- تبلیغ مداوم ایدئولوژی حاکم و حکومت در اذهان عمومی چنان است که حکمِ امر «طبیعی» و «عادی» را پیدا کرده و به جای «خرد جمعی» جامعه مینشیند؛ این باعث میشود ستمدیدگان خیر و منفعت خویش را با منفعت حاکمیت ستمکار یکی بگیرند؛ و بدین ترتیب، به جای اینکه بر ظلم بشورند و به قصد بهبود اوضاع انقلاب کنند، دستیار و پشتیبان ستمکاران در امتداد «وضعیت موجود» شوند.
کیهان لندن، رضا پرچیزاده – «جنگ» لزوما «عینی» نیست، بلکه میتواند «ذهنی» باشد؛ و جنگ ذهنی میتواند و معمولا جنگ فیزیکی را به منظور غالب آمدن بر حریفان همراهی میکند. در خلال سالهای دهه بیست و سی میلادی، پس از به تحقق نپیوستن انقلابهای کارگری در سراسر ممالک کاپیتالیستی که مارکس و انگلس مطابق اصل «قطعیت تاریخی» بارها وعدهاش را داده بودند، بسیاری از کمونیستها را برق گرفت. این برقگرفتگی باعث شد که برخی از آنها فکر کرده و در مواضع مارکس و انگلس تجدید نظر بنیادی کنند. برجستهترینِ این نسل شاید آنتونیو گرامشی (١٨٩١-١٩٣٧)، فیلسوف و مبارز سیاسی ایتالیایی بود که بعدها در زندان فاشیسمِ موسولینی روزگار به پایان برد.
گرامشی که عمری با آثار مارکس و انگلس دمخور بود، شگفتزده شد هنگامی که دید ستمدیدگانی که امثال وی برای رهاییشان مبارزه میکردند، بر خلاف حقیقت و عدالت و در تضاد با منافع مسلم خودشان، کرور کرور به اردوگاه فاشیسم میپیوندند که از آنها سوء استفاده کرده و به بیگاریشان میکشد، و در عوض با امثال وی به دشمنی میپردازند. این امر، پس از مطالعات بسیار، گرامشی را به این نتیجه رساند که طبقه حاکم حاکمیت خود را نه فقط به وسیله زور نظامی و سیاسی و اقتصادی، بلکه از طریق بسط ایدئولوژیاش در جامعه حفظ میکند.
این ایدئولوژی که در نفس کاملا در خدمت منافع حاکمیت است، در اثر تبلیغ مداوم به اذهان عمومی هجوم آورده حکمِ امر «طبیعی» و «عادی» را پیدا میکند و به جای «خرد جمعی» جامعه مینشیند؛ امری که باعث میشود ستمدیدگان خیر و منفعت خویش را با منفعت حاکمیت ستمکار یکی بگیرند؛ و بدین ترتیب، به جای اینکه بر ظلم بشورند و به قصد بهبود اوضاع انقلاب کنند، دستیار و پشتیبان ستمکاران در امتداد «وضعیت موجود» شوند. گرامشی این پدیده را «فرهنگسالاری» (cultural hegemony) نام نهاد.
از قضا این دقیقا همان بغرنجی است که امروز جامعه ایرانی با آن دست به گریبان است: رژیم ولایت فقیه نه تنها به وسیله زور و پول و سیاست بلکه از طریق تهاجم ایدئولوژیک به اذهان عمومی ایرانیان فضای فرهنگی جامعه را چنان به تسخیر خود درآورده که حتی بسیاری «بینفع» نیز در این میان، به بهانه «منافع ملی»، چشم بر جنایات متعددش میبندند و گاه از آن دفاع هم میکنند. نمونه مبرهناش دفاع صریح یا ضمنی بسیاری از پروژه اتمی و مداخلات رژیم در خاورمیانه است؛ یعنی امری که برای هیچکس نفعی ندارد مگر برای خود رژیم.
بنابراین، با توجه مفهوم فرهنگسالاری، در این مقاله قصد دارم نشان بدهم که چگونه جمهوری اسلامی، به عنوان یک «رژیم ذهنی»، در حقیقت از ابتدای ظهورش «جنگ»ی تمام عیار برای تسخیر اذهان عمومی آحاد ایرانیان– شامل موافقان و مخالفان رژیم– به قصد همراه کردن عمدتا «ناخودآگاه» آنها با خود به راه انداخته است؛ و اینکه چرا برای آزادسازی اذهان عمومی ایرانیان از اسارت این رژیم فاشیستی بایسته است که بیوقفه و با برنامه در برابر آن پدافند نمود.
در اواخر دهه پنجاه خورشیدی، آنچه قرار بود بعدها علقه جمهوری اسلامی بشود، از آشفتگی اذهان عمومی در اثر تحمل بیش از یکصد سال فشار مبارزه با استبداد و استعمار سوء استفاده کرد و طی چندین «حمله برقآسا» «سرزمینِ اذهانِ عمومیِ» ایرانیان را به تسخیر خویش درآورد. به عبارتی، «ژئوپولیتیکِ» این جنگ در حقیقت ذهن و روان ایرانیان بود. در اولین گام پس از تسخیر این «سرزمین»، جمهوری اسلامی آنچه از تتمه «عقل» و «خرد» و «عدالت» و «سکولاریسم» در آن مانده بود را در سیاهی دخمههای ایدئولوژیک پای دیوار گذاشت و تیرباران کرد. سپس با زور و تزویر و وحشت و دروغ بر سرزمین اذهان عمومی غالب آمد و «حکومت نظامی»ای را بر آن حاکم ساخت که بیش از سی سال است ادامه یافته است.
این حکومت نظامی، که هر اندیشه متفاوتی را به محض رؤیت ترور یا اعدام میکند، از طریق خشونت و بگیر و ببند (چنانکه مثلا در قضایای «انقلاب فرهنگی» و «قتلهای زنجیرهای» و سرکوب مداوم مطبوعات و انحصار رسانههای صوتی/ تصویری در ایران کاملا مشخص است)، به افکار عمومی اجازه نمیدهد تا از چارچوب بسته ایدئولوژی حاکم خارج شوند. از ترسِ دژخیمانِ ذهنیِ بیصورتِ این رژیم، افکار عمومی به چارچوب تنگ دیوارهای رژیمساخته ای که در اثر تداوم و تکرار «خودساخته» نیز شدند خزیدهاند. از آنجا که رژیم ذهنی جمهوری اسلامی اذهان و افکار عمومی را عمدتا «شرطی» و «خودتنظیم» کرده، این افکار– آسوده از امنیتی کاذب در پیله خویش– معمولا دیگر چندان کاری به کار این ندارند که در خارج از آن چاردیواری امنیت انتزاعی چه میگذرد؛ که آدمها دارند هر روز در دنیای واقعی اعدام میشوند، که هزاران نفر در زندانها در حال پوسیدناند، که اساسیترین حقوق بسیاری– از جمله خودشان– روز به روز ضایع میشود، و اینکه ایران دارد قدم به قدم به سوی نابودی سوق داده میشود.
به دلیل اینکه فرهنگسالاری جمهوری اسلامی همه راهها را به روی تغییر بسته، و اگر منفذ و روزنهای هم باقی گذاشته، حرکت در مسیر آن در نهایت به نفع خود رژیم تمام میشود، آنجا هم که اذهان عمومیِ داخل این چارچوب تصور میکنند در حال مبارزه با این رژیم هستند، در حقیقت معمولا در مسیر همان ایدئولوژی حاکم قدم برمیدارند، و در نتیجه تنها وضعیت موجود را امتداد میبخشند. به عبارتی، میتوان گفت که افکار عمومی در ایران امروز عموما به «سندروم استکهلم» دچار شده است؛ و از این رو به جای اینکه با «گروگانگیرِ» خود، یعنی رژیم جمهوری اسلامی، دست به گریبان شده و برای مغلوب کردن او تلاش کند، گاه با وی به همکاری پرداخته و حیات استبدادیاش را امتداد میبخشد.
بدین ترتیب، می بینیم آنچه جمهوری اسلامی بر اذهان عمومی ایرانیان غالب کرده در حقیقت یک «جنگ تحمیلی» است. اصل «النصر بالرعب» خامنهای که عموما در جنگ و سرکوب فیزیکی نمود پیدا میکند، آبشخورش همین فرهنگسالاری سیاسی/ اجتماعی است. بنابراین، وضعیت حاضر نیز در حقیقت یک «وضعیت جنگی» است. در این وضعیت جنگی و در جایی که سرزمین اذهان عمومی ایرانیان به اشغال قهرآمیز رژیم جمهوری اسلامی درآمده، برای آزادسازی آن باید با متجاوزان اشغالگر پدافندی نمود: توپخانه آزادیخواهان باید در همه جبههها مدام مواضع اشغالگران را بکوبد و آتشبارشان همیشه در حال آتشریزی بر سر ستمکاران باشد تا بدین وسیله جنایتکاران را از سرزمینهای تحت اشغال بیرون برانند.
این خطای بسیار بزرگی است که بعضی گمان میکنند با نرمش در برابر اشغالگران فاشیست و چشم بستن بر جنایاتشان آنها دست از جنایت خواهند کشید. نزدیک چهل سال است که جامعه عمدتا با اشغالگران مصالحه کرده، و نتیجهاش چیزی بجز قهقرای مطلق و جنایت و بیعدالتی بیشتر نبوده است؛ و تا زمانی هم که سرزمین اذهان عمومی ایرانیان در اشغال ایدئولوژی حاکمیت فاشیست است آب از آب تکان نخواهد خورد، چون عملا مطالبهای جدی برای «تغییر» شکل نمیگیرد. بدین ترتیب، برای اینکه «صلح» در ایران برقرار شود، باید اول جانانه «جنگید» و اشغالگران را از سرزمین اذهان عمومی ایرانیان بیرون راند.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر