دوستی احساس نجیبی است که به زندگی انسان شکوه و طراوت بخشیده به حل همه گونه مشکلات یاری میرساند و عامل مهمی در راه تشکل و پیشرفت است، از اینجاست که از زمانهای باستان تا امروز در ستایش دوستی شاعران اشعار فراوان سروده، درّ و مرواریدهای زیادی سفتهاند و گنجینهی اندیشههای اخلاقی را غنی ساختهاند.
فردوسی نیز در این موضوع داد سخن داده، در شاهنامه یک زمره اندیشههای بلند اخلاقی بیان نموده است که تا امروز ارزش خود را گم نکردهاند. شاعر مقام دوست را در حیات انسان خیلی بلند میداند و همواره شناخت قدر و اعتبار او را تاکید مینماید. از نگاه او دوست حقیقی شخصی است که در روزهای دشوار دستگیر و یاور کس باشد. شاعر از دست ندادن چنین دوستان و تحکم پیوند دوستی را با آنان تلقین مینماید:
همان دوستی با کسی کن بلند / که باشد به سختی ترا یارمند
فردوسی دوست حقیقی را حتی از برادر برتر میداند:
که هر کو برادر بود، دوست به / چو دشمن شود، بی پی و پوست به
ولی در زندگی کم نیستند آدمهایی که دوستی را وسیله به دست آوردن سود و منفعت شخصی قرار میدهند و هرگاه که نفعی ندیدند، قطع دوستی میکنند. چنین آدمهایی را که در همهی زمانها بودهاند شاعران دوستان حقیقی نمیشمردند و دشمن میدانستند. از جمله ابوشکور بلخی در این باره نوشته است:
هر آن دوست کز بهر سود و زیان / بود دوست، دشمن بود بیگمان
ناصر خسرو سنگ را از آنها اولی تر میداند:
سگی کش با تو پیوند است جانی / به از یاری که دارد سر گرانی
بدرالدین هلالی نیز همین مطلب را بیان کرده است:
کسی کز دوستی بیرون نهد پی / در آیین وفا سگ بهتر از وی
از اینجاست که فردوسی به مسالهی انتخاب دوست توجه زیاد ظاهر نموده است. شاعر همچون معلم و مربی اخلاق سعی کرده است که راههای انتخاب و پرورش دوست را نشان دهد. از جمله شاعر انتخاب نکردن اشخاص دروغگوی و ناپاک به عنوان دوست را توصیه مینماید:
مکن دوستی با دروغ آزمای / همان نیز با مرد ناپاک رای
به نظر شاعر پیدا کردن دوستان حقیقی و صمیمی خیلی دشوار است. بنابراین دوستان را باید در لحظههای سخت و مشکل زندگی سنجید:
ببین نیک تا دوستدار تو کیست / خردمند و اندوه گار تو کیست
چو مهر کسی را بخواهی بسود / بباید به سود و زیان آزمود
را مورد تاکید قرار نداده است. شاعر با استفادهی صنعت «سود» در بیتهای فوق فردوسی بی وجه کلمهی تجنیس توجه خواننده را به آن واژه جلب کرده است که کلمهی پرمعنا بوده، در مصراع سوم به معنی آزمودن، امتحان کردن و در مصراع چهارم به معنی منفعت آمده است. با تاکید کلمهی مذکور به خصوص در معنی دوم شاعر خاطر نشان مینماید که هدف اکثر آدمهایی که خود را دوست وانمود میکنند، فقط دریافت سود و فایده است. بنابراین هنگام آزمایش دوست باید به این مساله توجه نمود.
از بیتهای پراکندهی شاهنامه دربارهی دوستی میتوان نظر فردوسی را راجع به آداب و صفتهای دوستی روشن نمود. پیش از همه دوست حقیقی آن است که برای دوست چیزی را دریغ ندارد و اگر لازم شود، حتی جان خود را نثار نماید:
نداری دریغ آنچه داری ز دوست / اگر دیده خواهد، اگر مغز و پوست
شرط مهم دوستی همیشه به مدد همدیگر آماده بودن دوستان است. یاری و مدد دوستی جانبها را تحکیم میبخشد:
دگر آنکه پرسیدی از مرد دوست / ز هر دوستی یارمندی نکوست
شرط دیگر دوستی وفاداری دوستان است، زیرا وفای به عهد باور و اعتقاد دوستان را استحکام میبخشد:
چو نیکوتر از باوفادار دوست / وفاداری از دوستان بس نکوست
یکی دیگر از شرطهای آیین دوستی خاکساری و فروتنی است که باعث شادمانی دیگران میگردد:
کسی کو فروتن تر و رادتر / دل دوستان را بدو شادتر
دوست باانصاف و باحیا هیچ گاه به دوست خود بدی را روا نمیبیند و در لحظههای سخت و دشوار دست دوست خود را خواهد گرفت:
نخواهد به تو بد به آزرم کس / به سختی بود یار و فریادرس
گفتار نیک و شیرین سخنی نیز از نگاه شاعر از شرطهای آیین دوستی است:
که یار جوان چرب و شیرین سخن / به از پیر نستوه گشته کهن
شرط دیگر دوستی از نظر فردوسی جوانمردی و عادلی است:
چنین داد پاسخ که از مرد دوست / جوانمردی و داد دادن نکوست
مهمترین خصلتی که فردوسی برای دوست ضروری میداند خردمندی و صاحب عقل و دانش بودن اوست. زیرا شخص خردمند از روی مهر و صداقت دوستی میورزد:
خردمند مرد ار ترا دوست گشت / چنان دان که با تو به یک پوست گشت
شاعر شخصی را که از عقل و دانش دور باشد، لایق دوستی نمیداند و دشمن دانا را از دوست نادان برتر میشمارد:
چو دانا ترا دشمن جان بود / به از دوست مردی که نادان بود
دانش برای همه ضروری است ولی از بی دانشی به هر کس فقط ضرر خواهد رسید. از اینجاست که شاعر به تکرار برتری اشخاص صاحب خرد را تاکید مینماید:
که دشمن که دانا بود به ز دوست / ابا دشمن و دوست دانش نکوست
فردوسی دوستی را با اشخاصی که از دانش بهرهای ندارند، ناروا میداند:
چه ناخوش بود دوستی با کسی / که بهره ندارد ز دانش بسی
شاعر همچنین دوستی را با اشخاص بددل و بدرفتار نه تنها بیسود بلکه زیان بار میداند و با آنها همنشین شدن را خطا میشمارد:
نگرداندت گردش روز مست / نباشدت با مردم بد نشست
چو با مرد بدخواه باید نشست / چنان کن که نگشاید او بر تو دست
در شاهنامه دوستی به مفهوم وسیع یعنی دوستی خلقها و قومها نیز مطرح شده است. فردوسی در ضمن داستانهای گوناگون به دوستی ایرانیها با مردمان چین و هند، یونان و عرب و امثال اینها اشارهها کرده است. ایرانیها هر چند با تورانیها که سهوا ترکها پنداشته شدهاند، همیشه در نبردند، ولی آن جنگها اساسا با ابتکار حاکمان و پهلوانان جداگانه صورت میگیرند. اما مردم هر دو کشور با هم دوستی میورزند.
از جمله تمثال روشن و برجستهی دوستی مردمان ایرانی و تورانی شاهزادهی ایرانی سیاووش است که جانبدار افراسیاب شاه توران گشته، دختر او فرنگیس را به همسری میگیرد و برای صلح میان این دو کشور مبارزه میکند. چنین مثالها در شاهنامه فراوان بوده، از نظر پاک و بیغرضانهی فردوسی نسبت به دوستی خلقها گواهی میدهند. ولی بعضی محققان چنان که قبلاً هم ذکر شد از مشاهدهی احساس و اندیشههای وطندوستی فردوسی نتیجههای غلط برداشته او را به ملتگرایی متهم کردهاند. از جمله دانشمند معروف روس ب.زاخودور نوشته است: «فردوسی در اثر خود یک عده تمایلها را ارایه کرده است که در طول هزار سالهی وجود شاهنامه باعث برافراشتن پرچم ملیگرایی افراطی و شاهپرستی شدهاند.» ۱ طوری که موسی رجبوف درست تأکید کرده است: «ب. زاخودر یگان دلیل تاریخی نمیآورد که داستان فردوسی همچون "پرچم ملتگرایی افراطی و شاهپرستی" خدمت کرده باشد، تاکید بیاساس که با دلیلها تقویت نیافته است، کسی را قانع نمیکند و فقط آن نقشی را که آفریدهی شاعر و متفکر بزرگ واقعاً طی ده سده موجودیت خود بازدیده است، تحریف مینماید.»۲
در واقع فردوسی وطن دوست بزرگ بوده جهت احیای تمدن ایران باستان سعی و کوشش زیادی به خرج داده است. ولی آنچه او به قلم داده است از حقیقت تاریخی دور نیست. او هیچ گاه کشور و مردم دیگر را تحقیر نکرده است، نسبت به «اجنبیان ترک و عرب» نفرت نداشته است. در حقیقت در شاهنامه در بعضی موردها به تجاوز و غارتگریهای لشکرکشان عرب و ترک اشاره شده است. ولی شاعر به هیچ وجه کل مردم عرب و ترک را در نظر ندارد و منظور او همان حاکمان و لشکریان تجاوزکار بودند که با حملههای وحشیانهی خود کشورها را خراب و مردمان را خوار و زار کردهاند. فردوسی ضحاک را نه برای اصل تازی او و افراسیاب را نه به خاطر ترک بودن بلکه برای ظالمی و خونریزی شان سخت مذمت کرده است. همانطور که ذکر شد، فردوسی در چندین مورد به نمایندگان خلقهای دیگر چون چینیها و هندوان، ترکان و عربها، یونانیها و رومیها با احترام یاد کرده است. از جمله سرلشکر تورانی اغریرث از قهرمانان محبوب شاعر است. همچنین در چند مورد شاعر مبارزهی مردم ترک را برای حفظ کشورشان با دلبستگی و احترام تصویر کرده است. قهرمان دوست داشتهی فردوسی سهراب برای حفظ توران میرزمد و در لحظههای واپسین عمر عذاب ندادن تورانیها را خواهش مینماید. لذا کاملاً حق است که محمدعلی فروغی در ضمن یکی از سخنرانیهایش فرموده است :«به هر حال یکی از صفات فردوسی را که باید خاطرنشان کنم این است که ایرانپرستی و ایرانخواهی او با آنکه در حد کمال است، مبنی بر خودپرستی و تنگچشمی و دشمنی نسبت به بیگانگان نیست، عداوت نمیورزد مگر با بدی و بدکاری، نوع بشر را به طور کلی دوست میدارد و هر کس بدبخت و مصیبتزده باشد. از خودی و بیگانه، دل نازکش بر او میسوزد و از کار او عبرت میگیرد، هیچ وقت از سیاه روزگاری کسی، اگرچه دشمن باشد، شادی نمیکند، هیچ قوم و طایفهای را تحقیر و توهین نمینماید و نسبت به هیچ کس و هیچ جماعت بغض و کینه نشان نمیدهد.»۳
از گفتههای فوق برمیآید که فردوسی مفهوم دوستی را هم به معنی رابطهی حسنهی فردی و هم به معنی وسیع بینالمللی درست و عمیق درک نموده، همچون بشردوست بزرگ اندیشههای بلند اجتماعی و اخلاقی بیان کرده است که امروز هم در تربیت مردم عالم خیلی سودمند هستند.
پینوشتها:
۱ -این غلط در بعضی مقالههایی که در سالهای سی قرن بیستم میلادی در مطبوعات تاجیک به طبع، رسیدهاند نیز به نظر میرسد. در این باره ر.ک معروف رجبی، تاریخ تنقید و ادبیات شناسی، دوشنبه، ۱۹۹۷ ص ۹۲-۹۵
۲ -همانجا.
۳ -محمد علی فروغی «مقام فردوسی و اهمیت شاهنامه» هزارهی فردوسی، تهران، ۱۳۲۲ ، ص ۴۱
منبع مقاله :
ملااحمد، میرزا؛ (۱۳۸۸) بیا تا جهان را به بد نسپریم (پیام اخلاقی حکیم ابوالقاسم فردوسی)، تهران: انتشارات امیرکبیر، چاپ اول
تارنمای امرداد - میرزا ملااحمد
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر