۲۰ خرداد ۱۳۹۷

نگاهی تازه به «انقلاب اسلامی»، بخش دوم - دکتر علی میرفطروس

ازلابلای خاطرات مردان ِ اوّل شاه وخمینی

کودتای نفتی آمریکا وعربستان علیه شاه!

                   (بخش دوم)  


اسلحه«خواب آشفتهء نفت!»

درکتاب «دکتر محمد مصدّق؛ آسیب شناسی یک شکست» گفته ایم:
-«سرنوشت تاریخ معاصرایران را دو مسئلهء اساسی رقم زده است، یکی: نفت و دیگری، همسایگی با روسیه (وبعد، اتحاد جماهیر شوروی کمونیستی). بنابراین، بی معنانیست اگر بگوئیم که تاریخ معاصر ایران با نفت نوشته شده است».
بر این اساس، به اعتقاد نگارنده، رضاشاه، مصدّق و محمدرضا شاه، بایستی می رفتند تا منافع شرکت های بزرگ نفتی باقی و برقرار بماند.
باتوجه به فاکتوراساسی نفت درتاریخ معاصرایران، درک حوادث سال 57و ظهور آیت الله خمینی مستلزم درک سیاست های شاه درقبال شرکت های نفتی و ایجاد«شوک نفتی»ی سال های 1970 است.مانندرضاشاه ودکترمصدّق،محمدرضاشاه نیزدرآرزوی تسلّط ومالکیّت ایران برصنایع نفت بود.او شهریور 1320 وتبعید خفّت‌بار پدرش توسط انگلیسی‌ها را هنوز بخاطر داشت وازاین رو نسبت به انگلیسی ها بدبین وکینه مندبود.«میدلتون»(کاردارسفارت انگلیس درایران)و«زینر» (مستشارسفارت انگلیس و سرپرست فعالیّت های ضدمصدّق درتهران) از«بی اعتمادی ونفرت ریشه دار ِشاه نسبت به انگلیسی ها»یادمی کنند(21).
بنابراین می توان باپژوهشگری صاحب نظرموافق بودکه نوشته است:
-«در دوران نهضت ملّی شدن صنعت نفت،«مصدّق وجدان بیدار و یکی دیگرازخویشتن های شاه بود»(22).
چندسال پس ازسقوط دولت مصدّق(1332/1953)وبا درهم شکسته شدن سازمان نظامی حزب توده ورفع خطراستیلای کمونیسم برایران،شاه،بقول خودش:برای پایان دادن به« تحقیرهاوبی عدالتی های شرکت های نفتی»،ازقرارداد ِکنسرسیوم نفت بعنوان« قراردادِ اسارت بار»یادمی کردوازاینکه «بهای یک بشکه نفت برابرِ یک بُطرآب معدنی إویان است»،بشدّت ناراضی بود. شاه،ضمن اینکه تاریخ امپراطوری عظیم نفتی را«تاریخ غیرانسانی»می نامید،تأکیدمی کرد:
-«از1337که شکیبائی من دربرابرتحمیلات وسوءاستفاده های شرکت های بزرگ نفت-واقعاً-بپایان رسیدوما درمقامی بودیم که می توانستیم باآنان -جدّاً-به مقابله بپردازیم،اندک اندک حوادث ووقایعی غریب و شگفت انگیز وقوع یافت…به محض اینکه ایران حاکمیّت مطلق ثروت های زمینی خودرابدست آورد،بعضی ازوسایل ارتباط جمعی ِ دنیا مبارزه ای وسیع علیه کشورما آغازکردند ومراپادشاهی مُستبدخواندند»(23).
درتمام آن سال ها،سخنان وتلاش های شاه برای استیفای حقوق ایران،ازسوی عموم رهبران سیاسی وروشنفکران ایران ناشنیده یا نادیده ماند.درواقع،پس ازسال32،بخاطرتبلیغات عظیم حزب توده ونیروهای متشکل در«کنفدراسیون محصلین ودانشجویان ایرانی درخارج ازکشور»،سایهء سنگین28مردادچنان برروحیّه وروان رهبران سیاسی وروشنفکران ایران چیره شدکه بامطلق گرائی سیاسی وارزیابی شاه بعنوان«سگ زنجیری امپریالیسم»و«رژیم وابسته به آمریکا»،ازدرک تضادها وتقابل های شاه با دولت آمریکابازماندند.
بی تردید،نبودن دموکراسی و آزادی های سیاسی و تمركز بیش از حدِ قدرت سیاسی در دست شاه ونیزفقدان برنامه ریزی های مناسب اقتصادی درمواجهه بابحران های احتمالی آینده(باتوجه به تزایدوتراکم درآمدهای نفتی)می توانست جامعه را بانارضایتی هاوتنش هائی روبروسازد،بااینهمه،این تنش هایابحران هاآنچنان نبودکه آبستن یک انقلاب عظیم-آنهم ازنوع اسلامی-باشد.به عبارت دیگر:شاه به دموکراسی های غربی بدبین بود و به حزب وتشکل های حزبی اعتقادی نداشت.تجربهء دوران دکترمصدّق وحضورفائقهء حزب توده،آشفتگی های فلج کنندهء سیاسی وآشوب های روزانهء خیابانی (24)،این باوررادرشاه تقویت کرده بودتا به توسعهء صنعتی واستقلال ورفاه اقتصادی اهمیّت بیشتری دهدو استقرارآزادی ودموکراسی سیاسی را به بعدها موکول کند.شایدشاه درناخودآگاه خودمعتقدبودکه دموکراسی،حاصل يک روند تاريخی و دراز مدّت است که بدنبال توسعهء ملّی و تجدّد اجتماعی رشد می کندوقوام می یابدولذاشاه معتقدبود:
-«اگربپذیریم که تنهاراه تحقّق یک دموکراسی راستین،وجودیک اقتصادسالم وتوانا است،بایدالزاماًقبول کنیم که کشورهای درحال توسعه ،ناگزیرندکه برای نیل به دموکراسی،ابتداء همهء نیروهاومنابع وامکانات خودرابرای ایجادزیربنای اقتصادی لازم تجهیزنمایند.در روزگارما استقلال سیاسی بدون یک اقتصادتوانا مفهومی ندارد.توسعهء اقتصادی،شرط لازم وواجب تحقّق دموکراسی سیاسی ونیل به ترقی اجتماعی است »(25).
ازطرف دیگر، سیاست جاده ای دوطرفه است که براساس آن،«پوزیسیون» و«اُپوزیسیون»-مشترکاً- نظام سیاسی یک جامعه را شکل می دهند،دراینصورت بایدگفت که این بی اعتنائی به آزادی ودموکراسی، مختص به شاه نبودبلکه عموم رهبران سیاسی وروشنفکران ایران نیزنسبت به آزادی ودموکراسی غربی بدبین وبی توجه بودند،مثلاً:بزرگترین وتأثیرگذارترین روشنفکرآن دوران،جلال آل احمدمعتقدبود:
 ما نمی توانيم از دموکراسی غربی سرمشق بگيريم… احزاب و سازمان های سياسی در کشورهای غربی، منبرهائی هستند برای تظاهرات ماليخولياآميزِ ِ آدم های نامتعادل و بيمارگونه… لذا تظاهر به دموکراسی غربی، يکی از نشانه های بيماری غرب زدگی است».(26)
علی شریعتی نیزمی گفت:
آزادی،دموکراسی ولیبرالیسم غربی چونان حجاب عصمت به چهرهء فاحشه است»(27)
دکترناصرزرافشان،حقوقدان برجسته دربارهء حقوق بشرودموکراسی های غربی معتقدبود:
-« حقوق بشر و دموکراسی غربی، فریب است. نمی‌توان در شعار «حقوق بشر غرب» صداقتی سراغ کرد. خطابه‌های پرطمطراق مُبلّغین«حقوق بشر» وقتی از آزادی‌های دموکراتیک و حق بیان عقاید و نظرات فرد صحبت می‌کنند، طنین ریاکارانه‌ای پیدا می‌کند»(28)
علی اصغرحاج سیدجوادی،نویسنده وعضو «کمیتهء ایرانی دفاع ازآزادی وحقوق بشر» نیز،چهارروزپس ازپیروزی انقلاب درمقاله ای بنام« اگر شکوفهء سیب به میوه رسد»،ضمن انتقادازرعایت حقوق بشرنسبت به«عوامل ضدانقلاب»،محاکمهء آنان را-اساساً- نالازم وغیرضروری دانست وتوصیه کرد:
-«انقلاب عدالت خاص خود را دارد. عدالت انقلابی یعنی شدت عمل هرچه بیشتر درباه عوامل فساد و ریشه‌کن کردن کانون‌های توطئه و فساد… انقلاب فقط در پرتو این خصایص به ثمر می‌رسد… همهء میکروب‌ها و سمومات مولّد فساد و ظلم باید بلافاصله و بدون کمترین درنگ نابودشوند»(29).
مهدی خانباباتهرانی،ازرهبران کنفدراسیون دانشجویان ایرانی درخارج ازکشور،که برای استقرار«دموکراسی توده ای» ومبارزه بارژیم شاه سال ها دررادیوپکن فعالیت کرده،دربارهء خط انقلاب فرهنگی مائو می نویسد:
-«…واقعاً «خط امام»[بود]…من درانقلاب ایران،وجوه تشابه ای رادرحرکت توده وموقعیّت خمینی باانقلاب چین مشاهده کردم…واقعیّت این است که ما درچین،گذشت شب وروزرابه گونه ای انسانی احساس نکردیم…من فکرمی کنم که اگرمجبورباشم این دوره ازمهاجرت رادرچین بگذرانم،ظرف مدّت دوماه دیوانه بشوم.»(30)
به روایت دکترامیراصلان افشار:
– «اعلیحضرت هم به این نتیجه رسیده بودند كه باید با ایجاد «فضای باز سیاسی»، به تدریج مردم را در امور سیاسی و اجتماعی مشاركت داد. خود شهبانو و بعداً آقایان نهاوندی و دیگران بررسی‌های فراوان كردند. فراموش نكنیم كه ما در ایران یك سنّت سالم پارلمانی دموكراتیك پایدار نداشتیم، برای اینكه اساساً جامعهء ایران، یك جامعهء فئودالی و عشیره‌ نشین بود و هر ایل و قبیله‌ای قلمرو حكومتی خود را داشت و به اصطلاح «ساز خودش را می‌زد!» حتّی در دموكراتیك‌ترین دوره‌های تاریخ معاصر ایران، می‌بینیم كه هم قوام‌السلطنه، هم دكتر محمّد مصدّق و هم دكتر امینی با تعطیل كردن مجلس و گرفتن اختیارات فوق‌العاده و قانون‌گذاری، خواستند حكومت كنند!…در بارهء علّت تمركز قدرت سیاسی در دست اعلیحضرت، من می‌خواهم به یك نكتهء مهم‌تری اشاره بكنم. ما همواره فراموش می‌كنیم كه در كجا زندگی می‌كردیم. ما، در ایران زندگی می‌كردیم نه در سوئیس و فرانسه و آلمان. در ایرانی كه دور و اطرافش را كشورهائی مانند افغانستان و پاكستان و تركیه و شیخ‌نشین‌های عربی احاطه كرده بودند و هیچ سنّت دموكراتیكی در هیچیك از آنها وجود نداشت، از این گذشته، ایران ـ به عنوان یك كشور بسیارمهم نفتی و استراتژیك در منطقه ـ همیشه طعمهء كشورهائی مانند روسیهء كمونیستی و انگلستان بود. شما نگاه كنید كه از آغاز سلطنت محمّد رضاشاه، چند بار به او سوء‌قصد شده؟ چند بار مناطقی از ایران اشغال شده؟»(افشار،صص542 -543).

چای زهرآلود!

سوء قصدهای متعدّدبه شاه،باعث شده بودتا او-مانندمصدّق-کمتردرمجامع عمومی ظاهرشودوازاین رو،هراس ازکشته شدن،چونان داسی -همواره-در ذهن وضمیر شاه حاضر بود.دکترامیراصلان افشار به موضوعی اشاره می کندکه ازنظرآسیب شناسی شخصیّت شاه بسیارمهم است:
-« رسم براین بودکه بهنگام حضورمهمانان خارجی وبرای آنکه به آنها بی احترامی نشده باشد،دوخدمتکار،همزمان،یکی برای مهمانان ودیگری برای اعلیحضرت چای یا قهوه می بُردند.مسئول چای اعلیحضرت آقای حسّاسی بودکه سال ها در دربارخدمت می کردند.دریکی ازروزهای اوایل سال 1357،سفیرآمریکا(سولیوان) همراه یکی ازسناتورهای آمریکائی به حضوراعلیحضرت شرفیاب شدندوهمزمان با قهوهء مهمانان،آقای حسّاسی هم چای اعلیحضرت را(دراستکان کمرباریکی که خیلی موردعلاقهءاعلیحضرت بود)آورد.اعلیحضرت چای را روی میزکوچک چوبی و ظریفِ کناردست شان گذاشتند.پس ازرفتن مهمانان،اعلیحضرت به من فرمودند:
-«این چای،چای همیشگی نبود،ببینید!حتّی اثر چای برروی میز،سرخ رنگ است.فکرمی کنم چیزی درچای من ریخته اند»…
گفتم:نه قربان!حتماً استکان خیس بوده وعلامت قرمزرنگ،علامت خیسی ِ استکان است»…دستوردادندتاچای دیگری بیاورندکه پس ازنوشیدن فرمودند:
-«این،چای ِ درست وحسابی است!قبلاًفکرکردم چیزی درچای من ریخته اندومی خواهندمرابکشند…».
عرض کردم:«ابداًقربان!کِی جرأت این کاررا دارد؟!…
فرمودند:
-شماازکجا می دانید؟!».(31)

قتل سپهبُدخادمی!

درچنان شرایطی،قتل سپهبدمحمدعلی خادمی،مدیرعامل مبتکرولایق شرکت هواپیمائی ایران(هما) در16آبان1357 ،فضای ترس وتروررادردربار ابیشترکرده بودکه می توانست برروح وروان شاه نیز تأثیرداشته باشد..دکترافشارازاین واقعه بعنوان«خودکشی؟ یاقتل؟»یادکرده وتأکیدمی کندکه خودکشی وی نمی توانست قابل قبول باشدزیراکه در دیانت بهائیت،خودکشی امری حرام است.به روایت دکترافشار:نام بعضی ازافرادباعمل واخلاق شان تناسب داردوتیمسارعلی محمدخادمی یکی ازهمین افرادبودندکه واقعاًخادم کشورومملکت بودند.سازمان هواپیمائی ملّی ایران(هما)درزمان ریاست تیمسارخادمی به چنان اعتباروشکوفائی وعظمتی رسیده بودکه آن را درسطح جهانی قرارداد،بطوری که خود ِتیمسارخادمی مدّتی به ریاست«انجمن جهانی هواپیمائی»انتخاب شده بودند.گفتنی است که درزمان ریاست تیمسارخادمی برسازمان«هما»،ایران حتّی یک موردسانحهء هوائی نداشته است،دقیقاًبرخلاف حکومت جمهوری اسلامی!»(افشار،صص411-412).
باتحقیقاتی که اخیراً صورت گرفته،مُسلّم شده که درآستانهء انقلاب اسلامی افرادی ازعناصرانقلابی بخاطراعتقادسپهبدخادمی به دین بهائی،وی رابه قتل رسانیده اندولذا می توان گفت که سپهبدخادمی ازنخستین قربانیان دگراندیشی دینی  درایران بوده است.(32)

شاه ومبارزهء  بازمان!

شاه احساس می کردکه زمان زیادی برای تحقق آرمان هایش -که خودآنرا«تمدّن بزرگ» می نامید- ندارد.شاه،درگیر«مبارزه بازمان»بودو گمان می کردکه تا3-4سال آینده خواهدتوانست با انجام بسیاری ازپروژه های صنعتی واقتصادی،ایران را به یکی از پیشرفته ترین کشورهای جهان تبدیل کند.شاه در«پاسخ به تاریخ» می نویسد:
-«مبارزهء من،بازمان بودکه شایداکنون همه متوجهء مفهوم وهدف آن بشوندودریابندکه چراانقلاب درسال 57 وقوع یافت وهمه چیزرامتوقف کرد… باید صمیمانه اعتراف کنم که خواستم ملّت کهنسال ایران راباشتابی که شایدبیش ازتوانش بود،به سوی استقلال،همزیستی،فرهنگ ورفا،یعنی آنچه که تمدن بزرگ می خواندم،پیش ببرم.شایداشتباه اصلی من همین شتاب بود.می خواستم پیش ازپایان ذخایرنفتی کشور،کارسازندگی ایران رابه سرمنزل مقصودبرسانم. البته دراین رهگذرمخالفان بسیارداشتم که کوشیدندمراازپای درآورند.در شماراین [دشمنان]بایدبیش ازهمه ازدارودستهء شرکت های بزرگ نفتی نام برد…بهمین جهت بودکه برای عبرت دیگران،ایران را بعنوان قربانی انتخاب کردندوبه ویرانی آن برخاستند…». (33)
دکترامیراصلان افشاردرگفتگوبانگارنده(27مهرماه 1390،نیس)بیادمی آورد:
-« شاه درآخرین مراجعات پزشکی وقتی ازدکترمعالجش پرسیدکه:«من تا چندوقت دیگرزنده ام؟»،پزشک معالج پاسخ داده بود:
اگرقرص های تان رابخوریدوبه ورزش هم ادامه دهید،تا10سال دیگر…»
شاه گفت:«خیلی خوب است!این[زمان] برای من کافی است!».
طبیعتاً انجام آن پروژه های عظیم صنعتی واقتصادی،نیازمندمشاوره وگفتگوباکارشناسان ومشاوران دلسوزبود،امّابنظرمی رسدکه شاه دراین مورد،توجهء کمی به نظرکارشناسان داشت.ازطرف دیگر، نفوذروزافزون«غلامان خانه زاد»(ماننداسدالله عَلَم وسپهبد نصیری) وگزارش های نادرست آنان، باعث گردیدتابتدریج، شاه ازجریانات واقعی امور،بی خبرباشد.نفوذ اسدالله علم آنچنان بودکه حتّی فرح پهلوی نیزبخاطرمخالفتش با سفارش غذای مهمانان خارجی از«رستوران ماکسیم پاریس»( درجشن های 2500 )وتأکیدملکهء ایران برصرف غذاهای ایرانی دریک جشن ایرانی،موردبی اعتنائی و گستاخی اسدالله علَم واقع شده بود.(افشار،صص327-328).
گزارش های واقع بینانهء«گروه بررسی مسائل ایران»(به توصیهء فرح پهلوی و سرپرستی دکترهوشنگ نهاوندی)نیزچندان خوشایندشاه نبود.نفوذ«غلامان خانه زاد»،شرایط روحی وروانی خاصی درشاه پدیدآورده بودکه-بتدریج- ازملاقات با شخصیّت های خوشنام،موجّه ودلسوز(مانندعبدالله انتظام،مهدی سمیعی،ابوالحسن ابتهاج،مظفربقائی،خلیل ملکی،ارتشبُدفریدون جم ،علی اصغرحکمت،غلامحسین صدیقی و…) پرهیزمی کرد.روایت دکترامیراصلان افشاردراین باره،بسیارگویااست.

خطاب تند عبدالله انتظام به شاه:

به روایت دکترافشار(صص497-498):
-«اعلیحضرت مایل بودند كه آقای عبدالله انتظام رئیس شركت نفت بشوند. من به آقای انتظام عرض كردم، گفتند: بگویید من پیر و خسته‌ام، نمی‌توانم. دو سه بار از ایشان تقاضا كردم و گفتم در این موقعیـّت خطیر واقعاً باید هر كسی سعی بكند كه كار مثبتی انجام بدهد. اعلیحضرت خیلی خیلی خوشحال خواهند شد اگر این كار را قبول كنید… بالاخره راضی شدند كه حضور اعلیحضرت بیایند. …موقعی كه آقای انتظام وارد دفتر اعلیحضرت شدند، من خیلی آهسته در را بستم و می‌خواستم عكس‌العمل ایشان را[درمقابل شاه] ببینم.
معمولاً وقتی كسی حضور اعلیحضرت شرفیاب می‌شد، اعلیحضرت هم برای اینكه بی‌احترامی ‌نشود، هیچوقت پشت میزشان نمی‌نشستند و همیشه همه را ایستاده می‌پذیرفتند. ضمناً آن كسی كه وارد می‌شد، اجازه نداشت كه شروع به صحبت بكند. باید منتظر می‌بود تا اعلیحضرت سئوال كنند. ولی ایندفعه كه در را باز كردم دیدم كه آقای انتظام تا چند قدمی ‌اعلیحضرت جلو رفت و با انگشت اتّهام به طرف شاه گفت:
-«به خاطرتان باشد، شما 3 سال مرا نخواسته‌اید!»
وقتی آقای انتظام از دفتر اعلیحضرت بیرون آمدند، پرسیدم كه قبول كردید آقای انتظام؟! گفت: بله قبول كردم… وسط راه گفتم: قربان! دیدم كه شما اشارهء تندی كردید. اعلیحضرت ناراحت نشدند؟
آقای انتظام گفت: اعلیحضرت گفتند شاید اشتباهی شده، ولی من از شما می‌خواهم كه این كار[مسئولیّت وزارت نفت] را قبول كنید. گفتم: اعلیحضرت! من سنّم زیاد است ،دیگر نمی‌توانم این دستگاه را اداره كنم. اعلیحضرت گفتند: نه! موقعی كه در شركت نفت بودید، شما خیلی خوب این دستگاه را اداره كردید، حالا چطور شده كه یكمرتبه نمی‌توانید اداره كنید؟!
آقای انتظام به اعلیحضرت گفته بود: اگر جسارت نیست، حكایتی خدمت‌تان عرض بكنم قربان! خسرو پرویز ساسانی سرداری داشت كه خیلی شجاع بود و در تمام جنگ‌ها پیروز می‌شد. بعد در جنگی مجروح شد و دستش شكست ولی با وجود این، جنگ را برد. بعد، مسائلی پیش آمد كه دیگر این سردار، خانه‌نشین شد (مقصود خودش[امیرانتظام] بوده). بعد از مدّتی كه جنگ دیگری شروع شد، خسرو پرویز فرستاد عقب سردار. وقتی كه سردار آمد، گفت: من دیگر نمی‌توانم جنگ كنم برای اینكه از من ساخته نیست. خسرو پرویز گفته بود: چطور ساخته نیست؟ یادت می‌آید كه با آن دست شكسته‌ات زدی و جنگ را بردی؟ سردار جواب داد:
– آری! با دست شكسته می‌شود جنگ را بُرد، ولی با قلب شكسته نمی‌شود.

کودتای نفتی آمریکاوعربستان!

درسال های 1973-1978شاه فرصت یافت تاخواستِ ملّت ایران برای تسلّط کامل ایران برصنعت نفت راجامهء عمل بپوشاند.درسراسر«یادداشت های عَلَم»،تحقیروتوهین شاه نسبت به«پدرسوخته ها[شرکت های]نفتی»بسیار شگفت انگیزاست و بی تردید،این تحقیرهاوتوهین ها نمی توانستندازگوش وهوش کارتل های نفتی بدوربوده باشند.دراین سال هاسیاست های نفتی شاه کشورهای غربی را دچاربحران های اقتصادی فلج کننده کرده و باعث نگرانی ومخالفت شدیدبرخی ازدولتمردان آمریکاشده بود.این مخالفت ها حتّی ازطرف برخی ازدوستان شاه (مانندهنری کسینجر)درسال1974نیزابراز می شد.دکترهوشنگ نهاوندی،بااستنادبه مدارک متعدّد،سخن کسینجر دریکی ازجلسات شورای امنیّت ایالات متحده را چنین نقل کرده است:
اگرشاه بخواهدخط مشی کنونی خودراادامه دهدوسیاستی راکه درچهارچوب سازمان کشورهای صادرکنندهء نفت[اُوپک] اتخاذکرده ،تغییرندهد،ممکن است این تصوّربرایش حاصل شودکه نفوذش درمنطقه دائماً افزایش خواهدیافت…تردیدی نیست که اواکنون سیاستی اتخاذکرده که بتواندفشاربیشتری برماواردآورَد،چه بساممکن است روزی فرارسدکه مادیگرسیاست اورا به سودخودتشخیص ندهیم.او[شاه]این سودا را درسرداردکه کشورش را به یک قدرت بزرگ تبدیل کند،نه به کمک مابلکه بااستفاده ازوسایل دیگری،ازجمله،همکاری بیشترباهمسایگان روس اش.دراینجابرخی ازمابراین عقیده اندکه یابایدشاه دست ازسیاست های[نفتی]خود بردارد ویامابایداورا عوض کنیم»(34).
درسال 1977 عربستان سعودی درمخالفت با افزایش قیمت نفت توسط «سازمان اوپک» (به رهبری شاه)،ضمن افزایش خودسرانهء تولیدنفت این کشوراز8میلیون بشکه به حدود12میلیون بشکه درروز و اشباع بازارهای بین المللی بانفت ارزان ودرنتیجه،سقوط قیمت نفت و کاهش درآمدهای نفتی ایران،باعث نوسانات شدیددربرنامه های اقتصادی وصنعتی ایران(خصوصاًدر احداث نیروگاه های اتمی)شد.ملک خالد،پادشاه عربستان سعودی،که شاه را به چشم یک«سروَر»و«اَبَرقدرت منطقه» می دید و آرزو می کردتاشاه درمسیرسفری دیگر،«حتّی برای صَرف یک نهار»،مهمان اوباشد(برای نمونه نگاه کنیدبه خاطرات دکترافشار،صص549-550)،درسال 1977 باسیاست نفتی خود،ضمن انتقام ازاین«ابَرقدرت منطقه» وکوشش برای جانشینی آن،درواقع،به خواست دولتمردان مخالف شاه درآمریکا،جامهء عمل پوشاند،کتاب مستندوروشنگر«سلاطین نفت»نوشتهء پروفسور«آندرو اسکات کوپر»پرده ازاین تلاش ها وتوطئه ها برداشته است.«کوپر»باارائهء اسناد دست اول وگفتگوهای متعدّد بادولتمردان آمریکا،از«عملیّات مخفی علیه شاه»واز«کودتای نفتی آمریکاوعربستان علیه شاه»سخن می گوید (35).
سلاطین نفت



اعتماد واعتقادعمیق شاه به دوستی وحمایت آمریکا،وی را ازدرک تحولات مهم وتصمیم گیری های پنهان دولت آمریکابازداشت.شاه این سخن یکی ازسیاستمداران انگلیسی را ازیادبرده بودکه:«دولت انگلیس [وآمریکا]درمنطقه،دوستان دائمی نداردبلکه منافع دائمی دارد».
شاه می نویسد:
-درسال 1976دوتن ازشخصیّت های مهم نفتی گفته بودند که« تا2سال دیگرکار ِشاه،تمام است».
اوضمن انتقادازنشریات ورادیو-تلویزیون های غربی دروارونه جلوه دادن حوادث ایران وتحریف واقعیّات،یادآورمی شود:
-«سخنان موهن وتهدیدآمیز[ویلیام]سایمون،وزیردارائی آمریکا علیه من،باعث شدتامطبوعات آمریکا مرامسئول اصلی افزایش قیمت نفت وگناهکار اصلی بدانند…رویّهء بنگاه سخن پراکنی انگلستان(بی بی سی)نیزشگفت انگیربود.ازآغاز1978برنامه های فارسی این بنگاه ،صریحاً وعلناً درمخالفت وضدیّت بامن تنظیم می شد،گوئی یک دست نامرئی ،همهء این برنامه ها را تنظیم ورهبری می کند».(36).

دولت کارتر؛کشتی بان را سیاستی دگرآمد!

محمدرضاشاه بطورسُنتی هوادارحزب جمهوریخواه آمریکابود.رابطهء ایران وآمریکادرزمان نیکسون به اوج خودرسیده بود.ازاین گذشته،بطوریکه عکس های متعدّدکتاب«خاطرات دکترامیراصلان افشار»نشان می دهند،رابطهء بسیاردوستانهء «کامیلا»(همسردکترافشار،دخترمحمدساعدمراغه ای)باهمسرنیکسون ،به روابط سیاسی-دیپلماتیک ایران باآمریکا،وزن واعتباربیشتری می داد.

کامیلا افشارباهمسرریچاردنیکسون















          همسرنیکسون باکامیلا افشار
رابطهء شاه باآمریکا درزمان نیکسون،رابطه ای مستقل ومتهّدبه منافع ملّی ایران بود وهمانطورکه دکتر« رهام الوندی»درکتاب«نیکسون، کیسینجر و شاه» نشان داده :رابطهء دیپلماتیک ایران باآمریکادراین زمان رابطه ای متقابل و موازنه ای بودنه مبتنی بروابستگی (37).

کامیلا وامیراصلان افشاردرضیافت کاخ سفید


















کامیلاودکترامیراصلان افشاردرضیافت کاخ سفید،1971
دلبستگی شاه به حزب جمهوریخواه(خصوصاً نیکسون)آنچنان بودکه شائبهء کمک های مالی شاه به کاندیدای حزب جمهوریخواه(رقیب انتخاباتی جیمی کارتر)راتقویت کرده و دربرخی نشریات آن کشور نیزبازتاب یافته بودبطوریکه سفیرایران درآمریکا(دکترامیراصلان افشار)مجبورشدتا طی نامه ای درمطبوعات آمریکا،این امررا تکذیب نماید:
-«روزنامه نویس معروفی بنام«جک اندرسون»درروزنامه«واشنگتن پُست»نوشت که[امیراصلان]افشار،سفیرایران درآمریکا،ازبانک«دی روما»ی مکزیک مبلغ 8میلیون دلارگرفته وبااستفاده ازپاسپورت سیاسی اش،این پول را همراه آورده وبه عنوان کمک انتخاباتی به نیکسون داده است.من وقتی که این خبرراخواندم،خیلی ناراحت شدم،برای اینکه همچین چیزی اصلاًحقیقت نداشت وبااین مقاله می خواستندماراخراب کنند…خوب!این جورتبلیغات بی شک روی دموکرات ها تأثیرداشت وباتوجه به اینکه اعلیحضرت بطورسنتی،دوست جمهوریخواهان بود،می توانست حس انتقامجوئی درسران دموکرات ها درکاخ سفید به وجودآورد».(افشار،ص 487)
شاه درخلوت،کارتـر را«کُرّه خر» ونامهء کارتر را«عریضه»می نامید(38)
این توهین وتحقیرشاه وآن «حس انتقامجوئی»-بی تردید-می توانست برسیاست های دولت کارتر نسبت به شاه تأثیرات مرگباری داشته باشد.باتوجه به سابقهء رابطهء شاه باجمهوریخواهان،سفرشاه وفرح پهلوی به آمریکا(24 و 25 آبان 1356)فرصتی بودتاکارترومشاوران وی علامت روشنی برای«وداع باسلطنت»به شاه بفرستند.دراین سفر-برخلاف عُرف ورویّهء بین المللی-دولت کارتر اجازه دادتامخالفان شاه درمحوطهء کاخ سفیدعلیه وی به تظاهرات خشونت بار بپردازند.
حسن اعتمادی،تحلیگرسیاسی ویکی ازاعضای« کنفدراسیون دانشجویان ایرانی درخارج ازکشور»دراین باره نوشته است:
-«… چماقداران «سازمان احیاء»به رهبری آقای محمدامینی تظاهرات مسالمت آمیزدانشجویان ایرانی دربرابرکاخ سفید را به خاک وخون کشیدند.شلیک گازاشک آوردراین تظاهرات انعکاس گسترده ای دررادیو-تلویزیون ها ودیگررسانه ها ی آمریکاداشت.این تظاهرات موجب شادمانی ورضایت قذّافی ،صدّام حسین و آیت الله خمینی بوده است»(39).

آمریکائی ها دیگرشاه را نمی خواهند!

دکترافشاردربارهء این سفرشاه به آمریکا می گوید:
-«حقیقت اینست که ازهمین زمان احساس کردم که آمریکائی هادرسوداهاوفکرهای دیگری هستندوبه عبارت دیگر:دیگرشاه رانمی خواهند!.درواقع،بلندپروازی هاواستقلال طلبی های اعلیحضرت برای شرکت های نفتی قابل تحمّل نبود.باتغییرآقای نیکسون،همهء کادرهاومقامات عالی رتبه دروزارت خارجه تغییرکردندوکسانی آمدندکه اصلاًشناخت درستی ازایران نداشتند…آمریکائی هادرآن زمان عمیقاًنگران وضعیّت افغانستان ونفوذ روسیه درآن منطقه بودند.نگرانی هائی که ایجاد«کمربندسبز»رادرمنطقه علیه کمونیسم سرخ،ضروری می ساخت.ایجاددفترجدیدالتأسیسی بنام«دفترحقوق بشر»درکاخ سفید،فضای سردی دررابطهء ایران وآمریکا ایجادکرده بود و رسیدن به تفاهم مشترک دربارهء هدف های سفراعلیحضرت را دشوارمی کرددرحالیکه درهمان زمان درشیلی،آرژانتین،فیلیپین،اندونزی وغیره،«نقض حقوق بشر»بسیاربسیار بیشتربود…مسئلهء اصلی،سرنگونی شاه بودوایجادیک«کمربندسبز»درمقابله باکمونیسم شوروی.(افشار،صص402-406و485).

سازمان سیاو سازمان دفاعی آمریکا درمرداد-شهریور57:

ایران در موقعیّت انقلاب و یا حتّی ما قبلِ انقلاب قرار ندارد.

به روایت شاه:«درسال1976 دوتن ازشخصیّت های مهم نفتی آمریکا گفته بودندکه «تا دوسال دیگرکارِشاه تمام است»(پاسخ به تاریخ،ص265)،بااینحالدرمرداد57 سازمان سیاگزارش داده بودکه«درایران هیچ علائم یاموقعیّت انقلاب وحتّی قبل از انقلاب به چشم نمی خورَد».براساس اینارزيابى،سازمان سيا معتقدبود:«ايران نه در حال انقلاب است و نه در شرف انقلاب»(40). سازمان اطلاعات دفاعی آمریکا( DIA)نيز در ارزيابی اطلاعاتی خود در تاريخ 28 سپتامبر 1978(6/7/57) اعلام كرد: انتظار می رود كه شاه تا ده سال ديگر به طور فعّال زمام قدرت را در دست داشته باشد!» (41).
«سِرآنتونی پارسونز»( Sir Anthony Parsons)،سفیروقت انگلیس،نیز دربهار1357به وزارت امورخارجهء انگلستان،گزارش داده بود:
-«با وجود شلوغی‌ها و تنش‌هایی که در خیابان‌های تهران شاهد آن است، به نظر،خطری جدّی[حکومت] محمدرضا شاه را تهدید نمی‌کندالبتّه کهماشین حکومت انگار در شن ِ نرمی گرفتار شده است، اما به نظر،می‌تواند سرعت بگیرد و دوباره راه بیفتد.»(42).

شاه:آتش زدن سینما رکس آبادان و…،Téléguidé و«مهندسی شده» است!

بطوری که درآغازاین مقال آمده،برخی وقایع وفجایع درآستانهء بازگشت آیت الله خمینی به ایران،یادآورصحنه سازی های فیلم ( Des hommes d’influence (Wag the Dog به کارگردانی Barry Levinson است،ازجمله فاجعهء آتش زدن سینما رکس آبادان وواقعهء «میدان ژاله»معروف به «جمعهء سیاه».دکترامیراصلان افشارمی گوید:
-«اعلیحضرت به این جریانات ِ«مهندسی شده» می گفتند Téléguidé ،یعنی جریاناتی که ازجائی هدایت ورهبری می شدند…مخالفان مافضیلت اخلاقی نداشتندوبرای رسیدن به قدرت به هردروغی متوسل می شدند…این ها[انقلابیون]فوق العاده واردبودندوازیک جائی تعلیم می گرفتندومی دانستندکه چطوردروغ بگویندواین دروغ های بزرگ را«فاجعهء بزرگ »جلوه دهند.آقای اکبرگنجی که ازپایه گذاران رژیم اسلامی آیت الله خمینی بودند،اخیراًدراظهارات تکان دهنده ای گفته اند:
ما دروغ می گفتیم.مادروغ می گفتیم که حکومت شاه150هزارزندانی سیاسی دارد.مادروغ می گفتیم که جکومت شاه،صمدبهرنگی راکُشت.مادروغ می گفتیم که حکومت شاه دکترشریعتی راکُشت.همهء این دروغ هاگفته ایم،آگاهانه هم گفته ایم…روش های مان،اخلاقی نبود.چیزی که نشده بود،آمدیم وآگاهانه دروغ گفتیم».
آقای عمادالدین باقی هم ضمن ارائهء آمار و ارقام،تعدادکشته شدگان میدان ژاله راحدود60نفراعلام می کندکه با رقم 4-5هزارنفرِ آیت الله خمینی وآقای بنی صدروجبههء ملّی وحزب توده،تفاوت فاحش دارد».»(دکترافشار،صص462و470).
 روزنامهء کیهان (پنج شنبه 7 اردیبهشت 1357) از«ورودمقداری اسلحه بطورقاچاق به ایران»خبرداده بود.

اسلحه
به روایت دکترافشار:
-«[فاجعهء آتش زدن سینما رکس آبادان)خیلی خیلی فاجعهء ناراحت کننده وهولناکی بود…فوق العاده درروح اعلیحضرت اثرگذاشت….همه مبهوت بودندکه چه سازمانی ممکن است این جنایت هولناک را کرده باشد.درآن شرایط،روزی اعلیحضرت دردفتر کارشان قدم می زدندو هی تکرارمی کردند:
ارتجاع سیاه!ارتجاع سیاه!».
افشاردربارهء واقعهء«جمعهء سیاه»(میدان ژاله)در17شهریور57 یادآورمی شود:«يك نفر از دوستان مي‌گفت كه در ميدان ژاله ديده بود كه زير صندوق‌های انگور ميوه‌فروشی ها، اسلحه پنهان كرده بودند كه به موقع آن‌ها را بين افراد خودشان پخش كنند»…دکترافشارسپس به خاطرهء یکی ازانقلابیّون آن زمان اشاره می کندکه یکی ازبستگان نزدیکش در17شهریور57 مأموريـّت داشت تا از مسجد بازارتهران يك كاميونت كفش‌های لنگه به لنگه، زنانه و مردانه و بچگانه را در فلان گوشهء ميدان ژاله خالی كند.بقول این فرد:«…بعداً همه در تلويزيون‌ها ديدند، اين انبوه كفش‌های لنگه به لنگه، نشانهء هزاران زن و مرد و كودكی بود كه در تظاهرات ميدان ژاله توسّط ارتش شاه كشته شده بودند!!».
دکترافشاردرهمین باره ادامه می دهد:
-«روزبعدکه به كاخ رفتم با سپهبد بدره‌ای صحبت كردم كه گفت: ما كسی را نكشتيم و از طرف ما كسی كشته نشده چون افرادی را كه به محل می‌فرستيم، به آن‌ها به اندازهء معيـّنی فشنگ می‌دهيم و بعداً فشنگ‌ها را از آنها پس می‌گيريم تا معلوم بشود اين‌ها تير دركرده‌اند يا نه. ما چيزی را پيدا نكرديم كه بگوييم حقيقتاً ارتش در اين كار دخالت داشته. اين، كار خودشان است، به همهء راه‌ها متوسّل می‌شوند بخاطر اينكه ارتشِ ما را بدنام كنند»…«صبح شنبه در بارهء آن حادثه با اعليحضرت صحبت كردم گفتند:« بله همهء اتّفاقات را درست می‌كنند و تقصير را به گردن ارتش و ما می‌اندازند»(افشار،صص468-472).
                                                 * * *
جلدسوم ومهم ترین بخش«خاطرات دکترابراهیم یزدی»با یک تماس تلفنی ازتهران دربارهء واقعهء17شهریوردر«میدان ژاله»آغازمی شود.وی دربارهء تشدیداقداماتش بعدازواقعهء 17شهریور ِمیدان ژاله می نویسد:
-«کمیته های مختلف مرکب از ایرانیان ودانشجویان تشکیل شد. یک هفته بعد از «جمعه خونین» تظاهرات اعتراضی وسیعی از طرف «سازمان جوانان مسلمان»در برابر کاخ سفید برگزار شد. درغرب آمریکا و اروپا نیز برادران مسلمان و سایر گروه ها تظاهرات و راهپیمایی اعتراض آمیز به راه انداختند. چند روز بعد آقای مهندس شهرستانی و یکی دیگراز برادران مسلمان از تهران با مقادیر زیادی عکس و فیلم به هیوستون آمدند.عکس ها، همان طور که گفته شد بسیار خوب تهیه شده بودند و به موقع هم رسیدند. عکسها دقیقاً جای گلوله ها را در سر و صورت و سینهء مقتولین نشان میداد. جای گلوله ها به وضوح نشان میداد که تیراندازی به قصد کشتار بوده است. تکثیر این عکسها و انتشار آنها در محافل بین المللی، سر و صدای بسیاری علیه رژیم شاه به وجود آورد. تظاهرات واشنگتن، مصاحبه های تلویزیونی ومطبوعات نیز بسیار موثر واقع شد».(ابراهیم یزدی،ج3،ص28).
پس ازواقعهء میدان ژاله،دکتریزدی عازم نجف می شودتاآیت الله خمینی راازعراق،خارج ودرپاریس مستقرکند.

پنهان کردن عقایدواقعی آیت الله خمینی درپاریس!

آیت الله خمینی نظرات سیاسی خودرا درسال 1349-1350-درکتاب«ولایت فقیه»یا«حکومت اسلامی» منتشرکرده بودو-بی تردید -مشاوران نزدیک ویاران تحصیلکردهء وی درخارج ازکشور(ماننددکتریزدی،بنی صدر،قطب زاده،حسن حبیبی و…علی شریعتی یاعبدالکریم سروش)ازماهیّت ارتجاعی وقرون وسطائی این عقایدآگاه بودند.خانم عذرا بنی صدر(همسرابوالحسن بنی صدر)،مترجم کتاب«ولایت فقیه»به فرانسه،یادآوری می کند:
من بعد از خواندن کتاب، دچار تردید شدم و از خود پرسیدم آیا باید چنین کتابی را ترجمه کنم؟ ترجمهء این کتاب[آیا] آبروی ملت ایران را نزد افکار عمومی دنیا نمی برد ؟و جهانیان از خود نمی پرسند: آیا ایرانیان انقلاب کردند که این شخص با این افکار برآنها حکومت کنند؟ آیا نمی پرسند: شما ایرانیان مردمی عاقلید؟ …پس به آقای بنی صدر تلفن کردم و نگرانی خود را اظهار کردم. ایشان[آقای بنی صدر] گفتند: کتاب[ولایت فقیه] مجموعه درسهائی بوده است که آقای خمینی در نجف داده است. حالا او تحول کرده و دموکراسی را قبول کرده است. من با اینکه، در دل، به تحول کردن آقای خمینی باور نکردم، قبول کردم کتاب را ترجمه کنم. یک ترجمه تحت اللفظی کردم و نزد ناشر بردم»(43).
آیت الله خمینی در15خرداد42،نتوانسته بودنه افکارعمومی داخلی ونه افکارعمومی بین المللی را بخودجلب کند،امّا،دراردیبهشت ماه 1357به کمک صادق قطب زاده در«نجف»،اولین مصاحبهء خمینی بانشریهء معتبرفرانسوی«لوموند»انجام شد.به روایت دکترابراهیم یزدی:«صادق قطب زاده،پُرسش های «لوسین ژرژ »(خبرنگارلوموند)را می نویسد و آقای خمینی بعد از مشورت با قطب زاده پاسخ هارا می نویسند».ترجمهء انگلیسی این مصاحبه،باپرداخت 11هزاردلاربه روزنامهء آمریکائی«لوس آنجلس تایمز»-بصورت آگهی– چاپ ومنتشرشد،درحالیکه روزنامهء«نیویورک تایمز»حتی باهمین مبلغ،حاضربه چاپ این مصاحبه-آگهی نشده بود.( یزدی،ج3،ص212).
درتمام مصاحبه ها وگفتگوهای خمینی درپاریس،اوبصورت فردی عامی جلوه می کردکه نه تنها زبان عربی نمی دانست(و این،موجب حیرت «حسنین هیکل»،روزنامه نگارمعروف مصری شده بود)،بلکه،حتّی زبان فارسی رانیزباغلط های فاحش اظهارمی نمود،ازاین رو،مشاوران نزدیک خمینی(ماننددکتریزدی،قطب زاده وبنی صدر)برای رفع ورجوع کردن ِاین پریشان گوئی ها،صلاح دیدندتا قبل از هرگفتگو ومصاحبه ای،سئوآلات مطروحه را- قبلاً-بصورت مکتوب- دریافت کنندتاپس ازمشورت باآیت الله،پاسخ هابطور«سنجیده»و«معقول»ابرازشوند! .دکتریزدی دراین باره یادآوری می کند:
-«مسؤلیت برنامه ریزی این مصاحبه ها،عموماً بر عهدهء من بود. شیوهء کار من این بود که اولاً هیچ درخواستی را رد نمیکردم ،ثانیاً از خبرنگاران میخواستم که پرسشهای خود را به طورکتبی بنویسند و بدهند. توجیه من این بود که سؤالات باید برای آقای خمینی ترجمه شوند و جواب آنها را بگیریم و سپس جوابها ترجمه شوند و بعد در یک دیدارحضوری پرسشها و پاسخها رد و بدل شوند.این شیوهء عمل به ما امکان میدادکه پرسشها و پاسخها را ویرایش کنیم و انسجام پاسخها را در نظر داشته باشیم.حتی در مورد مصاحبهء تلویزیونهای سرتاسری آمریکا، من این شرط را مطرح واجرا کردم. علاوه بر این، با إشراف و اطلاعاتی که از وابستگی های سیاسی و دینی خبرنگاران و رسانه ها داشتیم قبل از مصاحبه، آقای خمینی را مطلع میکردم تادر مورد پاسخهای خود، آنها را رعایت کنند.در مصاحبه های زنده تلویزیونی، به وضع اتاق محل مصاحبه و وضعیّت شخص آقای خمینی نیز توجه میشد. به عنوان مثال دست چپ آقای خمینی گاهی می لرزید. من از ایشان خواستم که دست چپ را با دست راست زیر عبا نگه دارندتا مصاحبه گر نتواند دوربین را روی دست لرزان ایشان متمرکز کند.اگر مصاحبه گر فرانسوی بود، ترجمه مصاحبه معمولاً با آقای بنی صدر یاصادق قطب زاده و اگر آلمانی بود توسط آقای دکتر صادق طباطبایی و اگرایتالیایی بود، توسط یکی از دانشجویان ایرانی از ایتالیا صورت میگرفت. ترجمه های انگلیسی را خود من شخصاً انجام میدادم.(یزدی،ج3،صص215-217).

شاگردان جادوگر!

پنهان کردن عقایدواقعی آیت الله خمینی درپاریس توسط«شاگردان جادوگر»(بقول شاه،درپاسخ به تاریخ،ص218)) وتبلیغ عقاید قرون وسطائی آیت الله بسان اندیشه هائی مدرن ودموکراتیک،به جائی رسیده بودکه یکی مشاوران خمینی دربرایر پُرسش«اوریانا فلاچی»،روزنامه نگار برجستهء ایتالیائی،مبنی بر«ارتجاعی بودن عقایدخمینی»(خصوصاً دربارهء حقوق زنان)،مدّعی شد:
این مطالبِ ارتجاعی،ساخته وپرداختهء ساواک شاه است!».(44)
بدین ترتیب،باپنهان کردن عقایدواقعی آیت الله خمینی درپاریس،وی درچشم روشنفکران ورهبران سیاسی غرب،به سان«قدّیس»،«پیامبرآزادی»و«گاندی دوم»جلوه گرشد.
ریچاردکاتم،استادتاریخ ایران دردانشگاه های آمریکا ومأمورسابق سازمان سیاکه درسال32 وتبلیغات علیه دولت مصدّق و تضعیف حکومت او نقش اساسی داشت،درانقلاب 57 «حلقهء اتصال دولت کارترباانقلابیون ایران» بود (45)، روشنفکران واحراب سوسیالیست وکمونیست اروپا(خصوصاً فرانسه)درپیوندبا«کنفدراسیون دانشجویان ایرانی درخارج ازکشور»(که بصورت یک ارتش منسجم دراروپاوآمریکافعالیّت می کردند)باحمایت حیرت انگیزازآیت الله خمینی،نه تنها به تمایلات ضدامپریالیستی خوددرمبارزه با«شاه،عامل امپریالیسم درمنطقه»،پاسخ می دادند،بلکه دراین پشتیبانی ها،ناآگاهی عمیق خویش ازاندیشه هاوفلسفهء سیاسی آیت الله خمینی را پنهان می کردند.ژان پُل سارتر(که درآن زمان خانمی ایرانی وضد شاه مسئول دفترش بود)، سیمون دو بووار، میشل فوکو، آندره فونتن، ژاک مادل،رژه گاردی و…ده ها فیلسوف وروشنفکرنامدارفرانسوی کارزار ِ عظیمی رادرحمایت ازآیت الله خمینی آغازکردند. میشل فوکو، فیلسوف نامدار فرانسوی،که خودرا اسلام شناس نیزمی دانست،ضمن دیدارباآیت الله خمینی در«نوفل لوشاتو»،وی را«قدّیس درتبعید» نامیدودریک افسون شدگی حیرت انگیز،ازباورهای رهائیبخش خمینی سخن ها گفت.(46)
روزنامهء معتبر«لوموند»که پیش ازانقلاب 57،گزارش های مثبتی دربارهء تحوّلات اجتماعی ایران می نوشت،درآستانهء انقلاب ایران،باتغییرموضعی ناگهانی،مدعی وجود300هزارزندانی سیاسی درایران شد وسردبیراین روزنامه،آندره فونتن، درمقاله‌ای با عنوان« بازگشت الهی»،ازخمینی ستایش ها کرد.(47)
رهبران جبههء ملّی وروشنفکران داخل ایران نیزباکلامی آغشته به مذهب ،معتقدبودند«نه یک قدّیس،نه یک معجزه بلکه انسان راستین عصرحاضروابَرمرد ِزندهء تاریخ،می آید»…«باصدای نوح،باطیلسان وتیشهء ابراهیم،باهیأت صمیمی عیسی»(48).
این تبلیغات وحمایت ها ازطریق« بی بی سی »هرشب به ایران می رسیدو این گمان را درمردم ایران دامن زدکه ستایش وحمایت اینهمه روشنفکرایرانی وجهانی ازخمینی بیهوده نیست وحتماً دراین سخن ستایش آمیز«ژاک مادل»( Jacques Madaule)فیلسوف معروف فرانسوی،واقعیّتی است و«جنبش خمینی، درهای آینده را بسوی بشریّت می گشاید»(49)
«هاناآرنت»درکتاب درخشان خویش،اتحادتوده های عوام وروشنفکران را موجب پیدایش فاشیسم می داند(50)،تجربهء انقلاب ایران مصداق برجستهء سخن آرنت است.«کارل پوپر»، این دسته ازروشنفکران راکه با اندیشه های خویش، عملاً راهگشای حکومت های جبّار بوده اند، «پیامبران دروغین» نامیده وآلودگی کلام شان را« بسیار بسیار خطرناک تر از آلودگی هوا» دانسته است(51).
                                                                 ادامه دارد
                                                             بخش نخست
زیرنویس های بخش دوم:
21-نگاه کنیدبه:آرشیوعمومی دولت انگلستان،
FO 248 EP 1531,May 17, 1952
FO 371 EP 98602,July 28,1952
FO 371 EP 98603,Ougust 28,1952
22- رهنما، علي، نيروهاي مذهبي بر بستر حركت نهضت ملّي،نشرگام نو،1384،صص895و896
23-پاسخ به تاریخ، صص65-66و 69-72
24-نگاه کنیدبه:ترکمان،محمد،تشنّجات،درگیری های خیابانی وتوطئه هادر دوران حکومت دکترمصدّق،انتشارات رسا،تهران،1359
25-نگاه کنیدبه:پاسخ به تاریخ،صص203-206
26-آل احمد،کارنامهء سه ساله،انتشارات زمان،تهران،1353،صص166-167؛غربزدگی،انتشارات رواق،تهران،بی تا،صص28و35-36و102-103؛درخدمت وخیانت روشنفکران،ج2،انتشارات خوارزمی،تهران،1357،ص73
27-شریعتی،حسین وارث آدم،انتشارات قلم،تهران،1361،ص99
28-نگاه کنیدبه:روزنامهء اطلاعات،11مرداد57
29-نگاه کنیدبه:روزنامهء اطلاعات،26بهمن 57
30- نگاهی ازدرون به جنبش چپ ایران،بکوشش حمیدشوکت،ناشربازتاب،ساربروکن آلمان،بهار1368،صص219-245
31- گفتگوی نگارنده با دکترامیراصلان افشار (28می2012 ،نیس).
32-نگاه کنیدبه مقالهء روشنگرسیروس علائی:
http://mirfetros.com/fa/?p=11008
33-نگاه کنیدبه: پاسخ به تاریخ،صص209-210،265
-Mohammad Réza Pahlavi : le dernier Shah / 1919-1980,éd Perrin,Paris,201334
,p432
ترجمهء فارسی،ص635
35- Cooper, Andrew Scott: The Oil Kings: How the U.S., Iran, and Saudi Arabia Changed the Balance of Power in the Middle East, Edition Simon & Schuster,2011
گفتگوی«آندرو اسکات کوپر» باتلویزیون دانشگاه کالیفرنیا دربارهء این کتاب را در نشانی زیر ببینید:
https://www.youtube.com/watch?v=7BXCx8oNvoo
همچنین نگاه کنیدبه کتاب روشنگر « Mike Evans »که ضمن بحث جالب ومستندی،از کمک های مالی دولت کارتربه آیت الله خمینی یاد می کند:
Evans,Mike:Jimmy Carter: The Liberal Left and World Chaos: A Carter/Obama Plan That Will Not Work,Us and Canaca,2009,pp253-349
گفتگوی «مایک ایونس» دربارهء کتابش را دراینجاببینید:
http://vimeo.com/2878270
36-پاسخ به تاریخ،صص265و212-214 ؛ دریک تحقیق منتشرشده،مسئولان« بی بی سی» به دخالت خود درحوادث ایران ونیزبه موضع انتقادی خودنسبت به رضاشاه ومحمدرضاشاه اعتراف کرده اند.نگاه کنیدبه:
www.open.ac.uk 
؛میلانی،عباس،نگاهی به شاه،نشرپرشین سیرکل،کانادا،2013،ص489.برای نقش «بی بی سی»در سقوط رضاشاه نگاه کنیدبه مقالهء مسعودلقمان«رادیو و جابه‌جایی قدرت در شهریور ۱۳۲۰: سقوط یک شاه به کمک بی.بی.سی»؛ ماهنامه‌‌ء تحلیلی، آموزشی و اطلاع‌رسانی «مدیریت ارتباطات»؛ شماره‌ی ۹؛ بهمن‌ماه، برگرفته از
http://iranshahr.org/?p=12105
37-Alvandi ,Roham: Nixon, Kissinger, and the Shah(The United States and Iran in the Cold War) , Oxford University Press,2014
38-برای نمونه نگاه کنیدبه یادداشت های عَلم،ج6، ویراستار:علینقی علیخانی،ناشر ای بکس، مریلندآمریکا،2008،صص211و449
39- دکترامیراصلان افشار،سفیرسابق ایران درآمریکاورئیس کل تشریفات دربار که همراه شاه، شاهد زدوخوردهای مخالفان درمحوطهء کاخ سفیدبود،درگفتگوبانگارنده(2/اوت/ 2011)،حضور«چماقداران سازمان احیاء»وعوامل قذافی وصدام حسین را تأئیدکرده است.توضیحات آقای محمدامینی(رهبرسازمان احیاء) دراین باره می تواند روشنگرباشد.
40-Washington, DC: National Strategy Information Center, 1979), p. 24, Hoaglan , Jim “CIA Will Survey Moslems Worldwide.” The Washington Post, January 20, 1979, p. A1.
41-لدین، مایكل و ویلیام لوئیس، کارتر و سقوط شاه روایت دست اول،ترجمهء ناصرایرانی،انتشارات‌ امیر‌كبیر، 1361، ص 37.
42-نگاه کنیدبه:گزارش پارسونز:
http://www.telegraph.co.uk/news/worldnews/middleeast/iran/4014855/National-Archives-British-ambassador-to-Iran-failed-to-predict-downfall-of-Shah.html
43-نگاه کنیدبه:
https://www.balatarin.com/permlink/2010/9/27/2202880
44-گفتگوی نگارنده بادکترروح الله عباسی،استاددانشگاه های پاریس(25می،2006،پاریس).دکترعبّاسی ازاین«مشاورنزدیک آیت الله خمینی»نام برده،امّانگارنده،ازذکرنام وی پرهیزمی کند.توضیح آقای ابوالحسن بنی صدرکه بااوریانافلاچی دیدارداشته،می تواند روشنگراین ماجراباشد.گفتنی است که بهنگام اقامت آیت الله خمینی در«نوفل لوشاتو»،دکترعبّاسی درپیوندبادکترحسن حبیبی(یکی ازیاران ومشاوران نزدیک آیت الله خمینی) وهمسرش،به بیت آیت الله خمینی رفت وآمدداشته وازنزدیک شاهدوناظربرخی جریانات بوده است.کتاب وی بنام«خاطرات یک افسرتوده ای» توسط نگارنده و به همّت آقای حمیدشوکت ازسوی«انتشارات فرهنگ» منتشرشده است.
45-نگاه کنیدبه:خاطرات دکتریزدی،ج3،صص314-324،ونیزنگاه کنیدبه:
http://www.bbc.co.uk/persian/iran/2015/02/150201_u01-revolution-cottam
46- Michel Foucault et l’Iran
Michel Foucault et l’Iran », Le Matin, no 647, 26 mars 1979, p. 15. (Réponse à C. et J. Broyelle, « À quoi rêvent les philosophes ? », Le Matin, no 646, 24 mars 1979, p. 13.) Dits Ecrits tome III texte 262, édition de Gallimard, Corriere della sera, no 36, 13 février 1979, p. 1
47 – Le Monde,2Février1979
دربارهء انعکاس وقایع انقلاب مشروطه وانقلاب اسلامی ایران درروزنامه های «زمان»و« لوموند»،نگاه کنیدبه رسالهءدکترای محمدتاج دولتی:
Tadjdolati,Mohammad:Les révolutions Iraniennes dans les presse Française à travers “Le Temps” et “Le Monde” ,Paris,Janvier 1995
48-برای نمونه هائی ازاین «بشارت نامه ها»،نگاه کنیدبه:
     http://mirfetros.com/fa/?p=16924    
49- Le Monde,13 Janvier 1979
50- Arendt , Hannah ,Le Système totalitaire, traduction par Jean-Louis Bourget, Robert Davreu et Patrick Lévy, Editions Seuil,Paris, 1972,
51- جامعهء باز و دشمنانش،کارل پوپر،ترجمهء علی اصغر مهاجر،ج 1 ،تهران، 1364
همچنین نگاه کنیدبه:
http://mirfetros.com/fa/?p=179

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر