۱۶ خرداد ۱۳۹۷

تأملات بهنگام؛ قدرت هویت‌بخش اعتصاب!

- شک نیست که وقتی گروه‌هایی با هویت مشخص، تصمیم به اعتصاب بگیرند، قدمی رو به جلو در مسیر تحول اعتراضات سراسری برداشته‌اند. چنین اعتصاباتی، ترس‌شکن و معمولا ناظر به مطالباتی روشن و صنفی هستند. هر چند روشن بودن مطالبات اعتصاب‌کنندگان ارزشمند است اما اگر موجب ایستایی اعتراضات شود، قدرت اعتصاب‌کنندگان را کاهش خواهد داد.
کیهان لندن، یوسف مصدقی – در اوج اعتراضات دی‌ماه سال گذشته، صاحب این صفحه‌کلید مقاله‌ای کوتاه درباره‌ی قدرت خام اعتراضات خیابانی نوشت و در آن توضیح داد که هر چند اعتراضات خیابانی گامی بلند برای رسیدن به تغییرات بنیادین است اما چنین اعتراضاتی در ذات خودشان ناتمام هستند. لُب مطلب این بود که تا زمانی که جمعیت معترض دست به تسخیر اماکن مرتبط با اداره‌ی نهادهای سرکوب نزنند، مسیر تغییر کامل نخواهد شد.
تظاهرات سراسری، تهران، دی‌ماه ۹۶
از آن زمان تا امروز، استمرار طغیان زنان شجاع میهن در برابر حجاب اجباری همزمان با شورش‌های رو به ازدیاد منطقه‌ای به بهانه‌ی مشکلات معیشتی و محیط‌زیستی، موجب حفظ پویایی معترضین و آغاز روندی تدریجی برای همدلی میان گروه‌ها و طبقات جان به لب‌رسیده‌ی جامعه شده‌اند.
در هفته‌های اخیر روند اعتراضات صنفی به مرور شمایلی عمومی و سراسری به خود گرفته و اصناف و گروه‌های مختلف اجتماعی و قومیتی به اعتراضات خود جامه‌ی اعتصاب پوشانده‌اند و گامی جدید در راه بلوغ جنبش سراسری براندازی برداشته‌اند.
پیش از هر چیز باید به این نکته توجه داشت که توانایی وحدت‌بخشی در اعتصاب بیش از اعتراضات خیابانی است بعلاوه که اعتصاب سرشتی هویت‌بخش هم دارد زیرا مجموعه‌ای از نارضایتی‌های پراکنده در یک صنف یا گروه اجتماعی را متحد کرده و زیر یک عنوان مشخص در مقابل قدرت حاکم قرار می‌دهد.
مردم شهرستان ممسنی نیز ۱۱ دی‌ماه به اعتراضات سراسری پیوستند
اعتصاب فراگیر کامیونداران و رانندگان جاده‌ای در روزهای اخیر، فرصتی مغتنم برای جنبش براندازی است تا به مرحله‌ای جدید وارد شود. این اعتصاب خاص با تمام اعتراضات پیشین تفاوتی اساسی دارد و از این رو می‌تواند تأثیرگذاری چشمگیری بر زندگی اقشار مختلف مردم داشته باشد.
پوشیده نیست که بخش حمل‌ و نقل- چه در حوزه‌ی شهری و چه حمل‌ و نقل جاده‌ای- نقشی حیاتی در حفظ وضع مستقر در اقتصاد و امنیت یک کشور دارد. در هر کشوری اعم از پیشرفته یا در حال توسعه، گردانندگان و کارورزان بخش حمل‌ و ‌نقل، قدرتی فراتر از باقی بخش‌های خدماتی دارند به همین دلیل هم هر جایی که این صنف دارای سندیکا شده‌اند، امکان تأثیرگذاری بر سیاست‌های کلان اقتصادی دولت را داشته‌اند. اعتصاب در بخش حمل‌ و ‌نقل یعنی فلج‌ شدن ساختار توزیع سراسری کالاهای اساسی در کشور؛ از همین روست که هیچ حکومتی توان مقابله‌ی طولانی با چنین اعتصابی را ندارد.
بخش حمل ‌و نقل در اُرگانیسم یک جامعه، کاری همانند بافت سیال خون در بدن را برعهده دارد. در یک بدن سالم، خون انتقال‌دهنده‌ی همه‌ی مواد مورد نیاز بدن و تأمین‌کننده‌ی ایمنی آن است. اگر بدن ناسالم باشد، خون ناقل بیماری است. اگر گردش خون در بدن برای مدتی هر چند کوتاه متوقف شود، تقریبا تمام ارگان‌های بدن آسیب‌هایی جبران‌ناپذیر می‌بینند. اعتصاب رانندگان و کامیونداران، می‌تواند آسیبی جبران‌ناپذیر به بدن بیمار و مضمحل جمهوری اسلامی وارد کند.
بیشتر کارکنان بخش حمل‌ و ‌نقل بنا به طبیعت حرفه‌ای که انتخاب می‌کنند، افرادی سرسخت و برآمده از بخش‌های نابرخوردار و خشن جامعه هستند. بیشینه‌ی اعضای این گروه صنفی فرهنگ و آدابی مخصوص به خود دارند و در بسیار مواقع زینت کلامشان ناسزاست اما همراه این خشونت کلامی، آدابی از همبستگی و وفا در این گروه وجود دارد که باعث می‌شود خرده‌فرهنگی قوی و مستقل را تشکیل دهند. پیوستن چنین افرادی به معترضین، قدرت تحمیل هزینه به حکومت و توانایی پرداخت هزینه برای معترضین را همزمان بالا خواهد برد.
در جوامع دموکراتیک، این صنف– همچون باقی اصناف- با تشکیل سندیکا و تجمع قدرتشان در آن، امکان احقاق حق و مطالبه‌ی خواسته‌هاشان از راه‌های مدنی را دارند. هر چند حتی در این گونه جوامع هم رهبران سندیکاهای حمل‌ و نقل وضعیتی دوگانه داشته‌اند. مشهورترین مثال در این زمینه، جیمی هوفا (Jimmy Hoffa) رهبر اتحادیه کامیونداران ایالات متحده (IBT) در دهه‌ی ۱۹۶۰ میلادی است که از یک سو  با طراحی و رهبری اعتصاباتی عظیم و تأثیرگذار فضای سیاسی ایالات متحده را تغییر داد و از سوی دیگر به واسطه‌ی روابط مشکوکش با جرایم سازمان‌یافته، از طرف دولت فدرال برای ارتکاب به جرایم متعدد تحت تعقیب قرار گرفت و در آخر هم ناپدید شد.
جمهوری اسلامی برخلاف تمام تبلیغات چهار دهه‌ی اخیرش، حکومت ضعفا و مستضعفین نیست و طبقه‌ی کارگر هیچ منفعتی در ماندن آن ندارد. کارگران در طول حکومت این فرقه‌ی تبهکار، بیش از هر طبقه‌ای مورد سرکوب قرار گرفته و فرسوده شده‌اند. از همان روزهای آغازین انقلاب ۵۷، گانگسترهای اداره‌کننده‌ی شرکت سهامی جمهوری اسلامی، همواره با شدیدترین برخورد ممکن در مقابل تشکیل هر نوع سندیکا و تشکل کارگری مستقل مقاومت کرده‌ و رهبران و بنیانگذاران چنین تشکیلاتی را به فجیع‌ترین شکل ممکن از هستی ساقط کرده‌اند. به عنوان نمونه‌ای متأخر، سرنوشت تلخ بنیانگذاران سندیکای رانندگان شرکت واحد اتوبوسرانی، مثالی بارز از رفتار وحشیانه و سرکوبگر جمهوری اسلامی در برابر نهادهای کارگری مستقل از حکومت است.
اقتصاد مبتنی بر معدن‌فروشی باعث شده که دولت بزرگترین کارفرمای اقتصاد ایران باشد. بنا به این وضعیت، هر گونه اعتراض یا اعتصابی هر چند که ظاهری صنفی داشته باشد، مستقیم یا غیرمستقیم تبدیل به عملی سیاسی و ضد حکومتی می‌شود. دولت‌ها معمولا کارفرمایان خوبی نیستند بخصوص اگر همچون دولت جمهوری اسلامی دچار فسادی سازمان‌یافته و درمان‌ناپذیر باشند. ناکارآمدی دستگاه برنامه‌ریزی و اداره‌ی کشور همراه با فساد گسترده‌ی حاکم بر چنین ساختار کارفرمایی، طبقه‌ی کارگر وابسته به اقتصاد دولتی را فرسوده و حقیر کرده است. در مقابل چنین وضعیتی است که اعتصاب همچون عصیان در برابر حکومت، رخ می‌نماید.
شک نیست که وقتی گروه‌هایی با هویت مشخص، تصمیم به اعتصاب بگیرند، قدمی رو به جلو در مسیر تحول اعتراضات سراسری برداشته‌اند. چنین اعتصاباتی، ترس‌شکن و معمولا ناظر به مطالباتی روشن و صنفی هستند. هر چند روشن بودن مطالبات اعتصاب‌کنندگان ارزشمند است اما اگر موجب ایستایی اعتراضات شود، قدرت اعتصاب‌کنندگان را کاهش خواهد داد. بنابراین، افزایش مطالبات تنها راه حفظ قدرت اعتصا‌ب‌کنندگان است. بیشتر خواستن، استراتژی درستی برای استمرار اعتصاب و به زانو درآوردن حاکم سرکوبگر است.
تسخیر اماکن عمومی بایستی گام بعدی اعتصاب‌کنندگان باشد. فتح فضای عمومی با اعتصابات سازمان‌یافته، امکان کسب هویتی فراگیر را به اعتصاب‌کنندگان خواهد داد و در نهایت موجب خواهد شد که هزینه‌ی براندازی این حکومت فاسد کاهش یابد.‍

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر