۶ تیر ۱۳۹۷

نماد پزشکی ایران، مار است یا سیمرغ !؟

نماد پزشكي ايران، مار يا سيمرغ!
امروز اگر از هركسی بپرسیم كه نماد پزشكی چیست؟ بی‌گمان مار یا مارهایی را كه به گرد عصا یا میله‌ای پیچیده‌اند و سر بر لبه‌های پیاله‌ای دارند را به‌یاد می‌آورد. مار و عصا اشاره به یك استوره‌ی یونانی دارد. «اسكولاپ» یا به زبان یونانی «اسكولاپیوس» استوره‌ای است كه داستان پیچیده‌ای دارد. او پسر «آپولو» و یك‌ الهه‌ به‌ نام‌ «كورونیس»‌ بود. «كورونیس» پیش از زایش اسكولاپ به گناه خیانت به آپولو به‌دست خواهر او كشته می‌شود اما «اسكولاپ» از او زاده می‌شود.
رفته‌رفته‌ «اسكولاپ» در جراحی‌ و به‌كارگیری‌ گیاهان‌ دارویی‌ كه‌ حتا‌ می‌توانستند افراد مرده‌ را زنده‌ كنند، كارآمد شد. «هاوس»، فرمانروای‌ مردگان‌ كه‌ از كارهای‌ «اسكولاپ» خشمگین‌ بود، به‌ «زئوس»‌ گلایه‌ كرد. «زئوس»‌ دانست كه‌ نامیرایی‌ خدایان‌ به‌ خطر افتاده‌ است‌ و با یك‌ آذرخش، «اسكولاپ» را كشت. «اسكولاپ» ۳ دختر به‌ نام‌های‌ «مدیترینا»، «هایجیا» و «پاناسئا» داشت‌ كه‌ نماد پزشكی، بهداشت‌ و شفا شدند.‌
داستان مار از آن‌جا نماد پزشكی شد كه روزی از روزها، «اسكولاپ» سرگرم درمان‌ مردی‌ به‌ نام‌ «گلائوكس»‌ بود كه‌ «زئوس»‌ وی‌ را با آذرخشی از پا درآورده بود. یك‌ مار ‌به‌ درون اتاق‌ آمد. اسكولاپ‌ مار را با عصای‌ خود كشت. مار دیگری‌ به‌ درون‌ اتاق‌ خزید و گیاهانی‌ را در دهان‌ مار مرده‌ گذاشت‌ و او را زنده‌ كرد. سپس‌ اسكولاپ از همان‌ گیاه‌ برای‌ زنده‌ كردن‌ «گلائوكس‌» بهره گرفت.‌
این نماد را بسیاری از كشورها كه تمدن باخترزمین را وامدار تمدن یونان می‌دانند به‌كار می‌برند و این به هیچ روی شگفت نیست. اما این‌كه ایران با آن پیشینه‌ی درخشان در پزشكی از این نماد یونانی بهره می‌برد چندان شایسته و درخور نیست. از استوره گرفته تا تاریخ همواره گزارش‌هایی آمده كه نشان می‌دهد، ایران ما همواره در پزشكی سرآمد جهان بوده است. داستان جمشید در شاهنامه را می‌توان نخستین گزارش پزشكی دانست. فردوسی در این داستان به‌ كاربرد عطرها و فرآورده‌های گیاهی به عنوان دارو و پیدایش داروسازی اشاره می‌كند. پس از آن هم داستان سیمرغ و زایش جهان‌پهلوان كه همه آن را شنیده‌ایم: شكافید بی‌رنج پهلوی ماه / بتابید مربچه را سر ز راه
سیمرغ در داستان رستم و اسفندیار هم چشمه‌ای دیگر را به‌رخ می‌كشد. تیرها را از تن رستم به‌ منقار به‌در می‌آورد و خون زخم‌های او را برون می‌كشد و زخم‌های رستم را درمان می‌كند.
سیمرغ در اوستا به گونه‌ی «سئنه‌مرغو» آمده است. «مرغو» همان مرغ است و «سئنه» نام پزشكی نامدار در ایران باستان. این پزشك تا آن اندازه نامدار بوده‌است كه تا هزاره‌ها پس از مرگ او نیز پزشكی را با او می‌شناسند. برخی از پژوهشگران نام پورسینا را نیز برگفته از «سئنه» می‌دانند.
از این‌ها كه بگذریم حتا اگر یافته‌های باستان‌شناسی در شهر سوخته را نادیده بگیریم. چشم مصنوعی و برداشت بخشی از استخوان جمجمه را در این شهر به شمار نیاوریم با دانشگاه جندی‌شاپور چه‌كنیم؟!
كریستن‌سن كه یكی از نام‌آشناترین خاورشناسان جهان است در كتاب ایران در زمان ساسانیان می‌نویسد: «همه‌ی اقوام جهان برتری ایرانیان را در پزشكی در زمان خسرو انوشیروان اذعان دارند.» همچنین دكتر الكود سریل، پزشك و خاورشناس معاصر در كتاب میراث ایران می‌نویسد: «وضع آبرومند و مقام ارجمند پزشك در جامعه‌ی كنونی بشر به اندازه‌ی بسیاری مدیون پزشكان ایرانی روزگار ساسانیان است و صرف نظر از چند مورد استثنایی در جامعه‌ی پزشكان یونان و روم و مصر، بیشتر آنها در وضع بد و بی‌آبرومندی می‌زیسته‌اند.» دكتر براون‌، پژوهشگر معاصر انگلیسی نیز چنین می‌نویسد: «جهان آن روز چیزی شبیه به كتابخانه‌ی دانشگاه گندی‌شاپور را به‌خود ندیده بود.»
همه‌ی اینها نشان می‌دهد كه شایسته نیست ملتی با این پیشینه‌ی روشن از نماد پزشكی یونان باستان بهره ببرد! و نمادی همچون سیمرغ را به‌جای پزشكی در سینما به‌كار گیرد.
تارنمای امرداد - بهروز نمیرانیان

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر