از قطبزاده میخواهد که تحقیق کند آیا رئیسجمهور فرانسه مسأله ایران را در کنفرانس مطرح خواهد کرد و آیا تحلیل قطبزاده به رئیسجمهور داده شده است. در ظرف چند ساعت قطبزاده تماس گرفت و به او پاسخ داده شد که بله رئیسجمهور مسألهء ایران را در کنفرانس مطرح خواهد کرد و او تحلیل قطبزاده را دیده است. علاوه بر این، نمایندهء وزارت امور خارجه گفت که تحلیل قطبزاده به قدری رئیسجمهور را تحت تأثیر قرار داده است که ژیسکاردستن به کارتر توصیه خواهد کرد که با دولت احتمالی جدید تهران که ریاست معنوی آن با آیتالله خمینی خواهد بود، وارد مذاکره شود».آیت الله خمینی با توجه به این اطلاعات، که از کانالهای دیگر نیز تأیید گردید، از موضعگیری رئیسجمهور فرانسه در گوادلوپ تشکر نمودند. لازم به تذکر است که موضع فرانسه قبلاً چنین نبود.»(یزدی،ج3،صص268-269).
-«کودتای افغانستان و یمن جنوبی به نفع هواداران مسکو، شوروی را در وضعی قرار داد که در ایران بعد از انقلاب جاری بتواند اعمال نفوذ کند ایران بدون شاه نا آرام و بی ثبات خواهد ماند. دست کشیدن ایران از خلیج فارس سبب خلائی خواهد شد که مسکو و دوستانش حتی با وجود مخاطرهء پایداری غرب،حاضرند آن را پُر کنند.»(یزدی،ج3،صص266-267).
چند روزبعد،اطلاعاتی ازسایرمسائل بحث شده در کنفرانس گوآدلوپ منتشر شد:
-«امروز فاش شد که در کنفرانس سران آمریکا، انگلیس، فرانسه و آلمان راه های جلوگیری از نفوذ فزایندهء شوروی به خلیج فارس بررسی شد. هر چهار کشور بر این عقیده بودند که اگر در مثلث بین ترکیه، حبشه و افغانستان،تسلّط شوروی افزایش یابد موازنهء قدرت در جهان بر هم خواهد خورد.».(یزدی،ج3،ص266).
به روایت دکتریزدی:
-«…یک هفته قبل از کنفرانس گوادلوپ، وزارت امور خارجۀ فرانسه با صادق قطبزاده تماس میگیرد. علت تماس آنها با صادق قطبزاده چنین بیان شده است که: «… او بسیار به آیتالله خمینی نزدیک بود در واقع به آن حد نزدیک بود که به نام «داماد پیامبر» شناخته شده بود. فرانسویها مشغول تهیه تدارکات کنفرانس گوادلوب بودند و مطمئن بودند که مسأله ایران در کنفرانس مطرح خواهد شد، لذا از قطبزاده خواستند که برای آنها روشن کند که در صورت پیروزی آیتالله خمینی، چه نوع سیاستهایی از جانب ایشان اتخاذ خواهد شد.»(یزدی،ج3،ص268).قطبزاده موضوع را پیگیری کرد: «کمی بعد از سفر رئیسجمهور فرانسه به گوادلوب،آیتالله[خمینی]از قطبزاده میخواهد که تحقیق کند آیا رئیسجمهور فرانسه مسأله ایران را در کنفرانس مطرح خواهد کرد و آیا تحلیل قطبزاده به رئیسجمهور داده شده است. در ظرف چند ساعت قطبزاده تماس گرفت و به او پاسخ داده شد که بله رئیسجمهور مسألهء ایران را در کنفرانس مطرح خواهد کرد و او تحلیل قطبزاده را دیده است. علاوه بر این، نمایندهء وزارت امور خارجه گفت که تحلیل قطبزاده به قدری رئیسجمهور را تحت تأثیر قرار داده است که ژیسکاردستن به کارتر توصیه خواهد کرد که با دولت احتمالی جدید تهران که ریاست معنوی آن با آیتالله خمینی خواهد بود، وارد مذاکره شود».آیت الله خمینی با توجه به این اطلاعات، که از کانالهای دیگر نیز تأیید گردید، از موضعگیری رئیسجمهور فرانسه در گوادلوپ تشکر نمودند. لازم به تذکر است که موضع فرانسه قبلاً چنین نبود.»(یزدی،ج3،صص268-269).
سخن دکتریزدی دربارهء« تأثیرتحلیل قطب زاده دررئیس جمهورفرانسه»!،اغراق آمیزاست چراکه درآن زمان،صادق قطب زاده،فاقدتحصیلات و دانش نظری درتحلیل مسائل ایران بود.ازاین گذشته،موضوع عوض کردن شاه،ازسال ها پیش(ازسال1974) در دستورکار دولت آمریکا بود.آیا«تحلیل قطب زاده»مبنی برضرورت جایگزین کردن خمینی باشاه بود؟،ضرورتی که سال ها پیش درمیان برخی ازدولتمردان آمریکا نیز رواج داشت.
دکترافشاردربارهء «کنفرانس گوآدلوپ»می گوید:
ـ «كنفرانس گوادلوپ در ژانویهء 1979 با شركت رؤسای كشورهای آمریكا، انگلیس، فرانسه و آلمان برگزار شد تا در بارهء اوضاع ایران بحث و بررسی كنند. در گوادلوپ آقای كارتر با توجـّه به شرایط افغانستان و تهدید ارتش سرخ شوروی، خواهان بركناری شاه از قدرت و جایگزینی رژیم شاه با حكومتی به رهبری خمینی گردید به طوری كه به قول ژیسكار دستن (رئیس جمهور فرانسه)باعث تعجـّب و حیرت همگان گردید… ما كه در تهران بودیم، منتظر بودیم ببینیم كه گوادلوپ چه تصمیمی میگیرد ولی از قرائن و اطّلاعاتی كه به گوش ما میرسید، میدانستیم كه گوادلوپ هم تصمیم به رفتن شاه خواهد گرفت.اعلیحضرت آقای هوشنگ رام را مأمور كردند كه مرتّب موضوع گوادلوپ را از رادیو ـ تلویزیونهای مختلف جمعآوری كند و هر روز آنها را گزارش دهد. هوشنگ رام هم با من خیلی دوست بود و خیلی هم دقیق. او بود كه میگفت اینها تصمیمشان را گرفتهاند البتّه نمیگویند كه شاه باید برود ولی میگویند «گاندی دوم» باید به ایران برگردد».(افشار،صص488-491).
دراین میان،جرالد فورد،رئیسجمهور جمهوریخواه سابق آمریکا می گفت: «مصلحت دنیای غرب در این است که شاه در رأس حکومت ایران باقی بماند تا ثبات سیاسی این کشور را که برای غرب دارای اهمیّت حیاتی است حفظ کند. اگر آمریکا ایران را از دست دهد غرب شدیداً به خطر خواهد افتاد.»(یزدی،ج3،ص266).
بنظرنگارنده-امّا- سرنوشت شاه نه در«گوآدلوپ»بلکه-چنانکه گفته ایم– سال ها قبل درمحافل نفتی آمریکا طرح ریزی شده بود وتنهابدنبال بستراجرائی مناسب می گشت.کودتای نفتی عربستان سعودی وآمریکا علیه شاه،سقوط قیمت نفت وبازتاب اقتصادی آن درجامعهء ایران وخصوصاً سال 1979=1357،سال انقضای قطعی«قرارداد اسارت بار ِ کمپانی های نفتی»(بقول شاه)می توانست چنین بسترزمانی مناسب باشد.
ـ «كنفرانس گوادلوپ در ژانویهء 1979 با شركت رؤسای كشورهای آمریكا، انگلیس، فرانسه و آلمان برگزار شد تا در بارهء اوضاع ایران بحث و بررسی كنند. در گوادلوپ آقای كارتر با توجـّه به شرایط افغانستان و تهدید ارتش سرخ شوروی، خواهان بركناری شاه از قدرت و جایگزینی رژیم شاه با حكومتی به رهبری خمینی گردید به طوری كه به قول ژیسكار دستن (رئیس جمهور فرانسه)باعث تعجـّب و حیرت همگان گردید… ما كه در تهران بودیم، منتظر بودیم ببینیم كه گوادلوپ چه تصمیمی میگیرد ولی از قرائن و اطّلاعاتی كه به گوش ما میرسید، میدانستیم كه گوادلوپ هم تصمیم به رفتن شاه خواهد گرفت.اعلیحضرت آقای هوشنگ رام را مأمور كردند كه مرتّب موضوع گوادلوپ را از رادیو ـ تلویزیونهای مختلف جمعآوری كند و هر روز آنها را گزارش دهد. هوشنگ رام هم با من خیلی دوست بود و خیلی هم دقیق. او بود كه میگفت اینها تصمیمشان را گرفتهاند البتّه نمیگویند كه شاه باید برود ولی میگویند «گاندی دوم» باید به ایران برگردد».(افشار،صص488-491).
دراین میان،جرالد فورد،رئیسجمهور جمهوریخواه سابق آمریکا می گفت: «مصلحت دنیای غرب در این است که شاه در رأس حکومت ایران باقی بماند تا ثبات سیاسی این کشور را که برای غرب دارای اهمیّت حیاتی است حفظ کند. اگر آمریکا ایران را از دست دهد غرب شدیداً به خطر خواهد افتاد.»(یزدی،ج3،ص266).
بنظرنگارنده-امّا- سرنوشت شاه نه در«گوآدلوپ»بلکه-چنانکه گفته ایم– سال ها قبل درمحافل نفتی آمریکا طرح ریزی شده بود وتنهابدنبال بستراجرائی مناسب می گشت.کودتای نفتی عربستان سعودی وآمریکا علیه شاه،سقوط قیمت نفت وبازتاب اقتصادی آن درجامعهء ایران وخصوصاً سال 1979=1357،سال انقضای قطعی«قرارداد اسارت بار ِ کمپانی های نفتی»(بقول شاه)می توانست چنین بسترزمانی مناسب باشد.
ملاقات های پنهانی!
پیام کارتر به آیت الله خمینی
«در هشتم ژانویۀ 79 برابر با 18دی ماه 57دو نفر از جانب رئیسجمهور فرانسه، ژیسکاردستن، به دیدار آقای خمینی در نوفللوشاتو آمدند. این اولین باری بود که نمایندگان رسمی شخص رئیسجمهور به دیدار آقای خمینی میآمدند و روشن بود که باید مسألۀ مهمی مطرح باشد. در این ملاقات، بعد از رد و بدل شدن تعارفات معمولی، یکی از آنها شروع به صحبت کرد و گفت: «هدف از دیدار با آقای خمینی پیغامی است که برای آیتالله دارند. این پیغام از طرف پرزیدنت کارتر برای آقای خمینی میباشد. … پرزیدنت کارتر آرزو دارد که این پیغام کاملاً مخفی و محرمانه بماند. یک وسیله ارتباطی مستقیم با آیتالله باید امکانپذیر باشد تا مرتب در جریان حوادث گذاشته شوید و این به نفع کشور شما و خصوصاً آیتالله میباشد».نمایندهء ژیسکاردستن سپس گفت که: «وزیر خارجه (فرانسه) پیغام داد که محرمانه ماندن پیغام کارتر برای آقای خمینی خوبست، چرا که امکان ادامه این ارتباط را خواهد داد. به من هم دستور داده شده است که بگویم ارتباط و محتوای آن خیلی منطقی است و انتقال قدرت در ایران باید کنترل بشود و با احساس مسئولیتهای شدید سیاسی همراه باشد…پس از بیانات آقای خمینی، نماینده پرزیدنت ژیسکاردستن، ضمن تشکر از امکان ملاقات با آقای خمینی و صحبت با ایشان، مجدداً یادآور شد که این پیغام ،محرمانه بماند که آقای خمینی تأکید کردند که محرمانه بودن آن محرز است».(یزدی،ج3،269-270).
تماس نمایندهء رسمی دولت آمریكا
به روایت دکتریزدی:«پس از پیام کارتر به آقای خمینی از طریق نمایندهء ژیسکاردستن ،رئیس جمهوری فرانسه و پاسخی که آقای خمینی دادند، آمریکاییها پیشنهاد کردند که مستقیماً با نمایندهای از جانب خود با آقای خمینی در ارتباط باشند.پیرو همین پیشنهاد، ساندرز، معاون وزارت امور خارجۀ آمریکا در تماسی با نوفللوشاتو میگوید: «به دلیل وخامت و حساسیت اوضاع ایران، آمریکا مفید میداند که نمایندۀ رسمی دولت آمریکا با نمایندهای از جانب آقای خمینی ارتباط مستقیم داشته باشد.» طرف ِگفتوگوی او در محل اقامت امام در نوفللوشاتو، ابراهیم یزدی بود…امام پس از شنیدن پیام ساندرز، یزدی را مامور تماس با نمایندۀ کارتر میکند.»به روایت دکتریزدی:اولین دیدار وی با «وارن زیمرمن»( فرستادهء هارولد ساندرز، معاون وزارت امورخارجهء آمریکا)در روز 26دی ماه 57(روز خروج شاه از ایران) در رستوران مسافرخانۀ نوفل لوشاتو انجام شد.(دکتریزدی،ج3،ص275).
بیداد«بی بی سی»وسفرناگهانی ملکهء انگلیس به ایران!
به روایت امیراصلان افشار:
-«…تقریباًدوماه ونیم قبل ازخروج اعیحضرت ازایران،سفیرانگلیس درتشریفات نزدمن آمدوگفت که علیاحضرت ملکهء انگلستان می خواهندبه ایران بیایند.می دانیدکه ملکهء انگلیس،بیخودی جائی نمی رود.اولاًملکهء انگلیس مطابق مقرّرات خودشان،درسال بیشترازیک یادو دعوت رسمی به خارج ازکشورراقبول نمی کند.دوم ،ملکهء انگلیس هم هرجاکه می رودتمام مدّت بااجازهء دولت است.برای تفریح اگربخواهدبه جائی برود می تواند،ولی برای سفررسمی به یک کشورهمیشه بایدبااجازهء دولت باشد،حال چطوردولت انگلیس این اجازه را داده بود؟…ازاین گذشته،دولت انگلیس مگروضع ایران را نمی دید؟خودشان که انگشت شان درکاربودوبارادیو«بی بی سی» مملکت را بهم می زدند وبقول اعلیحضرت:«بی بی سی بیدادمی کند»،چطورشدکه دراین موقعیّت حسّاس،ملکهء انگلیس حاضرمی شودکه به ایران مسافرت بکندآنهم باکشتی به خلیج فارس بیایدودربندعباس پیاده شود…ترتیب برنامهء[سفر] ملکهء انگلیس رابه نحواحسن درکلوپ نیروی دریائی(که بسیارکلوپ خوب ومجهزی بود)دادند.سفیرانگلیس گفته بودکه تاریخ ورودایشان را مااعلام می کنیم ولی بعداًروزبه روزکه اوضاع درایران بدترشد،اصلاً صحبتی ازسفرملکهء انگلیس نشد…این درهمان موقعی بودکه اعلیحضرت به من گفتند:«سفیرانگلیس رابخواهیدوبه اوبگوئیدکه یک کاری بکنیدچون «بی بی سی»داردبیدادمی کندوتمام مملکت را بهم می ریزد».ملکهء انگلیس ظاهراً بااین سفرناگهانی وسپس لغوآن،می خواست بگویدکه ما ازاین اغتشاشات بی خبریم ونقشی درآن نداریم!!سپهبد«بدره ای»،فرماندهء گاردشاهنشاهی،ازطریق من به اعلیحضرت پیغام دادندکه:ارتش امکانات فنی ِ لازم برای پارازیت فرستادن وقطع برنامه های«بی بی سی»را داردوخواست که چنین کند،امااعلیحضرت گفتند:«به بدره ای بگوئیدکه این کار درشأن ما نیست!»(افشار،صص491-493).
دکترافشارمی افزاید:
-«اعلیحضرت روز 16 ژانویه تهران را ترك كردند و به اسوان رفتند.در روز دوم اقامتمان در اسوان، سفیر انگلستان بوسیلهء یك پیك، نامهای برای اعلیحضرت فرستاد كه اعلیحضرت به من دادند و گفتند بخوانید. نامه را كه باز كردم دیدم نامهای است به خط خودِ ملكهء انگلیس كه به اعلیحضرت نوشته بود:
-«اعلیحضرت… فیلیپ شوهرم و من بیاندازه خوشحال بودیم از اینكه بتوانیم به كشور شما بیاییم و شما را از نزدیك ببینیم ولی متأسّفانه پیشآمدهایی شد كه نتوانستیم این مسافرت را عملی كنیم و امیدواریم كه در آینده…»
امضاء: الیزابت (52)
-«…تقریباًدوماه ونیم قبل ازخروج اعیحضرت ازایران،سفیرانگلیس درتشریفات نزدمن آمدوگفت که علیاحضرت ملکهء انگلستان می خواهندبه ایران بیایند.می دانیدکه ملکهء انگلیس،بیخودی جائی نمی رود.اولاًملکهء انگلیس مطابق مقرّرات خودشان،درسال بیشترازیک یادو دعوت رسمی به خارج ازکشورراقبول نمی کند.دوم ،ملکهء انگلیس هم هرجاکه می رودتمام مدّت بااجازهء دولت است.برای تفریح اگربخواهدبه جائی برود می تواند،ولی برای سفررسمی به یک کشورهمیشه بایدبااجازهء دولت باشد،حال چطوردولت انگلیس این اجازه را داده بود؟…ازاین گذشته،دولت انگلیس مگروضع ایران را نمی دید؟خودشان که انگشت شان درکاربودوبارادیو«بی بی سی» مملکت را بهم می زدند وبقول اعلیحضرت:«بی بی سی بیدادمی کند»،چطورشدکه دراین موقعیّت حسّاس،ملکهء انگلیس حاضرمی شودکه به ایران مسافرت بکندآنهم باکشتی به خلیج فارس بیایدودربندعباس پیاده شود…ترتیب برنامهء[سفر] ملکهء انگلیس رابه نحواحسن درکلوپ نیروی دریائی(که بسیارکلوپ خوب ومجهزی بود)دادند.سفیرانگلیس گفته بودکه تاریخ ورودایشان را مااعلام می کنیم ولی بعداًروزبه روزکه اوضاع درایران بدترشد،اصلاً صحبتی ازسفرملکهء انگلیس نشد…این درهمان موقعی بودکه اعلیحضرت به من گفتند:«سفیرانگلیس رابخواهیدوبه اوبگوئیدکه یک کاری بکنیدچون «بی بی سی»داردبیدادمی کندوتمام مملکت را بهم می ریزد».ملکهء انگلیس ظاهراً بااین سفرناگهانی وسپس لغوآن،می خواست بگویدکه ما ازاین اغتشاشات بی خبریم ونقشی درآن نداریم!!سپهبد«بدره ای»،فرماندهء گاردشاهنشاهی،ازطریق من به اعلیحضرت پیغام دادندکه:ارتش امکانات فنی ِ لازم برای پارازیت فرستادن وقطع برنامه های«بی بی سی»را داردوخواست که چنین کند،امااعلیحضرت گفتند:«به بدره ای بگوئیدکه این کار درشأن ما نیست!»(افشار،صص491-493).
دکترافشارمی افزاید:
-«اعلیحضرت روز 16 ژانویه تهران را ترك كردند و به اسوان رفتند.در روز دوم اقامتمان در اسوان، سفیر انگلستان بوسیلهء یك پیك، نامهای برای اعلیحضرت فرستاد كه اعلیحضرت به من دادند و گفتند بخوانید. نامه را كه باز كردم دیدم نامهای است به خط خودِ ملكهء انگلیس كه به اعلیحضرت نوشته بود:
-«اعلیحضرت… فیلیپ شوهرم و من بیاندازه خوشحال بودیم از اینكه بتوانیم به كشور شما بیاییم و شما را از نزدیك ببینیم ولی متأسّفانه پیشآمدهایی شد كه نتوانستیم این مسافرت را عملی كنیم و امیدواریم كه در آینده…»
امضاء: الیزابت (52)
«چراغ های رابطه خاموشند!»(53)
آیاسفرناگهانی ملکهء انگلیس به ایران برای گمراه کردن شاه و تزریق حس اعتماد واطمینان به دوستی وحمایت انگلیس وآمریکابود؟.اینگونه «چراغ های سبز» باعث انفعال حیرت انگیزشاه درسراسرسال 57 گردید آنچنانکه باوجودهشدار وخواهش ِاطرافیان،شاه ازاتخاذ تدابیرقاطع درمقابله بابحران پرهیزکرد.ازطرف دیگر،اینگونه«چراغ های سبز»، امیدکاذبی درشاه بوجودآوردکه اوباسفربه آمریکاومذاکره باکارتر-مانندزمان کندی- می تواند «بحران مهندسی شده» را حل وفصل کند.به امید ِ سفربه آمریکابودکه شاه ازواگذارکردن«فرماندهی کل قوا»به سرلشگرفریدون جم(درپیشنهادنخست وزیری دکترصدیقی) وسرلشگرقره باغی(درنخست وزیری بختیار) امتناع نموده وتنهادرآخرین لحظات( درفرودگاه مهرآباد) متن فرمان رابه اصرارقره باغی و برپُشت او امضاءکرده بود.شاه درپاسخ به توصیهء امیراصلان افشاربرای دادن یک پیام به ملّت ایران،گفت:
-«این گفته هامربوط به کسی است که بخواهدبرای همیشه ازکشوربروَد وباملّت خود خداحافظی کند،درحالیکه مابزودی برمی گردیم.مگرهربارکه برای استراحت یامذاکره به خارج می رفتیم،برای ملّت پیام می فرستادیم؟»(افشار،صص508و519).
این فرض(چراغ های سبزبرای گمراه کردن شاه) زمانی واقعی بنظرمی رسدکه بدانیم 3ماه قبل ازدرخواست ِسفرملکهء انگلیس به ایران(درتاریخ 30 اکتبر1979/8آبان1357) سرویس اطلاعاتی انگلیس درگزارشی به نخست وزیر(کالاهان)اطلاع داده بود:«کار ِشاه،تمام است!».براساس همین گزارش،نخست وزیرانگلستان دستورداده بودتابرای«یافتن بیمهء دیگری»برای منافع انگلستان،بامخالفان شاه واردگفتگوشوند.(54).
اگرچنین باوری درست باشد،آنگاه تلفن کارتر به شاه(درمهرماه57)رانیزبخش دیگری ازنقشهء دولت های انگلیس وآمریکابرای گمراه کردن شاه می توان بشمارآورد.
-«این گفته هامربوط به کسی است که بخواهدبرای همیشه ازکشوربروَد وباملّت خود خداحافظی کند،درحالیکه مابزودی برمی گردیم.مگرهربارکه برای استراحت یامذاکره به خارج می رفتیم،برای ملّت پیام می فرستادیم؟»(افشار،صص508و519).
این فرض(چراغ های سبزبرای گمراه کردن شاه) زمانی واقعی بنظرمی رسدکه بدانیم 3ماه قبل ازدرخواست ِسفرملکهء انگلیس به ایران(درتاریخ 30 اکتبر1979/8آبان1357) سرویس اطلاعاتی انگلیس درگزارشی به نخست وزیر(کالاهان)اطلاع داده بود:«کار ِشاه،تمام است!».براساس همین گزارش،نخست وزیرانگلستان دستورداده بودتابرای«یافتن بیمهء دیگری»برای منافع انگلستان،بامخالفان شاه واردگفتگوشوند.(54).
اگرچنین باوری درست باشد،آنگاه تلفن کارتر به شاه(درمهرماه57)رانیزبخش دیگری ازنقشهء دولت های انگلیس وآمریکابرای گمراه کردن شاه می توان بشمارآورد.
تلفن كارتر به شاه
کارترکه درسفربه تهران(ژانویهء 1978/بهمن 1356)ایران را«جزیرهء آرامش»نامیده بود وضمن ستایش ازپیشرفت های ایران،پُرتملّق ترین،ستایش آمیزترین وبی سابقه ترین سخنانش را نثارمحمدرضاشاه کرده بود،درمهرماه 57 نیزدرتماس تلفنی با شاه ،وی را بسیارمطمئن وامیدوارساخته بود.به روایت دکترامیراصلان افشار:
-«در مهرماه 1357[بعدازواقعهء 17شهریور درمیدان ژاله]روزی اعلیحضرت از یك عده اساتید دانشگاهی كه برای شركت در كنفرانسی به ایران آمده بودند،در كاخ سعدآباد پذیرایی میكردند. بعد از ظهر بود،چایی میخوردند و اعلیحضرت هم در باغ با آنها صحبت میكردند.پیشخدمت آمد و به من گفت: شما را از آمریكا پای تلفن میخواهند. زود پای تلفن رفتم كه ببینم كیست، دیدم كه آقای كارتر میخواهد با اعلیحضرت صحبت كند. من، فوراً پایین آمدم و به اعلیحضرت گفتم: كارتر میخواهند با اعلیحضرت صحبت كنند. اعلیحضرت ازمهمانان معذرت خواستند و گفتند: شما چاییتان را بخورید من برمیگردم، تلفنی هست كه باید بروم… اعلیحضرت رفتند كه با كارتر صحبت كنند…بنده [ازمضمون صحبت ها]خبر ندارم، ولی وقتی اعلیحضرت برگشتند دیدم خیلی خوشحال هستند بطوریكه ازفرط خوشحالی، دو پله یكی، از پلهها پایین میآیند. این، علامت رضایت وخوشحالی اعلیحضرت ازگفتگو با كارتر بود.
همان موقع كه اعلیحضرت رسیدند، قبل از اینكه با مهمانان در باغ، ادامهء صحبت بدهند، به من گفتند: شما بروید و زود به كارتر تلگراف كنید و بگویید كه از مذاكرات امروز خیلی خیلی خوشحال هستم و از پشتیبانی شما خیلی متشكرم و امیدوارم كه بر تمام مشكلات فائق شویم…من هم بلافاصله رفتم و با آقای همایون بهادری متن تلگراف را به انگلسیی تنظیم كردم و ماشین كرده آوردم كه اعلیحضرت خواندند و پسندیدند و امضاء كردند و گفتند: مخابره شود….در آبانماه هم كارتر ضمن ملاقات با شاهزاده رضا پهلوی از «اقدامات شاهنشاه برای استقرار دموكراسی در ایران» ابراز خوشحالی كردند».(افشار،صص432-433).
-«در مهرماه 1357[بعدازواقعهء 17شهریور درمیدان ژاله]روزی اعلیحضرت از یك عده اساتید دانشگاهی كه برای شركت در كنفرانسی به ایران آمده بودند،در كاخ سعدآباد پذیرایی میكردند. بعد از ظهر بود،چایی میخوردند و اعلیحضرت هم در باغ با آنها صحبت میكردند.پیشخدمت آمد و به من گفت: شما را از آمریكا پای تلفن میخواهند. زود پای تلفن رفتم كه ببینم كیست، دیدم كه آقای كارتر میخواهد با اعلیحضرت صحبت كند. من، فوراً پایین آمدم و به اعلیحضرت گفتم: كارتر میخواهند با اعلیحضرت صحبت كنند. اعلیحضرت ازمهمانان معذرت خواستند و گفتند: شما چاییتان را بخورید من برمیگردم، تلفنی هست كه باید بروم… اعلیحضرت رفتند كه با كارتر صحبت كنند…بنده [ازمضمون صحبت ها]خبر ندارم، ولی وقتی اعلیحضرت برگشتند دیدم خیلی خوشحال هستند بطوریكه ازفرط خوشحالی، دو پله یكی، از پلهها پایین میآیند. این، علامت رضایت وخوشحالی اعلیحضرت ازگفتگو با كارتر بود.
همان موقع كه اعلیحضرت رسیدند، قبل از اینكه با مهمانان در باغ، ادامهء صحبت بدهند، به من گفتند: شما بروید و زود به كارتر تلگراف كنید و بگویید كه از مذاكرات امروز خیلی خیلی خوشحال هستم و از پشتیبانی شما خیلی متشكرم و امیدوارم كه بر تمام مشكلات فائق شویم…من هم بلافاصله رفتم و با آقای همایون بهادری متن تلگراف را به انگلسیی تنظیم كردم و ماشین كرده آوردم كه اعلیحضرت خواندند و پسندیدند و امضاء كردند و گفتند: مخابره شود….در آبانماه هم كارتر ضمن ملاقات با شاهزاده رضا پهلوی از «اقدامات شاهنشاه برای استقرار دموكراسی در ایران» ابراز خوشحالی كردند».(افشار،صص432-433).
چندماه پیش ازوقایع بهمن ماه،روزنامهء کیهان (پنج شنبه 7 اردیبهشت 1357) از«ورودمقداری اسلحه بطورقاچاق به ایران»خبرداده بود.بنظرمی رسدکه درواقعهء خونین «میدان ژاله»(17شهریور57)این سلاح ها مورداستفادهء مخالفان شاه وخصوصاً عوامل دولت لیبی و فلسطینی قرارگرفته باشند.تیراندازی درسالن غذاخوری افسران گارد شاهنشاهی درپادگان «لويزان»(20 آذر57) نیزازاین منظر قابل بحث وبررسی است.بهمین جهت،بقول دکترابراهیم یزدی:گروه های مسلّح فلسطینی خودرا درایجادانقلاب اسلامی ایران شریک وسهیم می دانستند(یزدی،ج2،ص317).
دکترابراهیم یزدی،یاسرعرفات وسیداحمدخمینی
«عملیّات خاش» وتغییرناگهانی نظرشاه!
چنان سخنان گمراه کننده وحمایت های دروغین کارتر، شاه را درمقابله بارویدادهای 57 بطورحیرت انگیزی«خلع سلاح»کرده بودآنچنان که وقتی به خواهش- وحتّی التماس- دکترامیراصلان افشار،اردشیرزاهدی،دکترنهاوندی،دکترباهری و…خصوصاً فرماندهان بلندپایهء ارتش(مانندامیرحسین ربیعی،منوچهرخسروداد،مهدی رحیمی،جوادمعین زاده،عبدالعلی بدره ای وعلی نشاط)، قرارشدتابا«عملیّات خاش»یابا نخست وزیری«یک ارتشی شجاع ونترس»( تیمسارغلامعلی اویسی)براغتشاشات جاری نقطهء پایان بگذارند،ناگهان،حضور سفیران آمریکاوانگلیس برای جلوگیری از«اقدامات نسنجیده»،این عملیّات رامتوقف ومنتفی ساخت.«مأموریت شگفت انگیزژنرال هایزر»(بقول شاه)-درواقع-برای تسلیم ارتش وجلوگیری ازهمین «اقدامات نسنجیده» بود.اسنادوگزارش های موجوددرآرشیو امنیّت ملّی آمریکاکه درکتاب روشنگر«سلاطین نفت»نیزمنتشرشده،از این اقدامات بازدارندهء دولت آمریکا پرده برمی دارند:
دکترافشاردربارهء واکنش سرلشگرمنوچهرخسروداد دربرابر تغییرتصمیم وانفعال شاه می گوید:
-««بخوبی بیاددارم که تیمسارخسروداد[فرماندهء هوا نیروز] دست هایش را چنان به سرش کوبیدکه من صدایش را شنیدم».(افشار،صص473-776).
-««بخوبی بیاددارم که تیمسارخسروداد[فرماندهء هوا نیروز] دست هایش را چنان به سرش کوبیدکه من صدایش را شنیدم».(افشار،صص473-776).
امیرحسین ربیعی،فرماندهء نیروی هوائی ارتش ایران
منوچهر خسروداد،فرماندهء هوانیروز
درچنان حالتی ازانفعال وامیدسفربه آمریکاومذاکره باکارتربودکه شاه ازپذیرفتن پیشنهادشخصیّت خوشنام جبههء ملّی،دکترغلامحسین صدیقی مبنی بر«قبول پُست نخست وزیری بشرط حضورشاه درایران»،خودداری کردوحتّی هشداردوست آگاه ومورداعتمادش،«الکساندر دو مارانش» را نیزباورنکرد.«مارانش»بعنوان( رئیس سازمان اطلاعات وامنیّت فرانسه درسال های 1970-1981 ومشاور امنیّتی بینالمللی رونالد ریگان والری ژیسکار دستن)،اطلاعات دست اوّلی ازوقایع پُشت پرده داشت.ارزیابی «مارانش»شخصیّت خمینی را باصفاتی مانند« آتش ِ سوزان» و«بی رحم»توصیف می کردوبه همین جهت،مخالف حضورواقامت خمینی درفرانسه بود.«مارانش» کارتررا«شخصیّتی شوم وفلاکت بار»می دانست که «ازمسائل منطقهء خاورمیانه، کاملاً بی اطلاع بودومی خواست هرچه زودتر درایران،حکومتی دموکراتیک به سبک آمریکا مستقرکند»(55)
مارانش دربارهء آخرین ملاقاتش باشاه تأکیدمی کند:
-«روزی که نام همهء افرادی را که درآمریکامأمورفراهم کردن مقدّمات سرنگونی شاه بودند،به وی دادم،شاه سخنان مرا باورنکردوگفت:«هرچه بگوئیدباورمی کنم جزاین را».گفتم:«اعلیحضرتا!چراحرف مراباورنمی کنید؟».شاه گفت:«زیرااحمقانه است که کس دیگری راجانشین من کنند.من بهترین مدافع غرب درمنطقه هستم،بهترین ارتش رادارم.من صاحب نیرومندترین قدرت ها[درمنطقه]هستم. سخن شما آنقدرغیرمعقول است که من نمی توانم آنراباورکنم»(56).
بااینهمه،بیماری شاه ومصرف قرص های مختلف چه تأثیری درانفعال شاه داشت؟ دکترامیراصلان افشارکه درتمام روزهای انقلاب،ناظرحالات شاه بود،دراین باره می گوید:
-«زمانی که بنده سفیرایران دراتریش بودم[1967-1969]اعلیحضرت برای معاینه های پزشکی هرسال به اتریش می آمدند.دکتر«فلینگر»اعلیحضرت را معاینه می کردند،اما به هیچ وجه ازعمق بیماری ایشان خبرنداشتم.عکس های ایشان درهمان روزهای آخردرایران،نشان می دهندکه اعلیحضرت،سر ِحال هستند…بیادداشته باشیم که درروزخروج ازایران،[اعلیحضرت] بوئینگ707شاهین راشخصاًتاحریم هوائی عربستان سعودی هدایت کردندوبعد،خلبانی رابه سرهنگ مُعزّی سپردند….چون اصلاًخروج یادرازمدّت دردستورکارنبود،اعلیحضرت طبق معمول،9صبح به دفترمی آمدندوبانظم همیشگی مشغول به کارمی شدند،البته غم بزرگی روی چهره شان آشکاربود….[پس ازواقعهء سینمارکس آبادان]رویهمرفته،روحیه هاخیلی پائین آمدوضعیف شد.شایدبیماری اعلیحضرت هم مزیدبرعلّت شده بود.یادم می آیدکه روزی اعلیحضرت آمدندوپُشت میزنشستند،دیدم چندقرص رنگارنگ ازجیب شان درآوردندوروی میزریختندوگفتند:«اینها هم نُقل ونبات من هستندکه هرروزبایدبخورم»(افشار،صص472-473 و484).
مارانش دربارهء آخرین ملاقاتش باشاه تأکیدمی کند:
-«روزی که نام همهء افرادی را که درآمریکامأمورفراهم کردن مقدّمات سرنگونی شاه بودند،به وی دادم،شاه سخنان مرا باورنکردوگفت:«هرچه بگوئیدباورمی کنم جزاین را».گفتم:«اعلیحضرتا!چراحرف مراباورنمی کنید؟».شاه گفت:«زیرااحمقانه است که کس دیگری راجانشین من کنند.من بهترین مدافع غرب درمنطقه هستم،بهترین ارتش رادارم.من صاحب نیرومندترین قدرت ها[درمنطقه]هستم. سخن شما آنقدرغیرمعقول است که من نمی توانم آنراباورکنم»(56).
بااینهمه،بیماری شاه ومصرف قرص های مختلف چه تأثیری درانفعال شاه داشت؟ دکترامیراصلان افشارکه درتمام روزهای انقلاب،ناظرحالات شاه بود،دراین باره می گوید:
-«زمانی که بنده سفیرایران دراتریش بودم[1967-1969]اعلیحضرت برای معاینه های پزشکی هرسال به اتریش می آمدند.دکتر«فلینگر»اعلیحضرت را معاینه می کردند،اما به هیچ وجه ازعمق بیماری ایشان خبرنداشتم.عکس های ایشان درهمان روزهای آخردرایران،نشان می دهندکه اعلیحضرت،سر ِحال هستند…بیادداشته باشیم که درروزخروج ازایران،[اعلیحضرت] بوئینگ707شاهین راشخصاًتاحریم هوائی عربستان سعودی هدایت کردندوبعد،خلبانی رابه سرهنگ مُعزّی سپردند….چون اصلاًخروج یادرازمدّت دردستورکارنبود،اعلیحضرت طبق معمول،9صبح به دفترمی آمدندوبانظم همیشگی مشغول به کارمی شدند،البته غم بزرگی روی چهره شان آشکاربود….[پس ازواقعهء سینمارکس آبادان]رویهمرفته،روحیه هاخیلی پائین آمدوضعیف شد.شایدبیماری اعلیحضرت هم مزیدبرعلّت شده بود.یادم می آیدکه روزی اعلیحضرت آمدندوپُشت میزنشستند،دیدم چندقرص رنگارنگ ازجیب شان درآوردندوروی میزریختندوگفتند:«اینها هم نُقل ونبات من هستندکه هرروزبایدبخورم»(افشار،صص472-473 و484).
دکترامیراصلان افشار
سفرشاه به آمریکا:«دام ویک فریب بزرگ»!
به روایت دکترافشار:
-«اعلیحضرت معتقد بودند كه: «سولیوان سوءنیـّت دارد و گزارش درستی از اوضاع ایران به كاخ سفید و مقامات وزارت امور خارجهء آمریكا ارائه نمیدهد. بنابراین لازم است كه خودم به آمریكا بروم و با كارتر و مقامات وزارت امور خارجهء آمریكا ملاقات كنم و به آنها بگویم كه اقدامات شما در بی ثبات كردن ایران نه فقط برای ما بلكه برای تمام منطقه فاجعهبار خواهد بود…در زمان كندی هم كه حكومت اعلیحضرت مورد انتقاد شدید دموكراتهای آمریكا بود، شاه با سفر به آمریكا و گفتگو با دولتمردان آن كشور، كندی و مشاوران سیاسی او را قانع كردند كه مسائل ایران، آنچنان كه برخی از مخالفان (و خصوصاً رهبران كنفدراسیون دانشجویان ایرانی) میگویند، نیست. با چنان سابقهای و با این هدف،سولیوان طی ملاقاتی با اعلیحضرت، موافقت دولت آمریكا را برای سفر اعلیحضرت اعلام كرد و تأكید كرد: «هواپیمای اعلیحضرت در فرودگاه «آندروز» نزدیك واشنگتن، به زمین خواهد نشست و از آنجا با هلیكوپتر به منزل دوست نزدیكتان «والتر آننبرگ» خواهید رفت…».با این مقدّمات، اعلیحضرت از سفر به آمریكا راضی و خوشحال بودند و به من فرمودند: «در اینصورت، حداكثر 2-3 ماه در سفر خواهیم بود، هدایائی تهیـّه كنید تا به میزبانهای خودمان بدهیم»(افشار،صص512-513).
شاه درکتاب«پاسخ به تاریخ»می نویسد:
-«لرد جرج براون،وزیر امور خارجه سابق انگلیس، را ملاقات کردم. با هم دوست بودیم. او دست مرا گرفت و از من موکّداً درخواست کرد که به یک مرخصی 1-2 ماهه بروم ».(57)شاه تأکیدمی کند:
-[بنابراین]«قراربراین شدکه شهبانوومن برای چندهفته استراحت وتمدّداعصاب،ایران را ترک کنیم».(58)
دکترافشارنیزبیادمی آورَد:
-«چندروزقبل ازسفراعلیحضرت به خارج،«جرج براون»همراه ِ«سِر داود الیانس»(ایرانی مقیم انگلستان که به سلطان نساجی اروپاشهرت داشت)به تهران آمدوبه دیداراعلیحضرت رفت.روزبعدبه من تلفن کردوگفت قصددیدارمرادارد.ازاعلیحضرت اجازه خواستم،فرمودند:برویدببینیدچه می گوید.به دیداراودرهتل هیلتون رفتم.«جرج براوون»گفت:به اعلیحضرت پیشنهادکردم حال که برای مدّت دویاسه ماه به خارج ازکشورمی روید،ماوشماکه به اصلان افشاراعتمادداریم،اوتنهارابط شمابابختیارباشدکه دستورات شمارابه تهران بیاوردوپاسخ لازم رابگیرید.اعلیحضرت نیزاین پیشنهادراقبول فرمودند.ملاحظه می کنیدکه دراینجاهم وزیرخارجهء سابق انگلیس می گوید:«حالا که اعلیحضرت برای 2-3ماه به خارج ازکشورمی روند»،که منظورهمان2-3ماه موردنظرِاعلیحضرت است…در تدارك سفر و تهیـّهء هدایا بودم كه اعلیحضرت به من فرمودند:«كارتر پیشنهاد كرده، بهتر است كه در سر راه آمریكا، دو سه روز هم به اسوان (مصر) برویم و در آنجا با انور سادات و جرالد فورد (رئیس جمهور سابق آمریكا) در بارهء قرارداد «كمپ دیوید» ملاقات و مذاكره كنیم…». گفتنی است كه در برقراری صلح بین مصر و اسرائیل، اعلیحضرت نقش بسیار مؤثّری داشتند و انور سادات در مسافرتهای غیررسمی و محرمانه به ایران (كه غالباً من به استقبالشان به فرودگاه میرفتم )ایشان در كاخ خصوصی والاحضرت شهناز در سعدآباد با اعلیحضرت ملاقات میكردند. اعلیحضرت به آقای سادات میفرمودند: «مصلحت مصر در اینست كه با اسرائیل صلح كنید، چون بیشتر خطرات و ضررها، متوجـّه شما و ملّت مصر است و سایر كشورهای عربی فقط «رَجَز» میخوانند و دَم از جنگ میزنند»… انور سادات همیشه از این دوستی و حمایت اعلیحضرت نسبت به مردم مصر، ابراز امتنان میكردند و میگفتند: «مصر هرگز یاری های اعلیحضرت را در جنگ 1973 فراموش نخواهد كرد». به همین جهت اعلیحضرت مسافرت به اسوان برای مذاكره با انور سادات را پذیرفتند.با این مقدّمات، اعلیحضرت و شهبانو و همراهان به اسوان رفتند و در فرودگاه بینالمللی «اسوان» از طرف انور سادات و همسرش با تشریفات و احترامات بسیار، مورد استقبال رسمی قرار گرفتند».
دکترافشارادامه می دهد:
-« پس از 3 روز، اعلیحضرت به من فرمودند: «مذاكرات ما تمام شده و سادات هم باید به یك سفر رسمی به سودان بروند، شما با سفیر آمریكا در قاهره تماس بگیرید و بپرسید كه در چه روز و چه ساعتی ما وارد آمریكا میشویم». در لحظه، با سفیر آمریكا در قاهره تماس گرفتم و ایشان گفتند: با واشنگتن تماس خواهم گرفت و روز بعد، به من تلفن كرد و گفت: «متأسّفانه مقامات آمریكائی در حال حاضر، مسافرت اعلیحضرت را به آمریكا صلاح نمیدانند»!
بدین ترتیب: با یك فریب بزرگ، اعلیحضرت را از ایران خارج كردند و بعد، مانع سفر اعلیحضرت به آمریكا شدند. با بیم و نگرانی، وقتی پیام سفیر آمریكا در قاهره را به عرض اعلیحضرت رساندم، با ناراحتی و حیرت فرمودند:
-«اعلیحضرت معتقد بودند كه: «سولیوان سوءنیـّت دارد و گزارش درستی از اوضاع ایران به كاخ سفید و مقامات وزارت امور خارجهء آمریكا ارائه نمیدهد. بنابراین لازم است كه خودم به آمریكا بروم و با كارتر و مقامات وزارت امور خارجهء آمریكا ملاقات كنم و به آنها بگویم كه اقدامات شما در بی ثبات كردن ایران نه فقط برای ما بلكه برای تمام منطقه فاجعهبار خواهد بود…در زمان كندی هم كه حكومت اعلیحضرت مورد انتقاد شدید دموكراتهای آمریكا بود، شاه با سفر به آمریكا و گفتگو با دولتمردان آن كشور، كندی و مشاوران سیاسی او را قانع كردند كه مسائل ایران، آنچنان كه برخی از مخالفان (و خصوصاً رهبران كنفدراسیون دانشجویان ایرانی) میگویند، نیست. با چنان سابقهای و با این هدف،سولیوان طی ملاقاتی با اعلیحضرت، موافقت دولت آمریكا را برای سفر اعلیحضرت اعلام كرد و تأكید كرد: «هواپیمای اعلیحضرت در فرودگاه «آندروز» نزدیك واشنگتن، به زمین خواهد نشست و از آنجا با هلیكوپتر به منزل دوست نزدیكتان «والتر آننبرگ» خواهید رفت…».با این مقدّمات، اعلیحضرت از سفر به آمریكا راضی و خوشحال بودند و به من فرمودند: «در اینصورت، حداكثر 2-3 ماه در سفر خواهیم بود، هدایائی تهیـّه كنید تا به میزبانهای خودمان بدهیم»(افشار،صص512-513).
شاه درکتاب«پاسخ به تاریخ»می نویسد:
-«لرد جرج براون،وزیر امور خارجه سابق انگلیس، را ملاقات کردم. با هم دوست بودیم. او دست مرا گرفت و از من موکّداً درخواست کرد که به یک مرخصی 1-2 ماهه بروم ».(57)شاه تأکیدمی کند:
-[بنابراین]«قراربراین شدکه شهبانوومن برای چندهفته استراحت وتمدّداعصاب،ایران را ترک کنیم».(58)
دکترافشارنیزبیادمی آورَد:
-«چندروزقبل ازسفراعلیحضرت به خارج،«جرج براون»همراه ِ«سِر داود الیانس»(ایرانی مقیم انگلستان که به سلطان نساجی اروپاشهرت داشت)به تهران آمدوبه دیداراعلیحضرت رفت.روزبعدبه من تلفن کردوگفت قصددیدارمرادارد.ازاعلیحضرت اجازه خواستم،فرمودند:برویدببینیدچه می گوید.به دیداراودرهتل هیلتون رفتم.«جرج براوون»گفت:به اعلیحضرت پیشنهادکردم حال که برای مدّت دویاسه ماه به خارج ازکشورمی روید،ماوشماکه به اصلان افشاراعتمادداریم،اوتنهارابط شمابابختیارباشدکه دستورات شمارابه تهران بیاوردوپاسخ لازم رابگیرید.اعلیحضرت نیزاین پیشنهادراقبول فرمودند.ملاحظه می کنیدکه دراینجاهم وزیرخارجهء سابق انگلیس می گوید:«حالا که اعلیحضرت برای 2-3ماه به خارج ازکشورمی روند»،که منظورهمان2-3ماه موردنظرِاعلیحضرت است…در تدارك سفر و تهیـّهء هدایا بودم كه اعلیحضرت به من فرمودند:«كارتر پیشنهاد كرده، بهتر است كه در سر راه آمریكا، دو سه روز هم به اسوان (مصر) برویم و در آنجا با انور سادات و جرالد فورد (رئیس جمهور سابق آمریكا) در بارهء قرارداد «كمپ دیوید» ملاقات و مذاكره كنیم…». گفتنی است كه در برقراری صلح بین مصر و اسرائیل، اعلیحضرت نقش بسیار مؤثّری داشتند و انور سادات در مسافرتهای غیررسمی و محرمانه به ایران (كه غالباً من به استقبالشان به فرودگاه میرفتم )ایشان در كاخ خصوصی والاحضرت شهناز در سعدآباد با اعلیحضرت ملاقات میكردند. اعلیحضرت به آقای سادات میفرمودند: «مصلحت مصر در اینست كه با اسرائیل صلح كنید، چون بیشتر خطرات و ضررها، متوجـّه شما و ملّت مصر است و سایر كشورهای عربی فقط «رَجَز» میخوانند و دَم از جنگ میزنند»… انور سادات همیشه از این دوستی و حمایت اعلیحضرت نسبت به مردم مصر، ابراز امتنان میكردند و میگفتند: «مصر هرگز یاری های اعلیحضرت را در جنگ 1973 فراموش نخواهد كرد». به همین جهت اعلیحضرت مسافرت به اسوان برای مذاكره با انور سادات را پذیرفتند.با این مقدّمات، اعلیحضرت و شهبانو و همراهان به اسوان رفتند و در فرودگاه بینالمللی «اسوان» از طرف انور سادات و همسرش با تشریفات و احترامات بسیار، مورد استقبال رسمی قرار گرفتند».
دکترافشارادامه می دهد:
-« پس از 3 روز، اعلیحضرت به من فرمودند: «مذاكرات ما تمام شده و سادات هم باید به یك سفر رسمی به سودان بروند، شما با سفیر آمریكا در قاهره تماس بگیرید و بپرسید كه در چه روز و چه ساعتی ما وارد آمریكا میشویم». در لحظه، با سفیر آمریكا در قاهره تماس گرفتم و ایشان گفتند: با واشنگتن تماس خواهم گرفت و روز بعد، به من تلفن كرد و گفت: «متأسّفانه مقامات آمریكائی در حال حاضر، مسافرت اعلیحضرت را به آمریكا صلاح نمیدانند»!
بدین ترتیب: با یك فریب بزرگ، اعلیحضرت را از ایران خارج كردند و بعد، مانع سفر اعلیحضرت به آمریكا شدند. با بیم و نگرانی، وقتی پیام سفیر آمریكا در قاهره را به عرض اعلیحضرت رساندم، با ناراحتی و حیرت فرمودند:
-«اینها با پدر من هم همین كار را كردند. پدرم مایل بود كه در هند و نزدیك ایران باشد و این وعده را هم داده بودند، ولی در بمبئی انگلیسیها اجازه ندادند كه پدرم حتّی از كشتی پیاده شود و از آنجا، او را به جزیرهء موریس بردند… من اشتباه كردم كه به اینها اعتماد كردم و به اسوان آمدم!»
در آن شرایط آشفته و عصبی، خودمان را در برابر یك توطئه یا فریب بزرگ میدیدیم و واقعاً نمیدانستیم كه چه كنیم؟ هیچیك از دولتمردان آمریكا دیگر به تلفنهایم پاسخی نمیدادند. ما با مختصری لباس و وسایل سفر كوتاه از ایران آمده بودیم و هیچ آمادگی برای تحمّل این شرایط ناگهانی و نامنتظره را نداشتیم.طرز صحبت كردن اعلیحضرت هم حتّی عوض شده بود و دیگر وقار پادشاهی را نداشتند…
ما قرار بود اول به اسوان برویم، چون كارتر از اعلیحضرت خواهش كرده بود كه در سر ِ راه آمریكا، این جمله را مخصوصاً تكرار میكنم، سر ِ راه آمریكا برای اینكه نگفت راست بیائید به آمریكا، كارتر گفت: در سر راه آمدن به آمریكا، یعنی سفر آمریكا هم در برنامه هست، یعنی اینكه شما اول بروید اسوان و ببینید مذاكرات صلح اعراب و اسرائیل در چه حالیست؟ و در آنجا با جرالد فورد (رئیس جمهور آمریكا بعد از نیكسون) و آقای سادات مذاكرات مربوط به صلح «كمپ دیوید» را دنبال كنید…با این سابقه، آقای كارتر از اعلیحضرت خواسته بود كه به اسوان بروند و مذاكرات بین مصر و اسرائیل را دنبال كنند…امّاالآن كه جریان گذشته و تمام شده، بنده میبینم این فقط یك دام و فریب بزرگ بود. به غیر از اینكه یك كسی را بخواهند بكَشند به جائی كه بعداً در جای دیگر راهش ندهند!این نقشهء آقای كارتر و شركای او بود كه چطور اعلیحضرت را از ایران بیرون بكشند و بعد، خمینی را به ایران بفرستند.این بهترین راه بود…من و اردشیر زاهدی چندین بار به اعلیحضرت گفتیم: اعلیحضرت! بهتر نیست كه شما ایران را ترك نكنید؟ اعلیحضرت گفتند:
– «من باید بروم و با آمریكائیها صحبت كنم تا حداقل برای ثبت در تاریخ هم كه شده، آیندگان بدانند كه من تا آخرین لحظه میخواستم این مملكت را نجات دهم.»…(افشار،صص513-517).
در آن شرایط آشفته و عصبی، خودمان را در برابر یك توطئه یا فریب بزرگ میدیدیم و واقعاً نمیدانستیم كه چه كنیم؟ هیچیك از دولتمردان آمریكا دیگر به تلفنهایم پاسخی نمیدادند. ما با مختصری لباس و وسایل سفر كوتاه از ایران آمده بودیم و هیچ آمادگی برای تحمّل این شرایط ناگهانی و نامنتظره را نداشتیم.طرز صحبت كردن اعلیحضرت هم حتّی عوض شده بود و دیگر وقار پادشاهی را نداشتند…
ما قرار بود اول به اسوان برویم، چون كارتر از اعلیحضرت خواهش كرده بود كه در سر ِ راه آمریكا، این جمله را مخصوصاً تكرار میكنم، سر ِ راه آمریكا برای اینكه نگفت راست بیائید به آمریكا، كارتر گفت: در سر راه آمدن به آمریكا، یعنی سفر آمریكا هم در برنامه هست، یعنی اینكه شما اول بروید اسوان و ببینید مذاكرات صلح اعراب و اسرائیل در چه حالیست؟ و در آنجا با جرالد فورد (رئیس جمهور آمریكا بعد از نیكسون) و آقای سادات مذاكرات مربوط به صلح «كمپ دیوید» را دنبال كنید…با این سابقه، آقای كارتر از اعلیحضرت خواسته بود كه به اسوان بروند و مذاكرات بین مصر و اسرائیل را دنبال كنند…امّاالآن كه جریان گذشته و تمام شده، بنده میبینم این فقط یك دام و فریب بزرگ بود. به غیر از اینكه یك كسی را بخواهند بكَشند به جائی كه بعداً در جای دیگر راهش ندهند!این نقشهء آقای كارتر و شركای او بود كه چطور اعلیحضرت را از ایران بیرون بكشند و بعد، خمینی را به ایران بفرستند.این بهترین راه بود…من و اردشیر زاهدی چندین بار به اعلیحضرت گفتیم: اعلیحضرت! بهتر نیست كه شما ایران را ترك نكنید؟ اعلیحضرت گفتند:
– «من باید بروم و با آمریكائیها صحبت كنم تا حداقل برای ثبت در تاریخ هم كه شده، آیندگان بدانند كه من تا آخرین لحظه میخواستم این مملكت را نجات دهم.»…(افشار،صص513-517).
فصل بی شکوه
شاه در«پاسخ به تاریخ» می نویسد:
-«… بی تردیدمن اشتباهاتی کرده بودم،امّانمی توانم باورکنم آن اشتباهات عامل اصلی سقوط من بودند…پیش ازپیش،این اعتقاددرمن پیداشده بودکه آمریکا،حقیقتاً،نقش بسیار بزرگی رادرسقوط من ایفاء کرده است…اگرکاربه اینجارسید،نه فقط بخاطرآن بودکه ملّت ایران فریب خورد[بلکه]من هم فریب خوردم».(59).
دکترامیراصلان افشار می گوید: در سمپوزیومی در ایالت ایندیانای آمریكا(1980) به مسئلهء «سیلی به شاه» (The Scourging of the Shah) اشاره كردهاند. آقای Russ Braley در سخنرانی مفصّلی به نام «سیلی به شاه» یا «تنبیه شاه»از جمله گفت:
-«محمّد رضا شاه كشوری شرقی و عقب مانده را به پیش برد، با كمونیسم مبارزه كرد و ارتشی نیم میلیون نفری ایجاد كرد تا استقلال و تمامیـّت ارضی كشورش را حفظ و حراست كند. شاه، ایران را به قرن بیستم رساند. در وقایع اخیر، شاه ارتش خود را از دست نداد، شاه دوستانش را از دست داد… برای دنیا،سرنوشت شاه سمبولی است از خیانت آمریكا،سمبولی است از سهلانگاری، بیاعتنائی و بیفكری آمریكا. سقوط شاه تحـّولات ناگهانی و خطرناكی به دنبال دارد».(افشار،صص531-534).
«رونالد ریگان» درمناظرهء انتخاباتی خود بارقیب دمواکراتش«Walter Mondale»که یکی از حامیان پُرشورآیت الله خمینی بود،به نقش آمریکا در سقوط محمدرضاشاه اعتراف کرد و گفت:
-«سیاست غلط ماکه باعث سقوط شاه ایران شد،لکّهء ننگی درتاریخ ایالات متحدهء آمریکااست».
-«… بی تردیدمن اشتباهاتی کرده بودم،امّانمی توانم باورکنم آن اشتباهات عامل اصلی سقوط من بودند…پیش ازپیش،این اعتقاددرمن پیداشده بودکه آمریکا،حقیقتاً،نقش بسیار بزرگی رادرسقوط من ایفاء کرده است…اگرکاربه اینجارسید،نه فقط بخاطرآن بودکه ملّت ایران فریب خورد[بلکه]من هم فریب خوردم».(59).
دکترامیراصلان افشار می گوید: در سمپوزیومی در ایالت ایندیانای آمریكا(1980) به مسئلهء «سیلی به شاه» (The Scourging of the Shah) اشاره كردهاند. آقای Russ Braley در سخنرانی مفصّلی به نام «سیلی به شاه» یا «تنبیه شاه»از جمله گفت:
-«محمّد رضا شاه كشوری شرقی و عقب مانده را به پیش برد، با كمونیسم مبارزه كرد و ارتشی نیم میلیون نفری ایجاد كرد تا استقلال و تمامیـّت ارضی كشورش را حفظ و حراست كند. شاه، ایران را به قرن بیستم رساند. در وقایع اخیر، شاه ارتش خود را از دست نداد، شاه دوستانش را از دست داد… برای دنیا،سرنوشت شاه سمبولی است از خیانت آمریكا،سمبولی است از سهلانگاری، بیاعتنائی و بیفكری آمریكا. سقوط شاه تحـّولات ناگهانی و خطرناكی به دنبال دارد».(افشار،صص531-534).
«رونالد ریگان» درمناظرهء انتخاباتی خود بارقیب دمواکراتش«Walter Mondale»که یکی از حامیان پُرشورآیت الله خمینی بود،به نقش آمریکا در سقوط محمدرضاشاه اعتراف کرد و گفت:
-«سیاست غلط ماکه باعث سقوط شاه ایران شد،لکّهء ننگی درتاریخ ایالات متحدهء آمریکااست».
زیرنویس ها:
52- متن دستخط ملکهء انگلیس درصفحهء583،چاپ دوم، خاطرات دکترافشار گراورشده است.
53-ازشعرفروغ فرّخزادبنام«پرنده، مردنی است»:
53-ازشعرفروغ فرّخزادبنام«پرنده، مردنی است»:
دلم گرفته است
دلم گرفته است
دلم گرفته است
به ایوان می روم و انگشتانم را
بر پوست کشیدهء شب می کشم
چراغ های رابطه تاریکند
چراغ های رابطه تاریکند
بر پوست کشیدهء شب می کشم
چراغ های رابطه تاریکند
چراغ های رابطه تاریکند
کسی مرا به آفتاب
معرفی نخواهد کرد
کسی مرا به میهمانی گنجشک ها نخواهد برد
پرواز را بخاطر بسپار
پرنده مردنی ست
معرفی نخواهد کرد
کسی مرا به میهمانی گنجشک ها نخواهد برد
پرواز را بخاطر بسپار
پرنده مردنی ست
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر