میگویند غارت كتابخانه گندی شاپور به وسیله سپاهیان فردی به نام نعمان ابن مقرن در سال 20 هجری اتفاق افتاد و این مركز علمی با چند صد هزار جلد كتاب نابود شد.
اردشیر بابكان پس از نزدیك به 16 سال شهریاری، فرمانروایی را به پسر خود شاپور یكم واگذار كرد و شاپور در سال 242 م. پس از تاجگذاری در تیسفون، دنبالهرو برنامههای پدر خود شد.
پس از 14 سال از سلطنت او، ناگهان در ارمنستان، به تحریك رومیها شورشی برپا شد، ولی شاپور آن را فرو نشاند و پس از آن با ارتش منظم خود به انطاكیه وارد شد و در نزدیكی شهر ادسا (رها یا الرها) در بینالنهرین لژیون 70 هزار نفری رومیان را شكست سختی داد و امپراتور والریانوس را در سال 260 م. اسیر كرد و او و همه لژیونرهای رومی را به سرزمین خوزستان و پارس منتقل كرد. در این زمان والریانوس 70 ساله بود.
شاپور پس از پیروزی بزرگ به انعقاد صلح با رومیان پرداخت و آن گاه دختر اورلیانوس را به همسری گرفت و او را به خوزستان آورد و برای او شهری شبیه انطاكیه ولی بهتر از آن در جنوب غربی ایران طرحریزی و بنا كرد.
ضمنا مهندسان و معماران ایرانی برای بنای جدید این شهر از كارگران رومی استفاده كرده و چون آنها مزد خوبی دریافت میكردند و از رفتار سرپرستان ایرانی خشنود بودند، به كشور خود بازنگشتند و زندگی و كار در ایران را ترجیح دادند. دیری نگذشت كه شهری زیبا و بهتر از انطاكیه ساخته شد و آن را گندی شاپور نام نهادند. آن گاه شاپور یكم توسط معماران ایرانی و به دست اسیران و كارگران مزدبگیر رومی به آبادانی شهرهای مجاور پرداخت و ساختمانها و حتی اقامتگاه زمستانی خود را نیز بنا نهاد.
«اردشیر خدادادیان» كارشناس تاریخ باستان و استاد تاریخ دانشگاه شهید بهشتی در این مورد اعتقاد دارد: «شهر شاپور خوره كه در عصر شاپور یكم پسر و جانشین اردشیر بابكان در مسیر شاهراه فیروزآباد به شوش بنا شده، بیشاپور نیز نام داشته و سبك معماری آن چهار گوش و مربعی است. این بنا به احتمال زیاد پس از پیروزی شاپور بر والرین قیصر روم ساخته شده است. از بیشاپور دو شاهراه بزرگ در عهد باستان منشعب میشده كه این نشانه تاكنون حفظ شده. این دو شاهراه به جای مانده كه در طول تاریخ آسیبهای بیكرانی نیز دیده به صورت یك زاویه قائمه به هم میرسند، در این نمونه نشانههای تاثیرگذاری هنر شهرسازی غربی بر هنر ساسانی به خوبی نمایان است. این گمان كه اسیران جنگی رومی در ساختن شهر بیشاپور و راههای پیرامون آن نقش اساسی داشتهاند به واقعیت بسیار نزدیك است. شاپور یكم متناسب با توان و تخصص اسیران در ساختن سد شوشتر یا سد قیصر در خوزستان از آنها استفاده میكرد، چنانكه بزانوش (بازانس) مهندس سدسازی رومی كه در شمار این اسیران بود در ساختن سد شوشتر یا سد قیصر در خوزستان به كار گرفته شد.»
شاپور یكم ساسانی به اسیران و لژیونرها و كارگران رومی، نه فقط آزادی كار و داد و ستد داد، بلكه آنها را در انجام آداب و رسوم و مراسم مذهبی كاملا آزاد گذاشت و حتی آنها به ساختن كلیسا در اردوگاه خود پرداختند. همچنین شاپور با بینش خود به رشد دانش فلسفه و پزشكی در غرب آگاه بود، به همین دلیل از وجود چندین دانشمند به ویژه از پزشكان همراه لژیونرها استفاده كرد و ارتباط علمی بین موبدان دانشمند و پزشكان ایرانی با آنها را فراهم كرد تا به رشد دانش كمك كند.
به علاوه چند پزشك و دانشمند یونانی و سریانی و یهودی را از بیزانس به گندی شاپور فرا خواند و چند حوزه فلسفه و پزشكی دایر كرد. ضمنا از موبدان سراسر ایران دعوت رسمی به عمل آورد تا به گندی شاپور آیند و در جنبش فرهنگی علمی موجود شركت كنند، به همین دلیل دهها موبد دانشمند و دهها آموزگار از خراسان و پارس به گندی شاپور رسیدند و در یك همزیستی فرهنگی با دانشمندان غیرایرانی همگام شده و همگی با هم به یك جنبش بزرگ علمی دست زدند.
شاپور یكم با بهرهبرداری از دانشهای موبدان به ویژه در دانش پزشكی، از دانشمندان سریانی و یونانی و مصری و یهودی، از چند دانشمند چینی و هندی نیز بهرهمند شد. حتی از متصرفات خود در سرزمینهای سند، سه پزشك و گیاهشناس هندی را به گندیشاپور آورد تا با پزشكان ایرانی همكاری كرده و این بخش را در حوزههای پزشكی دانشگاه گندی شاپور رونق دهند.
بنابراین میتوان گفت كه شاپور یكم شهر گندی شاپور را به یكی از مراكز علمی و فرهنگی مهم تبدیل كرد و در واقع سرآغاز سازمانهای فرهنگی گندی شاپور از زمان شاپور یكم آغاز شد و در سالهای بعدی و در زمان شاهان دیگر ساسانی به رونق این شهر و مراكز علمی آن افزوده شد.
نام و نشان گندی شاپور (جندی شاپور):
واژه گندی شاپور زیباست و شاید بتوان گفت كه ازابتكارات ایرانیان است. در حالی كه یونانیان مینویسند كه پزشكان یونانی این نام را برگزیدهاند. واژه گندی شاپور در پهلوی و فرس میانه به معنی سپاه و یا پاسگاه سپاهیان است. در تاریخچه شهر گندی شاپور، آمده كه این شهر پیش از ساسانیان، در بین سالهای 170 _ 141 میلادی در مكان كنونی (روستای شاه آباد) و سر راه شوشتر به دزفول، در سرزمین خوزستان به وجود آمده است و آن یكی از پاسگاههای ارتش یا یك مقر سپاهی بوده است. نام شهر گندی شاپور برای نخستین بار در ادبیات پهلوی شهر «وهاندو شاپوهر» آمده است كه معرب فارسی واژه گندی، همان جندی است و روی هم رفته در ادبیات اسلامی شهر جندی شاپور و یا جندی سابور ذكر شده است و گاهی در مآخذ اسلامی این شهر را اردوگاه شاپور گفتهاند كه به اردوگاه جندی سابور و یا تعبیر به زندان جندی سابور كردهاند.
گاهی نیز به نامهای دیگری چون «وندو شاور» یعنی انطاكیه شاپور یا شهر تسخیر شده شاپور و زمانی آن را شهر شاپور یافته یا شاپور ساخته نام بردهاند. برابر چندین گزارش جندی یا جندا (معرب گندی یا گندا) است و آن نام فردی بود كه نخستین بار شاپور برای توسعه در آن منطقه با او برخورد داشته و احتمالا یا مالك و یا كشتكار بیشه خود در آن جا و یا حداقل سازنده بخشی از آن شهر بوده است كه پس از پیشنهاد شاپور برای گسترش آن و توافق دو طرف، شهری تازهبنیاد، بنا گردیده و نام هر دو نفر، یكی گندی یا جندی و دیگری شاپور روی آن نهادهاند و روی هم رفته به نام شهر گندی شاپور در تاریخ به جا مانده است.
تازیان (عربها) واژه گندی را جندی تلفظ كردهاند و آن را جزو محدوده سوقالاهواز میدانستهاند. تمامی مورخان اسلامی نیز شهر را جندی شاپور و دانشگاه آن را جندی شاپور خواندهاند. اصولا واژه گند در ادبیات پهلوی بارها آمده و آن سپاه و یا لشگر و یا ارتش بوده است. بنابراین واژه گندی شاپور را میتوان به لشگرگاه شاپور نیز تعبیر كرد.
گیرشمن در كتاب خود دقیقا آن مكان را یكی از پاسگاههای شاپور یكم ساسانی میداند. جغرافیدان مسلمانی در سده دوم هجری به نام ابن فقیه همدانی در سال 290 هجری در كتاب اخبارالبلدان، شهر جندی شاپور را بیلآباد مینویسد و ضمن آن داستانی را نقل میكند كه روزی شاپور از آن منطقه عبور میكرد، آن جا بیشهای بود كه مردی به نام بیل كشت و كار داشت. شاپور به او گفت خوب است این جا را شهری بسازیم بیل پاسخ داد اگر از من علم و نویسندگی برآید، این جا نیز شهری شود! شاپور گفت به خدا سوگند كه این جا را شهری سازم و تو را متصدی مخارج آن كنم. سپس دستور داد بیل را خواندن و نوشتن آموختند و پس از آن او را مامور ساختن شهر كرد و نام آن جا را «بیلآباد» گذاشت.
یاقوت حموی در رساله خود معجمالبلدان نام شهر گندی شاپور را شهر «بیل» و در برخی از برگهای آن شهر «نیل» ضبط كرده است. این مورخ چنین میگوید كه نیلاب همان جندی شاپور است كه در قدیم آن را بیلاط میگفتند. علاوه بر نامهای بالا در شماری از مآخذ خارجی به ویژه دانشمندان نستوری و سریانی شهر گندی شاپور را بیتلاباط یا لاپاط آوردهاند و آن را به یكی از دیرهای ویران شده آن زمان تعبیر كردهاند.
شهر جندیشاپور كجا بود و چگونه موجودیت یافت؟
برابر چندین ماخذ این شهر به وسیله مهندسان ایرانی و طراحان یونانی و به دست شماری از لژیونرهای رومی كه مزد میگرفتند ساخته شد. طرح شهر روی اصول معماری یونانی به ویژه سبك معماری «هیپوداموس» بوده است. این طرح سبك ویژهای است كه از سده 5 پیش از میلاد در شهرهای روم و یونان اجرا میشده است كه در شهر گندی شاپور نیز پیاده شده و آن عبارت است از طرح مستطیل شهرسازی با خیابانهای وسیع و مستقیم چهارراههای منظم و كوچههای موازی كه بناها نیز اكثرا یك طبقه و گاهی دو و یا سه طبقه بودهاند. روی هم رفته شهر گندیشاپور به شكل یك مستطیل همانند شطرنج و دارای چندین خیابان طولی و چندین خیابان عرضی بوده و خیابانها یكدیگر را قطع میكردهاند، به گونهای كه شهر شباهتی به یك صفحه شطرنج داشته است. ضمنا از برخی از جهات شبیه به یك اردوگاه نظامی رومی بوده و دارای دروازههایی بوده است، همین طرح در ایوان كرخه در نزدیكی شهر تاریخی شوش نیز دیده میشود. به هر رو شهر گندی شاپور یا جندی شاپور پس از نزدیك به 10 سال كه از بنایش گذشت تبدیل به یك شهر بزرگ تجاری و داد و ستد شد، و اسیران رومی در این مقطع زمانی از آزادی كامل در شهر برخوردار بودند و در داد و ستد و امور تجاری شهر گندی شاپور دخالت میكردند، حتی بعدها همین رومیان رقیبی برای امور اقتصادی حكومت شدند. در چندین ماخذ آمده كه رومیان در گندی شاپور كارگاههای مختلف دایر كردند و مصنوعات خود را نه فقط به مردم محلی و دیگر همشهریهای خود میفروختند، بلكه به شهرهای مجاور و به خارج از سرزمین ایران صادر میكردند. افزون بر رونق و كار زیاد و تحرك در شهر گندی شاپور، در بیرون شهر در مزارع، نیشكر و گندم و جو تولید میشد كه به وسیله بازرگانان به سراسر ایران فرستاده میشد. آوازه رونق تجاری در شهر گندی شاپور به شهرهای مجاور و حتی به بینالنهرین و سوریه و لبنان رسید كه در نتیجه آن كارگر و كارفرماهای چندی به سوی گندی شاپور رهسپار شدند. نخستین كاروانی كه از بینالنهرین به سوی گندی شاپور سرازیر شدند، سریانیان بودند كه در بین آنها پزشك نیز وجود داشت.
بعد چند تن از فلاسفه یونانی، سریانی، یهودی به تدریج به این شهر كوچ كردند به گونهای كه در اواخر سلطنت شاپور یكم شهر گندی شاپور تا اندازهای به یك شهر پررونق و حتی علمی شناسانده شد، و همین آوازهها بود كه جنبشهای بعدی فرهنگی را به دنبال داشت. گو این كه شهر گندی شاپور پس از شاپور یكم ساسانی از این همه رونق نسبی افتاد و بعدها در زمان بهرام اول ساسانی (282م.) بخشهایی از شهر به ویرانهای رسید و تا سال 305 میلادی رونق گذشته را نداشت، ولی در اوایل فرمانروایی شاپور دوم ساسانی رونق مجدد خود را بازیافت و شكوه آن از گذشته نیز بیشتر شد (325 م.) و سازمانهای علمی آموزشی برپا شد و مقدمه دانشگاه بزرگ گندی شاپور فراهم شد و عظمت شهر به جایی رسید كه شاپور دوم، گندی شاپور را پایتخت زمستانی خود قرار داد. شهر گندی شاپور بین سده 5 و 6 هجری از بین رفت و چند صد سال ویران ماند تا در حدود سال 1050 هجری به دستور حكمران خوزستان روستایی در آن جا بنا شد، به نام شاهآباد كه تاكنون وجود دارد.
ضمنا آرامگاهی در این روستا وجود دارد كه آن را شاه ابوالقاسم میگویند و ظاهرا آرامگاه یعقوب لیث صفار است.
چگونگی زوال گندی شاپور:
هرج و مرجی كه در اواخر حكومت ساسانیان در دستگاه سلطنت ایجاد شده بود، باعث نابسامانی عظیم در سراسر ایران شهر شد و سقوط قطعی كشور را فراهم كرد. تازیان كه از این هرج و مرج آگاه شدند به امید تصرف ایران تشویق شده و در چند جنگ كوچك و بزرگ پیروزیهایی به دست آوردند و در نهایت پس از جنگ قادسیه و سقوط تیسفون و سپس جنگ نهاوند به سراسر كشور ایران دست یافتند. پس از یورش تازیان به ایران، شهر گندی شاپور به دلیل دور بودن از پایتخت (تیسفون)، چند سال مصون ماند و سازمانهای علمی و حوزههای درس به روال گذشته خود ادامه یافت ولی سالها پیش از آن دستگاه رهبری دانشگاه جندی شاپور ناتوان شده بود. ناتوانی دانشگاه گندی شاپور از زمانی آغاز شد كه به دلیل هرج و مرج فراوان كه در اواخر سلطنت خسرو پرویز و پس از آن پیش آمده بود، شماری از استادان ایرانی و خارجی، گندی شاپور را ترك كرده بودند و عدهای از ایرانیانی كه در سِمَتهای كلیدی بودند، باعث نارضایتی استادان و خبرگان شدند كه به تدریج به ضعف دستگاه رهبری دانشگاه منجر شد. به علاوه صدها دانشپژوه كه از سراسر ایران و یا از شهرها و كشورهای مجاور برای آموزش به گندیشاپور آمده بودند، به شهرها و كشورهای خود بازگشتند و برخی از حوزههای علوم و تالارهای درس متوقف شدند. تنها سازمانها و تالارهای پزشكی و رشتههای وابسته به آن مصون ماند و تا اندازهای برنامههای گذشته ادامه یافت، به ویژه بیمارستان گندی شاپور كه پس از تصرف شهر گندی شاپور به دست تازیان باقی بود و به روش گذشته اداره میشد. ولی این روش و مصونیتها موقت بود و آن نیز به تدریج ضعیف شد و دستنشاندگان تازی كه به دستگاه رهبری رسیده بودند، به علت بیدانشی و عدم آشنایی و خودسریهای بیجا باعث ركود تالارهای درس و كم شدن بیماران از بیمارستان شده و نه فقط حوزهها برچیده شدند بلكه درمان و پذیرایی از بیماران نیز به دشواری انجام میگرفت. در این برهه از زمان از دانشگاه عظیم گندی شاپور فقط بیمارستان و چند حوزه پزشكی و فلسفه باقی ماندند، كه آن هم گاهی بدون استاد و مدرس میماند و كسی را یارای مقاومت و دخالت نبود. میگویند غارت كتابخانه گندی شاپور به وسیله سپاهیان تازی به سرداری عربی به نام نعمان ابن مقرن در سال 20 هجری اتفاق افتاد و كتابخانه چند صد هزار جلدی گندی شاپور نابود شد، و نیز كتابخانه تیسفون ویران شد و به دستور عمر ابن خطاب و به وسیله سعد ابن وقاص آنچه در كتابخانه تیسفون و شهرهای مجاور موجود بود، یا غارت شد و یا به آب ریختند و در نهایت این گنج فرهنگی از بین رفت. آنچه مسلم است شهر گندی شاپور بین سالهای 17 تا 18 هجری در زمان خلافت عمر به تصرف تازیان درآمد و به تدریج رونق باقی مانده اواخر حكومت ساسانیان در دانش و فرهنگ و صنعت از بین رفت و ركود علم پیش آمد. در این زمان بود كه شمار زیادی از موبدان و پزشكان ایرانی و دانشمندان مسیحی و سریانی و مصری و هندی، گندی شاپور را ترك كردند و حوزه علمی آن تعطیل شد. میگویند فقط حوزههای دروس طب و داروسازی و بیمارستان گندی شاپور و چند حوزه علم فلسفه و حكمت باقی ماندند.
ولی همین حوزهها نیز سال به سال ناتوانتر شده و با دشواریهای زیاد نگهداری میشدند، بالاخره بین سالهای 120 تا 165 هجری سازمانهای علمی گندی شاپور به تدریج به بغداد منتقل شد و در سال 201 هجری در زمان مامون عباسی بنیادی علمی در بغداد به نام «بیتالحكمه» با اقتباس از دانشگاه گندی شاپور تاسیس شد و مركز ترجمه و تحقیق علمی قرار گرفت و رشد كرد و پس از آن كه بیمارستان بغداد تشكیل شد، شهر بغداد جای حوزههای علمی گندی شاپور را گرفت و فقط بیمارستان گندی شاپور و یكی دو كلاس طب و داروسازی ادامه یافت، كه آنها هم دوام نیاوردند و چندی بعد تعطیل و دهها سال بعد ویران شدند.
«گندی شاپور»، مركز علم و دانش بود و بر سردرگاه دانشگاه آن چنین نوشته شده بود: «دانش و فضیلت برتر از بازو و شمشیر است».
منابع:
1 _ دانشگاه گندی شاپور در گهواره تاریخ، دكتر مهربان شهروینی، پورشاد، چاپ اول، تهران، 1381.
2 _ ساسانیان، دكتر اردشیر خدادادیان، تاریخ ایران باستان (مجموعه ششم)، نشر بهدید، تهران، 1380.
3 _ ایران در زمان ساسانیان، آرتور كریستن سن، ترجمه رشید یاسمی، چاپ افست، تهران، 1313.
4 _ ایران از آغاز تا اسلام، رومان گیرشمن، ترجمه دكتر محمد معین، بنگاه ترجمه و نشر كتاب، تهران، 1344.
برگرفته از CHN
تارنمای امرداد - گروه تاریخ
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر