- شاید بخشی از هواخواهان «سلطنت مطلقه» از شاهزاده دلخور شوند که چرا به عنوان نماد پادشاهی ایران، چنین ساده و بیقید و شرط از پافشاری بر «سلطنتطلبی» عقب کشیده و شکل حکومت را فرع بر محتوای آن دانسته است. رضا پهلوی در گذر زمان و با اندیشه و کسب تجربه دریافته است که سیاست عرصهی بهرهگیری از تمام امکانات است و تعصب آفتی است که فرصتها را پیش از رسیدن، نابود میکند. هدف از سرنگونی جمهوری اسلامی رسیدنِ ایران به دموکراسی است نه ارضای نفس بخشی از اپوزیسیون.
- شاهزاده رضا پهلوی مناسبترین گزینه برای جلوگیری از فروپاشی ایران است. شک نیست که بر اساس قانون اساسی مشروطه او وارث پادشاهی ایران است. این وراثت حتی اگر از نظر بسیاری حق اوست اما اگر نیک به آن اندیشیده شود، بیش از آن که حق باشد، تکلیف اوست.
کیهان لندن، یوسف مصدقی – چند هفته پیش، مهدی فلاحتی و باقی عوامل برنامهی «خط قرمز» صدای آمریکا در خانهی شاهزاده رضا پهلوی حاضر شدند تا برنامهای متفاوت با حضور مهمترین چهرهی اپوزیسیون خارج از کشور تهیه کنند. محصول نهایی این حضور، هفتهی گذشته از صدای آمریکا پخش شد. گفتگوی حاصل از این ملاقات، حاوی نکات تازه و کهنهای بود که تکرار، تأیید و نقد آنها خالی از فایده نیست.
در این مصاحبه، رضا پهلوی همچون همیشه بر براندازی جمهوری اسلامی به دست مردم ایران از طریق نافرمانی مدنی و مبارزهی بیخشونت تأکید کرد و ضمن گفتگو برای چند دهمین بار اعلام کرد که از نظر او، اولویت نجات ایران است نه شکل حکومت آینده زیرا که مردم ایران به موقع خود دربارهی آن تصمیم خواهند گرفت.
این تأکید بر عدم خشونت، هر چند همواره از سوی بخشی از قربانیانِ خونبهدلِ فرقهی تبهکار حاکم بر ایران، مورد انتقاد واقع شده است اما از دید نگارنده نشاندهندهی بلوغ فکری و خردمندی رضا پهلوی است. او با درک اینکه پروندهی هواخواهان پادشاهی– برخلاف اسلامیون و چپگرایان- در این چهار دهه عاری از خشونت و جنایت بوده، سعی دارد تا این عدم سوء پیشینهی چهل ساله را برای دوران پس از جمهوری اسلامی هم حفظ کند. شک نیست که از خشونت چیزی جز خشونت زاییده نمیشود و ایران فردا بیش از هر چیز محتاج التیام زخمهای حاصل از توحش دوران جمهوری اسلامی است. رضا پهلوی همچون باقی عقلای اپوزیسیون و دلسوزان واقعی ایران، نیک میداند که اجرای عدالت ارتباطی با خشونتورزی ندارد.
او همچنین این گزارهی مشهور را دوباره عنوان کرد که سوگند پادشاهی ایشان در سن بیست و یک سالگی، به این جهت بوده که به مردم ایران یادآوری کند که هر چند آنها به پادشاهی بیعنایت شدهاند اما نهاد پادشاهی به مردم پشت نکرده است. برخی از افراد مسن و میانسال شاید به اهمیت تکرار این موضوع واقف نباشند و حتی تکرار این موضوع را بیوجه ارزیابی کنند اما اگر قدری بیشتر به طیف مخاطبان متنوع این مصاحبه بیاندیشیم، درخواهیم یافت که مخاطب اصلی این گفتار، جوانانی هستند که هیچ درک و خاطرهای از ماجراهای چند سال نخست پس از انقلاب ۵۷ ندارند و از اهمیت نمادین این حرکت بیخبر هستند.
شاهزادهی اکنون میانسالِ ما، در میانهی مصاحبه این نکته را هم روشن کرد که در موقع ادای سوگند پادشاهی، کمتجربه و بسیار جوان بوده و شرایط، تجربه و تواناییهایش در آن زمان به هیچ وجه قابل مقایسه با حال حاضر نیست. سپس اعلام کرد که اعتقادی الزامی و بیقید و شرط به هیچ کدام از دو گزینهی سلطنت یا جمهوری ندارد بلکه باور دارد که محتوای حکومت واجد اهمیت است نه شکل آن. اینجاست که میتوان انتظار داشت که بخشی از هواخواهان «سلطنت مطلقه» از شاهزاده دلخور شوند که چرا به عنوان نماد پادشاهی ایران، چنین ساده و بیقید و شرط از پافشاری بر «سلطنتطلبی» عقب کشیده و شکل حکومت را فرع بر محتوای آن دانسته است. پاسخ به این دوستان ساده است. رضا پهلوی در گذر زمان و با اندیشه و کسب تجربه دریافته است که سیاست عرصهی بهرهگیری از تمام امکانات است و تعصب آفتی است که فرصتها را پیش از رسیدن، نابود میکند. هدف از سرنگونی جمهوری اسلامی رسیدنِ ایران به دموکراسی است نه ارضای نفس بخشی از اپوزیسیون.
اشارهی وی به این حقیقت که تا همین یک سال پیش هنوز تفکر اصلاحطلبی و لاس زدن با اصلاحطلبان در میان مخالفین جمهوری اسلامی حاکم بود و این مانع بزرگی در راه تغییرات اساسی در ایران بود، نشان از درک و قضاوت درست رضا پهلوی از شرایط حاکم بر اپوزیسیون جمهوری اسلامی دارد. فهم این موضوع که جان به لب رسیدن بیشتر مردم ایران در مرحله نهایی و انفجاری است نیز نکتهای است که او همچون همهی هوشیاران مقیم داخل و خارج کشور از آن سخن میگوید.
آنچه اما بیش از همه چیز مهم است، گذار مردم از استمرارطلبان و اقبال بخش جوان جامعه به پهلویگرایی است. رضا پهلوی با درک این اقبال است که از ورود بازیگران جدید و امروزی به صحنهی تغییرات سیاسی ایران حمایت میکند تا چهرههای قدیمی و آلودهی استمرارطلب امکان حضور در تغییرات پیش رو را نداشته باشند.
صاحب این صفحهکلید چندی پیش و در دو مقالهی مرتبط («پهلویگرایی، پشتوانهی یک حزب فراگیر» و «تأملات بهنگام؛ پهلویگرایی و یاری برونمرزی، دو کابوس استمرارطلبان») به تحلیل مفهوم «پهلویگرایی» پرداخت و در بخشهایی از آن دو مقاله بر این نکته تأکید کرد که اقبال به پهلویگرایی لزوما به معنی بازگشت سلطنت به ساختار سیاسی ایران نیست. اصول سازندهی پهلویگرایی، در هر ساختار سیاسی پیشرو قابل اِعمال است. به همین روش است که شاهزاده رضا پهلوی در این گفتگو منکر وجود خون پادشاهی در رگهایش میشود و تلویحی خود را از شرّ ماجرای نطفهی مقدس رها میکند. او ضمنا به این نکته اشاره میکند که: «… کیست که با جمهوریت مخالف باشد؟ در اساس شاید جمهوریخواه هم باشم. پدربزرگ من- رضاشاه که مردم میگویند روحت شاد- میخواست جمهوری به پا کند».
در اواخر گفتگو، رضا پهلوی به نقد بتسازی رایج در میان هواداران سلطنت میپردازد و به درستی بر این نکته انگشت میگذارد که فرهنگ بتسازی ما را بیچاره کرده است. در نهایت، او خاطر نشان میکند که مخالف این فرهنگ است زیرا آسیب اصلی به محمدرضاشاه از اینجا ناشی شد که از مقام پادشاه مشروطه به قدرت اجرایی کشور نزول پیدا کرد و اقدام به تصمیمگیری در همهی امور خرد و کلان مملکت کرد. شاهزاده، آگاهانه خواهان اجتناب از این مخمصه است و برای همین به صراحت اعلام میکند به دنبال حکومت نیست و اعتقاد دارد که در آیندهی ایران نباید هیچ مقام مسئولِ غیرمنتخبی وجود داشته باشد.
آنچه در بالا آمد از دید نگارنده نقاط قوت مصاحبهی شاهزاده با برنامهی «خط قرمز» بود. این گفتگو اما نکات قابل نقدی هم داشت که شاید مهمترین آنها بیتوجهی رضا پهلوی به هستهی اصلی هواداران اُرتدوکس و وفادار به سلطنت پهلوی است. از دید بسیاری از این خیل وفاداران، خون پادشاهی مسئلهای فرعی است و آنچه اصالت دارد موضوع میراث و وزن نام پهلوی است که شاهزاده رضا پهلوی مسئول نمایندگی آن است و هنوز بسیاری از ایرانیان در داخل کشور و برونمرز به آن از صمیم قلب باور دارند.
در میدان سیاست حیاتیترین تدبیر یک سیاستمدار حفظ هواداران وفادار است. رضا پهلوی وارث یک میراث بزرگ است و طبیعتا اگر به او اقبالی وجود دارد به خاطر این میراث است نه فعالیتهای شخصیاش. او از سرمایهی همین میراث رشد کرده، درس خوانده و قدر دیده است وگرنه بدون این میراث او هم دست بالا یک تکنوکرات معمولی بود مانند هزاران نفر دیگر که همین الان در بنگاههای کوچک و بزرگ اقتصادی آمریکای شمالی حکم چرخدندههای جایگزینپذیر را دارند.
شاهزاده رضا پهلوی اما جایگزینپذیر نیست و به همین خاطر است که موقعیت او در شرایط فعلی منحصر به فرد است و تعارفبردار نیست. اینکه وی در این مصاحبه میگوید جوانان ایران به خاطر افکارم هوادار من هستند، حرف دقیقی نیست زیرا بدون پشتوانهی میراث پهلوی، بسیاری از فعالان سیاسی مخالف جمهوری اسلامی، افکاری چه بسا پیشروتر و دانشی به درجات بالاتر از ایشان دارند اما اقبالی از سوی جوانان ایران به آنها نمیشود.
از چشمانداز بسیاری از اهل نظر، وضعیت کنونی ایران به گونهای است که در آیندهی نزدیک خطر فروپاشی همهجانبهی کشور بسیار محتمل است. در این وضعیت، نیاز به رهبری مقبول و مطلع برای آیندهی ایران، بایستی نقطهی کانونی همهی تلاشها برای نجات ایران باشد. بدون داشتن چنین رهبری، همهی تلاشها، رنجها و مبارزات این چند دهه بر باد خواهد رفت و ایران در دام هرج و مرج و تجزیه خواهد افتاد. بر هر چهرهی مقبولی واجب است که در این شرایط پا به میدان بگذارد و از آبروی خود برای نجات کشور خرج کند. در این میانه بسیاری همچون نگارندهی این سطور باور دارند که شاهزاده رضا پهلوی مناسبترین گزینه برای جلوگیری از فروپاشی ایران است. شک نیست که بر اساس قانون اساسی مشروطه او وارث پادشاهی ایران است. این وراثت حتی اگر از نظر بسیاری حق اوست اما اگر نیک به آن اندیشیده شود، بیش از آن که حق باشد، تکلیف اوست.
موضوع آخر اینکه هر چند تلاش شاهزاده برای جذب همهی مردم ایران ارزشمند و قابل درک است اما نباید از این نکتهی خردمندانه نیز غافل شد که معمولا کسی که بخواهد همه را راضی نگه دارد در آخر کار منفور همگان خواهد شد. نگارنده با توجه به خردی که در ایشان سراغ دارد، امید دارد که شاهزاده رضا پهلوی حقیقت را فدای وجاهت نخواهد کرد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر